• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

خانهء دلتنگیها

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دلم کـــــــــــمی خدا میخواد…


کمی سکـــــــــــوت…


کمی دل بریدن میخواد…


کمی اشک…


کمی بهت…


کمی آغوش آسمانی



کمی دور شدن از این آدمها…!


کمی رسیدن به خدا
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
پیش از من و تو بسیار، بودند و نقش بستند

دیوارِ زندگی را زینگونه یادگاران

وین نغمه ی محبت بعد از من و تو مانَد

تا در زمانه باقیست آوازِ باد و باران



"محمدرضا شفیعی کدکنی"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
چه حرفها که درونم نگفته می ماند / خوش به حال شماها که شاعری بلدید
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
من و خدایم . . .

هر روز فراموش می کنیم . . .

من لطف او را . . .

و او خطاهایم را . . .
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دلم بهانه ات را می گیرد ...

چقدر امروز حس می کنم نبودنت را ...

صدایت در گوشم می پیچد ومن می گویم:

"جانم !!! مرا صدا کردی ؟!!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
کاش می شد تو را فریاااااااااااااااااااااااد زد......................
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
کم نیستند شادی ها، حتی اگر بزرگ نباشند...

چه آسان تماشاگر سبقت ثانیه هاییم و به عبورشان می خندیم

چه آسان لحظه ها را به کام هم تلخ می کنیم

و چه ارزان می فروشیم لذت با هم بودن را

چه زود دیر می شود و نمیدانیم که:

فردا می آید شاید ما نباشیم!



"سید علی صالحی"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دنیا که شروع شد، زنجیر نداشت

خدا دنیای بی زنجیر آفرید.

آدم بود که زنجیر را ساخت...شیطان کمکش کرد

دل، زنجیر شد... زن، زنجیر شد

دنیا پر از زنجیر شد و

آدم ها، همه دیوانه ی زنجیری!


"عرفان نظر آهاری"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
هی فلانی!

دل به غم مسپار

نومیدی بران از خویش

دور دار از جان خود تشویش...


"مهدی اخوان ثالث"
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
هی فلانی میدانی؟؟

میگویند رسم زندگی چنین است .....

می آیند ... می مانند .... عادت میدهند ....و میروند

و تو در خود می مانی ..... وتو تنها می مانی ....

راستی نگفتی؟؟ رسم تو نیز چنین است ....؟؟؟!!!!

مثل همه ی فلانی ها ؟؟؟؟!!!!!
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
هر کس برای خودش خیابانی دارد .....

کوچه ای .... کافی شاپی ...... و شاید عطری .......

که بعد از سالها خاطراتش گلویش را چنگ میزند
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
در كتاب چار فصل زندگي
صفحه ها پشت سرِ هم مي روند

هر يك از اين صفحه ها، يك لحظه اند

لحظه ها با شادي و غم مي روند...

گريه، دل را آبياري مي كند

خنده، يعني اين كه دل ها زنده است...

زندگي، تركيب شادي با غم است

دوست مي دارم من اين پيوند را

گر چه مي گويند: شادي بهتر است

دوست دارم گريه با لبخند را


"قیصر امین پور"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
زندگی باید کرد
زندگی بایدکرد
گاه باتلخی راه,گاه بایک گل سرخ
“گاه بایک دل تنگ”
گاه باید رویید درمیان باران
گاه باید خندید باغمی بی پایان
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
عــــادت نـــدارم درد دلـــــم را
به هـمه کــــس بگویـــم
پس خاکـــــش میکنم زیــر چهـــــره ی خنــــدانم...! ! !
تا همـــــه فکـــــر کننــــد . . .
نه دردی دارم و نه قلبــــــــــــــی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
گاهی اوقات;

مجبوریم بپذیریم که

برخی از آدم ها

فقط می توانند در قلبمان بمانند

نه در زندگیمان...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
پاییز خش خش می میرد
و فصلی سپید

هی ورق می خورد

تا زندگی را

برگ

برگ

بریزم...



"شیرین میناسرشت"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
كوه پرسيد ز رود، زير اين سقف كبود، راز ماندن در چيست؟؟!!!!

گفت : در رفتن من... كوه پرسيد : و من؟؟!!!!

گفت: در ماندن تو !!!!

بلبلي گفت: و من؟؟!!!!

خنده اي كرد و بگفت: در غزل خواني تو!!!!

آه از آن آبادي، كه در آن كوه روَد، رود مرداب شود و در آن

بلبل سر گشته سرش را به گريبان ببرد و نخواند ديگر،

من و تو: بلبل و كوه و روديم

راز ماندن جز در

خواندن من، ماندن تو، رفتن ياران سفر كرده يمان نيست، بدان !!!!!!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
در نوبتی دوباره دلت را مرور کن

از غـــم به هر بهانه ی ممکن عبور کن...

گیرم تمام راه تو مسدود شد، بگـــرد

یک آسمان تازه و یک جاده جور کن...



"فرهاد صفریان"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
از پا تا سرت
سراسرت
نوری و نیرویی
وجود مقدست را در بر گرفته است
جنس تو ، جنس نان
نانی که آتش او را می پرستد
عشقم خاکستری زیر خاک بود
من با تو گر گرفتم
عشق من
عزیزم
پیشانی ات . پاهایت و دهانت
نانی است مقدس که زنده ام می دارد
آتش به تو درس خون داد
از آرد تقدس را فرا بگیر
و از نان بوی خوش را

پابلو نرودا
 
بالا