• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیباترین اشعار عاشقانه

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
در تمامِ میهمانی‌ها
آویزِ گردن ِ من
کلیدِ خانه‌ی توست

حالا بگذریم
مرا جراتِ آمدن نیست و
تو را
جراتِ عوض‌کردنِ قفل
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
هرگز از دوری این راه مگو!

و از این فاصله ها که میان من و توست

...و هرگاه که دلت تنگ من است،

بهترین شعر مرا قاب کن

و پشت نگاهت بگذار!

تا که تنهایی ات از دیدن من جا بخورد!

و بداند که دل من با توست

و همین نزدیکی ست...
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
تا تو هستي و غزل هست دلم تنها نيست
محرمي چون تو هنوزم به چنين دنيا نيست
از تو تا ما سخن عشق همان است كه رفت
كه در اين وصف زبان دگري گويا نيست
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست كه در قولي از آن ما نيست
تو چه رازي كه بهر شيوه تو را مي جويم
تازه مي يابم و بازت اثري پيدا نيست
شب كه آرام تر از پلك تو را مي بندم
در دلم طاقت ديدار تو تا فردا نيست
اين كه پيوست به هر رود كه دريا باشد
از تو گر موج نگيرد به خدا دريا نيست
من نه آنم كه به توصيف خطا بنشينم
اين تو هستي كه سزاوار تو باز اينها نيست
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
پرسید به خاطر کی زنده هستی ؟
با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم به خاطر تو ،
بهش گفتم به خاطر هیچ کس
پرسید پس به خاطر چی زنده هستی ؟
با اینکه دلم داد می زد به خاطر دل تو
با یک چشم پر از اشک بهش گفتم به خاطر هیچ چیز .
ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی ؟
در حالی که گریه می کرد گفت :
به خاطر کسی که برای هیچ زنده است
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
بعد از این خوب و بدش باشد پای خودمان
انتخابی است که کردیم برای خودمان
این وآن هیچ مهم نیست که چه فکری بکنند
غم نداریم بزرگ است خدای خودمان
بی خیال همه با فلسفه اشان خوش باشند
خودمانآیینه هستیم برای خودمان
ما دو رودیم که حالا سره دریا داریم
دو مسافر همه در آب و هوای خودمان
احتیاجی به در و دشت نداریم اگر
رو به هم باز شود پنجره های خودمان
درد اگر هست برای دل هم میگوییم
در وجود خودمان هست دوای خودمان
دوست داریم که نفهمند.. بیا بعد از این
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان *
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
وقتي تو نيستي
نه هست هاي ما
چونان که بايدند
نه بايد ها...

مثل هميشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض مي خورم
عمري است
لبخند هاي لاغر خود را
در دل ذخيره مي کنم :
باشد براي روز مبادا !
اما
در صفحه هاي تقويم
روزي به نام روز مبادا نيست
آن روز هر چه باشد
روزي شبيه ديروز
روزي شبيه فردا
روزي درست مثل همين روزهاي ماست
اما کسي چه مي داند ؟
شايد
امروز نيز روز مبادا باشد !

وقتي تو نيستي
نه هست هاي ما
چونانکه بايدند
نه بايد ها...

هر روز بي تو
روز مبادا است !
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
گیسوان بافته ات
با
تار و پود بافت من
چه میکند؟؛
همانی که
باد
با گیسوان نبافته ات میکند؟!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
آرزويم اين است نتراود اشك در چشم تو هرگز مگر از شوق زياد......نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز........و به اندازه ي هر روز تو عاشق باشي........عاشق آنكه تو را مي خواهد.......و به لبخند تو از خويش رها مي گردد......... و ترا دوست بدارد به همان اندازه كه دلت مي خواهد
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
ای دوست به انتظار یك لحظه بایست

دیوانه شدم به خاطرت كافی نیست ..؟!

برگرد و نگاهم كن و یك جمله بگو

تكلیف دلی كه عاشقش كردی چیست .....؟؟
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
روزهایـی کـه بـی تـو می گـذرد

گـرچه بـا یـاد تـوست ثـانـیه هـاش

آرزو بـاز می کـشد فـریـاد:

در کـنار تـو می گـذشت٬ ای کـاش!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
خيال‌ خام‌ پلنگ‌ من‌ به‌ سوي‌ ماه‌ جهيدن‌ بود
...و ماه‌ را ز بلندايش‌ به‌ روي‌ خاك‌ كشيدن‌ بود
پلنگ‌ من‌ -- دل‌ مغرورم‌ -- پريد و پنجه‌ به‌ خالي‌ زد
كه‌ عشق‌ -- ماه‌ بلند من‌ -- وراي‌ دست‌ رسيدن‌ بود
O
گل‌ شكفته! خداحافظ، اگرچه‌ لحظهِ‌ ديدارت‌
شروع‌ وسوسه‌اي‌ در من‌ به‌ نام‌ ديدن‌ و چيدن‌ بود
من‌ و تو آن‌ دو خطيم‌ آري، موازيانِ به‌ ناچاري‌
كه‌ هر دو باورمان‌ ز آغاز، به‌ يكدگر نرسيدن‌ بود
اگرچه‌ هيچ‌ گل‌ مرده‌ دوباره‌ زنده‌ نشد، اما
بهار در گل‌ شيپوري‌ مدام‌ گرم‌ دميدن‌ بود
شراب‌ خواستم‌ و عمرم‌ شرنگ‌ ريخت‌ به‌ كام‌ من‌
فريبكار دغل‌پيشه‌ بهانه‌اش‌ نشنيدن‌ بود
O
چه‌ سرنوشت‌ غم‌انگيزي‌ كه‌ كرم‌ كوچك‌ ابريشم‌
تمام‌ عمر قفس‌ مي‌بافت‌ ولي‌ به‌ فكر پريدن‌ بود
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
به خدا دست خودم نيست اگر می رنجم
يا اگر شادی زيبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .
من صبورم اما . . .
چقدر با همه ی عاشقيم محزونم !
و به ياد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم .
من صبورم اما . . .
بی دليل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دليل از همه ی تيرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم .
من صبورم اما . . .
آه . . . اين بغض گران صبر نمی داند چيست !!!!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
من خود نمی روم دگری می برد مرا
نابرده باز سوی تو می آورد مرا
کالای زنده ام که به سودای ننگ و نام
این می فروشد آن دگری می خرد مرا
یک بار هم که گردنه امن و امان نبود
گرگی به گله می زند و می درد مرا
در این مراقبت چه فریبی است ای تبر
هیزم شکن برای چه می پرورد مرا ؟
عمری است پایمال غمم تا که زندگی
این بار زیر پای که می گسترد مرا
شرمنده نیستیم ز هم در گرفت و داد
چندانکه می خورم غم تو ، می خورد مرا
قسمت کنیم آنچه که پرتاب می شود
شاخه گل قبول تو را ، سنگ رد مرا
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
[FONT=&quot]سحرگاهیست و من با قلبی اکنده از درد [/FONT]
[FONT=&quot]و غروری که برای عشق تو شکسته[/FONT]
[FONT=&quot]این چنین خودم را تفسیر می کنم[/FONT]
[FONT=&quot]من از چشمان شبنم زده مهتاب امده ام[/FONT]
[FONT=&quot]از کنار جوانه های عشق[/FONT]
[FONT=&quot]وطنین قلب شکسته ام و چشمان باران خورده ام، آمده ام[/FONT]
[FONT=&quot]تا دوباره در اغوشت بگیرم[/FONT]
[FONT=&quot]و برایت از تنهایی شبهای غربت بگویم[/FONT]
[FONT=&quot]از احساس باران هنگام لمس زمین[/FONT]
[FONT=&quot]از ارامش موجهای دریا[/FONT]
[FONT=&quot]واین را می گویم[/FONT]
[FONT=&quot]من بی تو مثل شاخه ای خشک می مانم[/FONT]
[FONT=&quot]به تک درختی بی بار در کویر تشنه بی تو به ترانه ای می مانم[/FONT]
[FONT=&quot]که بر لب هیچ کس نمی نشیند[/FONT]
[FONT=&quot]پس مرا پذیرا باش ای هستی من[/FONT]
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
شبی از پشت يک تنهايی نمناک و بارانی تو را با لهجه گلهای نيلوفری صدا کردم
تمام شب را برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا کردم
پس از يک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس
تو را از بين گلهايی که در تنهاييم روييد . با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترين تمنای دلم گفتی
[FONT=@Batang] :
دلم حيران و سرگردان چشمانی است رويايی و من تنها برای ديدن زيبايی آن چشم تو را در دشتی از تنهايی و حسرت رها کردم
همين بود اخرين حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگينت
حريم چشمهايم را بر روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشيد وا کردم
نمی دانم چرا رفتی؟
نمی دانم چرا ! شايد خطا کردم
تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم تا کجا ! تا کی ! برای چه ؟
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه باريد
و بعد از رفتنت يک قلب رويايی ترک برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشککی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر میداشت تمام بال هايش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهايش خيس باران بود
و بعد از رفتن تو انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت. کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
و بعد از رفتنت درياچه بغض کرد
کسی فهميد تو نام مرا از ياد خواهی برد
و من با آنکه می دانم تو هرگز ياد من را عبور خود نخواهی برد
هنوز آشفته چشمان شيدای و زيبای توام
برگرد
برگرد
و ببين که سرنوشت انتظار من تنها چه خواهد شد
و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد
کسی از پشت پنجره آرام و زيبا گفت
[FONT=@Batang] :[/FONT]تو هم در پاسخ بی وفايی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
و من در حالتی مابين اشک و حسرت و ترديد
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است
و من در اوج پاييزی ترین ويرانی يک دل
ميان غضه ای از جنس بغض کوچک يک ابر
نمی دانم چرا ؟ شايد به رسم و عادت پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهايت دعا کردم
[/FONT]
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
رنگ مهتاب نبود
رنگ شب بود و سکوت
که گره های ترک خورده ی عشق
روی تابوت زمان نقش شدند
من نتوانستم که گره ها را باز کنم
چون مرا در قفس دیگری از عشق بینداخت به دام
و تو آزاد و رها ، در تپش پنجره ها غرق شدی ، رنگ تقصیر نداشت
دست خلاق هنرمند جهان قصه ی ما را روی یک بام کشید
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
غربت دیرینه ام را با تو قسمت می کنم , تا ابد با درد و رنج خویش خلوت می کنم
رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد , من در این ویرانه ها احساس غربت می کنم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
در شبان غم تنهايی خويش

عابد چشم سخنگوی توام

من در اين تاريکی

من در اين تيره شب جانفرسا

زائر ظلمت گيسوی توام.
گيسوان تو پريشانتر از انديشه من

گيسوان تو شب بی پايان

جنگل عطرآلود.

شکن گيسوی تو

موج دريای خيال.

کاش با زورق انديشه شبی

از شط گيسوی مواج تو ، من

بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم.

کاش بر اين شط مواج سياه

همه عمر سفر می کردم.



چشم من ، چشمه زاينده اشک ،

گونه ام بستر رود .

کاشکی همچو حبابی بر آب ،

در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود .

شب تهی از مهتاب ،

شب تهی از اختر

ابر خاکستری بی باران پوشانده ،

آسمان را يکسر .



ابر خاکستری بی باران دلگير است

و سکوت تو پس پرده خاکستری سرد کدورت افسوس !

سخت دلگير تر است.



شوق باز آمدن سوی تو ام هست ،

اما ،

تلخی سرد کدورت در تو

پای پوينده راهم بسته

ابر خاکستری بی باران

راه بر مرغ نگاهم بسته .



وای ، باران

باران

شيشه پنجره را باران شست

از دل من اما ،

چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟



آسمان سربی رنگ ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای ، باران ،

باران ،

پر مرغان نگاهم را شست .



خواب رويای فراموشی هاست!

خواب را در يابم

که در آن دولت خاموشی هاست.



من شکوفايی گلهای اميدم را در رويا ها می بينم ،

و ندايی که به من می گويد :

" گر چه شب تاريک است

دل قوی دار ،

سحر نزدیک است...

دل من در دل شب

خواب پروانه شدن می بيند .

مهر در صبحدمان داس به دست

خرمن خواب مرا می چيند



آسمان ها آبی،

- پر مرغان صداقت آبی ست-

ديده در آينه صبح تو را می بيند

آه سرگشتگی ام در پی آن گوهر مقصود چرا

در پی گمشده خود به کجا بشتابم ؟

مرغ آبی اينجاست.

در خود آن گمشده را دريابم

.
.
.
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
زمانه وار اگر مي پسنديم كر و لال
به سنگفرش تو اين خون تازه باد حلال
مجال شكوه ندارم ولي ملالي نيست
كه دوست جان كلام مناست در همه حال
قسم به تو كه دگر پاسخي نخواهم گفت
به واژه ها كه مرا برده اند زير سوال
تو فصل پنجم عمر مني و تقويمم
بشوق توست كه تكرار مي شود هر سال
ترا ز دفتر حافظ گرفته ام يعني
كه تا هميشه ز چشمت نمي نهم اي فال
مرا زدست تو اين جان بر لب آمده نيز
نهايتي ست كه آسان نمي دهم به زوال
خوشا هر آنچه كه تو باغ باغ مي خواهي
بگو رسيده بيفتم به دامنت ? يا كال ؟
اگر چه نيستم آري بلور بارفتن
مرا ولي مشكن گاه قيمتي ست سفال
بيا عبور كن از اين پل تماشايي
به بين چگونه گذر كرده ام ز هر چه محال
ببين بجز تو كه پامال دره ات شده ام
كدام قله نشين را نكرده ام پامال
تو كيستي ؟ كه سفركردن از هوايت را
نمي توانم حتي به بالهاي خيال
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
چند این شب و خاموشی ؟ وقت است که برخیزم
وین آتش خندان را با صبح برانگیزم
گر سوختنم باید افروختنم باید
ای عشق یزن در من کز شعله نپرهیزم
صد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد
تا خود به کجا آخر با خک در آمیزم
چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان
صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فرو ریزم
چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افزود در صاعقه آویزم
ای سایه ! سحر خیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم
 
بالا