برگزیده های پرشین تولز

خانهء دلتنگیها

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
خونه دنیایی ما خونه دل من و شما است. نمی دونم خداوند برای چی و به چه علت دل را در نهاد بشر نهادینه کرد .ولی می دونم ظریف ترین عنصری که می تونه امواج زیبا را بگیره و ترنمهای جاودانه بسازه دله.
دل عنصر ناب آدمیته وقتی که خداوند انسان را آفرید برای اینکه اونا از همه موجوداتش برتر کنه در نهادش قلبی قرار داد که واسطه ای باشه بین خودش و انسان .
آره دل آفریده شد تا بتونیم بر همه افعال فیزیکیمون رنگی از صفا و صمیمیت بکشیم و دنیا را با چشمی ببینیم که از درک زیبایی و عظمت اونها به خالقی بزرگ و مهربون و زیبا نزدیک بشیم.
آره این دل ماست که ما را صاحب تمام خصلتهای خوب و تمام ویژگیهای معنوی میکنه.
ولی این دل یه بدیم داره اون خیلی حساسه خیلی شکنندست.کافیه بدی ببینه کافیه از خوبیها و محبتها دور بشه و اسیر تمام نامردیها و ناملایمات بد بشه اونوقت میشکنه -میگیره -و یا ممکنه این لصافت را از دست بده و سنگ بشه و اگر کسی دل سنگ شد دیگه انسان نیست چون عنصر نابی را از اون گرفتن که فرقی با یک ماشین نداره.

دلم میخواست هر بیدار دلی هر کسی که دلش میگیره یه سری به اینجا بزنه و حرفای بی ریاشا بگه .بگه از حرف دل گرفتش-دل شکستش-دل حسرت کشیدش.
اینجا خونه ائیه که درش بر روی همه شماها-همه بیدار دلان بازه.
اگر گذرتون به کوچه دلتنگی ها افتاد یه سرم به خونهء دلتنگیها بزنید و این بار سنگین کلمات را اینجا خالی کنید تا از شنیدن اون دلای دیگه هم آروم بشن.
هر چند شاید گرهی بر کار نگشاید ولی حداقل سختی حمل انها را با دیگران قسمت می کنید.و سبک می شین.

فکر کردم این می تونه هم متنهای زیبای شما باشه .هم شعرها و هم نوشته های ادبی شما
 

Xing ying

Registered User
تاریخ عضویت
23 ژانویه 2006
نوشته‌ها
461
لایک‌ها
9
محل سکونت
Valinor
چه جای عالی ای!
جالبیش اینه که من می خواستم همچین چیزی رو راه بندازم که بعدا به دلایلی پشیمون شدم
اما شما کردین....
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
با سلام

دوست عزیزم روژه جان

جای خیلی زیباییه
منم دنبال همچین جایی میگشتم
تا بغض نشکسته گلومو خالی کنم
بعضی وقتها دلم خیلی میگرفت
ولی جایی نبود که درد و دل کنم
چند بار خواستم بفرستم تو هر روز یه شعر تازه که فرستادم یکی دو تا
ولی اونجا جاش نبود
اینجا جاشه
جایی که من میتونم دردای خودمو فریاد بزنم
اینجا گوش نامحرم کمه
حداقلش الان کمه
امیدوارم موفق باشی
ما هم بتونیم خوشه ای بر گیریم
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
یک نیمه شب 1


چرا اسمون نمیباره؟

کاش میبارید. مثل همه وقتهایی که من دعا میکنم و اسمون میباره. و من امیدوار میشم.

دلم عجیب گرفته. مثل هر شب چشم به اسمون میدوزم. اما پنجره روبرو ارامشم رو به هم میزنه .

شاید چون نور تلویزیون مدام زیاد و کم میشه شیشه را روشن و خاموش میکنه.

نیمه شب است . و سکوت. گهگاه ماشینی عبور میکنه و تنهاییم رو میشکنه.

تمام اتاقهای خانه خاموشند.کسی جر من بیدار نیست.

یک ماشین دیگه رد شد. صدای افتخاری هم در کوچه پیچید. ماشین ایستاده . همین نزدیکی ولی من نمیبینمش.

بازهم سکوت. در تاریکی مینویسم و نمی دانم چه میشود.یک چراغ بیرون از اتاقم روشن شد .

گویی کسی جز من بیدار است . ماشین هازیاد تر شده اند . .........چراغ خاموش شد.

هر چقدر فکر میکنم شعری برای خواندن به ذهنم نمیرسه.

و حالا چند تا ماشین با بوق عروسی تو دهه فاطمیه!!!
 

Xing ying

Registered User
تاریخ عضویت
23 ژانویه 2006
نوشته‌ها
461
لایک‌ها
9
محل سکونت
Valinor
اینم شرح حال من:


اسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور........
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
نیمه شب 2


باران نمیباره. حتی باد هم نمیاید .
دلم میخواد با خدا حرف بزنم . اما حرفی نیست . خدا همه حرفهایم را میداند.
موتوری افکارم را به هم ریخت . لعنتی!
ارامش کوچه چیزی کم دارد. نمیدانم چیست؟ یک مینی بوس ایستاد . نه مینی بوس نیست . کامیون است.
رفتگران مشغولند. فکر میکنم سرو صدایشان همه را بیدار کرد.
فهمیدم
..سکوت کوچه صدای جیرجیرک را کم دارد
باران نمیبارد . اما بر خلاف شبهای دیگر هوا خنک است . اوضاع من هم بدک نیست .
ارامش عجیبی بر روحم سنگینی میکند. انگار از دنیا فارغ شده ام .
اما میدانم دوامی ندارد. کافی است فکر کنم . از بین میرود. سعی می کنم فکرم را به فکر نکردن متمرکز کنم .
به تهی فکر میکنم . کاش میشد با صدای بلند اواز بخوانم.......باز هم صدای موتور. ......
گاهی احتیاج دارم زندگی را برای خودم تعریف کنم . اما اینک وقتش نیست . نباید فکر کنم .
ماشین دیگری امد. تلویزیون همسایه خاموش شده .
دلم میخواهد دوچرخه را بردارم و در کوچه پا بزنم .
حیف که نیمه شب است و باران هم نمیبارد . اما اسمان سرخ است .
میخواهم بخوابم . ارامش بخش ترین راه همین است . حالا که نمیبارد من نیز میخوابم.

یک ماشین دیگر
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
خبر درگذشت آهنگساز بزرگ ايران زمين " بابك بيات " براي چند دقيقه اي بغضي عجيب را بر گلويم نشاند .
چقدر زود اين گوهر ها را از دست مي دهيم و از بخت بد است كه كمتر جايگزيني هم دارند .
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
خبر درگذشت آهنگساز بزرگ ايران زمين " بابك بيات " براي چند دقيقه اي بغضي عجيب را بر گلويم نشاند .
چقدر زود اين گوهر ها را از دست مي دهيم و از بخت بد است كه كمتر جايگزيني هم دارند .


ای دل
وی دل
وی دل
دارم از یاد تو میرم
عشق من کاری بکن
شاید از غصه بمیرم عشق من کاری بکن
امون از این عشقی که عاشقم نیست
امون از این گل که شقایقم نیست
امون از این یار نفس بریده
امون از این بغضی که هق هقم نیست
تازه میخواستم تو دل تو جا شم
تازه میخواستم به تو مبتلا شم
خراب شدی رو سر آرزوهام
تاوان این عشق رو من از تو میخوام

 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
از که پنهان کنم راز دل خویش:(




حرفام تکراری شده، نوشته هام رنگ و بوی قدیمش رو ازدست داده.

دلم گرفته ، میخوام گریه کنم. نه ... اصلا میخوام زار بزنم.

میخوام با تمام وجود صدات کنم.

خدایا می شنوی... یکی از بندهات یه گوشه این زمین

تو یه نقطه دوره دور داره صدات میکنه. صدامـو می شنـوی؟

خیلی چیـزاهست که میخوام ازت بپرسم.

خدا جون ...خیلی چیـزا!

احساس میکنم از درون گم شدم.

دارم خیلی از چیزا رو از دست میدم.

چیزایی که یه روز بهش اعتقاد داشتم و این خیلی بده. خیلی بد! درست میگم؟

اگرصدامو می شنوی جـواب منـو بده.

دلم میخواد بدونم ، بفهمم. میخوام از خـودم شروع کنـم.

کمکم کن.

دارم خودمـو گم میکنم و این یعنی تو رو هم گـم خواهم کرد.

ای خــدا...

کاش کوچیک بودیم...

وقتی کوچیک بودیم دلمون بـزرگ بـود

ولـی حـالا که بـزرگ شدیم بیشتـر دلتنگیـم.

کــاش کـوچیک می موندیم تا حرفامونو از نگاهمون بفهمن

نه حالا که بزرگ شدیم و

فریـاد هم که می زنیم باز کسی حرفامونو نمی فهمه ...
41.gif
41.gif
23.gif
23.gif
15.gif
15.gif
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
با سلام
انگار خونه دلتنگیها فقط خونه منه
دیگه هیچ مهمونی نداره
من شدم تنها مهمونش
حتی فکر کنم میزبانمم خودمم
نمیدونم
ولی من میمونم با تنهاییهای خودم
تنهای تنها
:blink: :blink:
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
حسی که فقط برای تو قشنگه ،شاید


گاهی یه حس در گلو مانده
یه بغض شدید میشه توی سینه ادم
که هر چی تلاش می کنی و نفس نفس می زنی نمی تونی مثل اشک بریزیش بیرون تا هم دلت جلا پیدا کنه و هم اون حس قشنگ بتونه معجزه کنه .
شاید هم یه جور ترس باعث می شه این حس تو رو حتی تا مرز خفگی ببره ولی حتی اونقدر صورتت رو کبود نکنه که اونی که باید بفهمه .
ترس از اینکه شاید این حس باز هم برای قشنگتر شدن جا داشته باشه و اگر قشنگ تر نشه باید بفهمی که اصلا قشنگ نبوده . برای همین نمیذاری بیاد بیرون .
اما یه موقع به خودت میای که میبینی تمام درونت رو گرفته. اونوقته که میبینی ته قشنگیای دنیاست .
بعد تازه به دست و پا می افتی و تلاش می کنی که مخفی بمونه اما با هر یک باری که مژه هات بالا و پایین می ره با یه قطره اشک همش لو میره . و اینقدر صورتت کبود میشه که دیگه پررنگتر شدنش محاله .
اونوقته که همه می فهمن .
بعد اونقدر عادی میشه که تبدیل میشه به قشنگترین حس مزخرف دنیا.
همون موقع است که یهو همه چیز خراب میشه و دنیا رو سرت آوار .
همون وقته که دیگه هیچی نداری جز یه خاطره دردناک از یه حسی که یه زمانی خیلی قشنگ بود حتی با اینکه میدونستی به هیچ جا نمیرسه.
میدونستی که تهش همین جاست.
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
یکی از بیت هایی که از حافظ بسیار دوست دارم و گاهی برای توصیفه حال خودم برای دوستان و همراهان می خونم بیتیست از غزل آغازین!
شب تاریک و بی میمون * چو گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها!!!!
* : گاهی این بیت به این صورت هم آمده که شب تاریک و بی موج ....
به هر حال زیاد از مشیری مینویسم چون از دل من سخن بسیار گفته هرچند آرزوی دیدار او فقط در دیار باقی ممکن میشود! اما زبان و ادبیات هرگز نمی میرد!
با تشکر از دوست خوبم roje_aria79 شعری از مشیری که وصف حال منست را یه جایی که در بحثه مربوط به فریدون مشیری در تاپیک مجاور بگذارم اینجا میاورم:!
سبکباران ساحل ها

لب دریا نسیم و آب و آهنگ
شکسته ناله های موج بر سنگ
مگر دریا دلی داند که ما را
چه توفان هاست دراین سینه تنگ
تب و تابی است در موسیقی آب
کجا پنهان شده است این روح بی تاب ؟
فرازش شوق هستی شور پرواز
فرودش غم سکوتش مرگ و مرداب
سپردم سینه را بر سینه کوه
غریق بهت جنگلهای انبوه
غروب بیشه زارانم درافکند
به جنگلهای بی پایان اندوه
لب دریا گل خورشید پرپر
به هر موجی پری خونین شناور
به کام خویش پیچاندن و بردند
مرا اگر مردابهای سرد باور
بخوان این مرغ مست بیشه دور
که ریزد از صدایت شادی و نور
قفس تنگ است و دلتنگ است ورنه
هزاران نغمه دارم چون تو پرشور
لبدریا غریو موج و کولک
فروپیچد شب در باد نمنک
نگاه ماه در آن ابر تاریک
نگاه ماهی افتاده بر خک
پریشان است امشب خاطر آب
چه راهی می زند آن روح بی تاب ؟
سبکباران ساحل ها چه دانند
شب تاریک و بیم موج و گرداب
لب دریا شب از هنکامه لبریز
خروش موجها پرهیز پرهیز
در آن توفان که صد فریاد گم شد
چه برمی اید از وای شباویز
چراغی دور در ساحل شکفته
من و دریا دو همراه نخفته
همهشب گفت دریا قصه با ماه
دریغا حرف من حرف نگفته
 

parsa

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
19 مارس 2006
نوشته‌ها
1,318
لایک‌ها
102
سن
44
شايد آن روز بروم از يادت ... شايد آن روز شوم غمخوارت

شايد آن خاطره ها دور شوند از يادم ... شايد از خنده و اشك دور شوم

شايد امروز مرا بازيابي ... شايد امروز مرا بگذاري


شايد آن تنهاي سوخته دل عشق را دار زند از يادش


من شقايق دادم ... من شقايق دادم در ازاي دل تو

من شقايق دادم تا نفس تازه شود ... من يه دنيا دادم تا كه ماه نور دهد

من شب يلدا را بي صدا خشكاندم ... من شقايق دادم تا نفس تازه شود

من شقايق دادم شايد اين بار مرا ياد كنند خاطره ها

شايد اين بار صداي فرياد اوج گيرد تا ته روياها

شايد اين بار كوچه تنهايي پر شود از مريم ... روياها ... كابوسها ... خاطره ها


شايد آن خاطره ها جسد مرده ما را گاهي ياد كنند

شايد آن ماه پريشان گاهي مرهمي بگذارد بر سر خاك دل خسته ما

شايد امروز دل ما نرود دنبالش ... شايد آن روز كه آمد نشود غمخوارش

شايد اين بازي حيراني من تا دم مرگ نرود از يادم

شايد اين آشوبها ... جنجال ها زندگي را ببرد از يادم

شايد اين قصه ليلي و مجنون برود از يادم


شايد اين كابوس ها يادت را ببرد از يادم ... شايد اين روياها معشوق را ببرد از يادم

شايد اين بار بروم تا ته اشك ... شايد اين بار نرود خنده ماه از يادم

شايد اين بار نكنم بي تابي ... شايد اين بار دلم را ندهم دست كسي


من دلم را دادم ... عشق را دار زدم ... خنده را كوبيدم ... مرگ را دار زدم

شايد اين قصه عشق بي سر و سامان ماند ... شايد اين بار شقايق برود از يادم

.......
258.gif
 

raxtastar

"کاربرفعال ورزش""کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 ژوئن 2005
نوشته‌ها
1,959
لایک‌ها
672
سن
39
!!!!!!
 
Last edited:

barbie

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژانویه 2006
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2
محل سکونت
somewhere
چقد اینجا دلتنگ زیاده...
cry.gif



دلم میخواست دنیا رنگ دیگر بود خدا با بنده هایش مهربان تر بود از این بیچاره مردم یاد میفرمود
دلم میخواست دنیا خانه مهر و محبت بود دلم میخواست مردم در همه احوال با هم
آشتی بودن طمع در مال یکدیگر نمیکردند کمر بر قتل یکدیگر نمیبستند مراد
خویش را در نامرادی های یکدیگر نمی جستند چه شیرین است وقتی زندگی
خالی از نیرنگ است
.....

شاملو
همین نیرنگ ها دلتنگیو آدمو زیاد میکنه
23t1jlz.gif
 

barbie

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژانویه 2006
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2
محل سکونت
somewhere
بچه ها اگه میشه مطلب یا شعر های رو که میگین اسم شاعر یا نویسندشم بگین

حتی اگه خودتون نویسندشین
hanghead.gif
 

barbie

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژانویه 2006
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2
محل سکونت
somewhere
من در پس در تنها مانده بودم
همیشه خودم را در پس یک در تنها دیده ام

گویی وجودم در پای این در جا مانده بود
در گنگی آن ریشه داشت
ایا زندگی ام صدایی بی پاسخ نبود ؟
سهراب
47lbf6a.gif
23t1jlz.gif

تنهایی بد دردیه
23t1jlz.gif
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس
شمع دانست که جان دادن پروانه زچیست

نمی دونم صحبت از غم را امروزه خیلی ها بد میدونن .ولی مگه میشه وقتی درد و رنج از حد گذشت و مثل یک بغض فرو خورده در پشت دیوار سکوت دنیا گم بشی و وانمود کنی که چیزیت نیست .نمی شه چون یا باید دیوار را بشکنی یا خودت را .هرچند که امروزه بیشتر ماها خودمون را می شکنیم.
می دونید سرشت آدمی از غمه .نمی دونم داستان آفرینش را شنیدین یا نه؟
می گن روزی که خدا خواست انسان را بیا فرینه به فرشتگانش دستور داد که برین و خاک بیارین و اونها هم رفتند و خاکهای متفاوت و رنگهای جدا از هم اوردند و وقتی که آب خواست اونها چهل شبانه روز گریه کردند تا خمیر آدمی از خاک و درد سرشته بشه .برای همینه که انسان هر چقدر هم که خوش باشه ته هر کار این خوشی را از دست میده و غم آخرش در خونه دل آدم را میزنه.
ولی این غم ول کن آدم نبود پدر ما انسانها تا اومد مزه بهشت را بچشه با اون اشتباه ما را به این خراب آباد اورد :
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد درین دیر خراب آبادم

می گن روزی که تازه بر زمین جای گرفت وقتی که دید خورشید داره میره و تاریکی داره جاشا میگیره .اونوقت تازه فهمید چیکارکرده .از تنهایی و از غصه چنان به گریه افتاد که نقله صد سال گریه کرد .و اینم سوقات جد اعلی همه ما .
آره درد و غصه وجود داره و هر از چند گاهی مهمون دل همه ماست.
ته این دنیا یه کوچه هست که کوچه تنهایی ماست
و ته اون کوچه خونه تنهایی ماست.
در اون خونه به روی همتون بازه
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
خوب دوبار از آن روزهاس كه نمي دانم چي بايد بنوسم اما .....
خدايا تو را به بيشمار دليل دوست دارم
به خاطر بيشمار موهبت ميپرستمت و تو رو شكر ميگويم!
موهبت بودن را به من دادي اما .......
گنجايش من بسيار كمتر از تحمل بار بودن است!
شايد اين آخرين كلام من باشد!
زندگيه من رنگ ديگري داشت اما اينجا بوي تهفن مآيد
بوي عقل گرايان بي عقل!!!!
بوي نژاد پرستان بدون اصل و نسب!!!!
بوي .....


وفادار تو بودم تا نفس بود
دریغا همنشینت خار و خس بود
دلم را بازگردان
همین جان سوختن بس بود بس بود
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
41
محل سکونت
In the Wind
یک جایی بود که فقط من بودم و یک خانه در وسط یک دنیا


من بودم که باگذشته ها یی که من رو می ساخت ولی من الان چیزی نداشتم که بتونم آینده ام رو بسازم


هیچ وقت نشده بود که گریه کنم یعنی هیچ وقت


ولی این بار داشت اشکم در می آمد!!!! ولی باز هم گریه نکردم


اینو مطمئن باش اونجایی که تو تنهایی اونم هست پیشت
حتی اگه جایی هم نباشی اون بازم اونجا هست
اونجایی که هستی و نیستی اون هست
تو گذشته رو داری داره میسازه تو رو
و آینده ات رو با پشتکار و تلاش باید خودت بسازی
گریه کن
گریه دل آدم رو صیقل میده
بزار گوهر وجودت به خاطر چیزی که ارزش داره سر ریز بشه

بغض نشکفته ات رو بیرون بریز
تا سبک بشی
گریه چشم آدم رو ،رو خیلی چیزا باز میکنه
 
بالا