چشم اين ملک که امروز دچار فقر است ............... گنجها پر گهر و لؤلؤ و مرجان ديده
عرصهی کشور ما گر شده از مرد تهی ............... يکه تازان هنرمند به ميدان ديده
«بيستون» صورت «دارا» بهدل خود جا داد ............... اثر پاش چو بر ديده و دامان ديده
«نقش رستم» بنگر با عظمت مانده بهجای ............... ز آنکه سُتخوان دليران به ستودان ديده
«تختجمشيد» برافراشته سر گويد باز ............... داستانها که ز دوران نياکان ديده
«نقش شاپور» که امروز چو زندان بلاست ............... امپراتور «رم» افتاده به زندان ديده
«شوش» از دورهی «ايلام» رسد تا «اسلام» ............... ز تمدن بسی آثار درخشان ديده
همچو «فردوسی» و «سعدی» و «نظامی» ايران ............... اهل علم و ادب و مرد سخندان ديده
آبديدهست همی آهن «ايران» زيرا ............... پتک ظلمی که وطن ديده نه سندان ديده
اين همه ديده وطن ليک ز فرزند وطن ............... نسزد خفته و رويای نياکان ديده
بهر آينده ببايد ز گذشته عبرت ............... چند گويم که چنين ديده و چندان ديده
مملکت مرد عمل خواهد و فرزند رشيد ............... چه کنم روزی اگر «سام نريمان» ديده
بايد از علم و عمل گنج گران گرد آرد ............... دل مکن شاد که گنجور شپيکان ديده
بايد «ايران» گرو وام نگردد، کمگوی ............... تاج از «قيصر» و «فغفور» گروگان ديده
«سيستان» ز آب روان می شود آباد چه سود ............... «زابل» گرسنه گر «رستم دستان» ديده
مفتخر باش ز دوران کهن ليک امروز ............... فکر خود باش که دنيا بسی آنسان ديده
باش مشکوک ز آينده مشو غره که چرخ ............... هرکه را غره بهخود ديده پشيمان ديده
بهگذشته نشود غره «سپنتا» پس از اين ............... ز آن که زير و زبر دهر فراوان ديده