به احتمال 95% اوني كه بايد ميومد، نمياد. خب راه حل جايگزين رو شروع كردم. فرصت كمي دارم. بايد تو دقيقه نود از لب خط بگذرم. چاره اي نيست. فقط خوبيش اينه كه اگه بجنبم و با يه كم شانس، ميتونم موضوع رو حل كنم. اما اين راه حل در واقع يه نيش دارو هست. تازه اگه همه چيز خوب پيش بره، بعد از گذر از اين فاز، فاز اصلي، كه قرار چندسال طول بكشه، اونم تو اين شرايط بازار، خيلي نگران كننده است. راجع به اونم دارم فكر مي كنم. چيزي كه مسلمه اينه كه احتياج به تغييرات زيادي دارم. از ديروز روند تغيير رو شروع كرده ام. شروع خوبي بود. اميدوارم بازم بسرعت كارا پيش برن. بدون تغيير امكان نداره بتونم از اين تله بيام بيرون. نهايت تلاشم رو بكار مي گيرم.
خوب كم كم دارم به زمان هاي كليدي نزديك مي شم. هنوز توانايي كافي براي مواجهه قوي با شرايط جديد رو پيدا نكرده ام. همينم نگرانم كرده. يه روزنه هايي هست اما تا تحقق كامل، خيلي چيزا بايد حل بشن. اين ماجرا زيادي داره رو لبه پيش مي ره. البته فعلا گريزي ندارم. فكر مي كنم تنها راه مطلوب اينه كه خودم رو بسپارم بدست پيشامدها و در همان حال هم تمام تلاشم رو انجام بدم. بهرحال هنوز كنترل فرمان تو دستم نيست.
از تجربه هاي گذشته ام بشدت استفاده كردم. راه حل مشكل رو پيدا كردم و براي حلش بسرعت اقدام كردم. اما بازم از نظر زماني تو مرز خطر بودم. براي اطلاعات بيشتر، اقدام كردم. خيلي تصادفي متوجه شدم كه همين كار و روش حل مساله اگه با غلظت بيشتري انجام ميشد، مجبور نبودم رو مرز راه برم. كمي فكر كردم. بالاخره تصميم گرفتم كه غلظت شربت اين مرض رو ببرم بالا. هر قدر هم كه سخت باشه. ظرف دو روز كار رو به نتيجه رسوندم. البته با كمي بدشانسي و خوردن به دو تا تعطيلي شد چهار روز. اما با اين كار، 15 روز از زمان بندي پيش بيني شده جلو افتادم. حالا هم همه چيز خوبه. اما راستش هنوزم روي مرز هستم. اما ايندفعه ديگه علت، كمبود زمان نيست، علت كيفيت كار انجام شده است. اگه 100% تاييد بشه، موضوع حل شده است. وگرنه بازم دردسر دارم. سپردمش به خدا. راستش تا اينجاش رو هم خيلي عالي اومدم. تا دو سه روز ديگه نتيجه معلوم ميشه. اين روزا خيلي مهم هستند.
خوب دو روز پيش بالاخره شاهكار خودم رو به نتيجه مطلوب رسوندم. معمولا مانع اول، سخت ترين مانع است. فاز اول و مانع اول رو با موفقيت كامل گذروندم. البته يه كمي هم كار لب به لب انجام شد. ولي به موقع، و به اندازه كافي و 100 %.
براي فاز دوم و سوم شايد كار زيادي از دست من بر نياد. چون اقدامات لازم رو در مورد اونها از سه ماه پيش انجام داده ام و فقط بايد تو صف بمونم و منتظر باشم. نكته مهم اينه كه از حدود يه ماه ديگه بايد به فكر يه سوپاپ اطمينان براي احتمال نياز به گزينه جايگزين براي فاز 2 و سه باشم. بيشتر نگران مربوط به احتمال تداخل فاز دو و سه با هم هست. اما اگه فاز دو كه مهم تره انجام بشه، فاز سه مشكل جدي ايجاد نمي كنه. در حقيقت فاز سه براي تكميل پروژه زمين شمال به عنوان سوپاپ اطمينانه. خيلي هم مهمه. اما اگه نشه، فقط يه چيزايي رو مدتي عقب مي اندازه اما نقش حياتي نداره. در عين حال هم نقش مهمي داره كه براحتي هم نميشه ازش گذشت.
راستش اين پروژه خيلي حرفه اي طراحي شده. ولي اما و اگرهاي زيادي هم داره. از الف تا ي بايد با حساب و كتاب و عمل درست پيش بره و گرنه مي تونه يه بحران جدي ببار بياره. اما اگه طبق برنامه پيش بره، مي تونه يه شاهكار بي نظير خلق كنه. ارزش ريسكش هم به همينه. اين شاهكار مي تونه واقعا خيلي چيزا رو بطور اساسي تغيير بده و موجب شروع روندهاي موفق جديدي بشه. توكل به خدا.
طراحي و اجراي عمليات
۲۸ آذر ۹۱: قرار بود وام شماره ۳ اول اسفند بياد. دو ماه افتاد جلو. گرفتمش!!! خب بايد بسرعت خريد سرمايه اي رو انجام ميدادم. شب عيد خيلي گروني بيشتر ميشه. پس اين جلو افتادن، خيلي خوبه. هدف، خريد يه وانت ارزان براي كار نيمه وقت بود. در ضمن براي ساخت و نگهداري باغ و ويلاي شمال، خيلي بدرد ميخوره. يعني اين يه خريد سرمايه اي و چندمنظوره به حساب مياد. تازه، الان كه بهش فكر مي كنم، مي بينم هر خونه اي به يه همچين وسيله اي نياز داره. اما براي خريد، سه ميليون كم بود. مجبور شدم ۲ ميليون ديگه قرض كنم. ۱۰ روز گشت و گذر و كسب اطلاعات و چك و چونه منجر به يه معامله قابل قبول شد. ۹ دي ماه سند زديم. با احتساب هزينه هاي جانبي و آماده سازي هاي فني لازم، يه هفته ديگه هم زمان صرف شد. حالا همه ابزارهاي لازم براي كنترل بحران بدهي ها از طريق كار و درآمد بيشتر فراهم هست بجز يه چيز مهم: چطوري؟؟؟؟
راجع بهش دارم تجربه كسب مي كنم. اطلاعات از منابع مختلف مي گيرم و هر چيز ديگه اي كه لازم باشه. ريزه كارياش زياده و اگه حساب نشده برم جلو، نتيجه معكوس و منفي داره. يعني يه ضرر بزرگ در يه زمان خيلي بد!!!
اما در مجموع خوشبين هستم. ببينم چي ميشه.
منتظریم
-------------
یاد خودم افتادم یه زمانی یه تاپیک خیلی خوبی مثل همین توی یکی از فروم ها زدم
حیف که ادامه ندادم
اشتیاق من هم زیاد کردی
پشتکارتون قابل تقدیر هست براتون ارزوی موفقیت می کنم
انشاا... با برنامه ریزی مناسب و تلاش راه رو برای موفقیت های اینده باز میکنید
چون از اول دنبال نکردم و از پست های اخر اینطور برداشت کردم که می خواید کار ویلا سازی رو انجام بدید درسته ؟
حل تضاد
خوب، مدتي بود كه كلا كار با وانت رو كنار گذاشته بودم. تمركز روي كار بازار و حسابداري بود. اما بزودي با فشارهاي مالي ناشي از اقساط و بدهي هاي ماهانه مواجه شدم. همزمان، اين دوست بازاري من يه سفر كاري يه هفته اي رفته شهرستان. بنابراين فرصتي شد تا دوباره برگردم روي كار با وانت. دوباره شارژ شدم. حالا منم و يه تضاد بزرگ!!! چطور وقتم رو تنظيم كنم كه هم به درآمد وانت برسم، و هم به كارآموزي در بازار؟؟؟؟؟ ميخوام با اين دوستم صحبت كنم. كاراي حسابداريش رو جلو برده ام. پس لزومي نداره هر روز برم فروشگاه. ميشه يه روز در ميون برم. تا بتونم به هر دوتاش برسم. ببينم چطور ميشه.