برگزیده های پرشین تولز

درمان خجالت و راه های گسترش روابط عمومی

fireboy

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
17 ژوئن 2003
نوشته‌ها
3,217
لایک‌ها
34
محل سکونت
:: طهرون قديم ::
به نقل از MohammadR :
منم این مشکلو دارم و مشکلات زیادی هم برایم پیش آورده.
و همین چیزی که Asef گفت یعنی نمی تونم مستقیم در چشم کسی به مدت زیاد نگاه کنم. دست خودم هم نیست اصولا من زیاد به کسی نگاه نمی کنم. در خیابان که سرم پایینه و فقط بین دوستان مشکلی نیست. به هر حال این مشکل خیلی ها هست که بعدا خیلی برای آدم مشکل درست می کنه.
يه دوره برو بازار تهران مشغول به كار شو ;) بازار رضا هم ميتوني بري !

فقط كافيه 2 - 3 هفته اي تو يه مغازه كار كني.
 

aaber_piade

Registered User
تاریخ عضویت
19 دسامبر 2002
نوشته‌ها
1,660
لایک‌ها
25
سن
40
محل سکونت
Tehran
دوست عزيزي که مشکل خجالت رو داشتن:

به نظر من اين مشکل خجالتي بودن رو نمي تونيد هيچ وقت برطرف کنيد، سعي و تلاش بيهوده نکنيد :)

عابر پست فطرت
 

aaber_piade

Registered User
تاریخ عضویت
19 دسامبر 2002
نوشته‌ها
1,660
لایک‌ها
25
سن
40
محل سکونت
Tehran
شوخي کردم ولي يک سري راه حل هايي داره که به عقل هيچ کس نمي رسه :D
 

Mehdi

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 آگوست 2004
نوشته‌ها
5,602
لایک‌ها
49
محل سکونت
Anywhere
اين حرف كاملا اشتباه كه ميگن نميشه برطرف كرد
به مرور زمان مجبوري ارتباطتو با جامعه بيشتر كني كه همين عامل باعث بهبود ميشه
وقتي داري با يكي حرف ميزني اگه طرف به چشاي تو نگاه ميكرد و حرف ميزد تو هم همينكارو بكن وقتي اون خجالت نميكشه تو
هم نكش و اگه اون خجالتي تر بود اينبار تو به چشاش نگاه كن تا اينجا كه سخت نبود
وقتي با يه غريبه هستي تو حرف زدن رو شروع كن و كم نيار

و اينم بدون كه به مرورو زمان درست ميشه بعضي اها مجبوري ارتباطتو بيشتر كني همين عامل پيشرفتت ميشه
ميام بيشتر ميگم فعلا
-----
و يه چيز مهم اين كه هرچي به فكرت ميرسه به زبون بيار

و هرگز مگو هرگز
 

Siavash25

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
1 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
500
لایک‌ها
5
محل سکونت
Germany
اول از همه بگم که اگر غلط املا يی در نوشته هم ميبينيد من مستقيم تايپ فارسی نميکنم پس خواهشن ايراد نگيريد.
با سلام خدمت تمامی دوستان عزيز.و تشکر از دوستانی که نظراتی رو دادند،به خسوس الکترنيک عزيز و آسف که خيلی هال کردم.

دوست عزيز شما 100 درسد مطمئن باش که ميتونی بر مشکلت قلبه کنی.و اين حرفا که ميگن نه نميشه .......... اينارو بريز دور. :) :)

برای اينکه اين پستم زياد تولانی نشه تو پست بعدی توضيح ميدم.
 

Siavash25

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
1 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
500
لایک‌ها
5
محل سکونت
Germany
شما اول از همه به نظره من بايد يک روز بشينی با خودت حرف بزنی،نقاط ضعف خودت
رو ببين و در جهت برترف شدن اونها اقدام کن.اگر برترف شدنی بودند که چه بهتر
وگرنه قسم بخور که ديگه بهشون فکر نکنی.از جهت ديگه هم به نقاط قوت خودت هم فکر
کن و بدون خيلی چيزها که شما داری خيلی آدم های ديگه ندارند يا کمتر دارند.
خجالتی بودن هم شايد يک دليلش روابط خانوادگی باشه،که روابط با ديگران خيلی کمه
يا از اينجور مسائل.و يک دليلش هميشه ترسه که اگر الان سوتی بدم چی ميشه؟اگر الان نتونم
اين کار رو بکنم چی ميشه؟و.........
که خود اين ترس باعث ميشه که شما تو اون کار به خصوص موفق نشی و دوباره برا دفعه بعد
ميترسی.حتماً شنيدی که ميگن ترس برادر مرگه،اينجا هم همينه وقتی شما بترسی ميبازی.
حالا ترس از کجا مياد؟از اينکه شما اعتماد به نفس نداری.و فقط نقاط ضعف رو ميبنی.
بدون که همه ضعف دارند حالا بعزيها خيلی زرنگ هستند و اصلاً نشون نميدان بعزيها هم مثل
شما ميترسن.
يه مثال برات ميزنم و به خدا قسم ميخرم که حقيقت رو ميگم.يه بنده خدا
يه روز به من گفت کامپيوترم خرابه بيا درست کن رفتم درست کردم،بنده خدا اصلاً
نميدونه فرمت کردن چی هست؟سی دی ويندوز چی هست؟فقط بلده که فايل کپی کنه.و از اين کارا
يه روز بهم گفت من يه سايت دارم تو اينترنت و ..........( :blink: :blink: ).و پيشه همه هم جار ميزد.
حالا مردم هم بعزيها خودشون هم نميدونند و بعزيها هم خيلی خوب ميدوند که چی به چيه.
يه روز بهم گفت تو سايتم يه مشکلی دارم کمکم ميکنی؟گفتم اگر بلد باشم آره،
من طراحی سايت بلد نيستم و لی بتونم ميکنم،ديديم آقا به قول خودش رفت تو سايتش.
هالا بگو سايتش چی هست؟آقا چند تا عکس از خودش گزاشته تو سايت بدهی اگر اشتباه نکنم :lol:
و به اين ميگه من سايت دارم.اميدوارم که قشنگ مطلب رو گرفته باشی.حالا نتيجه گيری ميره تو پست پايين
 

Siavash25

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
1 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
500
لایک‌ها
5
محل سکونت
Germany
اينارو که گفتم قسم ميخورم که راست دارم ميگم،و ميخواستم به شما اينو بگم که اين آدم
خودش هم ميدونه که از کامپوتر هيچی بلد نيست ،فقط ميتونه موزيک گوش کنه و ..........
اما همين رو هم کم نميدونه و ترس نداره،حالا بقيه هم فکر ميکنند که آقا مهندس کامپوتره حتماً
.
شما هم به نقاط قوت خودت هرچند کم هم باشه فکر کن،و دست کم نگير،به بقيه هم نشون
بده که شما فلان کار رو خوب بلدی.اينجوری مطمئن باش که در نظر ديگران بالاتر ميری و کم کم
ترست هم از بين ميره.
شما بايد به خودت احترام بزاری تا ديگران بهت احترام بزارن.سعی کن خيلی تند به کسی جواب
ندی.شايد خيلی خودت هم ديده باشی کسانی که وقتی بهشون ميگی مسلا فردا بريم فلان جا ،ميگه
بايد ببينم بعدن خبر بهت ميدم،در سورتی که هيچ کاری هم نداره،و همين يعنی احترام به خو
.دوستان عزيز اگر خيلی حرف زدم شرمنده فقط خواستم شايد کمکی بکنم.اميدوارم که خوب
تونسته باشم منزورم رو بيان کنم.
پس با خودتون صحبت کنيد و 100 درصد در محيطی کاملا خلوت که هيچ کس نباشه،و بنويسيد
که چه مشکلات و نقاط قوتی داريد،هر 2 رو ياد داشت کنيد نه فقط ضعف هارو.اگر مشکلی داريد که
هيچ جوره نمشه حالش کرد مسلن قدتون خيلی کوتاهه يا کچل هستيد يا ............ قسم بخوريد که
اصلاً بهش فکر نکنيد.و خلاصه که سعی کنيد اعتماد به نفستون رو بالا ببريد. و 100 در 100 هم
مطمئن باشيد که جواب ميگيرد. :) :)
 

aaber_piade

Registered User
تاریخ عضویت
19 دسامبر 2002
نوشته‌ها
1,660
لایک‌ها
25
سن
40
محل سکونت
Tehran
گول اين حرفا رو نخور.. محاله موفق بشي :)

[اگر يک ابليس مثل من ياس رو اشائه نده، راهنمايي هاي دوستان راهنما به جايي نخواهد رسيد - سر آرتور پل بر]
 

Mehdi

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 آگوست 2004
نوشته‌ها
5,602
لایک‌ها
49
محل سکونت
Anywhere
به نظر من خجالت كشيدن ارثي است و در ساير موارد خانوادده باعث اين عامل ميشه
 

fireboy

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
17 ژوئن 2003
نوشته‌ها
3,217
لایک‌ها
34
محل سکونت
:: طهرون قديم ::
خيلي چيزها ممكن هست ارثي باشه , اما رفع شدنيه!

حتي مشكل ارثي طاسي سر رو هم ميشه حل كرد چه برسه به خجالت ;)
 

هیچ

Registered User
تاریخ عضویت
2 می 2005
نوشته‌ها
186
لایک‌ها
0
محل سکونت
فعلا این دنیا
منم همينطوريم :blush:
واقعا جلوي جمع سختمه :blush: :wacko:
تازه جالبيش اينجاست كه من همينجوري و الكي هم سرخ مي شم (گل بود به سبزه نيز آراسته شد) بعد كه سرخ شدم از سرخ شدنم خجالت مي كشم بعد كه خجالت كشيدم سرخ مي شم بعد دوباره ... همينجوري هي زياد مي شه اين باعث اون مي شه اون باعث اين (عجب گرفتاري شدم) :eek: :blush:
يعني حالا من كلي خودم هم رو كه كنترل كنم ديگه با اين تغيير رنگ به سرخپوستي ديگه كاري نمي تونم بكنم. :blush: يه هوا از اين پر رنگ تر :p
 

هیچ

Registered User
تاریخ عضویت
2 می 2005
نوشته‌ها
186
لایک‌ها
0
محل سکونت
فعلا این دنیا
به نقل از MohammadR :
منم این مشکلو دارم و مشکلات زیادی هم برایم پیش آورده.
و همین چیزی که Asef گفت یعنی نمی تونم مستقیم در چشم کسی به مدت زیاد نگاه کنم. دست خودم هم نیست اصولا من زیاد به کسی نگاه نمی کنم. در خیابان که سرم پایینه و فقط بین دوستان مشکلی نیست. به هر حال این مشکل خیلی ها هست که بعدا خیلی برای آدم مشکل درست می کنه.
اين كه كاري نداره منم بلدم :)
وقتي مثلا تو ماشين نشستي و يه نفر ديگه توي خيابون يا تو يه ماشين ديگست كه ديگه نمي تونه با تو كاري داشته باشه اونوقت همينجوري زل بزن تو چشاش اصلا قورتش بده :mad: طرف هم هرقدر گردن كلفت باشه بازم نمي تونه با شما كاري داشته باشه :cool:
اين جوري تمرين كن ببينيم چي مي شه. حالا اگر يه موقع بدشانسي آوردي :eek: طرف اومد دنبالت نندازي گردن من :lol:
 

msmkhm

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 فوریه 2005
نوشته‌ها
46
لایک‌ها
0
به نقل از شاد روان :
اين كه كاري نداره منم بلدم
وقتي مثلا تو ماشين نشستي و يه نفر ديگه توي خيابون يا تو يه ماشين ديگست كه ديگه نمي تونه با تو كاري داشته باشه اونوقت همينجوري زل بزن تو چشاش اصلا قورتش بده طرف هم هرقدر گردن كلفت باشه بازم نمي تونه با شما كاري داشته باشه
اين جوري تمرين كن ببينيم چي مي شه. حالا اگر يه موقع بدشانسي آوردي طرف اومد دنبالت نندازي گردن من
شادروان خجالتي!!
 

Persiana

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 جولای 2005
نوشته‌ها
4,220
لایک‌ها
129
سن
47
محل سکونت
Persian Empire
بدبختانه هيچ راه حلي وجود نداره!! اين مشكليه كه منم دارم هر روز هم بدتر ميشم با اينكه سعي ميكنم همه اون موارد رو رعايت كنم. ديگه هر كسي يه جور خصوصيات داره و بايد باهاش بسازه.
ولي حتما راهي داره. به نظر من بايد اول اعتماد به نفس را (همانطور كه ساير دوستان هم گفتند) افزايش داد و اين شكلي نصفي از مشكلات حل خواهد شد ...:blush:
Persianaجان ، خوبه خیالم یه خورده راحت تر شد . فكر می كردم تنها آدمی هستم كه این مشكل رو دارم ..
من هم براي همين تا ديديم يكي مثل خودم پيدا شده خوشحال شدم (ببينيد ما خجالتي ها با چه چيزهايي خوشحال مي شويم :lol: ) و قوري اون پست رو فرستادم. مي دونيد، فكر كنم بايد يك تاپيك باز كنيم و بنويسيم " خجالتي هاي جهان متحد شويد!" :D

updated! :blink: عجب! مي بينم جمعيت ما همچين هم كم نيستا!
 

Tiva

Registered User
تاریخ عضویت
6 آپریل 2005
نوشته‌ها
711
لایک‌ها
113
پیشنهاد : انجمن حمایت از حقوق خجالتی ها ( چون بعضی وقتها به دلیل خجالتی بودن نمی شه بری از استاد نمره بگیری ، حقوقمون پایمال میشه :پی )

اما با همه حرفها ، از بحث اصلیمون خارج نشیم .. هنوز هم راه حل دیگه ای به نظرتون وجود داره ( برای افزایش اعتماد به نفس ، درمان خجالت ، گسترش روابط عمومی ... ) ؟؟
 

electronic

Registered User
تاریخ عضویت
16 ژانویه 2005
نوشته‌ها
1,661
لایک‌ها
75
سن
37
محل سکونت
USA
خجالتي بودن هم چنان كه بارها نوشتم بسيار دردناك است جواني چندي پيش به من مي گفت كه جرأت ندارد با يك دختر حرف بزند زيرا مي ترسد دختر او را به چيزي نگيرد يكي ديگر روزي بمن گفت (همين كه سروكله رئيس اداره از دور پيدا مي شود زبانم مثل چوب خشك مي شود )يك خانم خانه دار ضمن درددل هايش برايم حكايت كرد كه امشب قرا راست آقا وخانمي كه بامادوست هستند به خانه ما بيايند دلم مي خواهد فرار كنم همين كه قدم به خانه ما مي گذارند وحشتي سراپايم را فرا مي گيرد حس مي كنم خيلي احمقم آنچنانكه مي ترسم كه گوئي مي ايند مرادرسته غورت بدهند .آدميزادجالتي وقتي كه با ديگران روبرو مي شود احساس مي كند سلامتيش را از دست داده ويا هيكلش فلج شده وپاي راه رفتن ندارد وهمينكه در جمعي چشمش به يك نفر مي افتد كه دست وپايش را گم نكرده وبا همه به طور طبيعي مي گويد ومي خندد دلش مي خواهد دنيا را بدهد .ومثل او بشود مي پرسيد را ه نجاتي براي آدمهاي خجالتي وجود دارد يانه ؟آيا آدم خجالتي ممكن است بالاخره بتواند بدون آنكه خودش را احمق ترين آدمها نداند ساده و طبيعي با ديگران معاشرت كند درمان اين حالت خجالتي بودن يكي از مهمترين جراحي هاي روانشناسان است وليكن شما خودتان هم مي توانيد جراح خودتان باشيد اين عمل خيلي آسان است به شرط آنكه بدان چه در اين مقاله گفته مي شود عمل كنيد پيش از اينكه راههاي نجات وازادي را شرح دهم مي خواهم بگويم كه اولا” بايد ديد كه چرا خجالتي شده ايد زيرا تا كاملآمتوجه نشويد كه چرا خجالتي شده ايد ممكن نيست بتوانيد از خجالتي بودن رهايي يابيد .به عقيده من خجالتي بودن بودن دو تاريخچه اساسي دارد كه ذيلا”ريشه هاي واقعي خجالتي بودن را يكي بعد از ديگري بررسي مي كنيم :

اول آنكه:
-بچه هاي كه از بچگي محبت وببينند در بزرگي خجالتي نمي شوند .لابد بارها شاهد اين صحنه بوده ايد كه بچه هاي شادومحبت ديده به محض مشاهده شما نشان مي دهند وبعض دختركان با آنچنان آشنائي خوشروئي عروسك هاي خودشان را به شما نشان مي دهند كه گوئي عمري انيس ومونس شما بوده اند اينطو نيست ؟بچه هاي خجالتي برعكس چنين كاري نمي كنند .بچه هاي خجالتي چنان نگاهي به شما مي اندازند وپا به فرار مي گذارند قادر نيستند به چشمهاي شما نگاه كنند هر چه زودتر مي خواهند از ميدان توجه ودقت شما فرارنمايد خلاصه بايد گفت كه ملاقات شما براي يك بچه خجالتي در حكم يك ضربه روحي است حالا بايد چرا چنين است بچه اي كه مي بيند اطرافيان دوستش دارند حس مي كند كه دنيا قبولش دارد وديگر چيز بدب در دنيا وجود ندارد وليكن عوض آنكه تشويقش كنيم سرزنشش نمائيم ويابه گفتار ورفتارش بخنديم واورا كوچك كنيم وبه اوبفهمانيم كه كسي دوستش ندارد وقادر نيست كاري را كه از دست ديگران ساخته است انجام بدهد ترديد نيست كه كودك در معرض خطر قرا مي گيرد محبت موجب مي شود كه بچه ها احساس ايمني كنند وايمني در واقع چيزي است كه بچه ها بدون آن قادر نيست به زندگي خود ادامه دهد منظور ازايمني اين است كه بچه بفهمد كه اطرافيان حامي وپاسدار اويند ونمي گذازند آسيبي بدو برسد واگر ببيند كه دارد محبت اطرافيان را از دست مي دهد دستپاچه شده به هر قيمتي شده بفكر جلب توجه مي افتد تا متقاعد شود كه هنوز مي تواند زندگي كند به همين دليل است كه بچه كوچولوها گاهي شيطان ولجباز مي شوند تا جلب توجه كنند زيرا پدر ومادرها بالاخره نمي توانند به بچه هاي شيطان بي توجه باشند وهمينكه پدر ومادر به خشم مي ايند وبه اوپرخاش مي كنند اين خود در ذهن كودكانه آنها بدين معني خواهد بود كه هنوزموردتوجه است وهمين كه پدرومادر به خشم مي آيند وبه اوپرخاش مي كنند اين خوددر ذهن كودكانه آنها بدين معني خواهد بود كه هنوز مورد توجه است واين توجه را فقط از راه شيطنت مي تواند بدست آورد از اين مرحله كه بگذريم گاه مي شود پدرومادرها وقتي كه ببينند بچه شان زيادشيطان است دست به اقدامات شديدتري هم ممكن است بزنند مثلا”ممكن است كتكش بزنند ويااوراباتهديدوادار بهاطاعت نمايند وگاه نيز به اقدامات خودخيالات كودكانه اودامن مي زنند ومي ايند بچه رادر اطاقكي زنداني مي كنند ويااوراتهديدكرده مي گويند (مي دهيمت دست پاسبان تااودست بند به دستت بزند )بچه وقتي اين تهديد را مي شنود تسليم ومطيع مي شود اما هنوز مشكل پيشينش حل وفصل نشده است وآن مشكل اينست كه چگونه مي تواند زنده بماند واهميتي در نظر ديگران پيدا كند .در اين هنگام است كه كودك متوجه نكته اي مي شود بدين معني كه مي بينداگر خودش رابي ارزش واعتبار ومطيع ومنقاد نشان بدهد توجه پدرومادرش بدوبيشتر مي شود وبه عبارت بهتر اگر در برابر بزرگتران دست وپايش راگم كند وسرش را پايين بيندازد وقيافه اي مظلوم به خود بگيرد توجه ومحبت اطرافيان بدومعطوف مي شود وبالاخره به اين كشف بزرگ نائل مي شود كه هرچه بيشتر دست وپايش را گم كند ومظلوم وموش مردني جلوه كند بهمان اندازه محبوبتر ومحترم خواهد بود وبدين ترتيب بدين نتيجه مي رسد كه اگر در زندگي مظلوم وخجالتي باشد هم قادر به ادامه زندگي خواهد بود وهم به اعتبار واحترام خواهد رسيد وهمين نقش را در برخورد با اشخاص مختلف ايفا مي كند بطوري كه كاملا”برايش عادي مي شود كه خجالتي ومظلوم جلوه كند واز نگاه آدميان كه از نظر او جلواتي از پدر ومادرش هستند بترسد وقرمز شود وچنين تصور كند كه بزرگتران ممكن است با نگاه خود اورا نابود سازند ايست كه دست آخر بصورت يك موجود ضعيف ،آرام ،مضطرب وبي دست وپائي در مي آيدبدين وسيله به آن مقدار محبت وتوجهي كه بدان نياز دارد مي رسد كودك خجالتي كودكي است كه زودقرمز مي شود وسرش راپايين مي اندازد سراپا غرق عرق مي شود احساس خستگي وبي رمقي مي كند آيا شما هم به چنين احوالي دچار هستيد اگر چنين است سه سفارش به شما مي كنم واگر مي خواهيد از اين حالت رهايي يابيد مدتي از ته دل بدان عمل كنيد :

الف-اين مقاله رابدقت بخوانيد تا بخوبي واقف شويد كه خجالتي بودنتان در حقيقت شيوه اي است كه ناخودآگاهي تان از همان روزگار كودكي پيش گرفته تا توجه ديگران رابه خود جلب كند ودر نتيجه يقين حاصل نمائيد كه زندگي تان در معرض تهديد نيست .مدتي دراين باره بينديشيد تا خوب متوجه شويد كه آنچه گفته ام درباره تان صادق است يا نه .

ب-بايد بياموزيد كه بدون خجالتي بودن نيز مي توانيد به زندگي خودادامه دهيد وبه اعتبار واحترام برسيد قبول كنيد كه شيوه پيشين تان داير براينكه بايدباتظاهر به مظلوميت به زندگي خود ادامه بدهيد شيوه غلط است وبايدآنرا عوض كنيد .درست اين است كه محترم ومعتبر هستيد وفطرتا” نيز نيك هستيد وهم مردم شما را قبول دارند وهم اينكه خودتان بيد خودتان را قبول داشته باشيد اگر هر روزاين چند نكته راباخود زمزمه كنيد وباصطلاح هر روز قطراتي ازاين سرچشمه فياض بنوشيد خجالتي تان مرتفع خواهد شد زيرا در حقيقت خجالتي بودنتان معلول دروغي است كه در خيالتان لانه كرده است .

ج -مي توانيد واكسن زير راهرروز يعني هروقت كه دچارخجالت شديد به خود تزريق كنيد مثلا”با خودبگوييد هر وقت كه تجارب دوران كودكي دارند وادارم مي كنند كه خجالت بكشم بايد اين حقيقت رابه خودم بگويم كه همه دوستم دارند قبولم دارند احترام واعتبار دارم وجمله كساني كه با آنها روبه رو مي شود بااين حقايق واقفند اين واكسن را كاملا”به خاطر بسپاريد وآنرا حفظ نمائيد .هر شب به هنگام خواب وقتي كه به خواب مي رويد آهسته وبا طمانينه جملات بالاراكه من نام واكسن روي آن گذاشته ام دوبار تكراركنيد وبعد بخوابيد وهر صبح نيز پس از بيدار شدن دوباره انراتكراركنيد چند روزي نخواهد گذشت كه تاثير اين واكسن رادر رفتار وكردارتان حس خواهيد كرد .قبلاآگفتم كه خجالتي بودن داراي دوسرگذشت است ويكي از آنها را شرح دادم وحالابه سرگذشت وبه صطلاح بعلت دوم آن مي پردازم .

دوم - اينكه هيچ بعيد نيست درنخستين سال زندگي خودضربه رواني به شما واردآمده باشد وهمان حادثه موجب شده باشد كه شما خجالتي شده ايد البته اكنون نمي توانيد حادثه مزبور را از ناخودآگاهي تان به خودآگاهي بياوريد عرضم اين است كه در گذشته بااوضاع واحوال ناگواري روبه روشديد وبراي حفظ حيات خود عقب نشيني كرديد وباصطلاح روحا”از ماجرا فراركرديد وبااصطلاح به دو ران قبل از تولد فرار كرديد واين وجود وهيكل امروزي تان درواقع جانشين آن شخصيت پيشين تان نست .به همين دليل است كه در ملاقات هاي خود با همنوعانتان چنين تصور مي كنيد كه اين شخصيت واقعي تان نيست كه ملاقات مي كند وبعبارت ديگر معاشرت خود راواقعي تلقي نمي كنيد وآنرا اداواطوار وشخصيت قلابي تان كه جانشين شخصيت حقيقت تان شده است تصور مي كنيد .روزي كسي برايم تعريف مي كرد كه (وقتي كه دچار خجالت مي شوم از اين وحشت دارم كه ياروفكر كند من اصلا”يك شخصيت واقعي نيستم بلكه اين شخصيت ظاهري وقلابي من است كه حرف مي زند ودر حقيقت مرا يك مجسمه كه لباس پوشيده است تصور كند كه بزودي زير فشار واضطراب از پاي در مي ايد به همين دليل است كه در ملاقات با افراد خجالت مي كشم دست وپايم را گم مي كنم علت خجالت شما نيز درونيست شايد همين باشد يعني اينطور تصور كنيد كه شخصيت(من)واقعي تان با شما نيست و بصورت يك ناظر بيسر وصدا وافتاده درگوشه اي ازاعماق وجودتان عاجز نشسته است.در حقيقت اساسي تان كه در روزگار كودكي تان پابه فرار گذاشته دراعماق وجودتان(درناخوداگاهي)تان وجوددارد وبه شخصيت ظاهري وقلابي تان اجازه داده است بهر نحوي كه صلاح بداند،زندگي كند.اگردلتان مي خواهد شفا يابيد بايد شخصيت واقعي خودتان راوادار كارزارزندگي كنيد وحقيقت زندگي رابدو بفهمانيد.اين عمل كار ساده اي نيست زيراهيچ بعيد نيست كه سالهاي سال بهمين شخصيت ثانوي خود خوگرفته باشيد،شايد باورنكنيد كه شخصيت واقعي تان ازهمان يكسالگي باعماق وجودتان فرورفته وحالا اگر امنيت پيدا كند بار ديگر قادر است پاي به عرصه وجود گذارد .حالا ببينيم چگونه شما مي توانيد شخصيت واقعي خودتان را متقاعد كنيد كه بدون دغدغه بار ديگر خودي بنمايد وزندگي را از سر گيرد؟آسان است،اما بايد تدابيري اتخاذ كنيد.تدابيري كه ذيلا”شرح آن را ميدهيم:الف-هرروز بهمان ترتيبي كه در مقاله تمدد اعصاب نوشتم،تمدداعصاب كنيد.وقتي كه دررختخواب احساس آرامش كرديد يكبار ديگر دست دوستي خودتان رابطرف آن موجود كوچك وحشتزده اي كه بتازگي پناه برده است دراز نمائيد اين موجود كوچك همان شخصيت نارس دوران كودكي تان كه اگر به محبت شما اطمينان كند از پنا ه گاه در خواهد آمد .نسبت به اين طفل (كه چيزي جز خود شما نيست )مهربا ن وگرم باشيد با او بگوئيد كه شما را دوست دارند وتحملتان مي كند وديگر چيزي در زندگي نيست كه موجب وحشتتان بشود .با او مادرانه رفتار كنيد .

ب-فكر نكنيد كه معجزه روي خواهد داد .در آغاز كار سعي نمائيد كه از اين شخصيت حقيقيتان با دوستان يك دل صحبت كنيد .با كساني كه با شما يكرنگند سعي كنيد آرام وطبيعي باشيد .فراموش كنيد كه بايد معاشران خود را زير تاثير خود بگيريد يعني خود را به مظلوميت بزنيد اين را فراموش نمائيد .

ج-خودتان را تشويق كنيد كه محبوب ديگرانيد زيرا به خوبي مي دانيد كه يكي دو نفر هستند كه شما را دوست دارند دلم مي خواهد از اين دوستي جسم وروحتان را تغذيه نمائيد .هيچ چيز بهتر از اين نمي تواند آن شخصيت واقعي تان را وارد عرصه زندگي كند وباو (يعني به خودتان )بقبولانيد كه دوستتان دارند وقتي كه چنين شد رفته رفته متوجه خواهيد شد كه مي توانيد خودتان را دوست داشته باشيد وبا نيروي محبت اين كودكي را كه در نهاد شماپنهان شده است ،بار ديگر وارد عرصه زندگي كنيد .خودتان را گرامي بداريد وبه خود بباليد زيرا شخصيت حقيقي شما كه اكنون از قيد وبند ترس ووحشت رسته است به مدد تمرين در حشر ونشر با ديگران مي تواند به سعادت ونيكبختي برسد ومنشأ اقدامات مهمي گردد .تدبير ديگري كه بايد اتخاذ كنيد بسته به اين است كه بوجود حكمتي در اين دنيا اعتقاد داشته باشيدو آنوقت بايد قبول كنيد كه اين حكمت دوست شماست نه دشمن شما .شخصيت واقعي شما كه همان بچه دوران يك سالگي خود شماست بر اثر ضربه سختي كه به او وارد آمده بتاريكي وغيبت كبري پناه برده زيرا محبتي كه بچه به اندازه بدان نيازمند است ،بطور وحشتناكي از او دريغ شده بوده است ،به همين دليل است كه فقط از راه ارزاني داشتن محبت است كه مي توان بار ديگر او را رام كرده ،بدنياي روشن بيداري وآگاهي باز گرداند .منظورم اين است كه ديگر مثل گذشته ديگران را مجبور نكنيد كه شما را دوست داشته باشند بلكه خودتان به خودتان عشق بورزيد ،چه بدلايلي كه گذشت ديگر حق داريد خودتان را دوست داشته باشيد ،زيرا از يك طرف يكي دو نفري هستند كه شما را دوست داشته باشند واز طرف ديگر حكمتي كه جهان را مي چرخاند با شماست .واين حكمت از مژه چشم بشما نزديكتر است اگر بدان چه گفتم با شكيبايي عمل كنيد ،ديري نخواد پايد كه شخصيت حقيقيتان سر از اعماق وجودتان در خواهد اورد وديگر در عرضه آن به ديگران دچار خجالت و شرمندگي نخواهيد شد .

منبع:bijariran
 

electronic

Registered User
تاریخ عضویت
16 ژانویه 2005
نوشته‌ها
1,661
لایک‌ها
75
سن
37
محل سکونت
USA
چند اصل در اعتماد به نفس:

1- اصل ياد و اتکال به خداوند و اعتماد به قدرت و ياري و حمايت او
2- اصل آگاهي و اشراف و بصيرت لحظه به لحظه به خود
3- اصل تغيير در الگوها و ايجاد نشانه ها
4- اصل خوديابي( من کيستم؟)- قائم مقام ومحبوب خداوند( عزت نفس)
5- اصل احساس خود شايستگي، خودسالاري و احساس شخصيت
6- اصل عدم مقايسه خود با ديگران
7- اصل خودباوري و خودمحوري بعدازخدا محوري
8- اصل داشتن هدف و برنامه در زندگي
9- اصل تميزي و ظاهر
10- اصل تعريف از خود و ديگران


11- اصل تشويق خود و ديگران
12- اصل تعهد به قول و صداقت و راستي
13- اصل عدم انجام عمل خلاف و عذرخواهي
14- اصل نظم وانضباط کاري
15- اصل دانش و تجربه
16- اصل مديريت زمان
17- اصل مديريت اولويت ها
18- اصل اقتدار در مقابل ضعف
19- اصل يقين در مقابل ترديد
20- اصل احساس رهبري و مديريت
21- اصل مسئوليت پذيري
22- اصل سلامت و نگهداري از جسم
23- اصل تبسم
24- اصل ابراز عشق به ديگران و متذکر شدن ويژگيهاي مثبت آنان
25- اصل نگاه به ديگران ( در عين تواضع بزرگي خود را در دل حس کنيد)
26- اصل عدم تأخير
27- اصل قاطعيت و گفتن نه
28- اصل عدم شماتت و سرزنش خود و ديگران
29- اصل کمک به ديگران و بخشايش
30- اصل ژست و حالت بدني

منبع:ایران سهراب
 

SHAH_RAM

Registered User
تاریخ عضویت
11 ژوئن 2005
نوشته‌ها
52
لایک‌ها
1
ممنون الکترونیک جان ! منم دارم سعی میکنم که با این مطالب خودمو درست کنم!
 
بالا