• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زندگي نامه برخي از دانشمندان

نظرات شما درباره این تاپیک

  • متوسط

    Votes: 0 0.0%
  • ضعیف

    Votes: 0 0.0%
  • بد

    Votes: 0 0.0%

  • Total voters
    7
  • Poll closed .

Huashan

Registered User
تاریخ عضویت
13 ژانویه 2006
نوشته‌ها
1,108
لایک‌ها
13
محل سکونت
abadan
ممنون دوست عزیز .. امیدوارم که ادامه بدین :happy:

ولی ...در مورد دکتر حسابی

از دکـتر حسابی آثار قـلمی عـلمی و ادبی زیادی به زبان های مخـتـلف بر جای مانده است. وی مدتی هـم در کـلاس درس آلبرت انـشتـین، حضور داشت و با فـیزیکـدانان برجسته ای چون شرودینگـر، بورن و انریکو فری هـمکاری و تبادل نظر داشت.

اینکه می گن :
دکتر شاگرد اینشتین بوده ...
دکتر همکار اینشتین بوده ...
دکتر کسی بوده که محاسبات ریاضی انیشتین رو انجام می داده ...
دکتر ...


چنین چیزی نبوده ..دکتر حسابی زمان بازنشستگی اینشتین , فقط ده دقیقه باهاش تلفنی صحبت می کنه .. همین ... ( به نقل از اساتید دانشگاه تهران و اصفهان ... )

این جملات ... توهم علمی فانتزی ایرانی هاست ... ( منظور من شما نیستین ..., منظور من کسایی هستن که این جملات رو تولید می کنن , که یکی از این اشخاص , پسره خوده دکتر حسابیه ... ظاهرا , آخرین شاهکارش ا ین بوده که دکتر رو همکار انیشتین معرفی کرده ... )


و اما ... ستار خان , ابو مسلم خراسانی , رئیس علی دلواری ... شخصیت های علمی بودن ؟؟ !! ...( البته می دونم که متوجه این موضوع هستین , ولی ! ...)
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
با سلام خدمت شما .

درباره رئیس علی و ستارخان حق با شماست من نباید آنها را در اینجا مطرح می کردم اما ابومسلم یکی از فرزانگان ایرانی است .

و اما درباره دکتر حسابی :

من نمی توانم نظر شما را تایید یا رد کنم . فقط شنیده ها و خوانده ها را اینجا می گذارم .

موفق باشید .

یا حق.
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
كورش

كورش بزرگ فرزند كمبوجيه و ماندانا اولين كسي بود كه فلات ايران را براي نخستين بار در تاريخ زير يك پرچم در آورد و پادشاهي ايران را تشكيل داد.

در سال 546 قبل از ميلاد , كراسوس شاه ليديا با انديشه پيروزي بر سرزمين پارسيان يورشبر ايران زمين را آغاز كرد. وي پيش از يورش, از كاهن معبد دلفي در يونان در زمينه يورش به پارسيان نگر(نظر)خواهي كرد و كاهن به او وعده داد كه اگر حمله كند, امپراطوري بزرگي را نابود خواهد كرد.جنگ با ايران براي ليديا يك فاجعه تاريخي بود. كروسوس بسختي شكست خورد. كورش خاك ليديا را در هم نورديد. كروسوس به اسارت ايرانيان در آمد و خاك ليديا(تركيه فعلي) ضميمه شاهنشاهي كورش قرار گرفت و مرزهاي شرقي ايران به درياي اژه رسيد. كورش كراسوس را بخشيد و از او يك فرمانده با وفا ساخت و بعدها همين كراسوس و ارتش ليديا براي پيشبرد هدفهاي امنيت گسترانه كورش نبردها كردند.

كورش كه شخصيتي آزاد انديش و عاري از پي دورزي(تعصب) بود , خدايان و اديان ملل شكست خورده را به رسميت شناخت , همگان را در اجراي مراسم دينيشان آزاد گذاشت, معابدشان را در زير پوشش كمكهاي دولتي قرار داد و بدينسان دل هاي همه ي ملت هاي مغلوب را بسوي خويش جلب كرد. چشم تاريخ تا آن هنگام چنان فاتح پر مهر و شفقتي را به خود نديده بود و ملت هاي مغلوب در برابر اين همه مهر و بزرگواري چاره اي جز محبت او را نداشتند و دوستي او در دل همه اقوام تحت قرمانروائي ايران ريشه دواند.

پس از اينكه مرزهاي شرقي ايران در جوار بابل قرار گرفت, آوازه انساندوستي و بزرگمنشي كورش به ميانرودان رسيد و بابليان را كه از جور ستمگري به نام نبونهيد به تنگ آمده بودند بر آن داشت كه دست استمداد بسوي كورش دراز كنند. فتح امپراطوري بابل براي كورش با همكاري مردم بابل و هماهنگي روحانيون مردوخ انجام شد.

كورش بزرگ با ايماني كه به اهورا مزدا داشت, جهان گشائي را به هدف برقرار كردن آشتي و آسايش و برابري و از ميان بردن ستم و ناراستي انجام ميداد. هر كشوري را كه گشود, فرمانروائيش را دوباره به همان حكومتگران پيشين واگذاشته بود تا از سوي او سرزمين خودشان را با دادگري اداره كنند. در هيچ جا به معابد و متوليان امور ديني ملل مغلوب آسيب وارد نكرد

كورش پس از تسخير بابل اعلام بخشش همگاني كرد, اديان بومي را آزاد اعلام كرد, هيچ انساني را به بردگي نگرفت و سپاهيانش را از تجاوز به جان و مال رعايا باز داشت و دستور داد خرابيهاي جنگ را بازسازي كنند و در اين راه خود پيش قدم شد و شروع به بازسازي ديوار شهر كرد. در ميانرودان چهل هزار يهودي توسط شاهان آشور و بابل براي بردگي به اين منطقه آورده شده بودند. كورش دستور آزادي آنها را صادر كرد و به آنها وعده داد موجبات برگشتشان را به سرزمينشان فراهم كند.بعد از فتح ميانرودان, شام(سوريه) . فينيقيه و فلسطين نيز ضميمه خاك ايران شدند

در استوانه معروف به اعلاميه حقوق بشر اين پادشاه انساندوست چنين نوشته است:

منم كورش شاه جهان, شاه بزرگ, شاه شكوهمند, شاه بابل, شاه سومر و اكاد, شاه چهار اقليم بزرگ جهان, پور كمبوجيه شاه بزرگ شاه انشان, نوه كورش شاه بزرگ شاه انشان, از دودمان شاهان روزگاران دور…. هنگامي كه دوستانه قدم درون بابل نهادم و در ميان هلهله هاي شادي مردم كاخ شاهان و تختگاه آنها را به تصرف در آوردم سلطان بزرگ مردوخ دلهاي نيك مردان بابل را با من همراه ساخت زيرا من همواره بر آن بودم كه او را بزرگ بدارم و بستايم. **** بزرگ من در آرامش و نظم وارد بابل شدند من به هيچكس اجازه ندادم كه در سومر و اكاد دست به تجاوز و تعدي بزند.من در بابل و ديگر شهر هاي مقدس نظم و امنيت برقرار كردم.از آن پس مردم بابل به آزادي رسيدند و يوغ بردگي از دوششان برداشته شد… مردم اين سرزمينها را به سرزمينهايشان برگرداندم و املاكشان را به آنان باز دادم.
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.


امام محمد غزالی فرزند محمد (۴۵۰ _ ۵۰۵) هجری قمری. نام کامل عربی وی : ابی حامد محمد بن محمد الغزالی الشافعی ، ملقب به حجة الاسلام زین الدین الطوسی ، فیلسوف، عالم، فقیه ایرانی ویکی از بزرگترین مردان تصوف سدهٔ پنجم هجری. او در غرب بیشتر با نامهای Al-Ghazali و Algazel شناخته شده‌است.
حجت‌الاسلام امام محمد غزالی به سال ۴۵۰ هجری قمری در (طوس) از اعمال خراسان دیده به جهان گشود، دوران کودکی وتعالیم در زادگاه خود فرا گرفت. پدرش مردی از صالحان زمان خود بود که از رشتن پشم ، گذاران زندگی میکرد. آنچه میرشت در دکانی در بازار پشم فروشان میفروخت و بدین سبب او را غزالی می‌گفتند. پدر امام محمد غزالی اهل ورع و تقوی بود و غالبا در مجالس فقیهان حضور می‌یافت. دو پسر داشت: محمد و احمد. این دو هنوز خردسال بودند که او از جهان رخت بربست. طبق وصیت وی، پسرانش را به یکی از دوستانش که ابو حامد محمدبن محمد الرازکانی نام داشت و صوفی مسلک بود سپردند. آن مرد نیز به وصیت عمل کرد تا آنگاه که میراث پدر به پایان رسید. روزی به آنها گفت: «هر چه از پدر برای شما مانده در وجه شما بکار بردم. من مردی فقیر هستم و از دارایی بی نصیب، اکنون باید برای تحصیل فقه به مدرسه‌ای بروید تا با آنچه به عنوان ماهیانه می‌گیرید، نانی بدست آورید که مرا سخت کیسه تهی است». محمد و برادرش احمد ناگزیر به یکی از مدارس طلاب در نیشابور رفتند و به تحصیل ادامه دادند. ابوحامد محمد غزالی بی اندازه باهوش و تند ذهن بود. علوم دینی و ادبی را نزد احمد الراذکانی فراگرفت و سپس مدتی در یکی از مدارس طوس به تحصیل پرداخت. آنگاه به گرگان نزد امام ابونصر اسماعیل رفت . بعد از مدتی دوباره به زادگاه خود، طوس برگشت و مدت سه سال در طوس به مطالعه و تکرار دروس پرداخت.
امام محمد غزالی در آستانهٔ شیخ الحرمین
امام ابی حامد محمد الغزالی در سال ۴۷۰ هجری قمری به نیشابور رفت و در آنجا با امام الحرمین ابی المعانی الجوینی آشنا شد وتا وفاتش که در سال ۴۷۸ هجری قمری بود، ملازمش بود. تحصیلات غزالی تنها فقه نبود، او در علم اختلاف مذهب ،جدل ،منطق و فلسفه هم دانش اندوخت تا آنجا که بر همه اقران خود تفوق یافت. در میان چند تن شاگردان ابوالمعالی جوینی که همگی از علماء و فضلای آن دوره بودند بر همه تقدم یافت و امام الحرمین بداشتن چنین شاگردی بخود میبالید.
در بارگاه وزیر اعظم **** الملک
بعد از وفات استادش امام الجوینی، اما محمد غزالی به قصد دیدار خواجه ****‌الملک طوسی ، وزیر سلطان ملکشاه سلجوقی پسر آلب ارسلان از نیشابور بیرون آمد. وی وزیر ، **** الملک را در لشکرگاهش ملاقات نمود. **** الملک را از غزالی که هم شهریش نیز بود خوش آمد، اکرامش کرد و بر دیگرانش مقدم داشت و غزالی مدت شش ماه در کنف حمایت او زیست. سپس او را به تدریس در نظامیه بغداد و توجه به امور آن مأمور کرد. امام غزالی در سال ۴۸۳ هجری وارد بغداد شد و با موفقیت زیاد به کار پرداخت و سخت مورد توجه و اقبال دانش پژوهان گردید. حلقه درس او هر روز گسترش بیشتر یافت و فتواهای شرعی او مشهورتر شد. تا آنجا که صبت اشتهارش دور و نزدیک را بگرفت. امام محمد غزالی در بغداد در ضمن تدریس به تفکر و تألیف در فقه و کلام و رد بر فرقه‌های گوناگون چون باطنیه ، اسماعیلیه و فلاسفه نیز مشغول بود. در این مرحله از نخستین مرحله‌های حیاتش بود که در معتقدات دینی و همه معارف حسی و عقلی خود به شک افتاد. ولی این شک بیش از دوماه بطول نینجامید و پس از آن به تحقیق در فرقه‌های گوناگون پرداخت و در علم کلام استادی یافت و در آن علم صاحب تألیف و تصنیف شد. آنگاه به تحصیل فلسفه همت گماشت، ولی بدون آنکه از استادی استعانت جوید، خود به مطالعه کتابها فلسفی پرداخت. امام غزالی وقت‌های فراغت از تصنیف و تدریس علوم شرعی را به مطالعه کتابهای فلسفی اختصاص داده بود و این کار سه سال مدت گرفت. چون از فلسفه فراغت یافت به مطالعه کتابهای تعلیمیه و اطلاع از دقایق مذهب ایشان اشتغال جست. در این مرحله از عمر بود که به تألیف مقاصد الفلسفه و تهافت الفلاسفه و المستظهرین که همان کتاب «فضایح الباطنیه و فضائل المستظهریه» باشد و برخی کتابهای فقهی و کلامی دیگر توفیق یافت.

حجة الاسلام امام ابی حامد محمد الغزالی در روز دو شنبه ۱۴ جمادی الاخره سال ۵۰۵ هجرة قمری، و در عمر ۵۵ سالگی در شهر (طوس) بدرود زندگی گفت ودر طابران طوس بخاک سپرده شد.
 

(Tebyan)

Registered User
تاریخ عضویت
4 ژوئن 2007
نوشته‌ها
114
لایک‌ها
1
سلام بر شما دوست عزیز کار زیبایی را انجام می دهی ...:)
من نیز مانند شما قصد داشتم به معرفی دانشمندان اسلامی در تاریخ ایران اسلامی مان بپردازم البته در بخش تاریخ و از نظره تاریخی.... تا بدانیم ما در گذشته که بودیم.
امثال ملاصدرا، ابن سینا، فارابی، خوارزمی، زکریای رازی و ..... افرادی بود ه اند که در تازیخ کشور مان و جهان بی نظیر اند....و متاسفانه این دانشمندان سیرشان در دوزه قاجار کم زنگ و یا قطع می شوند و جای انها را به قول یکی از بچه های اینجا روشنفکران وابسته ای چون ملکم خان ها و کسرایی ها و اخوند زاده ها می گیرند:(



چند وقت پیش وقتی اسم ابن سینا را در یک دیکشنری رایانه ای زدم نوشت دانشمند عرب :blink: این هم نوشتاری که در متن ان قاموس نامه امده است به زبان انگلیسی:
Noun
1. Arabian philosopher and physician; his interpretation of Aristotle influenced St. Thomas Aquinas; writings on medicine were important for almost 500 years (980-1037)
(synonym) ibn-Sina, Abu Ali al-Husain ibn Abdallah ibn Sina

(hypernym) philosopher
کمی خوشحال و کمی متاسف شدم که چرا باید دانشمند ایرانی ، به نام کشوری دیگر خواننده شود.:eek: و خوشحال شدم که اوزاه او در هر فرهنگ نامه ای است:happy:

کتاب قانون به زبان عربی است و به زبان فرانسه هم تر جمه شده استو در دوره ریاست جمهوری مقام معظم ***** به فارسی هم تر جمه شد.:lol:

در کل کار جالبی است ولی بهتر بود دانشمندان و پادشاهان و افسران از هم جدا بودند ;)
و کمی هم مطالب کوتاه تر بود نیز خوب بود
با اجازه شما اگر جستاری برای تاریخ علم در ایران اسلامی زدم از نوشتار های شما نیز بهره ببرم.
با تشکر از شما:happy:
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
دوست عزیز با سلام خدمت شما.

می دانم که بسیاری از دانشمندان ایرانی را در غرب عرب می پندارند و کتابهایی که دانشمندان ما به زبان عربی نوشته اند به این شبهه در غرب کمک بسیاری کرده.اما به غیر از اینها ما برای نشان دادن خودمان و فرهنگمان در این چند دهه اخیر چه کاری انجام داده ایم ؟ تقریبا هیچ کار . نشسته ایم تا دیگران بیایند و یک انگی به ما بزنند .تا زمانی که از خواب بلند نشویم و برای فرهنگ و ادبمان کار قابل توجهی انجام ندهیم وضع همینگونه خواهد بود .

یا حق.​
 

Nereid

کاربر فعال زبان
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 نوامبر 2006
نوشته‌ها
2,145
لایک‌ها
852
محل سکونت
staring at a closed door!
ممنون dariushiraz! :)
غیاث الدین جمشید کاشانی هم تو برنامه تون هست؟


ممنون دوست عزیز .. امیدوارم که ادامه بدین :happy:

ولی ...در مورد دکتر حسابی

اینکه می گن :
دکتر شاگرد اینشتین بوده ...
دکتر همکار اینشتین بوده ...
دکتر کسی بوده که محاسبات ریاضی انیشتین رو انجام می داده ...
دکتر ...


چنین چیزی نبوده ..دکتر حسابی زمان بازنشستگی اینشتین , فقط ده دقیقه باهاش تلفنی صحبت می کنه .. همین ... ( به نقل از اساتید دانشگاه تهران و اصفهان ... )

این جملات ... توهم علمی فانتزی ایرانی هاست ... ( منظور من شما نیستین ..., منظور من کسایی هستن که این جملات رو تولید می کنن , که یکی از این اشخاص , پسره خوده دکتر حسابیه ... ظاهرا , آخرین شاهکارش ا ین بوده که دکتر رو همکار انیشتین معرفی کرده ... )


...)
:blink::blink:
جدا؟پسر دکتر حسابی ایرج تو کتابش(پسر دکتر حسابی ایرج) حدود یه فصل به این موضوع اختصاص داده بود. یعنی می خواید بگید سر کار بودیم؟
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
ابوریحان بیرونی (۳ ذیحجه ۳۶۲ ه.ق. حومه شهر کاث - ۴۴۰ ه.ق غزنین)

ابوریحان محمد بن احمد بیرونی، دانشمند بزرگ و ریاضیدان، ستاره‌شناس و تاریخنگار سده چهارم و پنجم هجری ایران است و بعضی از پژوهندگان او را از بزرگ‌ترین فیلسوفان مشرق‌زمین می‌دانند. او در ۳۶۲ هچری قمری در خوارزم که در قلمرو سامانیان بود به دنیا آمده بود و زادگاه او که در آن زمان روستای کوچکی بود بعدا به «بیرونی» تجدید نام داده شده است. مرگش در غزنه در اوان انقلاب سلجوقیان و پادشاهی مسعود بن محمود غزنوی بوده است و برخی درگذشت او را در ۴۴۰ هجری قمری می‌دانند. تألیفات بیرونی به زبان عربی، یعنی زبان علمی و همه‌کس‌فهم عالم اسلام و ایران بوده است، مگر ترجمهٔ «التفهیم» که خود , آن را از عربی به فارسی برگردانیده است (یا احتمالاً برعکس).

بیرونی دقت و اصابت نظر خویش را مدیون مطالعات فلسفی بود، لیکن او در فلسفه پیرو روش متعارف عهد خویش یعنی آن روش که به وسیله کندی و فارابی و نظایر آنان تحکیم و تدوین شده بود نبود بلکه به عقاید ویژه و روش جداگانه و ایرادات خود بر ارسطو ممتاز است، وی همچنین از آثار فلسفی هندوان کتبی چون «شامل» را به عربی ترجمه نمود.

دانشنامه علوم چاپ مسکو ابوریحان را دانشمند همه قرون و اعصار خوانده است. در بسیاری از کشورها نام بیرونی را بر دانشگاهها، دانشکده‌ها و تالار کتابخانه‌ها نهاده و لقب «استاد جاوید» به او داده اند. بیرونی گردش خورشید، گردش محوری زمین و جهات شمال و جنوب را دقیقا محاسبه و تعریف کرده است. خورشید گرفتگی هشتم آوریل سال ۱۰۱۹ میلادی را در کوههای لغمان (افغانستان کنونی) رصد و بررسی کرد و ماه گرفتگی سپتامبر همین سال را در در غزنه به زیر مطالعه برد.

در زمان بیرونی، سامانیان بر شمالشرقی ایران شامل خراسان بزرگ‌تر و خوارزم به پایتختی بخارا، زیاریان بر گرگان و مازندران و مناطق اطراف، بوئیان بر سایر مناطق ایران تا بغداد، بازماندگان صفاریان بر سیستان و غزنویان بر جنوب ایران خاوری (مناطق مرکزی و جنوبی افغانستان امروز) حکومت می‌کردند و همه آنان مشوق دانش و ادبیات فارسی بودند و سامانیان بیش از دیکران در این راه اهتمام داشتند. بیرونی که در جرجانیه خوارزم نزد ابونصر منصور تحصیل علم کرده بود مدتی نیز در گرگان تحت حمایت مادی و معنوی زیاریان که مرداویج سر دودمان آنها بود به تحقیق پرداخته بود و پس از آن تا پایان عمر در ایران خاوری آن زمان به پژوهش‌های علمی خود ادامه داد. با این که محمود غزنوی میانه بسیار خوبی با بیرونی نداشت و وسائل کافی برای تحقیق در اختیار او نبود ولی این دانشمند لحظه‌ای از تلاش برای تکمیل تحقیقات علمی خود دست نکشید. بیرونی که بر زبانهای یونانی، هندی و عربی هم تسلط داشت کتب و رسالات متعدد که شمار آنها را زائد بر ۱۴۶ گزارش کرده‌اند نوشت که جمع سطور انها بالغ بر ۱۳ هزار است. مهم‌ترین آثار او التفهیم در ریاضیات و نجوم، آثار الباقیه در تاریخ و جغرافیا، قانون مسعودی که نوعی دانشنامه است و کتاب تحقیق ماللهند درباره اوضاع این سرزمین از تاریخ و جغرافیا تا عادات و رسوم و طبقات اجتماعی آن. بیرونی کتاب دانشنامه خود را به نام سلطان مسعود غزنوی حاکم وقت کرد، ولی هدیه او را که سه بار شتر سکه نقره بود نپذیرفت و به او نوشت که که کتاب را به خاطر خدمت به دانش و گسترش آن نوشته است، نه پول. بیرونی معاصر بوعلی سینا بود که در اصفهان می‌نشست و باهم مکاتبه و تبادل نظر فکری داشتند. بیرونی در جریان لشکرکشی‌های محمود غزنوی به هند (پاکستان امروز قسمتی از آن است) امکان یافت که به این سرزمین برود، زبان هندی فراگیرد و در باره اوضاع هند تحقیق کند که محصول این تحقیق، کتاب «هندشناسی» اوست. از ديگر آثار وی می‌توان به كتاب الصیدنه فی الطب اشاره كرد كه كتابی است در باره گیاهان دارویی و توسط استاد عباس زریاب خویی خویی تصحيح گرديده است.
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
منبع : ویکی پدیا
زندگی‌نامه

تولد: توس، ایران، ۵۹۸ه.ق. ۵۸۰ ه.خ. درگذشت: کاظمین نزدیک بغداد، اکنون در عراق، ۶۷۳ ه.ق./۶۵۳ ه.خ. نجوم، ریاضیات، کانی‌شناس، منطق، فلسفه، اخلاق، الهیات او یکی از سرشناس‌ترین و متنفدترین شخصیت‌های تاریخ جریان‌های فکری اسلامی است. علوم دینی و عقلی را زیر نظر پدرش، و منطق و حکمت طبیعی را نزد برادر مادرش آموخت. تحصیلاتش را در نیشابور به اتمام رساند و در آنجا به عنوان دانشمندی برجسته شهرت یافت. وی در زمان حمله مغول به ایران در پیش ناصرالدین، محتشم قهستان، به کارهای علمی خویش مشغول شد. در همین زمان اخلاق ناصری را نوشت. پس از مدتی به نزد اسماعیلیان در دژ الموت نقل مکان کرد، اما پس از حمله «هلاکو»ی مغول و پایان یافتن فرمانروایی اسماعیلیان(۶۳۵ ه.خ) هلاکو نصرالدین را نزد خود نگاه داشت.

تا جایی که وزیر هلاکو شد و او را به تازش به بغداد و سرنگونی عباسیان برانگیخت .


فعالیت‌های علمی

وی سنت فلسفه مشایی را که پس از ابن سینا در ایران رو به افول گذاشته بود، بار دیگر احیا کرد.

وی مجموعه آرا و دیدگاه‌های کلامی شیعه را در کتاب تجرید الاعتقاد گرد آورد.

او در مراغه رصدخانه‌ای ساخت و کتابخانه‌ای بوجود آورد که چهارصد هزار جلد کتاب در آن بوده‌است. او با پرورش شاگردان و گردآوری دانشمندان ایرانی عامل انتقال تمدن و دانش‌های ایران پیش از مغول به آیندگان شد.

وی بنیانگذار و تکمیل کننده علم مثلثات است که در قرن ۱۶ میلادی کتاب‌های مثلثات او به زبان فرانسه ترجمه گردید.

آثار او

زندگی او بر پایه دو هدف اخلاقی و علمی بنا نهاده شده بود. او در بیشتر زمینه‌های دانش و فلسفه، تالیفات و رسالاتی از خود به یادگار گذاشته که بیشتر عربی هستند. از معروفترین آثار او به پارسی، «اساس الاقتباس» و «اخلاق ناصری» را می‌توان یاد کرد. وی در اخلاق ناصری رستگاری راستین انسان‌ها را در «سعادت نفسانی»، «سعادت بدنی» و «سعادت مدنی» می‌داند و این نکته نشان می‌دهد که خواجه در مسائل مربوط به بهداشت جسمانی و روانی هم کارشناس بوده‌است.

آثار فراوانی از خواجه به یادگار مانده که به برخی از آنها اشاره می‌گردد:

تجریدالعقاید
شرح اشارت بو علی سینا
قواعد العقاید
اخلاق ناصری یا اخلاق طوسی
آغاز و انجام
تحریر مجسطی
تحریر اقلیدس
تجریدالمنطق
اساس الاقتباس
ذیج ایلخانی
آداب البحث
آداب المتعلمین
روضةالقلوب
اثبات بقاء نفس
تجرید الهندسه
اثبات جوهر
جامع الحساب
اثبات عقل
جام گیتی نما
اثبات واجب الوجود
الجبر و الاختیار
استخراج تقویم
خلافت نامه
اختیارات نجوم
رساله در کلیات طب
ایام و لیالی
علم المثلث
الاعتقادات
شرح اصول کافی

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/7/75/Nasir_al-Din_Tusi.jpg
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
ابوبکر محمد بن حسین کرجی، ریاضی‌دان ایرانی‌است و در نیمه دوم سده چهارم و آغاز سده پنجم هجری زندگی کرده‌است. به روایتی وی را اهل کرخ در حدود بغداد شمرده و کرخی نامیده‌اند، اما گروهی همان نام کرجی را درست شمرده و او را اهل کرج در باختر تهران امروزی دانسته‌اند. کتاب‌های «الفخری فی‌الجبر و المقابلة»، «الکافی فی‌الحساب»، «البدیع فی‌الحساب»، «علل حساب‌الجبر و المقابلة و شرحها» و غیره از نوشته‌های اوست. وفات وی در سال 420 هجری روی‌داد. کتاب «الکافی فی‌الحساب» او به زبان آلمانی ترجمه شده است.
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
شرح حال

ابوالمعالي اين ابي بکر عبدالله بن محمد بن علي بن علي الميانجي مشهور به عين القضاة هــمــدانــي در حـــدود سال 492 هجري در همدان تولد يافته است.

جد او ابوالحسن علي بن الحسن ميانجي، قاضي همدان بوده و در همدان کشته شده است.

وي از فاضلان و داهيان عصر خود بوده و به فضل و درايت او مثل مي زده اند. خود نقل کرده است: (بعد از آنکه از گفتگوي علوم رسمي ملول شدم به مطالعه مضنفات حجةالاسلام اشتغال نمودم. مدت چهار سال در آن بودم و چون مقصود خود را از آن حاصل کردم، پنداشتم که به مقصود واصل شدم و نزديک بود که از طلب بازايستم و بر آنچه حاصل کرده بودم از علوم اقتصار نمايم. مدت يکسال درين بماندم، ناگاه سيدي و مولائي الشيخ الامام سلطان الطريقة احمد بن محمد الغزالي به همدان که موطن من بود تشريف آورد. در صحبت وي در بيست روز بر من چيزي ظاهر شد که از من و ما غير خود هيچ باقي نگذاشت و مرا اکنون شغلي نيست جز طلب فنا).

عين القضاة همداني روش حسين بن منصور حلاج را داشته و در گفتن آنچه ميدانسته بي پروائي ميکرده است. از اينجا به دعوي الوهيت متهمش ساختـند و چون عزيزالدين مستوفي اصفهاني وزير سلطان محمود بن محمد بن ملکشاه سلجوق به او ارادت داشت، به آزادي هر چه ميخواست ميگفت و هيچ کس بر وي چيزي نمي گرفت تا قبول عام يافت.

اما چون وزير سلطان بر اثر دسيسه هاي وزير، ابوالقاسم قوام الدين درگزيني به حبس افتاد و در تکريت به قتل رسيد؛ عين القضاة همداني نيز که در اثر دوستي عزيزالدين مستوفي با قوام الدين درگزيني مخالفت داشت مورد مؤاخذه و غضب وزير جديد واقع گرديد. بدين صورت که قوام الدين مجلسي ترتيب داد و از جماعتي عالمان قشري حکم قتل عين القضاة را گرفت. و سپس دستور داد تا او را به بغداد بردند و در آنجا به زندان کردند.

عين القضاة در زندان به تأليف کتاب شکوي الغريب عن الاوطان الي علماءالبلدان، پرداخت. در آخر او را به امر قوام الدين درگزيني از بغداد به همدان بردند در شب چهارشنبه هفتم جمادي الثاني سال 525 هجري بر در مدرسه اي که در آن به تربيت و ارشاد مريدان و وعظ مي پرداخت بر دار کردند. سپس پوست از تنش کشيدند و در بوريائي آلوده به نفت پيچيده، سوزانيدند و چون حسين بن منصور حلاج خاکسترش را بباد دادند. با او همان کردند که خود او خواسته بود:

ما مرگ و شهادت از خدا خواسته ايم و آن هم به سه چيز کم بها خواسته ايم

گر دوست چنين کند که ما خواسته ايم ما آتش و نفت و بوريا خواسته ايم


او نزديك به ۹ سده پيش، نوجواني خود را در خراسان، “مركز علم و ادب آن زمان” نزد فيلسوف و دانشمند بزرگ، “عمر خيام نيشابوری” و استادانی مانند محمد حِمَويه گذرانيد و آموزش ديد. احمد غزالي از‌عارفان بزرگ و همراستای فكری ابن سينا، استاد دیگرعین القضات که در برابر برادرش “محمد غزالی” که غرق در دگماتيسم و بنيادگرايی و دشمن سرسخت فلسفه بود، راه فلسفه می رفت، عين القضات را “ قرة العين” (نور ديده) نام نهاد. عين القضات انديشمند و روشنگري ست آزاديخواه. در نوجواني به فراگيری دروس ديني روي آورد. هم زمان با فراگيری دانش زمانه ي خود، به کنکاش و بررسی اديان پرداخت و در روند جستجوگري‌های خويش، به ياري تعقل، باورهای ايماني خويش را مورد تجديد نظر قرار داد. آنگاه با تابیدن نور دانش و چالش در ذهن، در ده ساله‌ی پايان عمر كوتاه خويش، به اين گذار رهنمون گرديد كه تا برهان‌های برآمده از خرد را به جاي پيش انگاره هاي ايدآليستي و ايماني – مذهبي بنشاند و دگم هايي همانند “آفريده شدن عالم”، “واجب الوجود”، “ علم خدا”، “ بازگشت” ،”روز قيامت” و “بهشت و دوزخ ووو را به تمامی مردود شمارد. پس از اين ردٌ ونفي است كه تمامي تبليغات مذهب را “ دام وفريب” مي‌نامد و حتا ديدگاه استاد خويش”احمد غزالي” را ناپذيرفتني مي‌شمرد. آموزش هاي علمي ابن سينا، به ويژه نوشته‌هاي فلسفی آمده در كتاب “اضحَوی” ابن سینا كه به سبب آن از سوي “امام محمد غزالي” تكفير وی را به همراه داشت، پذيرا مي گردد. عین‌القضات ، در سن ۲۴ سالگي، مشهورترين كتاب فلسفي خويش “ زُبدَة الحقايق”(زبده) را به نگارش در آورد. عين القضات، بیش از شش سده پيش از دكارت و اسپينوزا و كانت، به فسلفه ي “ قائم به ذات بودن اشياء” يا به مفهوم “ شيي در خود” پي برد. دكارت (۱۶۵۰-۱۵۹۶) برآن بود كه پاره اي از شناخت ها از راه عقل به دست می‌آيند. وی بر آن بود که «هيچ چيزي را بي آنكه آشكار و مشخص به حس، درك نكرده ايم، نمي توانيم بپذيريم». دكارت با پيش نهادن حكم “مي انديشم، پس هستم» برآن است كه «موجودی انديشنده فهميدن» ، “ يقينی شهودي است”، اما او از خويشِ ناكامل خود به باورِ “ وجودي كامل” رسيد و اين باور را همانند يقينِ “هر كه انديشيد، پس هست”، وجود خدا را یقین پنداشت. دكارت “ شكافي عميق بين هستي انديشه و هستي ماده”، كشيد و تشكيل هستي را از دو گوهر كاملاً مجزا، يعني انديشه و ماده دانست. در نخستين سال هاي ۱۷ ميلادي، دكارت، به اين حقيقت كه “مي انديشم، پس هستم”، هسته‌ی شناخت فلسفي- علمي خويش را در برابر شكاكان بنيان مي گذارد و اما “دوآليسم” روح و جسم نگرش ارسطویی- افلاتوني در ديدگاه او ماندگار می‌شود. دکارت، جانوران را “حيوان- ماشين” مي نامد و كاربرد چنين برداشت فيزيك ابزاری را نيز براي انسان در نظر گرفته و با قوانين مكانيك، توضيح پرداز می شمارد. دكارت، شناخت پذيري ماده را نه از راه حواس(تجربه)، كه از راه تعقل (ذهن) و مكاشفه شدني مي داند. با نگرش دكارت، عقل به معناي قدرت درك مفهوم مي باشد و صورت كلي چيزها، يعني درك كليت را مي تواند، اما ذهن از آنجا كه بر اين كوشش است تا به كمال دست یابد و از آن‌جا كه اين فقط ذهن روشن دارای مفهوم كمال در خويش، پس مي تواند به‌وسيله روش شناختي (متدولوژي) به كمال مطلق دست يابد. به بيان ديگر، شناخت نهايي همان مكاشفه است. به ديد دكارت، مفاهيم كلي در ذهن جاي دارند و انديشه‌ها در بيرون از خود آدمي اند و در بيرون جهان محسوس،‌ موجود. به‌ياري مكاشفه، يا كشف شهود- “اشراق” تابش درك بي واسطه به دليل بي چون وچرا بودگي، آن چنان روشن و بديهي است كه نيازي به استدلال ندارد. همانند خورشيد، كه نماد حقيقتِ خويش است؛‌ و به بیان مولوي “آفتاب آمد دليل آفتاب”. گزاره‌ی «انسان هست»، امري آشكار و بديهي است، اين درك بي واسطه به وسيله‌ی خودِ بودن، “هستم مي انديشم” يا “ مي انديشم، پس هستم”، خود به هيچ برهاني نيازش نيست. دكارت، هرچند شناخت را به ياري حواس (تجربه) انكار نمي كند، اما نقش انجامین را به تجربه وا نمي گذارد. “من”، وجود خود را دريافت مي كنم، هستي خود را بي واسطه مي فهمم، اين دريافت نه حسي است نه استدلالي، مكاشفه‌ای‌‌ست از راه ذهن بي نهايت. «اسپينوزا» (۱۶۷۷-۱۶۳۲) نيز به « وحدت وجود» باور داشت و به سبب باورهايش و بیان گزاره‌ی «همه چيز در خداست و خدا در همه چيز است» از كليسا رانده شد. «اسپينوزا» با ردّ دوآليسم دكارت طبيعت و ماهيت چيزها را به يك گوهر واحد، به هستي يگانه که گاهي خدا و يا طبيعت اش مي خواند، جمع می‌بندد. طبيعت اسپینوزایی، ساختاري است هم از “ماده وهم از انديشه”. وی “ديدن همه چيز از چشم انداز ابديت “ شدني می‌شمارد زیرا که هدف، دريافت هرچيز با ادراك همه جانبه» است. ايمانوئل كانت (۱۸۰۴-۱۷۲۴)، نیز همانند عین القضات، “چيزها” را شناخت پذير مي دانست و برآن بود كه: در “ادراك ما از جهان هم “حس” و هم “عقل” دخالت دارد. در اينجا “كانت” به بياني هم “آمپيريست” است و هم “ راسيوناليست”، زيرا كه عقل گرايان، پايه شناخت (معرفت) انسان را همه در ذهن می‌دانند و تجربه گرايان، شناخت جهان را همه زاييده ي حواس انسان مي شمارتد. كانت، زمان ومكان را « دو صورت شهود» انسان می‌خواند و برآن است كه “درك حسي چيزها در زمان و مكان، ذاتي انسان است». كانت، زمان ومكان را فراسوي انسان نمي داند، بلكه اين دو مفهوم را وابسته به حالت آدمي مي شمرد. كانت مي گفت: « زمان و مكان، حالات حسي ماست، نه صفات جهان فيزيكي.» «هم ذهن با چيزها تطبيق مي يابد و هم چيزها در ذهن انطباق پيدا مي كنند». [« بين شيي در خود» و «شيي در نظر من”، تمايز است»]، يعني كه شناختِ قطعي چيزها نا ممكن است. به برداشت كانت، دو عنصر اما به شناخت انسان از جهان ياري مي رسانند:” احوال خارجي پديده كه از راه حواس(تجربه) یعنی «ماده شناخت» و ديگري احوال دروني(عقلي) خود انسان یعنی« صورت شناخت»، تا علت هر رويدادي را دريابد. در رابطه با اثبات خدا و نفي آن، كانت بر آن بود كه عقل و تجربه، هيچ يك مبناي استوارى براي اثبات وجود خدا نيستند. كانت، براي حل اين بن بست دين، راستای ديني تازه اي گشود و گفت «آنجا كه پا ي عقل وتجربه مي لنگد، تهي گاهي پديد مي آيد كه مي توان آن را با ايمان پُر كرد.» كانت، اين باور ديني را وظيفه‌ی اخلاقي انسان مي شمرد. كانت، مسيحيت را با چشم بستن بر عقل وتجربه، نجات بخشيد. ايمانوئل كانت، ايمان به «بقاي روح»، ايمان به « وجود خدا»، و ايمان به « اختيار انسان» را « انگاره‌هاي عملي« ناميد و اخلاق(وجدان فردي) را مفهومي مطلق بخشيد. كانت در كشمكش بين عقل و تجربه راهي ميان بر مي يابد: « دو چيز ذهن مرا به بهت و شگفتي مي‌افكند و هرچه بيشتر و ژرفتر می‌انديشم، بر شگفتي‌ام مي افزايد: يكي آسمان پر ستاره اى كه بالاي سر ماست و ديگري موازين اخلاقي كه در دل ماست.» با اين برداشت است كه افلاتون، عين القضات و دكارت را در كنار هم و در آيينه ي مکاشفه مي بينيم. دكارت و كانت و نيز عين القضات، گويي اين بيان افلاتون را بازگويي مي كنند: «نفس مانند چشم است، چون متوجه چيزي شود كه بر آن نور حقيقت و هستي تابد، آن را درك مي كند و روشن مي گردد، اما چون به دنياي نيم تاريك كون وفساد توجه كند، ازآن فقط وهمي به دست مي آورد و درست نمي بيند.» افلاتون دنياي « مُثُل» را ديدن چيزها در پرتو آفتاب مي نامد. افلاتون چشم را به نفس (عقل) و خورشيد را به مانند سرچشمه‌ی نور حقيقت تشبيه مي كند. افلاتون تفاوت ميان بينش روشن عقل و بينش آشفته‌ی ادراك حسي را به ياري مثال حس بينايي ثابت مي كند. اين انديشه به دكارت و كانت و آگنوتسيست هايي همانند “هيوم” و “لاك” كه وجود ماده در بيرون از ذهن را مي پذيرفتند اما، در برابر شناخت پذيری پديده های مادی، “لاادری گری” نگرش می‌ساختند، گسترش مي يابد. اما عين القضات، گرچه با بيان همان عشق افلاتون، اما در بيان شناخت پذيري «چيزها» گامي فراتر از دكارت، اسپينوزا و كانت برداشت. كانت، با آنكه وجود ماده را در خارج از ذهن مي پذيرد، اما شناخت پذيري ماده را به «ما نمي دانيم” وا مي گذارد. عين القضات نزديك به هزا رسال پيش، هستي را به ياري عقل و دانش ، شناخت پذير مي داند. انديشه هاي فلسفي- علمي عين القضات در باره‌ی مفاهيم علم، شناخت، عقل و بصيرت، نشانه‌ی چيرگي و ديدگاه های خردمندانه‌ی اين عارف است. به ديد عين القضات: عقل، عالي ترين و كامل ترين نماد و فرآورده ي پيچيده ترين و كامل ترين ماده روي زمين،(“مغز”) سرچشمه شناخت است. عقل به بيان پارامنديس(۵۱۵-۴۴۰ پيش از ميلاد) تنها داوری است كه حقيقت را تشخيص مي دهد. به بيان عين القضات «هرچه كه بتوان معناي آن را به عبارتي درست و مطابق آن، تعبير نمود، علم نام دارد.” و معرفت (شناخت) به آن معناست كه «هرگز تعبيری از آن متصور نشود، مگر به الفاظ متشابه». به بیانی، این تعریفی‌ست از حقیقت یعنی بازتاب واقعیت عینی در ذهن انسان. ” و بصيرت چشم درون انسان است كه “هرگاه اين چشم باز شود، بديهيات عالم ازلي را درك خواهي كرد.” اين بيان، تاييدي است بر قديم بودن هستي و اينكه “هست از نيست پديد نيايد”. بيان دكارت، ششصد سال پس ازعين القضات است كه وي اين آگاهي را مكاشفه ناميد. عين القضات بر آن است كه چشم عقل مانند پرتو آفتاب و بصيرت، خود خورشيد است؛ عقل يا خرد برای شناخت حوزه‌ی دنيای مادی موجود در زمان ومكان، عملكرد مي يابد و بصيرت، ادراك فراحسي شهود از ديدگاه او در متافيزيك ره می‌جويد. عين‌القضات به مانند يك خردگرا (راسيوناليست) تا آنجا توان پرواز در این وادی دارد که دستاوردهاي دانش زمانه و زیستی‌اش، ميدان بازگشايي پيچيدگي ها، برداشت و ارزيابي پديده ها و پرسش ها را شدني مي ساختند. اما، انديشه اش گاهي تا آن فراسوی اوج مي‌گيرد كه به ماترياليسم و روش شناختي ديالكتيكي نزديك مي شود، آنگاه كه شرايط عيني و علمي زمانه و زندگاني اش، تبيين پديده‌هاي پيچيده را ناشدني مي گردانند، به «آگنوتيسيسم» نزديك مي گردد. اما در«نمي دانم» لاادري گري هاي نمونه‌ی «جان لاك» و «هيوم» نمي ماند. پس به بصيرت راه مي جويد تا به شناخت پذيري «چيزها» برسد. عين القضات ماده را قديم مي داند، نه‌آفريده شده(حادث)، اما به متافيزيسم هم چشم دارد. با اين حال، متافيزیکی كه از ديد وي شناخت پذير است، اما با « چشم بصیرت كه خود خورشيد است.» چنين نگرشي يك اعتماد به نفس بزرگ انساني، يك اراده سترگ و ضد دینی را به نمایش می‌گذارد، و با اعلام جنگ با دين، نشانه دارد. عين القضات در مهمترين كتاب فلسفی خویش، «تمهيدات»، همانند ابوسينا،« معاد» (بازگشت) يكي از مهمترين اركان و اصولي دين اسلام را غيرعقلاني و مردود مي شمرد. عين القضا ت، در اين كتاب آشكارترين ديدگاه هاي «انسان خدايي» ، «وحدت وجودی» ، ضد ديني و الحادي خويش را بي پروا آشكار مي سازد. آموزش هاي او در اين كتاب، جوانه هاي زندگي پرفروغ و زيبنده‌ی يك فيلسوف جوان در آستانه شكوفايي را بازتاب مي دهد و عين القضات بي باك و حلاج وار، ديدگاه های انقلابی و روشنگرانه‌ی خويش را همه جا تبليغ مي كند و به بيداری جامعه و حقیقت جویی ‌خویش می‌كوشد. او دشمن ناداني و خرافات دينی‌ست و حفره‌های خوفناک دين را مي شناساند؛ پس حكومت و دين حاكم، به همراه شريعت‌مداران، سخت بيمناك مي شوند. دستور بازداشت وي از سوي خليفه‌ی بغداد و فقيهان داده مي شود. عين القضات دستگیر و دست بسته به زندان بغداد روانه مي گردد. در سن سي و سه سالگي در زندان، كتاب «شكوی الغرايب» را به زبان عربي مي نویسد. اين كتاب ارزنده را دفاعيه عين القضات مي شمارند. “زندان و زنجير و اشتياق و غربت و دوری معشوق البته بسيار سخت است.” اما، همه اين شنكنجه ها را مي پذيرد و در برابر دين و دولت طبقاتي، تن به تسليم نمي سپارد. سرانجام در سن سي وسه سالگي در « شب هفتم جمادي الآخر سال ۵۲۵ هجري» (۵۰۹ خورشيدي )/ ۱۱۳۰ ميلادي ، آیت‌الله های در بار خلیفه و حوزه نشینان موقوفه خوار، کشتن‌اش را فتوا می‌دهند. حقیقت، با مرگی،‌هزار بار مردن و سوختن، بر دار می شود. نوشته‌های عین القضات،‌ بسیار بوده و با زبانی روان و پرشور نگاشته شده و در همان حال، پربار و آموزنده‌اند. « رساله‌ی لوایح»، «یزدان شناخت»، «رساله‌ی جمالی»، «تمهیدات” یا «زبدة الحقایق» ‌و نامه‌‌های بسیاردراین شمارند و بی شک نوشته‌‌ها و یادداشت‌هایی که دین ودولت طبقاتی را به تهدید می گرفته‌اند، برای همیشه از میان رفته‌اند. عین القضات در یکی از نوشته‌های خویش، درآن هنگام که حتا هنوز از مذهب فاصله نگرفته است «در بیان حقیقت و حالات عشق» چه شیوا و توانا می نویسد: “ای عزیز... اندر این تمهید، عالم عشق را خواهیم گسترانید. هرچند که می کوشم که از عشق درگذرم، عشق مرا شیفته و سرگردان می دارد، و با این همه، او غالب می‌شود و من مغلوب. با عشق کی توانم کوشید؟!»

کارم اندر عشق مشکل می‌شـــود خان و مانم در سر دل می‌شــــود هرزمان گویم که بگریزم زعشق عشق پیش از من به منزل می‌شود

... در عشق قدم نهادن،‌ کسی را مسلم شود که با خود نباشد، و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند. عشق آتش است، هرجا که باشد جزاو رخت دیگری ننهند. هرجا که رسد سوزد و به رنگ خود گرداند... کار طالب آن‌ست که در خود،‌ جز عشق نطلبد. وجود عاشق از عشق است، بی‌ عشق چگونه زندگانی؟ » و چه این بیان به نگرش «اریک فروم» در «هنر عشق ورزیدن» نزدیک است که می گوید: «عشق پاسخی ست به پرسش وجود انسان.» اریک فروم، همانند عین‌القضات، عشق را فدا کردن می‌‌نامد، اما درست به برداشت وی نه مجنون وش و خود-آزار، بلکه آن فدایی که نه «ترک چیزها و محروم شدن و قربانی گشتن.» و چنین از گذشتن از خویشتنی ست که «فضیلت» و «برترین برآمد انسانی‌اش می‌نامد. عشق نیرویی‌ست تولید گر عشق. به بیان کارل مارکس، «عشق را تنها می‌توان با عشق مبادله کرد.» و در چنین مبادله‌ای ست که اصالت فردی در باز تولیدی انسانی به برآیند پیوند‌ها تکامل می‌یابد. به اینگونه، عشق به بیان و چشم انداز عین‌القضات، نوعی بیان اجتماعی است، نه میل و نیازی فردی. درعشق پیوستار عشق، فدا و عشق، مکاسفه است و انکشاف، کشف انسان نوعی است، کشف انسان به مفهوم خویش و انسان اجتماعی و همزمان، انسان عاشق، عاشق هستی، عاشق انسانی دیگر، عاشق زندگی، که انسان غیر عاشق به انسان بودگی خویش پی نمی جوید و چنین بیگانه با عشقی، بیگانگی با خویشتن است و ستیزه گر با خویشتن خویش و بودوارگی‌اش بی‌هوده و ناگوار. این سیر و سلوک و مکاشفه، هم نیازمند مهربانی‌ست و هم آگاهی، هم خرد را چشم است و هم بصیرت را خورشید درون؛ دیدن با چشم دل، اشراق و چیرگی بر، از خود بیگانگی وشیی‌وارگی، در این وادی پر خوف و راز، باید که «جمله جان شوی، تا لایق جانان شوی». عشق پدیده‌ی منطقی و بلوغ است. تکامل و رشد طبیعی را پویه‌گر و پرورشی طبیعی است، انسان - سرشتی و گوارا. این‌گونه است که عین‌القضات و حلاج به عشق می‌نگرند، به دریای بی‌کران و قد افراخته، سر برافراشته می‌روند در آةش، جان می‌بازند، اما ظفرمندانه. ۱۹۹۸(بازنگری ۲۰۰۳) زیر نویس ــــــــــــــ برای نگارش این نوشتار از کتاب‌های زیر یاری گرفته‌‌ شده است: ۱- مصنفات عین‌القضات همدانی، (زبده، تمهیدات،‌ شکوی‌الغرایب) جلد یک، به کوشش عفیف غسیران، انتشار دانشگاه تهران، سال ۱۳۴۱. ۲- گنجینه سخن، ج ۲، ذبیح‌الله صفا. ۳- حلاج ، علی میر فطروس. ۴- تاریخ فلسفه غرب، برتراندراسل، ج ۱-۲، برگردان نجف دریابندری. ۵- هنر عشق ورزیدن، اریک فروم، برگردان پوری سلطانی. ۶- جان هاسپرس، در آمدی بر تحلیل فلسفی.

آثار

تأليف عين القضاة همداني به شرح زير است:

تمهيدات، رسالة زبدةالحقايق، رساله يزدان شناخت، شکوي الغريب عن الاوطان الي علماء البلدان، کتاب قري، العاشي الي المعرفةالعوران و الاعاشي، تفسير حقايق القرآن که ناتمام ماند و چند کتاب و رساله ديگر.

رساله لوايح- تمهيدات- رساله جمالي –مكاتيب و.....
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
کمال الملک

محمد غفاري كاشاني" ملقب به "كمال‌الملك" از نقاشان پر آوازه ايراني است كه از خطه هنر پرور كاشان برخاست و در سپهر هنر ايران زمين درخشيد.


وي‌ازنقاشان بزرگ دوره قاجاريه وازنام آوران تاريخ هنرايران واز خاندان هنرمند غفاري است كه عموما نقاش بوده‌اند.

" ميرزا ابوالحسن مستوفي" (ابوالحسن اول )، " ميرزاابوالحسن ثاني" ( صنيع‌الملك) عموي پدر كمال الملك، "ميرزا ابوتراب " برادر " كمال‌الملك" و چند تن ديگر كه تمامي ايشان نام و آوازه‌اي در هنر نقاشي ايران دارند، همگي از همين خاندان هستند.

نويسنده كتاب تاريخ هنرمندان كاشان درباره كمال‌الملك مينويسد: محمد غفاري فرزند " ميرزا بزرگ علوي" و "مريم شيباني"در سال ‪ ۱۲۷۵‬ه.ق در كاشان متولد شد و پس‌ازتحصيل مقدماتي در نوجواني عازم تهران شد و به سرعت مقدمات هنري راپيمود وهرروزشهرتش افزون تر شد، بطوريكه‌به‌زودي ملقب به "نقاشباشي" گشت و افتخار " معلم نقاشي شاه" را بدست آورد.

" علي اصغر شاطري" در اين كتاب شرح حال " كمال‌الملك" را از زبان قلم خود او كه براي دكتر غني نوشته آورده و مي‌نويسد: پدر من پيشخدمت " محمد شاه" و " ناصرالدين شاه" بود كه كمي نقاشي مي‌كرد، ولي از دوره وليعهدي ناصرالدين شاه پيشخدمت بود. دو سال هم پيشخدمت محمد شاه بود.

در ادامه شرح حال كمال‌الملك آمده: مرا در سه سالگي به تهران فرستادند، منزل " آقا ميرزاعلي محمد خان" " مجيرالدوله" كه دايي‌ام بود و او من را فرستاد به مدرسه "دارالفنون" و داخل كلاس نقاشي شدم، بعد از دوسال، سالي بيست تومان مواجب برقرار شد و يك نشان نقره‌اي علمي.

در ادامه مي‌نويسد: هشت سال تقريبا در دارالفنون بودم و شاه در عمارت "شمس العماره" اطاقي براي من معين كردند، بعد در عمارت " بادگير" منزلي دادند و در آنجا مشغول نقاشي شدم.

كمال الملك درخاطرات خود سال تولد خود را"سفرسلطانيه‌ي ناصرالدين شاه" مي داند.

وي نوشته است : چون ناصرالدين شاه كشته شد به فكر مسافرت اروپا افتادم ، زيرا با"مظفرالدين شاه" افق من نگرفت، شروع به تعليم زبان فرانسه كردم و پس ازفوت ناصرالدين شاه يك سال و نيم در "فلورانس" ماندم و كمي هم زبان ايتاليايي ياد گرفتم.

نويسنده كتاب تاريخ هنرمندان كاشان در ادامه شرح حال كمال الملك از قلم خود او به سفر او به "رم"، "ميلان"، "سوئيس" و "پاريس " اشاره كرده و مي نويسد: كمال الملك مدتي نيز در پاريس در موزه " لوورپاريس" مشغول كپي برداري و شناخت آثار هنري و ساخت چند تابلو مي‌شود.

كمال‌الملك در سفر مظفرالدين شاه به اروپا مورد توجه او قرار مي‌گيرد و از او مي‌خواهد به ايران بازگردد، پس از مدتي شاه‌از او تصاويري مي‌خواهد كه خلاف شرع و عفت و عرف است، ولي هنرمند بزرگ هنر خويش را مقدس دانسته و آن را آلوده نمي‌كند.

در سفر دوم مظفرالدين شاه به اروپا كمال الملك فرصت را غنيمت شمرده و به عتبات عاليات مي‌رود و دو سال در آنجا مي‌ماند.

كمال الملك درسال ‪ ۱۳۲۹‬ه.ق به آرزوي ديرينه‌ي خود رسيد و " مدرسه مستظرفه " تاسيس و رياست آن به كمال الملك واگذار شد و او در آن مدرسه شاگردان زيادي تربيت كرد كه هر كدام چون ستاره‌اي در تاريخ هنر ايران درخشيدند.

كمال الملك در آموزش هنر مينياتور و نقش قالي‌نيزتلاش وافركرد و شاگردان زيادي پرورش داد.

"پروفسور مهدي سجادي" هنرمند بزرگ معاصر مقيم اروپا درباره كمال الملك مي گويد: او علاوه بر هنر نقاشي و قالي بافي و خوشنويسي در هنر زيباسازي در طبيعت ذوق فراواني داشت.

" محمد كريم زاده تبريزي" نيز از كمال الملك به عنوان فردي تيزدست در مجسمه‌سازي نام مي‌برد.

محمد غفاري معروف به كمال الملك پس از عمري تلاش در عرصه هنر در ‪۲۷‬ مرداد سال ‪ ۱۳۱۹‬ه.ش در نيشابور ديده از جهان فرو بست و در كنار آرامگاه "شيخ فريدالدين عطار نيشابوري" به خاك سپرده شد.

" حوضخانه‌ي صاحب قرانيه"، " آبشار دوقلو"، " شكارگاه" ، " دورنماي عمارت گلستان"،" دونماي دهكده‌ي امامه"،دورنماي دره‌زانوس"وتصاوير بسياري از بزرگان و شخصيتها از جمله ‪ ۱۰۲‬اثر نقاشي و هنري اين هنرمند بزرگ كشورمان است.

---> ايرنا.كمال الملك
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
حکیم غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری (زاده ۴۳۹ قمری، مرگ در ۵۱۷ یا ۵۲۶ قمری) به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری هم نامیده شده است. او از ریاضی‌دانان، اخترشناسان و شُعرای بنام ایران در دوره سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست و دارای لقب حجةالحق بوده‌است، ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبان‌های زنده ترجمه نموده‌اند. فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده که بیشتر مایه شهرت وی در مغرب‌زمین گردیده‌است. یکی از برجسته‌ترین‌ کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه ****‌الملک ،که در دوره سلطنت ملک‌شاه سلجوقی (۴۲۶-۵۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجهٔ سوم و مطالعات‌اش در بارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده است.

شماری از تذکره‌نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری نوشته‌اند.

همچنین از وی هم اکنون بیش از ۱۰۰ رباعی برجای مانده‌است.

زندگی

عمر خیام در سده پنجم هجری در نیشابور زاده شد. فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و اختر شناسی را فراگرفت. برخی نوشته‌اند که او فلسفه را مستقیما از زبان یونانی فرا گرفته بود.

در حدود ۴۴۹ تحت حمایت و سرپرستی ابوطاهر، قاضی‌القضات سمرقند، کتابی دربارهٔ معادل‌های درجهٔ سوم به زبان عربی نوشت تحت نام رساله فی البراهین علی مسائل ‌الجبر و المقابله[۱۰]با **** الملک طوسی رابطه‌ای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به خواجه تقدیم کرد. پس از این دوران خیام به دعوت سلطان جلا‌الدین ملکشاه سلجوقی و وزیرش **** ‌الملک به اصفهان می‌رود تا سرپرستی رصدخانهٔ اصفهان را به‌عهده گیرد. او هیجده سال در آن‌جا مقیم می‌شود. به مدیریت او زیج ملکشاهی تهیه می‌شود و در همین سال‌ها (حدود ۴۵۸) طرح اصلاح تقویم را تنظیم می‌کند. تقویم جلالی را تدوین کرد که به نام جلال الدین ملکشاه شهره‌است، اما پس از مرگ ملکشاه کاربستی نیافت. در این دوران خیام به‌عنوان اختربین در دربار خدمت می‌کرد هرچند به اختربینی اعتقادی نداشت. در همین سال‌ها(۴۵۶) مهم‌ترین و تاثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح مااشکل من مصادرات اقلیدسرا می‌نویسد و در آن خطوط موازی و نظریهٔ نسبت‌ها را شرح می‌دهد. پس از درگذشت ملکشاه و کشته شدن ****‌الملک، خیام مورد بی‌مهری قرار گرفت و کمک مالی به رصدخانه قطع شد بعد از سال ۴۷۹ اصفهان را به قصد اقامت در مروکه به عنوان پایتخت جدید سلجوقیان انتخاب شده بود، ترک کرد. احتمالا در آن‌جا میزان الحکم و قسطاس المستقیم را نوشت. رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) احتمالا در همین سال‌ها نوشته شده است.

مراقبی گفته‌است که خیام در زندگی زن نگرفت و همسر بر نگزید.البته برخی از داماد خیام سخنانی نقل کرده‌اند و در این باره نظری دیگر داشته‌اند.

مرگ خیام را میان سال‌های ۵۱۷-۵۲۰ هجری می‌دانند که در نیشابور اتفاق افتاد. گروهی از تذکره نویسان نیز وفات او را ۶۱۵ نوشته‌اند،اما پس از بررسیهای لازم مشخص گردیده که تاریخ وفات وی سال ۵۱۷ بوده‌است .مقبرهٔ وی هم اکنون در شهر نیشابور،در باغی که آرامگاه امامزاده محروق در آن واقع می‌باشد، قرار گرفته‌است.

قدیم‌ترین کتابی که در آن از خیام شاعر یادی شده‌است خریدة القصر عمادالدین کاتب اصفهانی‌است. این کتاب به زبان عربی و در سال ۵۷۲ یعنی نزدیک به ۵۰ سال پس از مرگ خیام نوشته شده‌است. کتاب دیگر مرصادالعباد نجم‌الدین رازی است.این کتاب حدود ۱۰۰ سال پس از مرگ خیام در ۶۲۰ قمری تصنیف شده‌است نجم‌الدین صوفی متعصبی بود و از نیش و کنایه به خیام به خاطر افکار کفرآمیزش دریغ نکرده‌است. کتاب‌های قدیمی (پیش از سدهٔ نهم) که اشعار خیام در آنها آمده‌است و مورد استفادهٔ مصححان قرار گرفته‌اند علاوه بر مرصادالعباد از قرار زیرند: تاریخ جهانگشا (۶۵۸ ق)، تاریخ گزیدهٔ حمدالله مستوفی (۷۳۰ ق)، نزهة المجالس (۷۳۱ ق)، مونس الاحرار (۷۴۱ ق). جنگی از منشآت و اشعار که سعید نفیسی در کتابخانهٔ مجلس شورای ملی جنگ یافت و در سال ۷۵۰ قمری کتابت شده‌است و همچنین مجموعه‌ای تذکره‌مانند که قاسم غنی در کتابخانهٔ شورای ملی یافت که مشتمل بر منتخابت اشعار سی شاعر است و پنج رباعی از خیام دارد.

با کنار گذاشتن رباعایت تکراری ۵۷ رباعی به دست می‌آید. این ۵۷ رباعی که تقریباً صحت انتساب آنها به خیام مسلم است کلیدی برای تصحیح و شناختن سره از ناسره به دست مصححان می‌دهد. با کمک این رباعی‌ها زبان شاعر و مشرب فلسفی وی تا حد زیادی آشکار می‌شود. زبان خیام در شعر طبیعی و ساده و از تکلف به دور است و در شعر پیرو کسی نیست. وانگهی هدف خیام از سرودن رباعی شاعری به معنی متعارف نبوده‌است بلکه به واسطهٔ داشتن ذوق شاعری نکته‌بینی‌های فلسفی خود را در قالب شعر بیان کرده‌است

پیش از کشف رساله خیام در جبر، شهرت او در مشرق‌زمین به واسطه اصلاحات سال و ماه ایرانی و در غرب به واسطه ترجمه رباعیاتش بوده است و تقریباً تا حدود قرن ۱۹ میلادی از تحقیقات جبری او اطلاعی در دست نبود. به همین دلیل کوشش‌ها و تحقیقات خیام در علم جبر تأثیر چندانی در بسط این علم نداشته است و در آن زمان اروپائیان در جبر به مرحله‌ای رسیده بودند که آشنایی با رساله‌های خیام تنها از جنبه تاریخی برای آنها با اهمیت بوده است. قدیمی‌ترین کتابی که از خیام اسمی به میان آورده و نویسندهٔ آن هم عصر خیام بوده، نظامی عروضی مؤلف «چهار مقاله» است. ولی او خیام را در ردیف منجمین ذکر می‌کند و اسمی از رباعیات او نمی‌آورد. با این وجود جورج سارتن با نام بردن از خیام به عنوان یکی از بزرگترین ریاضیدانان قرون وسطی چنین می‌نویسد:

خیام اول کسی است که به تحقیق منظم علمی در معادلات درجات اول و دوم و سوم پرداخته، و طبقه‌بندی تحسین‌آوری از این معادلات آورده است، و در حل تمام صور معادلات درجه سوم منظماً تحقیق کرده، و به حل (در اغلب موارد ناقص) هندسی آنها توفیق یافته، و رساله وی در علم جبر، که مشتمل بر این تحقیقات است، معرف یک فکر منظم علمی است؛ و این رساله یکی از برجسته‌ترین آثار قرون وسطائی و احتمالاً برجسته‌ترین آنها در این علم است.
[ویرایش] مهم‌ترین دست‌آوردها
ابداع نظریه‌ای دربارهٔ نسبت‌ها هم‌ارز با نظریهٔ اقلیدس.
«در مورد جبر، کار خیام در ابداع نظریهٔ هندسی معادلات درجهٔ سوم موفقترین کاری است که دانشمندی مسلمان انجام داده است.»
او نخستین کسی بود که نشان داد معادلهٔ درجهٔ سوم ممکن است دارای بیش از یک جواب باشد و یا این که اصلا جوابی نداشته باشند.«آنچه که در هر حالت مفروض اتفاق می‌افتد بستگی به این دارد که مقاطع مخروطی‌ای که وی از آنها استفاده می‌کند در هیچ نقطه یکدیگر را قطع نکنند، یا در یک یا دو نقطه یکدیگر را قطع کنند.»
«نخستین کسی بود که گفت معادلهٔ درجهٔ سوم را نمی‌توان عموما با تبدیل به معادله‌های درجهٔ دوم حل کرد، اما می‌توان با بکار بردن مقاطع مخروطی به حل آن دست یافت.»
«در نیمهٔ اول سدهٔ هیجدهم، ساکری اساس نظریهٔ خود را دربارهٔ خطوط موازی بر مطالعهٔ همان چهارضلعی دوقائمهٔ متساوی‌الساقین که خیام فرض کرده بود قرار میدهد و کوشش میکند که فرضهای حاده و منفرجه‌بودن دو زاویهٔ دیگر را رد کند.»
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
فردوسي استاد بي همتاي شعر پارسي و بزرگترين حماسه سراي ايران است. اهميت فردوسي در آن است چه با آفريدن اثر هميشه جاويد خود، نه تنها زبان ، بلكه كل فرهنگ و تاريخ و در يك سخن ، همه اسناد اصالت اقوام ايراني را جاودانگي بخشيد و خود نيز برآنچه كه ميكرد و برعظمت آن ، آگاه بود و مي دانست كه با زنده نگه داشتن زبان ويژه يك ملت ، در واقع آن ملت را زندگي و جاودانگي بخشيده است .

بسي رنج بردم در اين سال سي
عجم زنده كـردم بديــن پــــارسي


فردوسي در سال 329 هجري برابر با 940 ميلادي در روستاي باژ از توابع طوس در خانواده اي از طبقه دهقانان ديده به جهان گشود و در جواني شروع به نظم برخي از داستانهاي قهرماني كرد. در سال 370 هجري برابر با 980 ميلادي زير ديد تيز و مستقيم جاسوس هاي بغداد و غزنين ، تنظيم شاهنامه را آغاز مي كند و به تجزيه و تحليل نيروهاي سياسي بغداد و عناصر ترك داخلي آنها مي پردازد. فردوسي ضمن بيان مفاسد آنها، نه تنها با بغداد و غزنين ، بلكه با عناصر داخلي آنها نيز مي ستيزد و در واقع ، طرح تئوري **** جانشين عرب و ترك را مي ريزد حداقل آرزوي او اين بود كه تركيبي از اقتدار ساسانيان و ويژگيهاي مثبت سامانيان را در ايران ببيند. چهار عنصر اساسي براي فردوسي ارزشهاي بنيادي و اصلي به شمار مي آيد و او شاهنامه خود را در مربعي قرار داده كه هر ضلع آن بيانگر يكي از اين چهار عنصر است آن عناصر عبارتند از: مليت ايراني ، خردمندي ، عدالت و دين ورزي او هر موضوع و هر حكايتي را برپايه اين چهار عنصر تقسيم مي كند. علاوه بر اين ، شاهنامه ، شناسنامه فرهنگي ما ايرانيان است كه مي كوشد تا به تاخت و تاز ترك هاي متجاوز و امويان و عباسيان ستمگر پاسخ دهد او ايراني را معادل آزاده مي داند و از ايرانيان با تعبير آزادگان ياد مي كند؛ بدان سبب كه پاسخي به ستمهاي امويان و عباسيان نيز داده باشد؛ چرا كه مدت زمان درازي ، ايرانيان ، موالي خوانده مي شدند و با آنان همانند انسان هاي درجه دوم رفتار مي شد بنابراين شاهنامه از اين منظر، بيش از آن كه بيان انديشه ها و نيات يك فرد باشد، ارتقاي نگرشي ملي و انساني و يا تعالي بخشيدن نوعي جهانبيني است.

سي سال بعد يعني در سال 400 هجري برابر با 1010 ميلادي پس از پايان خلق شاهنامه اين اثر گرانبها به سلطان محمود غزنوي نشان داده مي شود. به علت هاي گوناگون كه مهمترينشان اختلاف نژاد و مذهب بود اختلاف دستگاه حكومتي با فردوسي باعث برگشتن فردوسي به طوس و تبرستان شد. استاد بزرگ شعر فارسي در سال 411 هجري برابر با 1020 ميلادي در زادگاه خود بدرود حيات گفت ولي ياد و خاطره اش براي همه دوران در قلب ايرانيان جاودان مانده است.

زبان ، شرح حال انسان هاست اگر زبان را برداريم ، تقريبا چيزي از شخصيت ، عقايد، خاطرات و افكار **** يافته ما باقي نخواهد ماند بدون زبان ، موجوديت انسان هم به پايان مي رسد زبان ، ذخيره نمادين انديشه ها، عواطف ، بحران ها، مخالفت ها، نفرت ها، توافق ها، وفاداري ها، افكار قالبي و انگيزه هايي است كه در سوق دادن و تجلي هويت فرهنگي انسانها نقش اساسي دارد.همگان بر اين باورند كه واژه ها در كارگاه انديشه و جهان بيني انديشمندان و روشنفكران هر دوره در هم مي آميزند تا زايش مفاهيم عميق انساني تا ابد تداوم يابد. با وجود اين ، در يك داوري دقيق ، تمايزات غيرقابل كتمان و قوت كلام سخنسراي نام آور ايراني حكيم ابوالقاسم فردوسي با همتايان همعصر خود آشكارا به چشم مي خورد زبان و كلمات برآمده از ذهن فرانگر و تيزبين او، در محدوديت قالبهاي شعري ، تن به اسارت نمي سپارد و ناگزير به گونه شگفت آوري زنده ، ملموس و دورپرواز است فردوسي به علت ضرورت زماني و جو اختناق حاكم در زمان خود، بالاجبار براي بيان مسائل روز: زباني كنايه و اسطوره اي انتخاب كرده است ؛ در حالي كه محتواي مورد بحث او مسائل جاري زمان است بدين اعتبار، فردوسي از معدود افرادي است كه توان به تصوير كشيدن جنايات قدرت سياسي زمان خويش را داشته است پايان سخن آن كه انگيزه فردوسي از آفريدن شاهنامه مبارزه با استعمار و استثمار سياسي ، اقتصادي و فرهنگي خلفاي عباسي و سلطه اميران ترك بود .

آنچه كورش كرد و دارا وانچه زرتشت مهين
زنده گشت از همت فردوسي سحـر آفرين
نام ايــــران رفته بــود از يـاد تا تـازي و تـرك
تركــتــازي را بــرون راندند لاشـــه از كـمين
اي مبـــارك اوستـــاد‚ اي شاعـــر والا نژاد
اي سخنهايت بســوي راستي حبلي متين
با تـــو بد كـــردند و قــدر خدمتت نشناختند
آزمـــنـــدان بــخيـــل و تاجـــداران ضـنــيــن
 

English Lord

کاربر فعال سریال های تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 آگوست 2007
نوشته‌ها
3,337
لایک‌ها
98
محل سکونت
NeverLand
دانشمند برجسته ایرانی , شیخ الرئیس ابو علی سینا

نیک بخت ترين مردم کسي است که کردار به سخاوت بيارايد و گفتار به راستی. بوعلی سينا

ابن سینا (شیخ الرئیس ابو علی سینا) یا پور سینا (980 - 1037) دانشمند, فیلسوف و پزشک ایرانی, 450 کتاب در زمینه‌های گوناگون نوشته است که تعداد زیادی از آن‌ها در مورد پزشکی و فلسفه است. جرج سارتون او را "مشهورترین دانشمند سرزمین‌های اسلامی می‌داند که یکی از معروف‌ترین‌ها در همهٔ زمان‌ها و مکان‌ها و نژادها است. کتاب معروف او کتاب قانون است". اعراب که به نوبه خود فاقد دانش و آگاهی کافی برای رسیدن به دانش های جهانی بودند و ایرانیان بر پایه هزاران سال تمدن خود آنان را از این علم و دانش سیراب کردند .

ابن سینا یا پورسینا حسین پسر عبدالله زاده در سال 370 هجری قمری و در گذشته در سال 428 هجری قمری، دانشمند و پزشک و فیلسوف. نام او را به تفاریق ابن سینا، ابوعلی سینا، و پور سینا گفته‌اند. در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجة‌الحق شرف‌الملک شیخ الرئیس ابو علی حسین بن عبدالله بن حسن ابن علی بن سینا البخاری. وی صاحب تألیفات بسیاری است و مهم‌ترین کتاب‌های او عبارتند از شفا در فلسفه و منطق و قانون در پزشکی.

«بوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی و شاید بزرگ‌ترین نماینده حکمت در تمدن اسلامی بر شمرد. اهمیت وی در تاریخ فلسفه اسلامی بسیار است زیرا تا عهد او هیچ‌یک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزاي فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامه‌ای از همه علوم معقول داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگ‌ترین کسی است که از عهده این کار برآمد.»(اموزش و دانش در ایران، ص125)

«وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی، ابوالحسن بهمنیار، ابو منصور طاهر اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی را که هر یک از ناموران روزگار گشتند تربیت نمود.»(خدمات متقابل اسلام و ایران، ص493)

بخشی از زندگینامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابو عبید جوزجانی بدین شرح است:

پدرم عبدالله از مردم بلخ در خراسان بزرگ ایران بود در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. متاسفانه امروزه هم بلخ و هم بخارا در اشغال کشورهای ساختگی هستند که همگی در حقیقت بخشی از ایران می باشند . پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم .نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان می‌بردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنان‌که آموزگارانم از دانسته‌های من شگفتی می‌نمودند.

در آن هنگام مردی به نام ابو عبدالله به بخارا آمد او از دانش‌های روزگار خود چیزهایی می‌دانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم وقتی که ناتل به خانه ما آمد من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه می‌آموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.

ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشه خود را بدانچه ناتلی می‌گفت می‌گماشتم و در ذهنم به بررسی آن می‌پرداختم و آن را روشن‌تر و بهتر از آنچه استادم بود فرامی‌گرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم.

چون ناتلی از بخارا رفت من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم چون علم طب از علوم مشکل به شمار نمی‌رفت در کوتاه‌ترین زمان در این رشته موفقیت‌های بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان می‌کردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار وقت صرف کردم. در این مدت کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.

بعد از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعه کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو اشتغال ورزیدم ولی چیزی از آن نمی‌فهمیدم و غرض مؤلف را از آن سخنان درنمی‌یافتم از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنان‌که مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقت آن پی نبرده‌بودم. چهره مقصود در حجاب ابهام بود و من از خویشتن ناامید می‌شدم و می‌گفتم مرا در این دانش راهی نیست… یک روز عصر از بازار کتابفروشان می‌گذشتم کتابفروش دوره گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار می‌گشت به من الحاح کرد که آن را بخرم من آن را خریدم، اغراض مابعدالطبیعه نوشته ابو نصر فارابی، هنگامی که به در خانه رسیدم بی‌درنگ به خواندن آن پرداختم و به حقیقت مابعدالطبیعه که همه آن را از بر داشتم پی بردم و دشواری‌های آن بر من آسان گشت. از توفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیار شادمان شدم. فردای آن روز برای سپاس خداوند که در حل این مشکل مرا یاری فرمود. صدقه فراوان به درماندگان دادم. در این موقع سال ۳۸۷ بود و تازه ۱۷ سالگی را پشت سر نهاده بودم.

وقتی من وارد سال ۱۸ زندگی خود می‌شدم نوح پسر منصور سخت بیمار شد، اطباء از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند و از نوح خواستند تا مرا به بالین خود فرا خواند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در کتابخانه او به مطالعه پردازم. کتابهای بسیاری در آنجا دیدم که اغلب مردم حتی نام آنها را نمی‌دانستند و من هم تا آن روز ندیده بودم. از مطالعه آنها بسیار سود جستم.

چندی پس از این ایام پدرم در گذشت و روزگار احوال مرا دگرگون ساخت من از بخارا به گرگانج خوارزم رفتم. چندی در آن دیار به عزت روزگار گذراندم نزد فرمانروای آنجا قربت پیدا کردم و به تالیف چند کتاب در آن شهر توفیق یافتم پیش از آن در بخارا نیز کتاب‌هایی نوشته بودم. در این هنگام اوضاع جهان دگرگون شده بود ناچار من از گرگانج بیرون آمدم مدتی همچون آواره‌ای در شهرها می‌گشتم تا به گرگان رسیدم و از آنجا به دهستان رفتم و دوباره به گرگان بازگشتم و مدتی در آن شهر ماندم و کتابهایی تصنیف کردم. ابو عبید جوزجانی در گرگان به نزدم آمد.

ابو عبید جوزجانی گوید: این بود آنچه استادم از سرگذشت خود برایم حکایت کرد. چون من به خدمت او پیوستم تا پایان حیات با او بودم. بسیار چیزها از او فرا گرفتم و بسیاری از کتابهای او را تحریر کردم استادم پس از مدتی به ری رفت و به خدمت مجدالدوله از فرمانروایان دیلمی درآمد و وی را به بیماری سودا دچار شده بود درمان کرد و در آنجا به قزوین و از قزوین به همدان رفت و مدتی دراز در این شهر ماند و در همین شهر بود که استادم به وزارت شمس‌الدوله دیلمی فرمانروای همدان رسید. در همین اوقات استادم کتاب قانون را نوشت و تالیف کتاب عظیم شفا را به خواهش من آغاز کرد. چون شمس الدوله از جهان رفت و پسرش جانشین وی گردید استاد وزارت او را نپذیرفت و چندی بعد به او اتهام بستند که با فرمانروای اصفهان مکاتبه دارد و به همین دلیل به زندان گرفتار آمد 4 ماه در زندان بسر برد و در زندان 3 کتاب به رشته تحریر درآورد. پس از رهایی از زندان مدتی در همدان بود تا با جامه درویشان پنهانی از همدان بیرون رفت و به سوی اصفهان رهسپار گردید. من و برادرش و دو تن دیگر با وی همراه بودیم. پس از آنکه سختیهای بسیار کشیدیم به اصفهان در آمدیم. علاءالدوله فرمانروای اصفهان استادم را به گرمی پذیرفت و مقدم او را بسیار گرامی داشت و در سفر و حضر و به هنگام جنگ و صلح استاد را همراه و همنشین خود ساخت. استاد در این شهر کتاب شفاء را تکمیل کرد و به سال ۴۲۸ در سفری که به همراهی علاءالدوله به همدان می‌رفت، بیمار شد و در آن شهر در گذشت و هم در آن شهر به خاک سپرده شد.
مهمترین آثار ابن سینا
الشفاء یا به پارسی شفا: این کتاب مهمترین و جامع‌ترین اثر مولف در فلسفه مشاء و مبین آراي شخصی اوست. کتاب دانشنامه گونه‌ای است در زمینه منطق،ریاضیات، طبیعیات و الهیات که در سال 410 قمری نوشته شده است. درابتدای کتاب، سخن ابو عبید عبد الرحمن محمد جوزجانی که بیانگر هدف و میزان تبعیت مولف از آراي ارسطوست،ذکر شده است. بخش منطق در نه فن و هر فن شامل چند مقاله است. عناوین آن عبارتند از مدخل،مقولات،باری آرمنیاس،قیاس،برهان،مغالطه و شعر است.این بخش 4 جلد از مجموعه را تشکيل ميدهد.
اشعار ابن سینا
ابن سینا در شعر نیز دستی داشته و اشعار زیادی به زبان عربی سروده است و حتی منظومه‌هایی مثل قصیده ارجوزه در مسايل علمی ساخته است. اشعاری نیز به زبان فارسی از او روایت کرده‌اند که برخی از آن‌ها به نام دیگران نیز آمده است و با توجه به اسلوب و معانی آن‌ها باید در انتساب این اشعار به ابن سینا تردید روا داشت. ما در اینجا، برای آشنايی مختصر با اشعار ابن سينا، گزيده‌ای از مستندترین آنها را می‌آوريم:

غذای روح بود باده رحیق الحق که رنگ او کند از دور رنگ گل را دق به رنگ زنگ زداید ز جان اندوهگین همای گردد اگر جرعه‌ای بنوشد بق به طعم، تلخ چوپند پدر و لیک مفید به پیش مبطل، باطل به نزد دانا، حق می از جهالت جهال شد به شرع حرام چو مه که از سبب منکران دین شد شق حلال گشته به فتوای عقل بر دانا حرام گشته به احکام شرع بر احمق شراب را چه گنه زان که ابلهی نوشد زبان به هرزه گشاید، دهد ز دست ورق حـلال بر عـقلا و حـرام بر جهـال که می‌محک بود وخیرو شر از او مشتق غلام آن می‌صافم کزو رخ خوبان به یک دو جرعه برآرد هزار گونه عرق چو بوعلی می‌ناب ار خوری حکیمانه به حق حق که وجودت شود به حق ملحق

روزکی چـــــند در جهان بودم بر سر خـــــاک باد پیمودم ساعتی لطف و لحظه‌ای در قهر جان پاکــــیزه را بــــیالودم با خرد را به طبع کردم هجو بی خرد را به طمع بـــستودم آتـشــــــی بر فروخــــــتم از دل وآب دیده ازو بــــــــپالودم با هواهای حرص و شــیطانی ساعــــتی شادمـــان نیاسودم آخر الامر چون بر آمد کـــــــار رفتـــم و تخم کشته بدرودم کـس نداند که مــن کـــجا رفتم خود ندانم که من کجا بودم . برخی سخنان وی :

می حاصل عمر جاودانی است، بده سرمایهٔ لذت جوانی است، بده سوزنده چو آتش است، لیکن غم را سازنده چو آب زندگانی است، بده .

دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت یک موی ندانست ولی موی شکافت اندر دل من هزارخورشید بتافت آخربه کمال ذره‌ای راه نیافت

مایـــیم به عفو تـو تــولاکرده وز طاعت معصیت تبرا کرده آنجا که عنایت تو باشد، باشد ناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده

هر هیأت و هر نقش که شد محو کنون در مخزن روزگار گردد محزون چون باز همین وضع شود وضع فلک از پرده غیبش آورد حق بیرون

در پرده سنحق نیست که معلوم نشد کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد در معرفتت چو نیک فکری کردم معلومم شد که هیچ معلوم نشد



گردآوری از ارشام پارسی , مشاهیر ایران و ویکیپدیا
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
او در ۱۲۹۹ در تهران بدنیا آمد. تحصیلات معماری خود را در دانشگاه تهران و دانشکده هنرهای زیبای پاریس (بوزار) انجام داد، وی هم اکنون در ونکوور کانادا زندگی می کند.

وی زمانی استاد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و سه دوره رئیس این دانشکده بود. استاد"هوشنگ سیحون" نقاش و معمار 86 ساله ایرانی، به مرد بناهای ماندگار معروف است آن هم به دلیل طراحی و نظارت بر ساخت آرامگاه بزرگانی چون خیام، كمال الملك، بوعلی سینا، نادرشاه افشار، كلنل محمدتقی خان پسبان و ده ها مقبره و آرامگاه دیگر، ضمناً وی طراح بنای موزه توس در سال 1347 و همچنین ساختمان بانك سپه در میدان توپخانه تهران نیز می باشد.

استاد سیحون نقش اندازی است كه در دنیای ابعاد از معانی پر رمز و راز باطن سخن به میان می آورد و معانی و فلسفه نظری و وجودی بزرگانی كه معمار و طراح آرامگاه هر یك از آنان بوده، در نقش مقبره شان متجلی نموده است. به عنوان مثال در 1338 آرامگاه حكیم عمر خیام را مبتنی بر اصول ریاضی و مثلثاتی خیام، محاسبه و طراحی كرده است. او در کتاب « نگاهی به ایران» در مورد بنای آرامگاه نادر شاه افشار می نویسد: ماده اصلی ساختمان از سنگ خارای منطقه کوهسنگی مشهد، مشهور به سنگ هر کاره است، این سنگ یکی از مقاوم ترین سنگ هایِی ست که در ایران وجود دارد، او دلیل این انتخاب را اشاره به صلابت و عظمت نادر شاه افشار می داند». او در ادامه می نویسد: « شکل کلی و مقبره ی نادر به شکل شش ضلعی متناسبی ست که، شکلِ سیاه جادرهایی را تداعی می کند، دلیل این امر همین نکته است که نادر به جای کاخ در زیر چادر زندگی می کرد.

در کنار معماری به نقاشی از مناظر و روستاهای ایران می‌پرداخت و نمایشگاه‌هایی از این آثار خود در ایران و در خارج از ایران برپا کرده است.


آثار وی در نمایشگاهی در دانشگاه ماساچوست در سال 1972 در كنار آثار هنرمندانی چون پیكاسو و دالی به نمایش درآمد. در این نمایشگاه تابلویی از كلافه های خط به نمایش گذاشت كه در آن از خطوط موازی و پر پیچ و تاب كه هیچ همدیگر را قطع نمی كنند، استفاده كرده بود. دانشگاه هایی مثل Mzt، هاروارد، واشنگتن و بركلی مجموعه ای از نقاشی های او را گردآوری كرده و نگهداری می كنند.

همسر سابق وی معصومه سیحون نیز نقاش است و بیش از 70 سال سن دارد و شگرد وی در کشیدن نقاشی های مدرن است.

برخی از آثار (معماری)

مقبره فردوسی بزرگ
آرامگاه فردوسی بزرگ
آرامگاه بوعلی سینا در همدان(1951)
آرامگاه خیام در نیشابور(1338)
آرامگاه و موزه نادرشاه در مشهد(1958)
آرامگاه كلنل محمد تقى خان پسيان
مقبره عباس ميرزا و بعضی دولتمردان قاجار
آرامگاه کمال‌الملک در نیشابور
ساختمان بانک سپه در تهران
بنای موزه توس(1347)
مرکز فرهنگی یزد

آرامگاه فردوسی بزرگ


مجموعه فرهنگی باغ آرامگاه فردوسی در فاصله بیست کیلومتری شهر مشهد به طرف قوچان راه دو طرفه می شود و یکی از این راه ها به وسیله بلواری به نام پردیس به طول 7 کیلومتر به باغ آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی می رسد. بنا به شواهد باستان شناسی این منطقه توس تاریخی است که در دوره اساطیری به دست توس پهلوان ایرانی بنا گذاشته شد.سراینده حماسه های بزرگ ایران نیز در همین نقطه به خاک سپرده شد. در سال 1303 همزمان با برپایی جشن هزاره فردوسی قرار شد تا آرامگاه فردوسی به همت انجمن آثار ملی ساخته شود.

انجمن با جمع اوري اعانه از مردم کارهاي آماده سازي براي ساخت بنايي در خور حکيم توس را آماده کرد. برای آغاز ساختمان باید محل دقیق مدفن فردوسی مشخص می شد. نخستین منبعی که از مدفن حکیم توس نام برده در چهار مقاله نظامی عروضی بوده که آن را جایی نزدیک، دروازه رزان توس در محل باغ خانوادگی او ذکر کرده بود.

در اردیبهشت سال 1305 ارباب کیخسرو شاهرخ برای تعیین مکان دقیق مدفن فردوسی راهی توس شد. با تحقیقات به عمل آمده مشخص شد باغ حاج میرزا علی قائم مقام نایب التولیه است. با همکاری مقامات استان سراسر باغ کاووش شد و در باغ تختگاهی یافتند که طولش شش متر و عرضش پنج متر بود و مدفن حکیم توس بود.

نقشه بنا را به اصرار انجمن شبیه آرامگاه کوروش توسط « آندره گدار» و پروفسور هرتسفلد طراحی شد و مهندس کریم طاهر زاده بر ان نظارت کرد. معمار ساختمان نیز حسین لرزاده بود. مساحت ساختمان 945 متر بود و بهترین حجاران تصاویری از شاهنامه را بر دیوارهایش حک کردند. بنای آرامگاه در مهر 1313 به مناسبت جشن هزاره فردوسی افتتاح شد. این بنا در سال 1348 با طراحی که هوشنگ سیحون براساس آرامگاه کوروش انجام داده بود گسترش یافت و باغ اطراف آن به همراه موزه کنارش ساخته شد.


آرامگاه نادرشاه(1958)


قوام السلطنه در اواخر عهد قاجار ( 1296 خورشيدى ) در محل يكى از مقابر ويران شده نادرى آرامگاه جديدى براى وى ساخت(52) و استخوانهاى او را از تهران به مقبره مزبور حمل كردند. اين بناى جديد كه در محل فعلى آرامگاه وى قرار داشت مدتى بر پا بود تا اين كه انجمن آثار ملى ايران در سال 1335 خورشيدى درصدد بر آمد آرامگاهى مناسبِ شأن نادرشاه براى وى در همان محل مقبره ساخته قوام السلطنه احداث نمايد. اين كار از سال 1336 شروع شد و در سال 1342 به پايان رسيد.

مقبره كنونى نادرشاه واقع در ضلع شمال غربى چهارراه شهدا ( نادرى سابق ) كه پس از حرم حضرت رضا عليه السلام مهمترين موضع توريستى ـ تاريخى شهر مشهد تلقى مىشود، در باغى به مساحت 14400 متر مربع ساخته شده است. مقبره شامل سكويى دوازده پله اى، محل گور، پوششى خيمه مانند بر روى قبر، سكويى مرتفع در مجاور قبر با مجسمه نادرشاه سوار بر اسب و سه تن ديگر در پى او، يك غرفه فروش كتاب و دو تالار براى موزه است.

طراح بنا مهندس سيحون بود و مجسمه ها را هنرمند فقيد ابوالحسن صديقى ساخته است. مصالح مقبره عمدةً از سنگهاى خشن و سخت گرانيت كوهسنگى مشهد است.

بعضى از قطعات سنگ بسيار بزرگ انتخاب شده تا تداعى كننده مقبره دوم ساخته خود نادرشاه باشد. پوشش مقبره كاملاً به مانند چادر عشايرى است، كه نادر در آن زاده و هم كشته شده است. پوشش ديوارهاى داخلى مقبره نيز از سنگهاى مرمر اُخرايى رنگ مراغه انتخاب شده تا قتل نادرشاه در داخل چادر را تداعى نمايد.

از موقوفات كرامند نادرى كه از تصرف وقف خارج شده بود روستاى دهشك در مجاور شهر تابران توس احيا شده و در اختيار موقوفه نادرى قرار گرفته است(53) كه احتمالاً به زودى از محل در آمد آن به بخشى از نيّات واقف بر سر قبر وى عمل خواهد شد.


مجموعه باغ و موزه آرامگاه


ساختمان جدید آرامگاه نادر شاه افشار به گزارش میراث خبر در تاریخ 12 فرودین ماه سال 1342 با حضور پهلوی دوم به همت انجمن آثار ملی در باغ نادری بازگشایی شد.

نادر شاه افشار فاتح دهلی در هنگام حیات خود دستور به ساخت آرامگاهی کوچک در بالا خیابان مشهد داد. این آرامگاه کوچک در سال 1145 هجری قمری در مجاور چهارباغ شاهی و روبروی حرم امام ضا از خشت و گل ساخته شد. موزه نادری در قسمت اصلی بنای یادبود آرامگاه افشار در 2 تالار به منظور معرفی آثار تاریخی این دوره شکل گرفته است . این بنا به همت انجمن آثار ملی در سال 1342 خورشیدی توسط مهندس سیحون طراحی و ساخته شده است .

تنديس نادر شاه سوار بر اسب به همراه تني چند از سربازانش بر فراز يک حجم سنگي مرتفع توسط مجسمه ساز شهير ايراني زنده ياد استاد«ابوالحسن صديقي » ساخته شده است . تالار شماره 1 : اين تالار به انواع سلاح هاي دوره افشاريه ، تابلوهاي نقاشي از نادر و صحنه هاي جنگ ، وسايل سوار کاري مانند زين و برگ اسب از دوره افشاريه تا قاجاريه ، چند نسخه خطي از جمله تاريخ جهانگشاي نادري و دو شمشير متعلق به نادراختصاص دارد که روي يکي کلمه«السلطان نادر » حک شده و روي ديگراين بيت شعر طلاکوب شده است: شاه شاهان نادر صاحب قران هست سلطان بر سلاطين جهان اين شمشير در دشت مغان به سال 1148 هجري در روز تاجگذاري نادر از طرف ملت ايران به وي هديه شده است. تالار شماره 2: اين تالار در سال 1373 به مجموعه اضافه شد و در آن انواع سکه، ظروف و ديگر اشياي اهداي از دوره صفويه تا معاصر به نمايش در آمده است. همچنین در گوشه شمالی آرامگاه نادر آرامگاه محمد تقی خان پسیان سردار خراسان قرار دارد.


آرامگاه کمال الملک


در جوار آرامگاه عطار نیشابوری و در میان باغی در حومه شهر نیشابور واقع است و در سمت غرب آرامگاه خیام و به فاصله دو کیلومتری از آن واقع است. طراح این بنای یادبود استاد هوشنگ سیحون است.

این بنا در نقشه از دو مدول (پیمون) مربعی شکل تشکیل شده است و مستطیلی با تناسب 1 بر 2 را می‌سازند. اضلاع مربع در نما با یک قوس نیم دایره خود نمایی می کنند؛ حجم بنا از قوس‌هایی متقاطع که بر روی اقطار مربع زده شده اند پدید آمده که این فوسهای متقاطع، "تاق‌های چهاربخش" را که در معماری سنتی ایران بسیار دیده شده اند را تداعی می کنند و احتمالا منبع الهام طراح نیز بوده است. طراح با بهره‌گیری خلاقانه از قوس و با پیچشی که در ایده کلی آن ایجاد کرده، به نتیجه‌ای ظاهرا متفاوت با هندسه ای پیچیده دست یافته است. این طرح مبتکرانه به مدد سازه پوسته‌ای بتنی اجرا شده است.

در بنای یادبود کمال الملک دو نوع قوس به شرح زیر دیده می شود. شش قوس نیم دایره نما که نسبت دهانه به ارتفاع آنها 1 به 2/1 است، چهار قوس متقاطع که بر روی اقطار دیده می شوند.. لازم به ذکر است که در پایین قوس‌های اصلی نما از روبرو دو قوس کوتاه‌تر نیز وجود دارند که در واقع تلاقی قوس‌های متقاطع هستند. شاید بتوان گفت حجم کلی بنا از پوسته‌ای سه بعدی در فضا حاصل آمده است که در یک حرکت نرم دو نوع قوس یاد شده را به هم پیوند می دهند. این قوسها و پوشش آنها در بالا، اشکال هندسی مخروطی شکلی را بوجود آورده‌اند که ابتکاری هندسی بوده، اوج خلاقیت معماری را در بهره‌گیری از عناصر معماری سنتی ایران در ترکیبی جدید و موزون نشان می‌دهد. در این بنا نیز همانند آرامگاه خیام هندسه نقشی شایان توجه دارد و پیوند عمیق این بنا را با **** معماری ایرانی برقرار کرده است.

تزیینات استفاده شده برای آرامگاه کمال الملک کاشی معرق است که نقوش آنها بسیار هنرمندانه بر روی سطوح منحنی نما بکار گرفته شده‌اند و به سمت خط تقارن قوس‌ها این نقوش کوچک و کوچکتر می‌شوند. به گفته طراح، کاشی معرق، معماری کاشان یعنی محل زادگاه کمال الملک را یادآور می شود. فرم کلی بنا و تزیینات و همچنین رنگ کاشی ها، هارمونی بس عجیب با بنای مجاور یعنی آرامگاه عطار دارد، بطوریکه شاید بازدید کننده در بدو ورود به باغ و در نگاه اول آندو را دو جزء از یک بنا درک کند!

سنگ مزار کمال الملک همچون سایر سنگ‌های مزاری که سیحون در آرامگاه ظهیرالدوله تهران طراحی کرده است، یکپارچه از سنگ گرانیت و با بافت خشن بوده، در قسمت بالای سنگ که مرتفع و زاویه دار تراشیده شده است، نقش برجسته‌ای از کمال الملک توسط شاگرد ایشان مرحوم استاد ابوالحسن صدیقی حجاری گردیده است.
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
حکیم ناصر خسرو از شاعران بزرگ و فیلسوفان برتر ایران است که بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفهٔ یونانی و حساب و طب و موسیقی و نجوم و فلسفه و کلام تبحر داشت و در اشعار خویش به کرات از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کرده است. ناصرخسرو بهمراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشته است. وی در آثار خویش، از آیات قرآن برای اثبات عقاید خودش استفاده کرده است.
زندگینامه

ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصرخسرو، در سال ۳۹۴ در روستای قبادیان در بلخ (در استان بلخ در شمال افغانستان در خانوادهٔ ثروتمندی چشم به جهان گشود.

بگذشت ز هجرت پس سیصد نود و چار بنهاد مرا مادر بر مرکز اغبر

(اغبر= غبارآلود، مرکز اغبر = کره زمین)

در آن زمان پنج سال از آغاز سلطنت سلطان محمود غزنوی میگذشت. ناصرخسرو در دوران کودکی با حوادث گوناگون روبرو گشت و برای یک زندگی پرحادثه آماده شد: از جمله جنگهای طولانی سلطان محمود و خشکسالی بی سابقه در خراسان که به محصولات کشاورزان صدمات فراوان زد و نیز شیوع بیماری وبا در این خطه که جان عدهٔ زیادی از مردم را گرفت.

ناصرخسرو از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و قرآن را از بر کرد. در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی به عنوان مردی ادیب و فاضل به کار دبیری اشتغال ورزید و بعد از با شکست غزنویان از سلجوقیان، ناصرخسرو به مرو و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام به حرفه دبیری خود ادامه داد و به دلیل اقامت طولانی در این شهر به ناصرخسرو مروزی شهرت یافت.

همان ناصرم من که خالی نبود ز من مجلس میر و صدر وزیر

نخواندی به نامم کس از بس شرف ادیبم لقب بود و فاضل دبیر

به تحریر اشعار من فخر کرد همی کاغذ از دست من بر حریر

وی که به دنبال سرچشمه حقیقت میگشت با پیروان ادیان مختلف از جمله مسلمانان، زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و مانویان به بحث و گفتگو پرداخت و از رهبران دینی آنها در مورد حقیقت هستی پرس و جو کرد. اما از آنچا که به نتیجه‌ای دست نیافت دچار حیرت و سرگردانی شد و برای فرار از این سرگردانی به شراب و میگساری و کامیاریهای دوران جوانی روی آورد.

در سن چهل سالگی شبی در خواب دید که کسی او را می‌گوید «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر بهوش باشی بهتر» ناصرخسرو پاسخ داد «حکما چیزی بهتر از این نتوانستند ساخت که اندوه دنیا ببرد» مرد گفت «حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهشی و بی خردی رهنمون باشد. چیزی باید که خرد و هوش را بیفزاید.» ناصرخسرو پرسید «من این از کجا آرم؟» گفت «عاقبت جوینده یابنده بود» و به سمت قبله اشاره کرد. ناصرخسرو در اثر این خواب دچار انقلاب فکری شد، از شراب و همه لذائذ دنیوی دست شست، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر حج در پیش گرفت. وی مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرة العرب، قیروان، تونس، و سودان را سیاحت کرد وسه یا شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصر بالله به مذهب اسماعیلی گروید و از مصر سه بار به زیارت کعبه رفت.

ناصر خسرو در سال ۴۴۴ بعداز دریافت عنوان حجت خراسان از طرف المستنصر بالله رهسپار خراسان گردید. او در خراسان و به‌خصوص در زادگاهش بلخ اقدام به دعوت مردم به کیش اسماعیلی نمود، اما برخلاف انتظارش مردم آنجا به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند و سرانجام عده‌ای تحمل او را نیاورده و در تبانی با سلاطین سلجوقیان بر وی شوریده، و از خانه بیرونش کردند. ناصرخسرو از آنجا به مازندران رفت و سپس به نیشابور آمد و چون در هیچ کدام از این شهرها در امان نبود به طور مخفیانه میزیست و سرانجام پس از مدتی دربدری به دعوت امیر علی بن اسد یکی از امیران محلی بدخشان که اسماعیلی بود به بدخشان سفر نمود و بقیهٔ ۲۰ تا ۲۵ سال عمر خود را در یمگان بدخشان سپری کرد.

پانزده سال بر آمد که به یمگانم چون و از بهر چه زیرا که به زندانم

و تمام آثار خویش را در بدخشان نوشت و تمام روستاهای بدخشان را گشت. حکیم ناصرخسرو دربین اهالی بدخشان دارای شأن، مقام و منزلت خاصی است تا حدی که مردم او را به‌نام «حجت»، «سید شاه ناصر ولی»، «پیر شاه ناصر»، «پیر کامل»، و غیره یاد می‌کنند. مزار وی در یمگان زیارتگاه است.

شخصیت ناصرخسرو

ناصرخسرو یکی از شاعران و نویسندگان درجه اول ادبیات فارسی است که در فلسفه و حکمت دست داشته، آثار او از گنجینه‌های ادب و فرهنگ ما محسوب می‌گردند. او در خداشناسی و دینداری سخت استوار بوده است، و مناعت طبع و بلندی همت و عزت نفس و صراحت گفتار و خلوص او از سراسر گفتارش آشکار است. ناصر در یکی از قصاید خویش می‌گوید که به یمگان افتادنش از بیچارگی و ناتوانی نبوده، او در سخن توانا است، و از سلطان و امیر ترس ندارد، شعر و کلام او سمحر حلال است. او شکار هوای نفس نمی‌شود، او به یمگان از پی مال و منال نیامده است و خود یمگان هم جای مال نیست. او بنده روزگار نیست، چرا که بندهٔ آز و نیاز نیست، این آز و نیازند که انسان به درگاه امیر و سلطان می‌آورند و می‌مانند. ناصر جهان فرومایه را به پشیزی نمی‌خرد. (از زبان خود ناصر خسرو). او به آثار منظوم و منثور خویش می‌نازد و به علم و دانش خویش فخر می‌کند، این‌کار او گاهی خواننده را وادرا می‌کند که ناصر به یک شخص خود ستا و مغرور به خودپرست قلمداد کند.

علی دشتی در این باره می‌گوید: مردی است با مناعت طبع، خرسند فروتن، در برابر رویدادها و سختیها بردبار، اندیشه‌ورز، در راه رسیدن به هدف پای می‌فشارد. ناصر خسرو در باره خود چنین می‌گوید:
گه نرم و گه درشت چون تیغ/ پند است نهان و آشکارم
با جاهل و بی خرد درشتم/ با عاقل نرم و برد بارم

ناصر در سفرنامه رویدادها و قضاها را با بیطرفی و بی غرضی تمام نقل می‌کند. اما زمانی‌که به زادگاهش بلخ می‌رسد و به امر دعوت به مذهب اسماعیلی مشغول می‌شود، ملّاها و فقه‌ها سد راه او شده و عوام را علیه او تحریک نموده، خانه و کاشانه‌اش را به‌نام قرمطی، غالی و رافضی به آتش کشیده قصد جانش می‌کنند، به این سبب در اشعار لحن او اندکی در تغییر می‌کند، مناعت طبع، بردباری و عزت نفس دارد اما نسبت گرایش به مذهب اسماعیلی و وظیفه‌ای‌ که به ‌وی واگذار شده بود و نیز رویارویی با علمای اهل سنت و با سلجوقیان و خلیفه‌گان بغداد که مخالفان سرسخت اسماعیلیان بودند، ستیز و پرخاشگری در وی بیدار می‌شود، به فقیهان و دین‌آموختگان زمان می‌تازد و به دفاع از خویشتن می‌پردازد.

درونمایه شعر ناصرخسرو

ناصر خواستار جامعه‌ای‌ است پیراسته و پاک؛ دور از مفاسد اخلاقی، آدم‌کشی، دزدی، رشوه‌خواری، خیانت، چاپلوسی، عیش و عشرت. وی معتقد است که چنین جامعه‌ای جز زیر سیطره دین بوجود نمی‌آید. ناصر مدیحه‌گویی را دروغ می‌شمارد و از شاعرانی که امیران و سلاطین را مدح می‌کنند بیزار است، او شاعری را می‌پذیرد که شعرش راهنمای مردم باشد. محور شعر ناصر عقیده مذهبی و اخلاق است و وی همه چیز را زیر سیطره‌ای این دو قرار داده، از این رو دیوان اشعارش اغلب مشتمل است بر باورهای دینی، اخلاق و بقول امروزی اشعار سیاسی در انتقاد از میران، شاهان و سرایندگان ستایشگر، انتقاد از عالمان دینی که دین را وسیله قرار داده خود تا گلوگاه غرق در گناه هستند.

ناصر در اشعار خویش به قرآن استناد می‌کند. در بسیار موارد آیات قرآن را تضمین می‌کند. وی برای قرآن درونسو و بیرونسو و یا به معنای دیگر تنزیل و تآویل قایل است. وی معتقد است که هرکس بی تاویل به قرآن دست یازد او گمراه است. قرآن دختری پوشیده است که زیورش علی است و قرآن بدون این تاویل موجب هلاک است.

ناصرخسرو بلخی (481–394 هجری) یکی از نابغه‌های فکری و شاعر مشهور ادب فارسی دری در قرن پنجم هجری (یازدهم میلادی) محسوب می‌گردد. ابو معین ناصر پسر خسرو پسر حارث قبادیانی، شاعر، حکیم، نویسنده و سیاح مشهور و داعی بزرگ اسماعیلی در کیش اسماعیلی معروف به حجت خراسان در سال 394 ه. در قبادیان بلخ (در شمال افغانستان امروزی) بدنیا آمد است. ناصر خسرو در آعاز زندگی در دربار پادشاهان غزنوی اشتغال داشت، اما در سال در اثر خوابیکه دیده بود به قول خودش از خواب غفلت بیذار شد، شغل دیوانی را کنار گذشت و در جستجوی خقیقت، معرفت و کمال به مسافرت پرداخت، تا سال 444 هجری در مسافرت یسر برد. وی مدت هفت سال سرزمین عربستان و شمال شرقی و جنوب غربی و مرکزی ایران و آسیای صغیر و شام و سوریه و فلسطین و مصر و قیروان و سودان را سیاحت کرد. مدت سه سال در مصر بماند، درین مسافرت هفت ساله با حکما و دانشمندان ئ علمای ادیان مختاف ملاقات کرد و مباحثات آراست در مصر با الموید فی الدین شیرازی ملاقات نموده و از طریق وی در مصر بدیدار خلیفة فاطمی (امام اسماعیلی) المستنصربالله مشرف گردید، او کیش اسماعیلی را موافق میل و آرزوی خود یافت و بدان پیوست و عنوان حجت خراسان را دریافت نمود. و در سال 444 ه. که حدود پنجا سال داشت به خراسان بر گشت و به بلخ زادگا اصلی خویش فرود آمد، و بدعووت مردم به کیش اسماعیلی پرداخت. اما با خصومت امرای سلجوقی ترک مواجه شد. امرای سلجوقی شاید هم با اشاره خلفای بغداد (عباسیان) که دشمنان خونی اسماعیلیان هستند عوام و علمای اهل سنت را علیه وی تحریک کرده، باب خصومت را باز نمودند. عوام در تبانی با ملاها دست به آشوب زده به خانه اش هجوم برده به آتش کشیدند. آخر نا گزیر خانه و کاشانه را ترک نموده متواری گشت، ایتدا به مازندران رفت و بعد به گرگان و بالاخره به (یمگان) بدخشان (افغانستان) پناهنده شد و بقیة عمر خود را در آنجا گذراند. ناصرخسرو بقیه عمر خود در بدخشان به تحقیق و تصنیف و تآلیف پرداخت، تا آنکه در سال 481 هجری پدرود حیات گفت.

آثار ناصرخسرو

ناصرخسرو دارای تالیفات و تصنیفهای بسیار بوده است، چنانچه خود درین باره گوید:

منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن / زین چرخ پرستاره فزونست اثر مرا

آثار ناصرخسرو عبارت اند از:

* دیوان اشعار فارسی
* دیوان اشعار عربی (که متاسفانه در دست نیست). خود درباره دو دیوان فارسی و تازی چنین گوید:

بخوان هر دو دیوان من تا ببینی / یکی گشته باعنصری، بحتری
یا:
این فخر بس مرا که به هر دو زبان / حکمت همی مرتب و دیوان کنم

* جامع الحکمتین - زساله ایست به نثر دری (فارسی) در بیان عقاید اسماعیلیان.
* خوان الاخوان - کتابیست به نثر در اخلاق و حکمت و موغضه.
* زادالمسافرین - کتابی است در بیان حکمت الهی به نثر روان.
* گشایش و رهایش - رساله‌ای است به نثر روان فارسی، شامل سی پرسش و پاسخ آنها.
* وجه دین - رساله ایست به نثر در مسائل کلامی و باطن و عبادات و احکام شریعت.
* بستان‌العقول و دلیل المتحرین که از آنها اثری در دست نیست.
* سفرنامه - این کتاب مشتمل بر مشاهدات سفر هفت ساله ایشان بوده و یکی از منابع مهم جغرافیای تاریخی به حساب می‌آید.
* سعادت‌نامه - رساله ایست منظوم شامل سیصد بیت.
* روشنایی‌نامه - این رساله نیز به نظم فارسی است.

به از کتابها و رساله‌های فوق کتابها و رساله‌های دیگری نیز به حکیم ناصرخصرو ونسبت داده شده‌اند که بسیاری از خاورشناسان که راجع به احوال و آثار ایشان تحقیق کرده‌اند در وجود آنها تردید کرده اند. نام این کتابها و رسالات عبارت است از: اکسیر اعظم، در منطق و فلسفه و قانون اعظم؛ در علوم عجیبه - المستوفی؛ در فقه - دستور اعظم - تفسیر قرآن - رساله در علم یونان - کتابی در سحریات - کنزالحقایق - رساله‌ای موسوم به سرگذشت یا سفرنامه شرق و رساله‌ای موسوم به سرالاسرار.

1 - سفرنامه ناصرخسرو (شرح مسافرت هفت ساله)

2 - زاد المسافرین (عقاید فلسفی او را توضیح می‌دهد .)

3 - وجه دین (درباره احکام شریعت به طریقة اسماعیله .) 4 - خوان‌الاخوان 5- روشنایی‌نامه 6 - سعادت‌نامه 7- دلیل‌المتحرین 8 - دیوان اشعار 9-جامع‌الحکمتین و کتب چند دیگری منسوب به ناصرخسرو هستند که به مرور زمان از بین رقته‌اند و یا شاید در مناطق کوهستانی بدخشان در نزد اشخاص و افراد محفوظ هستند.

حکیم ناصرخسرو دارای تآلیفات زیادی بوده مه برخی از آنها به مرور زمان نابود گشته شوربختانه به دوران ما نرسیده اند. چنانچه خود در بارة تالیفات و تصنیفاتش گوید:

منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن

زین چرخ پر ستاره فزون است اثر مرا

این کتابها عبارت اند از:

1 - دیوان اشعار به فارسی

2 - دیوان اشعار عربی که در دست نیست. خود در مورد دو دیوان پارسی و عربی خویش گوید:

بخوان هر دو دیوان من تا ببینی

یکی گشته با عنصری بحتری را

یا:

این فخر بس مرا که با هر دو زبان

حکمت همی مرتب و دیوان کنم

3 - جامع الحکمتین - رسالة است به نثر دری در بیان عقاید اسماعیلی.

4 - خوان الاخوان - کتابی است به نثر دری در اخلاق و حکمت و موعظه.

5 - زادالمسافرین - کتابی است در حکمت الهی بزبان دری.

6 - گشایش و رهایش - رساله لیست به نثر دری شامل سی سوال و جواب آنها.

7 - وجه دین - کتابیست به نثر دری در مسایل کلامی و باطن عبادات و احکام شریعت.

8 - دلیل المتحرین - مفقود.

9 - بستان العقول - آنهم مفقود.

10 - سفرنامه - کتابیست که خلص محتوای سفر هفت ساله اش را در بر دارد.

11 - سعادت نامه - رساله ایست منظوم شامل سیصد بیت.

12 - روشنایی نامه - این هم یک رساله منظوم است.

به غیر از اینها کتب و رسالات دیگری نیز منصوب به حکیم ناصرخسرو هستند که ازین قرار اند:

اکسیر اعظم، قانون اعظم، دستور اعظم، کنزالحقایق، رسالة الندامه الی زادالقیامه و سرالاسرار.

نمونه اشعار

روزی ز سر سنگ عقابی بهوا خاست واندر طلب طعمه پر و بال بياراست

بر راستی بال نظر کرد و چنين گفت امروز همه روی زمین زير پر ماست

بـر اوج فلک چون بپرم از نظـر تــيز می‌بينم اگر ذره‌ای اندر ته درياست

گر بر سر خـاشاک يکی پشه بجنبد جنبيدن آن پشه عيان در نظر ماست

بسيار منی کـرد و ز تقدير نترسيد بنگر که ازين چرخ جفا پيشه چه برخاست

ناگـه ز کـمينگاه يکی سـخت کمانی تيری ز قضاو قدر انداخت بر او راست

بـر بـال عـقاب آمـد آن تير جـگر دوز وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست

بر خـاک بيفتاد و بغلـتيد چو ماهی وانگاه پر خويش گشاد از چپ و از راست

گفتا عجبست اينکه ز چوبست و ز آهن اين تيزی و تندی و پريدنش کجا خاست

چون نیک نگه‌کرد و پر خويش بر او ديد گفتا ز که ناليم که از ماست که بر ماست

برگرفته از

* کرامت الله تفنگدار شیرازی، دیوان اشعار، تهران ۱۳۷۴
* دکتر جعفر شعار، گزیده‌ای اشعار ناصرخسرو. تهران ۱۳۷۰
* دکتر جعفر شعار، سفرنامه ناصرخسرو، تهران ۱۳۷۱
* برتلس، ناصرخسرو و اسماعیلیان. مسکو ۱۹۴۶. به زبان روسی.
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
«به نام حضرت دوست»

«اگر هریک از ما کارهایی راکه قابلیت انجام آنرا داریم، انجام می دادیم، جداً شگفت زده می شدیم».(توماس ادیسون)

جناب استاد محمّد رضا یحیایی(Mohammad Reza Yahyaie) ،
عالِم اسلامی ؛ نويسندۀ کُتب پُرفروش؛ محقّق و مُکتشف ؛

مُخترع اختراعهای ثبت شده ؛
مدرّس شناخته شده علوم رزمی و روحی و عرفان اسلامی ؛

دارای مدرک ليسانس يومی هوتراپی(ماساژدرمانی) از ژاپن –Grade 3 ؛
استاد کاراته- کمربند مشکی- دان 5 ؛

و بُنيانگذار يوگای جامع(اسلامی) در ايران و جهان- استاد اعظم- لباس طلائی
(Founder of ComprehensiveYoga)؛ می باشند.

استاد محمّدرضا یحیایی سمنانی در سال 1347 در شهر تهران در خانوادۀ مسلمان و شیعه بدنیا آمد .
استاد در سال 1357 در رشتۀ هنرهای رزمی و در سال 1367 در رشته های : ادیان ، عرفان ، متافیزیک ( ماوراءِالطبیعه ) ، علوم روحی و طـّـب سنـّـتی فعالیت خود را آغاز نمود، و در سال 1372 دستگاه پزشکی «طـّب سوزنی بدون سوزن» را با تز جدید (درد = تجمّع بارهای الکتریکی در یک نقطۀ بدن) اختراع نمود.

در زمینه های مختلف از ایشان اختراعات ، اکتشافات ، تزها و کتابهای آموزشی متنوعی به ثبت رسیده و ایشان گواهینامه های متعددی در زمـیـنـه هـای هـنرهـای رزمی(MARTIAL ARTS) ، طـبّ سنــّـتی(TRADITIONAL MEDICINE) ، علوم روحیMENTAL SCIENCES))، متافیزیک (ماوراءِالطبیعه )(METAPHYSICS)، تکنولوژی و ... دارا می باشد.

در حال حاضر هنرجویان فراوانی که شاگردیاستاد را کرده اند، در رشته های تخصّصی : الکترونیک ، مکانیک ، شیمی ، پزشکی ،جراحی ، بیهوشی ، ادیان ، احادیث ، تکنولوژی ، ورزشی ، رزمی ، طبـّی ، روانشناسی ،فراروانشناسی و .... در راه رضای خداوند قادر مطلق مشغول خدمت به مردم و خلق میباشند .

نويسندة فوق، 5 سری ِ چهارده تايی کتاب [در مجموع 70 عدد] به نيّتِ 5 تن، و چهارده معصوم(ع)، دردست تأليف دارد که به ترتيب تقديم به چهارده معصوم «ائمه اطهار(ع)» می نمايد. باشدکه مانند چهارده نورِ ولايت که همگی نوری واحد می باشند، اين کتابها نيز هم راستا با نورِ ولايت نوری شوند و جلوی پای روندگانِ راه ائمه اطهار(ع) را روشن نمايند.


1- دایرة المعارف کامل هفت طـّب اصلی دنیا ( جلد اول ) (5 جلدی)،( چاپ 1374 و 1378، ناشر:مؤلف)
یک) ماساژ درمانی و تسکین دردها .
دو) طـّب فشاری کودکان و بزرگسالان .
سه) طـّب سوزنی با سوزن - فتیله گذاری - طـّب سوزنی با دستگاه الکترونیکی بدون سوزن ( تز جدید ) .
چهار) آب درمانی با فشار - آب درمانی بوسیلۀ نوشیدن - حمام درمانی .
پنج) یوگا درمانی - نماز درمانی - موسیقی درمان - علوم ماوراءِالطبیعه .
شش) خامگیاهخواری - غذاهای خامگیاهخواری ( تغذیۀ طبیعی ) .
هفت) طـّب گیاهی - شناسایی بیماریها - معالجه با طـّب گیاهی - خاصیت گیاهان - بهداشت مو .

2- یوگا در هفت مرحله ، از مبتدی تا عالی، (چاپ 1375 و 1376 ناشر:غزالی - چاپ 1379، ناشر: ارمغان)
یک) تغذیۀ بدن .
دو) پاکیزگی بدن - تمریناتی جهت دیدن کالبد اثیری و هاله های نورانی اطراف بدن .
سه) تمرکز - مدی تیشن - بیدار کردن چشم سوم - تله پاتی - حس ششم .
چهار) تمرینات تنفسی - چاکراها - بیداری کـُـندالینی - سپر نامرئی در مقابل امواج منفی .
پنج) حرکات یوگا - حرکت درمانی .
شش) روزه - تقویت هاله های نورانی اطراف بدن .
هفت) عشق به خدا - خواب عارفانه برای الهامات روحی - پرواز روح - خود هیپنوتیزم - سخنان ائمۀ اطهار(ع) و قرآن کریم در رابطه با خودشناسی .

3- خواب درمانی بیست دقیقه ای ، (چاپ 1376، ناشر: غزالی- آوای دانش)
جهت مداوای بیماریهای سخت و ناعلاج بوسیلۀ تز جدید خواب درمانی می توانید خودتان را معالجه نمایید :
1- جوش دادن استخوانهای شکسته 2- از بین بردن تومورها و غده های چرکی و سرطانها در بدن 3- از بین بردن سنگ کلیه و سنگ مثانه 4- فلجی بدن ( M.S ) 5- کری 6- سکتۀ قلبی 7- سکتۀ مغزی 8- تأمین کردن ویتامینهای بدن 9- تأمین کردن اکسیژن لازم بدن ( آسم ) 10- ناراحتی اعصاب 11- بیماران روحی 12- بیماران هموفیلی 13- میگرن 14- ترک اعتیاد ( تز جدید ) .
و در نهایت تز جدید خود هیپنوتیزم برای رسیدن به حالت خلسه جهت خود شناسی روحی .

4- قدرتهای ذهنی(خودآموز روحی- روش مطالعه با نويسنده کتاب)،(چاپ 1378، نشرمهر«آوای دانش»)
بوسیلۀ روش نوین خود آموزی روحی شما می توانید کتاب مورد علاقۀ خود را در مدت زمانی کوتاه و با درک کامل مطالب نهفته شده در داخل کتاب را فرا بگیرید و شامل مطالب مفید زیر می باشد :
1- طریقۀ نـُت برداری 2- شرایط مطالعه کردن 3- بیماریهای مطالعه کردن 4- معالجۀ بیماریهای مربوط به مطالعه کردن 5- مدی تیشن 6- تمرکز افکار 7- توصیه های بهداشتی جهت مطالعه کردن 8- طریقۀ ارتباط برقرار کردن با روح نویسندۀ کتاب 9- یادگیری مطالب نهفته شده در درون کتاب بدون خواندن .

5- انرژی معجزه گر گياهان(خوددرمانی بوسيله انرژی گياهان- روش انرژی گرفتن ازگیاهان)، (چاپ 1378، نشرمهر)
بوسیلۀ روش نوین خود درمانی بوسیلۀ انرژی گیاهان شما می توانید خود را در مدت زمانی کوتاه مداوا نمایید و شامل مطالب مفید زیر می باشد :
1- معالجه توسط انرژی گیاهان 2- قدرت اعجاز درمان با انرژی گیاهان 3- انرژی و هاله های نورانی اطراف گیاهان دارویی 4- طریقۀ شفا دادن بیماران توسط انرژی درمانی گیاهان ( تز جدید ) 5- طریقۀ معالجه کردن حیوانات بدون کمک توسط خود درمانی روحی 6- طریقۀ قدرت گرفتن از گیاهان 7- ضمیر آگاه ، ناخود آگاه و ابَـرآگاه .

6- ماساژ درمانی ( یو می هو تراپی )
بوسیلۀ این کتاب ، شما می توانید خود و دیگران را در مدت زمان کوتاهی ، از دست بیماریهایی مثل : سیاتیک ، واریس ، اِم . اِس ، دیسک ، کمردرد ، پادرد ، گردن درد ، آرتروز ، رماتیسم ، پیری زودرس ، جا به جایی استخوان لگن خاصره ، یبوست ، دردهای ستون فقرات و شانه ، لاغری ، چاقی و خستگی مفرط ، نجات دهید . از جمله : 1- تاریخچۀ ابداع « یو می هو تراپی » 2- درجات گواهینامه در « یو می هو تراپی » 3- علــّت بیماریها 4- اثرات جا به جایی استخوان لگن خاصره 5- روش درمانی معجزه آسایی که ، بیماریها را ریشه کن می کند 6- اثر روش درمانی « یو می هو تراپی » روی بیماریها 7- تنها یک درصد از مردم ، لگن خاصرۀ نرمال دارند 8- زایمان و جا به جایی استخوان لگن خاصره 9- جا به جایی استخوانهای لگن خاصره ، و بروز بیماری 10- وجه تشابه باد بزن با بدن 11- تشخیص انحراف استخوان لگن خاصره 12- رازهای پنهان ماساژ درمانی « یو می هو تراپی » 13- روشهای درمانی هفتگانه 14- آموزش صد تکنیک ماساژ درمانی « یو می هو تراپی » 15- آموزش نرمش های فردی « یومی هو تراپی » ( 48 نرمش فردی ) 16- جدول انعطاف ، مربوط به نرمش های فردی « یو می هو تراپی » 17- جدول اندازه گیری وضعیت درمانجو ، قبل و بعد از ماساژ درمانی « یو می هو تراپی » 18- طـّب سنـّـتی ، جهت درمان بیماریها ( 1- ماساژ درمانی 2- طـّب فشاری 3- طـّب سوزنی 4- فتیله گذاری 5- دسـتـگـاه الـکـترونیکی « طـّب سوزنی » بدون سوزن 6- آب درمانی با فشار آب سرد 7- آب درمانی بوسیلۀ نوشیدن 8- حمام درمانی 9- یوگا درمانی 10- نماز درمانی 11- موسیقی درمانی 12- تغذیۀ طبیعی درمانی 13- طـّب گیاهی 14- خواب درمانی 15- انرژی درمانی 16- رنگ درمانی 17- حجامت 18- بادکش 19- هو میو پاتی ) .

7- سرچشمۀ نور الهی ( برنامۀ ارتباط با خدا )
بوسیلۀ این برنامه ، می توانید به خود شناسی و خدا شناسی ( تکامل ) دسترسی پیدا نمایید ، از جمله : سوره های مهم قرآنی به همراه ذکر خاصیت آنها ، درسهای زندگی از ائمۀ اطهار(ع) ، دعا های مهم ائمۀ اطهار(ع) ، نمازهای مهم ائمۀ اطهار(ع) ، استخاره کردن با قرآن کریم ، دور کردن شیطان از خود به مدت چهل روز ، تعبیر خواب صادقه ، حفاظ چهارده معصوم(ع) ، زیارت اهل قبور ، تماس با ارواح طیـّـبه ( کالبد اثیری - کالبد برزخی ) ، سرعت بخشیدن به کارها ، اتکاءِ به نفس ، آداب معاشرت ، مراقبه ، ایمان قوی ، دعای کمیل ، دعای نـُدبه ، و ....

8- طـّب سوزنی جامع
بوسیلۀ نقاط طـّب سوزنی ، شما می توانید خود و دیگران را در مدت زمانی کوتاه ، از دست بیماریهایتان نجات دهید . در این کتاب تمامی اطلاعات مربوط به چهارده نصف النهار در طـّب سوزنی ، طوری تجزیه و تحلیل گردیده که هر کسی می تواند با آموزش دیدن صحیح آنها ، و تحریک آن نقاط ، بیماریهای خود و دیگران را از بین ببرد . اگر شما این نقاط مهم ( چهارده نصف النهار ) را خوب فرا گیرید ، فقط کافی است که آن نقاط را با روشهای مختلف تحریک نمایید ، در اینصورت با تحریک نقاط مورد نظر ، بیماریها را ریشه کن می نمایـیـد : 1- بـوسیلۀ فـشار دادن با انگـشتـان دســــت ( طـّب فشاری ) 2- بـوسیـلۀ آتـش ( فتیله گذاری ) 3- بوسیلۀ سوزن ( طـّب سوزنی ) 4- بوسیلۀ دستگاه الکترونیکی و بدون سوزن ( دستگاه طـّب سوزنی با فرکانس و بدون سوزن ) ، و .... همچنین محتویات کتاب به قرار زیر می باشد : 1- یین و یانگ و تائو 2- تای چی 3- انرژی حیاتی ( چی ) 4- شناسایی بیماریها 5- سیستم پنج فازی 6- عوامل پنجگانۀ کنترل 7- چهارده نبض بدن 8- غذاهای « یین و یانگ » 9- انواع نبض ها 10- تأ ثیر احساسات بر روی بدن 11- تأ ثیر آب و هوا بر روی بدن 12- گردش انرژی بر حسب ساعات مختلف در شبانه روز 13- توصیه هایی برای زندگی سالم در طول سال 14- نقاط اختصاصی و مهم در طـّب سوزنی 15- قاعده های مهم در طـّب سوزنی 16- چهارده نصف النهار طـّب سوزنی 17- طبقه بندیهای نقاط طـّب سوزنی 18- روشهای تعیین مکان نقاط طـّب سوزنی 19- تحریک عصبی الکتریکی ، از طریق پوست ( TENS ) 20- فواید استفاده از دستگاه طـّب سوزنی بدون سوزن 21- اساس علمی طـّب سوزنی 22- مکانیسم عصبی اثر ضد درد با طـّب سوزنی 23- طـّب سوزنی با دستگاه الکترونیکی طـّب سوزنی بدون سوزن 24- طریقۀ استفاده کردن از نیروی حیات ( چی ) 25- چهارده نصف النهار اصلی ، به همراه توصیف کانالها و نقاط 26- نقاط طـّب سوزنی که بیشترین مورد استفاده را در بی دردی با طـّب سوزنی دارند 27- جدول کامل نقاط طـّب سوزنی به همراه نام چینی ، تلفظ ، نام فارسی ، مکان ، درمان 28- فرهنگ لغت نامهای چینی در طـّب سوزنی 29- درمان بیماریها ، توسط نقاط طـّب سوزنی .

1) 9- آموزش کاراته به زبان ساده « سَبک : شیتو ریو » ( کمربند سفید : کیو 10 و 9 ) ( جلد اول ) ، (12 جلدی)،(چاپ1385، ناشر:ارمغان)
بررسی کاملی در رابطه با شاگردان مبتدی در هنرهای رزمی ( کاراته ) بعمل آمد و متوجۀ این موضوع شدیم که تقریبا ً همگی آنها آگاهی کاملی از رشتۀ ورزشی خود نداشته ، لذا بخاطر آگاهی و داشتن پایۀ محکم در امر هنرهای رزمی ( کاراته ) این کتاب مرجع که اولین کتاب در این مورد می باشد ، به رشتۀ تحریر در آمده و شامل موضوعات زیر می باشد :
1- تاریخچۀ کاراته 2- « کاراته - دو » چیست ؟ 3- شیتوریو « کاراته - دو » 4- آرم ، شیتوریو 5- کمربند و لباس کاراته 6- ترتیب درجه بندی « کیو » ( شاگردان ) 7- ترتیب درجه بندی « دان » ( اساتید ) 8- مدت زمان گرفتن هر کمربند و دان 9- مدرک معادل نسبت به « کیو » ها و « دان » ها 10- گفتۀ بزرگان 11- کمربند سفید « کیو 10 » 12- کمربند سفید « کیو 9 » 13- اصطلاحات « شیتوریو ، کاراته - دو » 14- داچی ( ایستادن ) 15- کیهون ( تکنیک پایه ) 16- کاتا ( فـُرم - حرکات موزون و ریتمیک ) 17- تاچی کاتا ( فـُرمهای ایستادن ) 18- محورهای ، جونی نوکاتا « تای کیو کو » 19- تکنیکهای دست و پا 20- اختلاف سَـبکها 21- آمادگی جسمانی ( نرمش ) 22- تمرینات سخت در کاراته 23- وحدت روحی بوسیلۀ « چی کــُـنگ » 24- مفهوم حقیقی کاراته 25- « حس ششم » در هنرهای رزمی 26- « ذن » در هنرهای رزمی 27- طریقۀ پوشیدن لباس کاراته 28- طریقۀ بستن کمربند 29- روشهای مختلف احترام گذاشتن 30- جحتها و موقعیتها در کاراته 31- نکات مهم در سَبک « شیتوریو » .

10- یی چینگ جامع ( کتاب تقدیرات - فالنامه و حکمت چینی )
در این کتاب مطالب « یی چینگ » بطور جامع ، روان و ساده ، توسط مؤلف ابداع شده است ، تا هر کسی بتواند از آن مطالب استفادۀ لازم را ببرد . « یی چینگ » یا کتاب تقدیرات ، یکی از قدیمی ترین کتابهای دنیا بوده و بیش از چهار هزار سال عمر دارد . « یی چینگ » به شخص امکان می دهد تا نیروهایی که بخت را ***** می کنند ببینند ، و او را از جریانی که در طول زندگی رُخ می دهد آگاه می سازد ، و به او امکان می دهد که با اطمینان پیش برود ، و به او گوشزد می کند که در چه هنگام می تواند این جریان را به نفع خود بگرداند . « یی چینگ » کاربردی دیگر هم دارد ، که روشن ساختن دنیای پنهان پشت ظواهر است . « یی چینگ » نمی گوید چه چیزی رُخ خواهد داد ، بلکه در عوض روشن می کند چرا چیزها بدینگونه هستند ، و روشی را که باید اتخاذ شود پیشنهاد می کند . تصمیم گیری نهایی با خود شخص است ، و نهایتا ً خود اوست که فاعل بر بخت خویش است . و شامل مطالب زیر می باشد :
1- تاریخچۀ « یی چینگ » 2- خِرَد « یی چینگ » 3- تقویم باستانی چین 4- جدول زمان ، علامت بروج نجومی و ستارۀ هر « شش خطی » 5- تفسیر اصطلاحات مهم 6- مفهوم نمادها و سمبل ها 7- جَهات اربعه و فـُصول 8- اعضای بدن در « یی چینگ » 10- انواع فال گرفتن با « یی چینگ » ( روش چوبهای بومادران - روش شش قطعه چوب - روش سه سکه ) 11- خواندن متن های « یی چینگ » 12- جملات کلیدی در « یی چینگ » 13- جدول راهنمای « شش خطی » ها 14- فهرست شصت و چهار « شش خطی » 15- توضیح ، تفسیر ، حکم و تصویر شصت و چهار « شش خطی » ها 16- آموزش « یی چینگ جامع » به زبان ساده ، جهت تفأل .

11- ذِن در هنرهای رزمی ( ذِن به زبان ساده ) ( ذِن جامع )
شامل : تاریخچه و پیدایش ذن ، فلسفه ، معّما ، طریقۀ پیدا کردن جواب معمّا ها ، 114 داستان آموزنده در رابطه با ذن و تفسیر آنها ، چگونه به داخل ذن نفوذ کنید ( یکی شدن با ذن ) ، ذن چیست و چگونه از ذن برای ارتقاءِ سطح زندگی خود استفادۀ لازم را ببرید .

12- رخنه در اسرار ( نفوذ در ماورا علوم )
در این کتاب ، بررسی کاملی جهت فراگیری اخلاق علمی دانشمندان بعمل آمده است . همچنین این کتاب محور کار خود را روی وظایف استاد نسبت به شاگرد و همینطور وظایف شاگرد نسبت به استاد قرار داده است . با خواندن و عمل کردن به دستورات و احادیث این کتاب ، شما هم می توانید ، رخنه در اسرار و نفوذ در ماوراءِ علوم این جهان پهناور ، که خداوند حکیم در سینۀ انسانهای طالب علم و فضیلت به ودیعه نهاده ، بنمایید . و حتی پا را فراتر نهاده ، و از طریق نور کشف شهود ، مستقیما ً از انوار علم و حکمت الهی ، کسب فیض نمایید . مطالب این کتاب شامل مو ضوعات زیر می باشد :
1- وظایف شاگرد نسبت به استاد 2- وظایف استاد نسبت به شاگرد 3- اخلاق علمی دانشمندان 4- سه نظریۀ فراگیری عُـلوم 5- طبقه بندی عُـلوم 6- فلسفه و اهمیت آن 7- دعای دانشمندان 8- حق عالم 9- مرگ عُـلما 10- همنشینی با عُـلما و گفتگو با آنها 11- پرسش از عالم و مذاکره با او 12- بذل علم 13- نهی از ندانسته گفتن 14- کسی که ندانسته عمل کند 15- روش بکار بستن علم 16- کسی که از علم خود معیشت خورد و بدان بنازد 17- لزوم حجت و ثبوت مسئولیت بر عالم 18- فضل علم و عالم 19- روایت کـُتب و حدیث و فضل نوشتن و اخذ به کتاب .

13- کاربرد جامع چفیه[ استفاده بهینه از آن در مواقع اضطراری]

14- حجامت جامع ؛[بر اساس طـّب قدیم(سنــّـتی)و طـّب جدید(پزشکی) به همراه تز جدید مؤلف]


◘ پوستر آموزشی ماساژ درمانی ( یومی هو تراپی )
در این پوستر ( رنگی - cm70 * 100 ) ، شما با صد تکنیک ماساژ درمانی « یو می هو تراپی » آشنا می شوید ، از جملۀ آنها می توان جا انداختن مفاصل و بر طرف کردن گرفتگی های عضلانی و بر طرف کردن انواع ناراحتی ها ، مثل : سیاتیک ، واریس ، ام . اس ، دیسک ، کمر درد ، پا درد ، گردن درد ، آرتروز ، رو ماتیسم ، پیری زود رس ، جا به جایی استخوان لگن خاصره ، یبوست ، درد های ستون فقرات و شانه ، لاغری ، چاقی ، خستگی مفرط و .... را نام برد .

کتابهای در دست بررسی و چاپ

برخی از کتابهای نویسنده که در آینده قرار است به چاپ برسد به قرار زیر است :
1- اصول بدنسازی بوسیلۀ وسایل داخل پارک 2- قدرتهای مافوق ماوراءِالطبیعه در دین اسلام 3- هفتاد فن اصلی آیکیدو ( دفاع شخصی ) 4- کلیۀ نرمشهای اصلی دنیا 5- آموزش کلیۀ سلاحهای رزمی دنیا 6- دایرة المعارف کامل هنرهای رزمی دنیا 7- شکستن اجسام سخت ( بونکن ) 8- آموزش نانچاکو در پنج مرحله 9- راز مشتهای کوتاه 10- شکستن اجسام بدون تماس فیزیکی 11- سفر به ماوراءِ ماده ( اختراعات قرن بیست و یکم ) 12- عجایب هفتگانۀ دنیای روحی ( علوم ماوراءِالطبیعه ) 13- آموزش هیپنوتیزم درمانی جامع به زبان ساده 14- آموزش انرژی درمانی جامع به زبان ساده 15- زندگی در شرایط سخت پنجگانۀ جهان ( کوهستان ، کویر ، جنگل ، ساحل ، قطب ) 16- پوستر آموزشی حرکات یوگا درمانی جامع 17- پوستر آموزشی نماز جامع ، و .... دهها کتاب آموزشی و آموزندۀ دیگر .


· تمام این تألیفات ابتکاری بوده و درآنها تزهای جدید مؤلّف آمده است که بی نظیر است. البته کتب جدیدتری هم در دست بررسی و تحقیق ایشان می باشد که تعدادشان بیش از این کتب نامبرده هستند.

· کـتابها و آثـار استاد یـحیایـی هر کدام چکیـده و عصاره علم 5000 ساله می باشند، یعنی تلفیق علم سنّتی(قدیم) و جدید می باشند، انگار با مطالعه کتابی در یک موضوع علمهای کامل آن زمینه را بدست آورده اید.


شما در آستانه ورود به جهانی شگفت انگیز و ناشناخته هستید، یعنی سفر به درون. با خواندن این کتابها سفری به درون خود کنید، سفری که پُر از ناشناخته ها در جهانی شگفت انگیز می باشد، یعنی سفر به ماوراء.

نشانی مکاتبه با استاد یحیائی: تهران- صندوق پستی 11155/1347

برای کسب اطلاعات تازه تر و کاملتر به سایت رسمی(موقت) ایشان مراجعهفرمایید:
سایت:
سایت رسمی (موقت): http://P-MR-Yahyaie.mihanblog.com
 

moonomid

کاربر فعال علم و دانش
کاربر فعال
تاریخ عضویت
15 اکتبر 2004
نوشته‌ها
1,437
لایک‌ها
4
هشت موضوع شگفت انگيز از زندگي آلبرت آينِشتاين

هشت موضوع شگفت انگيز از زندگي آلبرت انيشتن، كه شما هيچ گاه آنان را نمي دانستيد. بله،همگي ما مي دانيم كه انيشتن اين فرمول[e=mc2] را كشف كرد. اما واقعيت آن است كه چيز هاي كمي در مورد زندگي خصوصي اش مي دانيم،خودتان را بااين هشت مورد،شگفت زده كنيد!

1-اوبا سر بزرگ متولد شد
وقتي انيشتن به دنيا آمد او خيلي چاق بود و سرش خيلي بزرگ تا آنجايي كه مادر وي تصور مي كرد، فرزندش ناقص است،اما او بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه هاي طبيعي بازگشت.

2-حافظه اش به خوبي آنچه تصور مي شود، نبود
مطمئنا انيشتن مي توانسته كتابهاي مملو از فرمول و قوانين را حفظ كند،اما براي به ياد آوري چيز هاي معمولي واقعا حافظه ضعيفي داشته است. او يكي از بدترين اشخاص در به ياد آوردن سالروز تولد عزيزان بود و عذر و بهانه اش براي اين فراموشكاري، مختص دانستن آن [تولد ]براي بچه هاي كوچك بود.


3-او ازداستانهاي علمي-تخيلي متنفر بود

انيشتن از داستانهاي تخيلي بيزار بود. زيرا كه احساس مي كرد ،آنها باعث تغيير درك عامه مردم ازعلم مي شوند و در عوض به آنها توهم باطلي از چيز هايي كه حقيقتا نمي توانند اتفاق بيفتند ميدهد.

به بيان او "من هرگزدر مورد آينده فكر نمي كنم،زيراكه آن به زودي مي آيد. به اين دليل او احساس مي كرد كساني كه بطور مثال بشقاب پرنده ها را مي بينّند بايد تجربه هايشان را براي خود نگه دارند.

4-او در آزمون ورودي دانشگاه اش رد شد
درسال 1895 در سن 17 سالگي،انيشتن كه قطعا يكي از بزرگترين نوابغي است،كه تا كنون متولد شده،در آزمون ورودي دانشگاه فدرال پلي تكنيك سوييس رد شد.

در واقع او بخش علوم ورياضيات را پشت سر گذاشت ولي در بخش هاي باقيمانده، مثل تاريخ و جغرافي رد شد.وقتي كه بعدها از او در اين رابطه سوال شد؛او گفت:آنها بي نهايت كسل كننده بودند، و او تمايلي براي پاسخ دادن به اين سوالات را در خود آحساس نمي كرد.

5 علاقه اي به پوشيدن جوراب نداشت-انيشتن

انيشتن در سنين جواني يافته بود كه شصت پا باعث ايجاد سوراخ در جوراب مي شود.سپس تصميم گرفت كه ديگر جوراب به پا نكند و اين عادت تا زمان مرگش ادامه داشت.
علاوه بر اين او هرگز براي خوشايند و عدم خوشايند ديگران لباس نمي پوشيد، او عقيده داشت يا مردم اورا مي شناسند و يا نمي شناسند.پس اين مورد قبول واقع شدن[آن هم از روي پوشش] چه اهميتي ميتواند داشته باشد؟

6-او فقط يكبار رانندگي كرد

انيشتن براي رفتن به سخنراني ها و تدريس در دانشگاه، از راننده مورد اطمينان اش كمك مي گرفت. راننده وي نه تنها ماشين اورا هدايت مي كرد، بلكه هميشه در طول سخنراني ها در ميان،شنوندگان حضور داشت.

انيشتن، سخنراني مخصوص به خود را انجام مي داد و بيشتر اوقات راننده اش، بطور دقيقي آنها را حفظ مي كرد.

يك روز انيشتن در حالي كه در راه دانشگاه بود، باصداي بلند در ماشين پرسيد:چه كسي احساس خستگي مي كند؟
راننده اش پيشنهاد داد كه آنها جايشان را عوض كنند و او جاي انيشتن سخنراني كند،سپس انيشتن بعنوان راننده او را به خانه بازگرداند.

عدم شباهت آنها مسئله خاصي نبود.انيشتن تنها در يك دانشگاه استاد بود، و در دانشگاهي كه وقتي براي سخنراني داشت، كسي او را نمي شناخت و طبعا نمي توانست او را از راننده اصلي تمييز دهد.

او قبول كرد، اماكمي ترديد در مورد اينكه اگر پس از سخنراني سوالات سختي از راننده اش پرسيده شود، او چه پاسخي خواهد داد، در درونش داشت.

به هر حال سخنراني به نحوي عالي انجام شد، ولي تصور انيشتن درست از آب در آمد.دانشجويان در پايان سخنراني انيتشن جعلي شروع به مطرح كردن سوالات خود كردند.

در اين حين راننده باهوش گفت "سوالات بقدري ساده هستند كه حتي راننده من نيز مي تواند به آنها پاسخ گويد"سپس انيشتن از ميان حضار برخواست وبه راحتي به سوالات پاسخ داد،به حدي كه باعث شگفتي حضار شد.

7-الهام گر او يك قطب نما بود
انيشتن در سنين نوجواني يك قطب نمابه عنوان هديه تولد از پدرش دريافت كرده بود.
وقتي كه او طرز كار قطب نما را مشاهده مي نمود، سعي مي كرد طرز كار آن را درك كند. او بعد از انجام اين كار بسيار شگفت زده شد.بنابر اين تصميم گرفت علت نيروهاي مختلف در طبيعت را درك كند.


8-راز نهفته در نبوغ او
بعد از مرگ انيشتن در 1955 مغز او توسط توماس تولتز هاروي براي تحقيقات برداشته شد.
اما اينكار بصورت غير قانوني انجام شد.بعدها پسر انيشتن به او اجازه تحقيقات در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد.
هاروي تكه هايي از مغز انيشتن را براي دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد. از اين مطالعات دريافت مي شود كه مغز انيشتن در مقايسه با ميانگين متوسط انسانها،مقدار بسيار زيادي سلولهاي گليال كه مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است.همچنين مغز انيشتن مقدار كمي چين خوردگي حقيقي موسوم به شيار سيلويوس داشته، كه اين مسئله امكان ارتباط آسان تر سلولهاي عصبي را بايكديگر فراهم مي سازد.


علاوه بر اينها مغز او داراي تراكم و چگالي زيادي بوده است و همينطور قطعه آهيانه پاييني داراي توانايي همكاري بيشتر با بخش تجزيه و تحليل رياضيات است

Source : http://faryadpars.blogfa.com//post-174.aspx
 

moonomid

کاربر فعال علم و دانش
کاربر فعال
تاریخ عضویت
15 اکتبر 2004
نوشته‌ها
1,437
لایک‌ها
4
مختصری در باره اینشتین

TN_84.JPG



آلبرت اينشتين در چهاردهم مارس 1879، در شهر اولم (Ulm) ايالت باواريا كه در جنوب كشور آلمان واقع است؛ به دنيا آمد و فرزند بزرگ هرمن و پاولين اينشتين بود. او در سراسر زندگيش انساني تنها و گوشه گير بود وگفته مي شود «مايا»، خواهرش، تنها كسي بود كه اينشتين با او رابطه اي هميشگي داشت و احساسات قلبي خود را با او در ميان مي گذاشت. درواقع نيز، تمام آنچه ما امروزه از دوران كودكي اينشتين مي دانيم برگرفته از زندگينامه كوتاهي است كه «مايا» در سال 1924 نوشته است.

يكسال پس از تولد آلبرت، پدرش كه بازرگان بود، ورشكست شد و خانواده اينشتين در گرداب دشواري هاي مالي گرفتار آمد. اما حتي در اين دوران نابسامان نيز، صفا و گرما و مهر، از فضاي خانه و خانواده رخت بر نبست، پيشرفت آموزشي آلبرت در دوران كودكي بسيار كند بود و پيش از سه سالگي به سختي سخن مي گفت.

پدر و مادر او فكر مي كردند كه كودك احتمالا عقب مانده ذهني است و به اين خاطر سخت نگرانش بودند. سرانجام سخن گفتن را آموخت؛ اما وقتي در برابر پرسشي قرار مي گرفت، به سختي پاسخ مي داد: ابتدا جمله اي را كه مي خواست بيان كند چند بار زيرلب زمزمه مي كرد و بعد يكباره و با صدايي بلند ادا مي كرد.

پدر و مادرش تصميم گرفتند كه او را به دبستان نفرستند؛ و در خانه آموزش ببيند؛ اما اين كار نيز ثمري به همراه نداشت. وقتي روز اول، معلم خصوصي كه خانمي بود به منزلشان آمد، آلبرت با پرتاب صندلي از او استقبال كرد. با اين وجود موسيقي از همان آغاز او را تحت تاثير قرار داد. اول از مادرش پيانو آموخت و سپس آموختن ويولن را آغاز كرد. و اين ويولن تا پايان عمر دوست و همدم جدايي ناپذيرش باقي ماند.

آلبرت در خانواده اي يهودي به دنيا آمد كه از همان آغاز به معناي انزواي او در جامعه بود، در سال 1884 در مدرسه كاتوليك ها پذيرفته شد. اينكه با وجود پدر و مادر يهودي، مدرسه كاتوليك ها او را پذيرفت و اينكه پدرومادرش اجازه دادند تا او به مدرسه اي مسيحي برود؛ بيانگر صداقت و روشن انديشي مدرسه و خانواده آلبرت بود. اما مشكلات اين كودك كه آينده اي شگفت انگيز داشت را، پاياني نبود. در اين جا نيز معمولا در صندلي آخر كلاس مي نشست و علاقه اي به آنچه در كلاس مي گذشت، نشان نمي داد. با اين وجود به درس هاي رياضي و علوم عشق مي ورزيد.

در پنج سالگي يكبار پدرش قطب نماي مغناطيسي اي را به او نشان داده بود و طرز كارش را براي او بازگو كرده بود. اين قطب نما آلبرت را در شگفتي و حيرت فرو برده بود . آلبرت در كلاس شوقي از خود نشان نمي داد؛ زيرا كلاس بدون تفريح و سرگرمي را دوست نداشت. گاهي، اينشتين با گرفتن نمرات خوب _ كه از او بعيد بود _ در درس هاي علوم و رياضي، آموزگاران خود را شگفت زده مي كرد. اما به طوركلي نظر آموزگاران درباره او را مي توان در اين جملات خلاصه كرد: «آلبرت جان، تو چيزي بشو نيستي، در مشق و كتاب آينده اي نداري و بهتر است كاري درست و حسابي براي خود پيشه كني و كار حساب و مدرسه را رها كني.»

و اين درست همان كاري بود كه آلبرت اينشتين كرد. ورشكستي پدر، خانواده را واداشت تا راهي ميلان ايتاليا شوند. آلبرت را با خود نبردند با اين تصور كه او يكسال ديگر در آنجا درس بخواند و پس از پايان تحصيلات ابتدايي به آنها بپيوندد. اما شش ماه نشده، آلبرت مدرسه را رها كرد و به پدر و مادر و خواهرش در ايتاليا پيوست. آزادي از مدرسه شادي بي پاياني را برايش به همراه آورد. اينشتين حتي در كودكي نيز، متفكر، ژرف انديش و با انضباط بود و اين ويژگي هاي برجسته را مدرسه هرگز در وجود او كشف نكرد. در خانه او كودكي اهل مطالعه دقيق و تفكري سنجيده بود و مسائل را ژرف تر و عميق تر از دانش آموزان هم سن و سال خود مطالعه مي كرد.

به علاوه اينشتين از يك چيز بسيار متنفر بود و آن چيزي نبود جز نظم آهنين و سختگيري ويژه مدرسه، آلبرت نوجوان خيلي زود دريافت كه بايد بعضي مدارج علمي آكادميك را طي كند. به همين دليل كوشيد تا امتحان ورودي مدرسه راهنمايي ETH را در كشور سوئيس بگذراند. در امتحان سال 1895 رد شد ولي سرانجام سال بعد به موفقيت دست يافت. در فاصله اين يكسال در مدرسه روستايي آروا كه معلمش دكتر وينت تلر بود، درس خواند. در اين مدت او در خانه دكتر وينت تلر زندگي هم مي كرد. در وجود دكتر وينت تلر بود كه آلبرت به شادي واقعي و حمايت همه جانبه دست يافت. در همين مدرسه بود كه آلبرت با دانش آموز ديگري به نام كنراد هابيش آشنا شد. اين آشنايي به دوستي اي ژرف و عميق و تا پايان عمر منجر شد، كنراد با دختر وينت تلر و مايا خواهر اينشتين با پسر او ازدواج كردند.اينشتين سرانجام در سال 1896، به مدرسه سوئيسي ETH در زوريخ پيوست. او فضاي آزاد كشور سوئيس را دوست داشت. آزادي موجود در سوئيس،نفرت او را از **** ديكتاتوري آلمان تشديد مي كرد. آلمان در دهه 1880 به يك قدرت صنعتي تبديل شده بود و رهبران سياسي آن از حاكميت بر سراسر جهان دم مي زدند. اما اينشتين را سر پذيرش اين سخنان فاشيستي نبود. در سوئيس از هيستري و جنون جنگ خبري نبود. اينشتين در مخالفت با رهبران آلمان، از حق تابعيت آلماني خود صرف نظر كرد. دولت سوئيس نيز او را به شهروندي نپذيرفت. بنابراين بين سال هاي 1894 تا 1900، آلبرت اينشتين، انساني بود بدون مليت.به رغم آن كه آلبرت خود به مدرسه ETH زوريخ پيوسته بود، باز چندان توجهي به آن نداشت.

**** آموزشي آنجا نيز مورد علاقه وي نبود. او از كلاس ها غيبت مي كرد و بيشتر اوقات خود را به خودآموزي مي گذراند. با يكي از همكلاسي هايش به نام گراسمن قرار گذاشته بود تا جزوه ها و يادداشت هاي كلاس را به او قرض دهد. به كمك اين دوست، اينشتين توانست از پس امتحانات برآيد. اين دوست چند ماه بعد، در حق اينشتين محبت بزرگتري كرد. پس از گذراندن امتحانات، اينشتين، به دنبال شغلي در موسسه هاي علمي مي گشت. اما هيچ كس او را نمي پذيرفت. در دفتر ثبت اختراعات شهر برن، كارمندي را لازم داشتند و اينشتين سخت به اين كار نياز داشت.

سرانجام به توصيه پدر مارسل گراسمن، او در اداره ثبت اختراعات شهر استخدام شد. در همين دفتر بود كه اينشتين در سال 1905 رساله هاي مشهور خود درباره نسبيت، تاثيرهاي فتوالكتريك و حركت براوني را تحرير كرد. اين كشفيات امروزه به عنوان افتخارات بشري در سينه تاريخ محفوظ است. آلبرت اينشتين به خاطر رساله نسبيت و تاثيرهاي فتوالكتريك در سال 1921 به دريافت جايزه فيزيك نوبل، نائل شد.

درآمد كارمند دفتر ثبت اختراعات اندك بود و نمي توانست زندگي آبرومندانه اي را براي آلبرت در برن فراهم كند. بنابراين تدريس خصوصي رياضي و علوم را در خانه هاي مردم آغاز كرد. اما تعداد دانشجوياني كه او را به عنوان معلم بپذيرند، بسيار اندك بود.

رساله هايي كه اينشتين در سال 1905 نوشته بود؛ او را مشهور كرد. در سال 1913، در دانشگاه برلين به مقام استادي رسيد و دوباره حق شهروندي آلمان را به دست آورد. اينشتين در سراسر عمر، از سياست پيشگان دوري كرد؛ اما انديشه هاي سياسي همواره مورد توجه او بودند.

او از جنگ متنفر بود و قرباني سياست هاي ضد يهودي آلمان فاشيستي هيتلر شد. در سال 1933، دوباره حق شهروندي او را دولت آلمان لغو كرد. زيرا به نظر اين **** فاشيستي يهوديان حق شهروندي و اشتغال نداشتند. اينشتين به آمريكا رفت و خوشبختانه حق شهروندي او را دولت آمريكا پذيرفت.

اينشتين هرگز به آلمان بازنگشت و هرگز هموطنان آلماني اش را به خاطر جنگ طلبي و حمايت از رژيم فاشيست هيتلر نبخشيد. آلبرت اينشتين در آمريكا نيز دانشمند آزاده اي بود. او سياست خارجي آمريكا به ويژه در زمينه تسليحات هسته اي را به شدت مورد انتقاد قرار مي داد. به همين دليل اندكي پيش از مرگ، همراه با برتراند راسل، اعلاميه مشهور صلح و خلع سلاح را امضا كرد. اينشتين در بسياري از مسائل داخلي نيز با سياست هاي دولت آمريكا مخالف بود.

آلبرت اينشتين اعلام كرد كه يك سوسياليست است اما در عين حال براي آزادي هاي فردي اهميت بسياري قائل است. بيان اين نظرات آن هم در شرايط جنون و هيستري ضد كمونيستي دوران جنگ سرد آن هم در آمريكا، اقدامي بسيار متهورانه و شجاعانه بود.

اينشتين در كودكي تحت تأثير آموزش هاي ديني پدر و مادرش قرار گرفت اما پس از چند سال، آنها را رها كرد. آلبرت اينشتين با آنكه، ديگر باوري به دين يهود نداشت، اما به خاطر آزار يهوديان توسط فاشيست هاي آلماني و نيز به خاطر آنكه به عنوان يك انسان دوبار از حق شهروندي محروم شده بود، ايجاد كشور اسرائيل را مورد تاييد قرار داد.

شگفت آور اين است كه با اين اقدام اين بار عرب هاي فلسطيني از داشتن كشوري از آن خود محروم شدند و همين موضوع امروز به بزرگترين مانع در راه صلح در خاورميانه تبديل شده است. با تشكيل اسرائيل به اينشتين پيشنهاد شد كه رياست جمهوري كشور را بپذيرد؛ اما او با بيان اينكه براي اين منصب مناسب نيست؛ از پذيرش آن خودداري كرد.

اينشتين در سال هاي پاياني عمر از ثروت بسياري برخوردار بود. هيتلر تمام دارايي هاي او را مصادره كرد. اما او حتي اندكي به ثروت خود دلبستگي نداشت. وقتي ناشران كشورهاي مختلف از او خواستند تا زندگينامه خود را بنويسد و اعلام كردند كه انتشار اين زندگينامه ثروتي افسانه اي را براي او به ارمغان خواهد آورد؛ پيشنهاد آنها را رد كرد و چنين زندگينامه اي هرگز نوشته نشد.

در اواخر زندگي هميشه لباس بسيار معمولي مي پوشيد و از پوشيدن لباس هاي رسمي خودداري مي كرد. در ديدار با رئيس جمهور آمريكا لباسي كاملا عادي پوشيده بود و جورابي به پا نداشت. وقتي خبرنگاران پرسيدند كه چرا هيچ وقت جوراب نمي پوشد؛ پاسخ داد: انگشت هاي پايم جوراب ها را سوراخ مي كند. خريدن جوراب هم دردسر بزرگي است. اين است كه به كلي از خير پوشيدن جوراب گذشته ام.

در مورد حقوق انسان ها، آلبرت اينشتين اعتقاد داشت كه در سراسر تاريخ فرادستان و صاحبان سرمايه، ستم انسان به انسان را تحكم و تداوم بخشيده اند. او مي گفت: مبارزه براي تامين و تعميق حقوق انساني، مبارزه اي است پايان ناپذير كه در آن هرگز پيروزي نهايي به دست نخواهد آمد. اما دوري جستن و دست كشيدن از اين مبارزه يعني نابودي و اضمحلال جامعه بشري.
 
بالا