صبح که داشتم به طرف دفترم می رفتم منشی ام ؛ بهم گفت: ” صبح بخیر آقای رئیس،تولدتون مبارک!“ از حق نمیشه گذشت، احساس خوبی بهم دست داد از اینکه یکی یادش بود. تقریباً تا ظهر به کارهام مشغول بودم.
بعدش منشی در زد و اومد تو و گفت”: میدونی، امروز هوای بیرون عالیه؛ از طرف دیگه امروز روز تولدته ، اگر موافقی با هم برای ناهار بریم بیرون، فقط من و تو !“.
منم گفتم” خدای من این عالیه. باشه بریم.“ برای ناهار رفتیم و البته نه به جای همیشگی ،بلکه به یه جای دنج و خیلی اختصاصی ، قبل از هر چیز دوتامارتینی سفارش دادیم و از غذائی عالی در فضائی عالی تر واقعاً لذت بردیم.
وقتی داشتیم برمی گشتیم، رو به من کرد و گفت:” میدونی، امروز روزی عالیست، فکرنمی کنی که اصلاً لازم نباشه برگردیم به اداره؟ “
در جواب گفتم: ” آره، فکرمیکنم لازم نباشه.“
اونم در جواب گفت:” پس اگه موافق باشی بد نیست بریم به آپارتمان من.“
وقتی وارد آپارتمانش شدیم گفت:” میدونی رئیس، اگه اشکالی نداشته باشه من میرم تو اتاق خوابم. دلم می خواد تو یه جای گرم و نرم یه خورده استراحت کنم.“
اون رفت تو اتاق خوابش و بعد از حدود پنج، شش دقیقه برگشت. با یه کیک بزرگ تولد در دستش در حالی که پشت سرش همسرم، بچه هام و یه عالمه از دوستام پشت سرش بودند که همه با هم داشتند آواز ” تولدت مبارک “ رو می خوندند. ... در حالیکه من اونجا... رو اون کاناپه نشسته بودم... لخت مادرزاد
بعدش منشی در زد و اومد تو و گفت”: میدونی، امروز هوای بیرون عالیه؛ از طرف دیگه امروز روز تولدته ، اگر موافقی با هم برای ناهار بریم بیرون، فقط من و تو !“.
منم گفتم” خدای من این عالیه. باشه بریم.“ برای ناهار رفتیم و البته نه به جای همیشگی ،بلکه به یه جای دنج و خیلی اختصاصی ، قبل از هر چیز دوتامارتینی سفارش دادیم و از غذائی عالی در فضائی عالی تر واقعاً لذت بردیم.
وقتی داشتیم برمی گشتیم، رو به من کرد و گفت:” میدونی، امروز روزی عالیست، فکرنمی کنی که اصلاً لازم نباشه برگردیم به اداره؟ “
در جواب گفتم: ” آره، فکرمیکنم لازم نباشه.“
اونم در جواب گفت:” پس اگه موافق باشی بد نیست بریم به آپارتمان من.“
وقتی وارد آپارتمانش شدیم گفت:” میدونی رئیس، اگه اشکالی نداشته باشه من میرم تو اتاق خوابم. دلم می خواد تو یه جای گرم و نرم یه خورده استراحت کنم.“
اون رفت تو اتاق خوابش و بعد از حدود پنج، شش دقیقه برگشت. با یه کیک بزرگ تولد در دستش در حالی که پشت سرش همسرم، بچه هام و یه عالمه از دوستام پشت سرش بودند که همه با هم داشتند آواز ” تولدت مبارک “ رو می خوندند. ... در حالیکه من اونجا... رو اون کاناپه نشسته بودم... لخت مادرزاد