greywarden
Registered User
- تاریخ عضویت
- 9 اکتبر 2012
- نوشتهها
- 809
- لایکها
- 2,080
[FONT=&]پيرمردي تنها در مينه سوتا زندگي مي کرد .
او مي خواست مزرعه سيب زميني اش راشخم بزند اما اين کار خيلي سختي بود .
[/FONT] [FONT=&]تنها پسرش که مي توانست به او کمک کند در زندان بود .[/FONT] [FONT=&]پيرمرد نامه اي براي پسرش نوشت و وضعيت را براي او توضيح داد :
[/FONT] [FONT=&]پسرعزيزم من حال خوشي ندارم چون امسال نخواهم توانست سيب زميني بکارم .[/FONT] [FONT=&]من نمي خواهم اين مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت هميشه زمان کاشت[/FONT][FONT=&] محصول را دوست داشت. من براي کار مزرعه خيلي پير شده ام. اگر تو اينجا بودي تمام مشکلات من حل مي شد. [/FONT] [FONT=&]من مي دانم که اگر تو اينجا بودي مزرعه را براي من شخم مي زدي .[/FONT] [FONT=&]دوستدار تو پدر
[/FONT] [FONT=&]پيرمرد اين تلگراف را دريافت کرد :
[/FONT] [FONT=&]
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام .
[/FONT] [FONT=&]4 صبح فردا 12 نفر از مأموران [/FONT][FONT=&]FBI[/FONT][FONT=&] و افسران پليس محلي ديده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اينکه اسلحه اي پيدا کنند . [/FONT] [FONT=&]پيرمرد بهت زده نامه ديگري به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقي افتاده و مي خواهد چه کند ؟ [/FONT] [FONT=&]پسرش پاسخ داد :
[/FONT][FONT=&]پدر برو و سيب زميني هايت را بکار، اين بهترين کاري بود که از اينجا مي توانستم برايت انجام بدهم . [/FONT]
او مي خواست مزرعه سيب زميني اش راشخم بزند اما اين کار خيلي سختي بود .
[/FONT] [FONT=&]تنها پسرش که مي توانست به او کمک کند در زندان بود .[/FONT] [FONT=&]پيرمرد نامه اي براي پسرش نوشت و وضعيت را براي او توضيح داد :
[/FONT] [FONT=&]پسرعزيزم من حال خوشي ندارم چون امسال نخواهم توانست سيب زميني بکارم .[/FONT] [FONT=&]من نمي خواهم اين مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت هميشه زمان کاشت[/FONT][FONT=&] محصول را دوست داشت. من براي کار مزرعه خيلي پير شده ام. اگر تو اينجا بودي تمام مشکلات من حل مي شد. [/FONT] [FONT=&]من مي دانم که اگر تو اينجا بودي مزرعه را براي من شخم مي زدي .[/FONT] [FONT=&]دوستدار تو پدر
[/FONT] [FONT=&]پيرمرد اين تلگراف را دريافت کرد :
[/FONT] [FONT=&]
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام .
[/FONT] [FONT=&]4 صبح فردا 12 نفر از مأموران [/FONT][FONT=&]FBI[/FONT][FONT=&] و افسران پليس محلي ديده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اينکه اسلحه اي پيدا کنند . [/FONT] [FONT=&]پيرمرد بهت زده نامه ديگري به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقي افتاده و مي خواهد چه کند ؟ [/FONT] [FONT=&]پسرش پاسخ داد :
[/FONT][FONT=&]پدر برو و سيب زميني هايت را بکار، اين بهترين کاري بود که از اينجا مي توانستم برايت انجام بدهم . [/FONT]