• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

شعرها و نثرهای کوتاه و زیبا

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
من نه عاشق بودم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت

من خودم بودم و هر پنجره ای
که به سرسبزترین نقطه ی بودن وا بود

من نه عاشق بودم

و نه دلداه ی گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید
و خدا می داند
سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود
من به دنبال نگاهی بودم
که مرا از پس دیوانگی ام می فهمید

آرزویم این بود

دور اما چه قشنگ
تا روم در دروازه ی نور
تا شوم چیده به شفافی صبح…
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
نی چوپان صحراهای تفته

به اوج غم رسیده رفته رفته

خداوندا بگو باران ببارد

که چوپان با نی اش آتش گرفته
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
جز تفنگ های دولول

هیچکس برایت

دو بوسۀ یکسان

نمی فرستد.
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
گر این ابر سترون را نمی نیست

مرا چشمی است دریایی غمی نیست

غم بی درد مردم سوخت جانم

خدا داند که این درد کمی نیست
 

Cya

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2014
نوشته‌ها
896
لایک‌ها
1,927
محل سکونت
127.0.0.1
بر کدام جنازه زار میزند این ساز؟
بر کدام مُرده ی پنهان میگرید
این ساز ِ بیزمان؟
در کدام غار
بر کدام تاریخ میموید این سیم و زِه، این پنجه ی نادان؟
بگذار برخیزد مردم ِ بی لبخند
بگذار برخیزد!
زاری در باغچه بس تلخ است
زاری بر چشمه ی صافی
زاری بر لقاح ِ شکوفه بس تلخ است
زاری بر شراع ِ بلند ِ نسیم
زاری بر سپیدار ِ سبزبالا بس تلخ است.
بر برکه ی لاجوردین ِ
ماهی و باد چه میکند این مدیحه گوی تباهی؟
مطرب ِ گورخانه به شهراندر چه میکند
زیر ِ دریچه های بیگناهی؟
بگذار برخیزد مردم ِ بیلبخند
بگذار برخیزد!
 

Cya

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2014
نوشته‌ها
896
لایک‌ها
1,927
محل سکونت
127.0.0.1
جوشان از خشم
مسلسل را به زمین کوفت
دندان به دندان بَرفشرده
کلوخ‌ْ پاره‌یی برداشت با دشنامی زشت
و با دشنامی زشت
بَر ابَریان را هدف گرفت.
هم‌سنگران خنده‌ها نهان کردند.
سهراب گفت:
ــ آه! دیدی؟
سرانجام
او نیز...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
خدا همان است که پیش روی ماست

ناتانائیل ٬ آرزو مکن که خدار ا

در جایی جز همه جا بیابی .

هر مخلوقی نشانی از خداست

و هیچ مخلوقی او را هویدا نمی سازد.

هماندم که مخلوقی نظر ما را به خویشتن منحصر کند

ما را از خدا بر می گرداند.


خداوند همان است که پیش روی ماست.

" مائده های زمینی "

(آندره ژید )
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
آنگاه بانوي پر غرور عشق خود را ديدم
در آستانه پر نيلوفر،
كه به آسمان باراني مي انديشيد
و آنگاه بانوي پر غرور عشق خود را ديدم
در آستانه پر نيلوفر باران،
كه پيرهنش دستخوش بادي شوخ بود
و آنگاه بانوي پر غرور باران رادر آستانه نيلوفرها،
كه از سفر دشوار آسمان باز مي آمد.

احمد شاملو
 
  • Like
Reactions: Cya

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند
همراه کسانی بودم که همراهم نبودند
دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم
و تو چه دانی که عشق چیست
عشق سکوتی است در برابر همه اینها!
 

Cya

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2014
نوشته‌ها
896
لایک‌ها
1,927
محل سکونت
127.0.0.1
ایوان تهی است ، و باغ از یاد مسافر سرشار.
در دره آفتاب ، سر برگرفته ای:
کنار بالش تو ، بید سایه فکن از پا در آمده است
دوری، تو از آن سوی شقایق دوری
در خیرگی بوته ها ، کو سایه لبخندی که گذر کند ؟
از شکاف اندیشه ، کو نسیمی که درون آید ؟
سنگریزه رود ، برگونه تو می لغزد
شبنم جنگل دور، سیمای ترا می رباید
ترا از تو ربوده اند، و این تنهایی ژرف است
می گریی، و در بیراهه زمزمه ای سرگردان می شوی

سهراب سپهری
 

Cya

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2014
نوشته‌ها
896
لایک‌ها
1,927
محل سکونت
127.0.0.1
ای کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند
در دردها و شادیهایشان
حتی
با نان خشکشان
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند ...
 

Cya

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2014
نوشته‌ها
896
لایک‌ها
1,927
محل سکونت
127.0.0.1
مرگ،
مادر مهربانی است که بچه ی خود را
پس از یک روز طوفانی
در آغوش کشیده، نوازش میکند و می خواباند.
 

Cya

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2014
نوشته‌ها
896
لایک‌ها
1,927
محل سکونت
127.0.0.1
چون ماه نو از حلقه به گوشان توایم
چون رود خروشنده خروشان تو ایم
چون ابر بهاریم پراکنده تو
چون زلف تو از خانه به دوشان تو ایم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
پشتِ اين آسمانِ بلند
آسمانِ بلندِ ديگري‌ست ... باز هم پر از ستاره
بعد،پشتِ آن آسمانِ بلند
باز آسمانِ بلند ديگری‌ست پر از واژه و پَری
و همين طورترانه که هی ناتمام ...
چقدر خوب است که ما شاعريم
ساده‌ايم، باورمان می‌شود،
و حيرت می‌کنيم وقتی که آفتاب بالا می‌آيد
گاهی هنوز ماه ... آنگوشه‌ی آسمان می‌خندد
زبانِ بی‌نهايت
همين اختلاطِ اشاره و لبخنداست
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
بر خاک جدی ایستادم
و خاک ، بسان یقینی
استوار بود .
به ستاره شک کردم
و ستاره در اشکِ شکِ من درخشید .
شاملو
 

Faridbahrami

Registered User
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2012
نوشته‌ها
164
لایک‌ها
144
محل سکونت
Wherever I May Roam
جویای راه خویش باش
از این ‌سان كه منم.
در تكاپوی انسان ‌شدن.

در میان راه،
دیدار می‌كنیم
حقیقت را،
آزادی را،
خود را.

در میان راه،
می ‌بالد و به بار می ‌نشیند
دوستی ‌ای كه توانمان می ‌دهد
تا برای دیگران
مأمنی باشیم و یاوری.

این است راه ما؛
تو،
و من.

مارگوت بیکل
ترجمه شاملو
 
  • Like
Reactions: Cya

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
آدم هـا می آینـد
زنـدگی می کننـد
می میـرنـد و می رونـد
امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ تــو
آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه
آدمی می رود امــا نـمی میـرد!
مـی مـــانــد
و نبـودنـش در بـودن ِ تـو
چنـان تـه نـشیـن می شـود
کـه تـــو می میـری
در حالـی کـه زنــده ای ...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
hxyh1l3kwgstbnd8j7c.jpg
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
نمی‌دانم از دل‌تنگی عاشق‌ترم،

یا از عاشقی دل‌تنگ‌تر!

فقط می‌دانم

در آغوشِ منی، بی آن‌که باشی

و رفته‌ای بی آن‌که نباشی...!
عباس معروفی
 
بالا