• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیباترین اشعار عاشقانه

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
بيا با ما تا ابد عاشق بمانيم
سرود عشق ياد عاشقان است
صداي بلبلی در آسمان است
سرود عشق فرياد رهايی است
يكي از نغمه های آشنايی است
سرود عشق يعني با تو بودن
محبت را از آدم ها ربودن
قناری جان بمان عاشق هميشه
كه عشق هرگز ز دل ها گم نميشه
بيا ما تا ابد عاشق بمانيم
سرود عشق را با هم بخوانيم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
تو را از دور می‌بینم که می‌آیی
تو را از دور می‌بینم که می‌خندی
تو را از دور می‌بینم که می‌خندی و می‌آیی
نگاهم باز حیران تو خواهد ماند
سراپا چشم خواهم شد
تو را در بازوان خویش خواهم دید
سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم شست
برایت شعر خواهم خواند
تبسم های شیرین تو را، با بوسه خواهم چید
من امشب تا به سحر خوابم نخواهد برد

فریدون مشیری
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
بسپار با نگــــــــاه غریبت مـــرا به عشق

پر ده مرا به اوج مه آلـــــود ـ تا به عشق ـ

حیف است حرفی از تو و آیینه هــــــا نزد

امشب که گشته ایم همــــــــه مبتلابه عشق

یاد دلـــــم به خیــــــر که آن روزهای سبز

سوگندیا به چشم تـــو می خورد یا به عشق

چیز زیادی از تــــــو نمی خواهم ای عزیز

جز یک نگاه سبز ودلی آشنــــــــا به عشق

با چشم تو مجـــــــال نیایش نمانــــده است

باید شبی دوبـاره کنـم اقتـــــــــــدا به عشق

با تو تمام شعـــــــر وســــــــرود وترانه ام

حتی تمـــــــــــــام قافیه هایم خـراب عشق

حرف دل تو را ز نگـــــــــــاه تو خوانده ام

دیریست تاشناخته ام عشـــق را به عشــــق

روحـــــــم تمـــام غربت خـود را ترانه کرد

آنشب که ختم شدهمه ی جـــــاده هابه عشق...


سعید سلیمان پور ارومی
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
توي خاک باغ خونه
يه روزي دست زمونه
مارو کاشت با مهربوني
پيش هم مثل دو دونه
ما تو باغ مأوا گرفتيم
بارون اومد پا گرفتيم
دوتايي تو خاک باغچه
ريشه کرديم جا گرفتيم
غافل از رنگ گلامون
غم فرداي دلامون
توي خاک زير يه بارون
توي باغ روي زمين
گل اون شد گل سرخ
گل من زرد و غمين
گل اون گلهاي شادي
گل من گلهاي درد
اون تو گلخونه ي گرمِ
من اسير باد سرد
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
پر می کشــــد دل در هوایش

وقتیکه دلتنگــــــــــم بــرایش

درخاطراتم چون نسیمی است

رقص دل انگیـــــــز صدایش

بر جـــاده های باد باقی است

چـــون قاصدکهــــــا ردّ پایش

می بینمش آه این خود اوست

با خنــــــده های آشنـــــــایش

در کوچـــــه ها گل می فشاند

عطـــــری که آیــد پا به پایش

اوبار دیگـــــــــراز کنـــــــــارم...

من بار دیگـــــــر مبتـلایش...

من کودکی مشتاق و آنگــاه:

شهــر فرنگ چشمهـــایش !

مانـنــــد مــــــوج آرزو هاست

دربــــــاد گیســـوی رهــایش ....


سعید سلیمان پور
 

civil021

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
0
محل سکونت
IRAN
همه می پرسند:

چیست در زمزمه مبهم آب؟

چیست در همهمه دلکش برگ؟

چیست در بازی آن ابر سپید، روی این آبی آرام بلند

که ترا می برد این گونه به ژرفای خیال؟

چیست در خلوت خاموش کبوترها؟

چیست در کوشش بی حاصل موج؟

چیست در خنده جام

که تو چندین ساعت، مات و مبهوت به آن می نگری؟

نه به ابر، نه به آب، نه به برگ،

نه به این آبی آرام بلند،

نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام،

نه به این خلوت خاموش کبوترها،

من به این جمله نمی اندیشم.

من مناجات درختان را هنگام سحر،

رقص عطر گل یخ را با باد،

نفس پاک شقایق را در سینه کوه،

صحبت چلچله ها را با صبح،

نبض پاینده هستی را در گندم زار،

گردش رنگ و طراوت را در گونه گل،

همه را می شنوم؛ می بینم.

من به این جمله نمی اندیشم.

به تو می اندیشم.

ای سرپا همه خوبی!

تک و تنها به تو می اندیشم.

همه وقت، همه جا،

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم.

تو بدان این را، تنها تو بدان.

تو بیا؛

تو بمان با من، تنها تو بمان.

جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب.

من فدای تو، به جای همه گلها تو بخند.

اینک این من که به پای تو در افتادم باز؛

ریسمانی کن از آن موی دراز؛

تو بگیر؛ تو ببند؛ تو بخواه.

پاسخ چلچله ها را تو بگو.

قصه ابر هوا را تو بخوان.

تو بمان با من، تنها تو بمان.

در دل ساغر هستی تو بجوش.

من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست؛

آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش.
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
میان تاریکی
ترا صدا کردم
سکوت بود و نسیم
که پرده را می برد
در آسمان ملول
ستاره ای می سوخت
ستاره ای می رفت
ستاره ای می مرد
ترا صدا کردم
ترا صدا کردم
تمام هستی من
چو یک پیاله ی شیر
میان دستم بود
نگاه آبی ماه
به شیشه ها می خورد
ترانه ای غمنک
چو دود بر می خاست
ز شهر زنجره ها
چون دود می لغزید
به روی پنجره ها
تمام شب آنجا
میان سینه من
کسی ز نومیدی
نفس نفس می زد
کسی به پا می خاست
کسی ترا می خواست
دو دست سرد او را
دوباره پس می زد
تمام شب آنجا
ز شاخه های سیاه
غمی فرو می ریخت
کسی ز خود می ماند
کسی ترا می خواند
هوا چو آواری
به روی او می ریخت
درخت کوچک من
به باد عاشق بود
به باد بی سامان
کجاست خانه باد ؟
کجاست خانه باد ؟

.
.
.
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
کسری من نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز
من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست
با او چه خوب می شود از حال خویش گفت
دریا که از اهالی این روزگارنیست
امشب ولی هوای جنون موج میزند
دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست
ای کاش از تو هیچ نمی گفتمش ببین
دریا هم اینچنین که منم بردبار نیست
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
بيا هزار درد مرا تو باور كن


نگاه منتظرم را ، دوباره پرپر كن


چه ساده و چه صميمي ، مرا تو مي فهمي


بيا ز بوي حضورت ، مرا معطر كن


تمام سطح دلم ، روشن از عبور تو بود


بيا تمام مرا ، اي ماه من ، منور كن


بيا خزان دلم را ، به لطف بارش عشق


پر از شكوه شكوفائي صنوبر كن


بدون اذان تو ، بيعت نمي كنم با عشق


بيا براي دلم ، عشق را مصور كن
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
در این دنیای وارونه هیچ کس نیست که

برسد به فریاد دل یک بیچاره

در این دنیا که عشق از یاد رفته

من می جویم آن را

اما نمی یابم عشق را

من می خواهم بخوانم سرود عشق و دوستی را

که دوستی زیباست

من به دنبال عشق خواهم رفت

تا سرزمینهای دور تا ناکجاها

که عقل نرسد به آن

ای گل یاس پر پر شده

تو هم بیا با من و رویم تا ناکجاها

بیا بخوانیم سرود عشق را در جهان

غم مخور آید آن روزی که

عشق باز گردد به این سرزمین

من آن سرو بلند قامت همیشه عاشقم

که می جویم عشق و دوستی را

بیا دست در دست هم دهیم

رویم به دنبال افق روشن عشق

و برگردانیم آن را و بزداییم غمها را

ما خواهیم یافت عشق را

و آن را خواهیم برگرداند

و خواهیم ساخت دوباره

سرزمینی شاد و بی غم با عشق
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
مریدی به ره مانده با سوز و آه
به پیری دل آگاه شد دادخواه

که این عشق و افسانه عشق چیست
کدام است ره ؟ رهرو عشق کیست ؟

سخن بی شمار است و پر رمز و راز
ولی نیست روشنگر و چاره ساز

نکرده کسی فاش اسرار عشق
هوس را چه نقشی است در کار عشق

حدیث دل و عشق را فاش کن
هوس را بپرداز و کنکاش کن
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
و سالي تازه مي آيد عزيزم

بهاري كه به رنگ قاصدك هاست

بهاري چون فضاي خنده هايت

بهاري رنگ لعل بوسه هايت

بهاري كه سرآغاز حيات است

همانند تو كه راز حياتي

بهاري كه هميشه سبزِسبز است

همانند تو كه قلب بهاري

بهاري كه پراز شب هاي ناب است

پراز ابر بهار و اوج گريه

چومن كه در غم فراق رويت

شب و روزم همه اشك است و گريه

بهاري كه همه عشق است و اميد

به اينكه

هنوز هم يك اقاقي زنده باشد

وباز هم سبزه ها روييده باشند

عزيزم،مهربانم،نازنينم

بهارم بي تو يك پاييز محض است

وتكرارش فقط يك نوع رنج است

خدايا،خالق صدها بهاران

كمك كن آخرين بهار باشد

كه ما از هم جدا و بي قراريم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
تکیه بر مردم بی عشق و صفا نتوان کرد
خویش را سخره هر بی سر و پا نتوان کرد

تا توانی به خرابات مغان پای منه
ور نهادی پس از آن چون و چرا نتوان کرد

ره نبرده است به سر منزل مقصود کسی
باز هم در ره مقصود ابا نتوان کرد

اندر ان بزم که شه را ز گدا نشناسند
صحبت از زیر و بم و ما و شما نتوان کرد

نام درویشی و درویش به خود هیچ مبند
که در این وادی حیرت من و ما نتوان کرد

عشق بازیچه مپندار و به عشاق مخند
این حسابی است که با ان دودوتا نتوان کرد

نوربخشا سخن از عشق کشیدی به میان
اینت آن درد که درمان به دوا نتوان کرد
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در این وصف زبان دگری گویا نیست
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست که در قولی از آن ما نیست
تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
تنهايی آشناست. تنهايی لهجه ندارد. هميشه با توست. آنگاه که احاطه‌ات


می‌کند چون برگی می‌شوی که درون آب غرق می‌شود. مانند کفشی

می‌شوی در ابتدای باتلاقی پنهان و گنگ.


تنهايی تنها يک واژه نيست. آونگ زمان است. تنهايی مفهومی کاملاً

هرجايی‌ست. تنهايی هرجايی‌ست. بازوهای ستبر مرگ است. ترس است.




ترس، کوير تنهايی‌ست.



کوه و دريا و جنگل، نشانی تو را می‌داد عزيزترين.


نشانيت را ديروز گرفتم از جنگلی که به سراغ چشمانت آمده بود همان که

سبزی تيره‌اش از ژرفا، غرق می‌کند مرا که شناگری نمی‌دانم. دستی از

ابرها... وهم آلود... عظيم... نيامده‌ست به نجات... تو را اشاره می‌کند...

چشمانت را و لبخندت را... من غرق می‌شوم...

در انگبين لبانت... و شعله‌ور

خواهم شد از اين شرار... که گويی تنها بهر سوختن من آمده است.


ای کاش، پروانه به دنيا می‌آمدم.

تا در خلسه‌ای فرو روم... خوشايند... فقط برای هميشه.



شايد بايد ببخشم تمام آينده را به ديگران. اين وصيت من نيست.

ادامه زندگی من است. قلبم را به کسی می‌دهم تا آرمانی‌ترين

تنديس را از آن بسازد. انگشتانم را هم

می‌دهم به فروغ... سبز می‌شوند؟

نمی‌دانم. خواب‌هايم را به شوق کودکانی می‌فروشم

تا با آن سکه‌ای ضرب کنم که تصوير هيچ قدرتی رويش نباشد...

و با آن چشمه‌ای می‌خرم تا چشم‌هايم را در آن پاک نمايم

و ببخشمش به راهزنی که دل می‌ربود. و صدايم گرچه نيمدار است به

پيرمردی که دايره می‌نوازد برای سکه‌ای ناچيز.


می‌دانم اگر خاک هم بشوم، باد مرا با خود خواهد برد به اقيانوس.

حتی از من سوتکی هم نمی‌سازند تا کودکان...

شايد صورتکی بسازند از اندام تکيده من که زيبنده‌تر باشد.
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دلِ بي روحِ جنسِ آهنت را دوست دارم، خطوط در هم پيراهنت را دوست دارم
نگاه با همه بيگانه ات را دوست دارم، غرور سركش ديوانه ات را دوست دارم
تو هموني كه دلم عمري دنبالش گشت، مي دونم كه بعد از اين نمي شه از تو گذشت
چون پرنده از قفس دل پريد و برنگشت، كسي هرگز ندانست بي تو بر من چي گذشت
پس از تو رنگ گلها هم فريب است، پس از تو روزگارم بي فروغ است
كه مي گويد پس از تو زنده هستم، دروغ است هر كه مي گويد دروغ است
اي ستاره بي تو من تاريكم، بي تو من به انتها نزديك
شعر من از عشق تو نامي گرفت، اينهمه غم از تو الهامي گرفت
واي چه كردم من ، چه بود تقصيرم؛ كه چنين بود بعد تو تقديرم
تو نخواستي من و تو ما باشيم، سرنوشت اين بود كه تنها باشيم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
شريك سقف من نيستي ، بذار همسايه باشيم و فقط يك دونه ديوار را شريكم باش
شريك عمر من نيستي، بيا هم لحظه باشيم و همين يك لحظه ديدار را شريكم باش
فقط در حد يك لبخند ، لبت را قسمت من كن؛ اگر خورشيد من نيستي بيا شمع را روشن كن
تمناي شرابم نيست، يك جرعه آب شريكم باش؛ كنار چشمه رؤيا ، يك لحظه خواب شريكم باش
شريك زندگيم نيستي ، شريك آرزويم باش؛ اگر نيستي كنار من ، بيا و رو به رويم باش
سلامي كن گهگاهي به نام آشنا بر من ؛ همين اندازه هم بسه براي شور دل بستن
غزل خونم نباش ، اما به حرفي ساده شادم كن؛ اگر ديدي مرا بشناس، نمي گم اين كه يادم كن
يك عشق نابسامان را چه ساماني از اين خوشتر؛ شكايت نامه دل را چه پاياني از اين خوشتر
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
سنگين گذشت لحظه از هم جدا شدن، اين بود انتهاي آشنا شدن
ما را به باد سپردند مثل ابر ، دردآور است در دل توفان رها شدن
وقتي دلي براي تو آينه مي شود، انصاف نيست دشمن آينه ها شدن
وقتي سكوت حنجره را فتح مي كند، ديوانگي است فرضيه همصدا شدن
افسوس مي خورم كه چرا اين دريچه ها، هر روز دلخوشند به رؤياي وا شدن
ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد، ايمان بياوريم به از هم جدا شدن
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم
تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم
شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم...
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
کوچک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم
اکنون که بزرگ شدیم چه دلتنگیم
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند
اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد
و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم
سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست !؟؟
 
بالا