• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیبا ترین شعرهایی که تا به حال خواندید یا شنیدید

فمارا

Registered User
تاریخ عضویت
16 آپریل 2012
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
1,418
محل سکونت
يا ميم يا ب
بیائید تا جمله مستان شویم

ز مجموع هستی پریشان شویم

چو مستان بهم مهربانی کنیم

دمی بی‌ریا زندگانی کنیم

بگرییم یکدم چو باران بهم

که اینک فتادیم یاران زهم

جهان منزل راحت اندیش نیست

ازل تا ابد، یکنفس بیش نیست

سراسر جهان گیرم از توست بس

چه می خواهی آخر از این یکنفس

فلک بین که با ما جفا می کند

چها کرده است و چها می کند
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
خداحافظ همين حالا، همين حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگين، به ياد اون همه ترديد
به ياد آسمونی که منو از چشم تو ميديد
اگه گفتم خداحافظ نه اينکه رفتنت ساده اس
نه اينکه ميشه باور کرد دوباره آخر جاده اس
خداحافظ واسه اينکه نبندی دل به رؤيا ها
بدونی بی تو و با تو، همينه رسم اين دنيا
خداحافظ خداحافظ
همين حالا
خداحافظ
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
انتظار


باز امشب اي ستاره تابان نيامدي
باز اي سپيده شب هجران نيامدي

شمعم شكفته بود كه خندد بروي تو
افسوس اي شكوفه خندان نيامدي

زنداني تو بودم و مهتاب من چرا
باز امشب از دريچه زندان نيامدي

با ما سر چه داشتي اي تيره شب كه باز
چون سرگذشت عشق به پايان نيامدي

شعر من از زبان تو خوش صيد دل كند
افسوس اي غزال غزلخوان نيامدي

گفتم بخوان عشق شدم ميزبان ماه
نامهربان من تو كه مهمان نيامدي

خوان شكر به خون جگر دست مي دهد
مهمان من چرا به سر خوان نيامدي

نشناختي فغان دل رهگذر كه دوش
اي ماه قصر بر لب ايوان نيامدي

گيتي متاع چون منش آيد گران به دست
اما تو هم به دست من ارزان نيامدي

صبرم نديده اي كه چه زورق شكسته اي است
اي تخته ام سپرده به طوفان نيامدي

در طبع شهريار خزان شد بهار عشق
زيرا تو خرمن گل و ريحان نيامدي
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
ماییم و چند خاطره از جنس یک گناه
ماییم و چند سطر پریشانی سیاه
پیوند می خورند تمام دقیقه ها
با گریه های در به دری، آه پشت آه
آن قصه سالهاست به پایان رسیده است
ما را رها نمی کند این بغض گاه گاه
من سالهاست پیش خودم فکر می کنم
چیزی نبود عشق بجز چند اشتباه
ما را به این امید که راهی نمانده است
تنها گذاشتند رفیقان نیمه راه
"ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد "
ایمان بیاوریم به "ما هیچ، ما نگاه"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
حسرت دیدار تو در خاطرم جا مانده است
آن نگاه گاه گاهت وه چه زیبا مانده است

روزهای انتظارم را تو پایانی بیا
باز هم احساس من تنهای تنها مانده است

ای دو دست آشنا بر شانه های خسته ام
نغمه لالایی ات در اوج معنا مانده است

می روی از خاطرات سبز من اما کجا
طعم طبع واژه ات در بغض من جا مانده است

رفتی و چشمان من در رد پایت گم شدند
بی حضورت پیکرم بی خشم اینجا مانده است

منتظر می مانم اینجا تا بیایی خوب من
گرچه از عمرم همین امروز و فردا مانده است
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
من تمـــــام شــــــــعرهایم را


در وصــــــــف نیامدنت ســـــــــــــروده ام !


و اگر یــــــــــک روز ناگهـــــــــــان ناباورنه ســــــــر برسی

...

دســـــــــت خالی ,حیرت زده


از شاعر بودن استعفا خواهم داد!


نقــــــاش میشوم


تا ابدیت نقش پرواز را


بر میله های تمام قفس های دنیـــــــا


خواهـــــــم کشید.
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
*به حباب نگران لب یک رود قسم،*
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز...

سهراب سپهری
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
قلب، مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند

دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند...

قلب، لانه ی گنجشک نیست که در بهار ساخته می شود

و در پاییز باد آن را با خودش می برد...

قلب؟ راستش نمی دانم چیست!

اما این را می دانم که فقط جای آدم های خیلی خوب است ❤



"نادر ابراهیمی"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
حمید مصدق خطاب به فروغ فرخزاد نوشت :

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

و فروغ فرخزاد جواب داد :

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
هزار بار پیـــاده

طوافِ کعبه کنی

قبولِ حـــق نشود

گر دلـــی بیازاری



"مولانا"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
امروز
نه آغاز و نه انجام جهان است

ای بس غم و شادی

که پسِ پرده نهان است

گر مردِ رهی غم مخور از دوری و دیری

دانی که رسیدن هنرِ گامِ زمـــان است...

دردا و دریغا که در این بازیِ خونین

بازیچه ی ایام "دل آدمیان" است...



"هوشنگ ابتهاج (سایه)"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
...مشو در پيچ و تابِ رنج و غم گم
به هر حالت تبسم كن، تبســـم



"فریدون مشیری"
 

helia999

Registered User
تاریخ عضویت
8 فوریه 2013
نوشته‌ها
866
لایک‌ها
1,342
محل سکونت
جــــــــــهرم
از باغ مي‌برند چراغاني‌ات كنند
تا كاج جشنهاي زمستاني‌ات كنند

پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهاي تار»
تنها به اين بهانه كه باراني‌ات كنند

يوسف! به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار مي‌برند كه زنداني‌ات كنند

اي گل گمان مكن به شب جشن مي‌روي
شايد به خاك مرده‌اي ارزاني‌ات كنند

يك نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست
از نقطه‌اي بترس كه شيطاني‌ات كنند

آب طلب نكرده هميشه مراد نيست
گاهي بهانه‌اي است كه قرباني‌ات كنند

فاضل نظري
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب

من بودم و جویبار و بیداریِ آب

وین جمله مرا به خامشی می گفتند

کین لحظه ی نابِ زندگی را دریابـــــــــــــــــ



"محمدرضا شفیعی کدکنی"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
خواب رویای فراموشی هاست!

خواب را دریابم،

که در آن دولت خاموشی هاست...

من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم،

و ندایی که به من می گوید:

گرچه شب تاریک است

"دل قوی دار"

سحر نزدیک است...


"حمید مصدق"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
میان خواب و بیداری


سمند خاطراتم پای می کوبد

به سوی روزگار کودکی

دورانِ شور و شادمانی ها

خوشا آن روزگار کامرانی ها...



"حمید مصدق"
 

bortez

Registered User
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2012
نوشته‌ها
858
لایک‌ها
480
من بودم دوش و آن بت بنده نواز
از من همه لابه بود و از وی همه ناز

شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گنه قصهٔ ما بود دراز
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
زندگی تکرار فرداهای ماست

می رسد روزی که فردا نیستیم...

آنچه می ماند فقط نقش نکوست

نقش ها می ماند و ما نیستیم...
 

bortez

Registered User
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2012
نوشته‌ها
858
لایک‌ها
480
روشنی خانه تویی خانه بمگذار و مرو
عشرت چون شكر ما را تو نگهدار و مرو

عشوه دهد دشمن من عشوه او را مشنو
جان و دلم را به غم و غصه بمسپار و مرو

دشمن ما را و تو را بهر خدا شاد مكن
حیله دشمن مشنو دوست میازار و مرو

هیچ حسود از پی كس نیك نگوید صنما
آنج سزد از كرم دوست به پیش آر و مرو

همچو خسان هر نفسی خویش به هر باد مده
وسوسه‌ها را بزن آتش تو به یك بار و مرو
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
آسمان
لانه ی مرغ خیال است

و زمین

خانه ی انسان...

آسمان با همه "باز" ی خالی ست

و زمین با همه "تنگی" ها پـــُر !!
 
بالا