AliReza Ghiyamat
Registered User
"خيلي سخته كه توي آپارتمان يك خوابه با مردي سركني كه مشق ويولن مي كند."
زن رولور خالي را كه تحويل پاسبان ها مي داد فقط همين را گفت.
================================================== ======
مرد زود به رخت خواب مي رود اما خوابش نمي برد.غلت مي زند.ملحفه ها را مي اندازد.سيگاري روشن مي كند . كمي مطالعه مي كند.دوباره چراغ را خاموش مي كند.اما باز نمي تواند بخوابد.
ساعت سه صبح بلند مي شود.در خانه ي دوست و همسايه اش را مي زند و پيش او درد دل مي كند و به او ميگويد كه خوابش نمي برد.ازاو راهنمايي مي خواهد.دوستش پيشنهاد مي كندكه قدمي بزند.شايد خسته شود.بعد بايد فنجاني جوشانده ي برگ زيرفون بنوشد و چراغ را خاموش كند.همه ي اين كارها را مي كند اما باز خوابش نمي برد.
بلند مي شود اين بار به سراغ پزشك مي رود.پزشك هم طبق معمول حرف هايي مي زند و مرد بازهم نمي تواند بخوابد.
ساعت شش صبح رولوري را پر مي كند و مغز خود را مي پكاند.مرد مرده است اما هنوز خوابش نمي برد.
بی خوابي خيلي بد پيله است!
زن رولور خالي را كه تحويل پاسبان ها مي داد فقط همين را گفت.
================================================== ======
مرد زود به رخت خواب مي رود اما خوابش نمي برد.غلت مي زند.ملحفه ها را مي اندازد.سيگاري روشن مي كند . كمي مطالعه مي كند.دوباره چراغ را خاموش مي كند.اما باز نمي تواند بخوابد.
ساعت سه صبح بلند مي شود.در خانه ي دوست و همسايه اش را مي زند و پيش او درد دل مي كند و به او ميگويد كه خوابش نمي برد.ازاو راهنمايي مي خواهد.دوستش پيشنهاد مي كندكه قدمي بزند.شايد خسته شود.بعد بايد فنجاني جوشانده ي برگ زيرفون بنوشد و چراغ را خاموش كند.همه ي اين كارها را مي كند اما باز خوابش نمي برد.
بلند مي شود اين بار به سراغ پزشك مي رود.پزشك هم طبق معمول حرف هايي مي زند و مرد بازهم نمي تواند بخوابد.
ساعت شش صبح رولوري را پر مي كند و مغز خود را مي پكاند.مرد مرده است اما هنوز خوابش نمي برد.
بی خوابي خيلي بد پيله است!