• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

شعر های تاریک

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است

تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است

یاد دلنشینت ای امید جان
هر کجا روم روانه با من است

ناز نوشخند صبح اگر توراست
شور گریه شبانه با من است

برگ عیش و جام و چنگ اگر چه نیست
رقص مستی و تــــــــرانــــــه با من است

گفتمش مراد من به خنده گفت
لابه از تو و بهانه با من است

گفتمش من آن سمند سرکشم
خنده زد که تازیانه با من است

هر کسش گرفته دامن نیاز
ناز چشمش این میانه با من است

خواب نازت ای پری ز سر پرید
شب خوشت که شب فسانه با من است
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
سلام اي کهنه عشق من ، که ياد تو چه پابرجاست
سلام بر روي ماه تو ، عزيز دل سلام از ماست
تو يک روياي کوتاهي ، دعاي هرسحرگاهي
شدم خام عشقت چون ، مرا اينگونه مي خواهي

من آن خاموش خاموشم ، که با شادي نمي جوشم
ندارم هيچ گناهي جز که از تو چشم نمي پوشم
تو غم در شکل آوازي ، شکوهه اوج پروازي
نداري هيچ گناهي جز که بر من دل نمي بازي


مرا ديوانه مي خواهي ، زخود بيگانه مي خواهي
مرا دلباخته چون مجنون ، زمن افسانه مي خواهي
شدم بيگانه با هستي ، زخود بي خودتر از مستي
نگاهم کن ، نگاهم کن ، شدم هر آنچه مي خواستي

سلام اي کهنه عشق من ، که ياد تو چه پابرجاست
سلام بر روي ماه تو ، عزيز دل سلام از ماست
بکُش دل را ، شهامت کن ، مرا از غصه راحت کن
شدم انگشت نماي خلق ، مرا تو درس عبرت کن

بکن حرف مرا باور ، نيابي از من عاشق تر
نمي ترسم من از اقرار ، گذشت آب از سرم ديگر
سلام اي کهنه عشق من ، که ياد تو چه پابرجاست
سلام بر روي ماه تو ، عزيزدل سلام از ماست
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دل من دیگه خطا نکن
با غربیه ها وفا نکن
زندگیتو باختی دل من
مردم رو شناختی دل من .
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

تو می دانی چیست؟!
من که نمی دانم!
چیست که گاهی قلبم را لمس می کند
گاهی یک ملودی
گاهی تماشای آمدنت
گاهی پنجره ای به آفتاب
یا آن نخستین برگ ها..
گاهی همان نامحسوس و شفاف
نسیم شبانه ای ست که
بر تنهائی و خلوتم می وزد
گاهی تنها به یاد آوردن لحظه ای ست
که قلبم از عشقت تیر می کشد و
از حضورت لبریز می شود

تو می دانی چیست؟!
می نویسم اما هرگز گویا نیست
می نویسم اما نمی تواند معنایش کند
می نویسم اما
تنها لحظه ای از
اوج بیکرانی است
می نویسم اما
تنها تکه ای از
بی نهایت است
گوشه ای از لایتناهی.

نمی دانم چیست
اما میدانم
من که رفتم
تو تکه تکه هایش را کنار هم می گذاری
تنها مصرعی از این شعر جاوید را
معنا می کنی
وقتی که از دور ها می آئی
مرا ادامه می دهی
داستانم را دوباره از نو
تکرار می کنی
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
هنوز گوشم از گفتگوي بي گريه مان گرم بود!
از جايم بلند شدم،
پنجره را باز کردم
و ديدم زندگي هم هر از گاهي زيباست!
شنيدم که کلاغ ديوارنشين حياط
چه صداي قشنگي دارد!
فهميدم که بيهوده به جنون مجنون مي خنديدم!
فهميدم که عشق،
آسمان روشني دارد!
روبه روي عکس تو ايستادم،
دستهايم را به وسعت "دوستت دارم" باز کردم،
وجهان را در آغوش گرفتم!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

چه زیباست بخاطر تو زیستن
وبرای تو ماندن و به پای تو مردن و به عشق تو سوختن
و چه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن
برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن
ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگی است
بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست
ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست
و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد
حرفها را گاه نمی توان گفت
من لحظه های با تو بودن را با اشکهایم تداعی میکنم
وعطر نفسهای تورا در بند بند وجودم می بلعم"
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
شبی از شب ها ، ای تو آئینه ی هر پاکی ای پاک
با تو باور کردم که جهان ، خالی از آینه ی پاکی نیست
شبی از شب ها ، یاد من پاورچین پاورچین
از در خانه برون رفت
من ندانستم کی باز آمد و کجا بود
آنقدر بو بردم که تنش بوی دلاویز تو را با خود داشت
شبی از شب ها ، تو مرا گفتی شب باش
من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم بود
شب ، شب گشتم
به امیدی که تو فانوس نظرگاه شب من باشی ..
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
اي عشق، شکسته ايم، مشکن ما را
اينگونه به خاک ره ميفکن ما را
ما در تو به چشم دوستي مي بينيم
اي دوست مبين به چشم دشمن ما را
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
[FONT=verdana,arial,helvetica,sans-serif]من دلم می خواهد [/FONT]
[FONT=verdana,arial,helvetica,sans-serif]برلب جوی سکوت بنشینم آرام [/FONT]
[FONT=verdana,arial,helvetica,sans-serif]ودگرهیچ نگویم ازعشق[/FONT]
[FONT=verdana,arial,helvetica,sans-serif]تازگی فهمیدم [/FONT]
[FONT=verdana,arial,helvetica,sans-serif]عشق رویای دروغی دوراست[/FONT]
[FONT=verdana,arial,helvetica,sans-serif]و کسی عاشق نیست[/FONT]
[FONT=verdana,arial,helvetica,sans-serif]در دل من یادت [/FONT]
[FONT=verdana,arial,helvetica,sans-serif]کم کمک می میرد...[/FONT]
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
[FONT=georgia, times new roman, times, serif]در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوش است

به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشد

کسی حالم نمی پرسد کسی دردم نمی داند

نه هم درد و هم آوایی با من یک دل نمی خواند

از این سرگشتگی بیزارم و بیزار

ولی راه فراری نیست از این دیوار

برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود

برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود

در این سرداب ظلمت نور راهی بود

در این اندوه غربت سرپناهی بود

شب پر درد و من از غصّه ها دلسرد

کجا پیدا کنم دلسوخته ای هم درد

اسیر صد بیابان وَهم و اندوهم

مرا پا در دل و سنگین تر از کوهم
[/FONT]
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
پیـشه ام نقـاشیـست

گاهـگاهی قفـسی میـسازم با رنــگ

میـفروشـم به شـما

تا به آواز شقـایق که در آن زندانیـست

دل تنـهاییـتان تـازه شود
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

ای کاش می دانستم ...
دستهامو تنها
و دل غریبمو چشم براه میذاری
ترانه هامو بدست فراموشی می سپاری

ای کاش می دانستم ...
که باید با چشمانی ابری
تنهایی امو بنگرم
با دلی پر ز آرزو ولی محکوم به سکوت
نظاره گر فریاد ثانیه ها باشم

ای کاش می دانستم ...
کسی که لحظات شیرینم را می سازد
روزی
تلخترین ثانیه ها را برایم می نوازد
هنوز باورم نیست
مرگ لحظه های با تو بودنم را

ای کاش می دانستم ...
سهم من از با تو بودن
بی تو ماندن
و خاطراتی بی رنگ شده
و محو شده
و خورشیدی که گرفتار کسوف ماه تو شده
خاموش شده

ای کاش می دانستم ...
ای کاش می دانستم انچه را که از نگاه آخرت به قلبم جا گذاشتی
که مرا اتش زده
چه عمیق پیش رومه
می نگریستی
خیره به چشم های مات من

ای کاش می دانستم ...
حرف سکوت نگاهت را
خواهش یا تحقیر ؟؟!!!
ای کاش ...
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

از این بی راهه تردید از این بن بست می ترسم

از این حسی که بین ما هنوزم هست می ترسم

از اینکه هر دو می دونیم نباید فکر هم باشیم

از اینکه تا کجا می ریم اگه یک لحظه تنها شیم

ته این راه روشن نیست منم مثل تو می دونم

نگو باید برید از عشق نه می تونی نه می تونم

نه می تونیم برگردیم نه رد شیم از تو این بن بست

منم می دونم این احساس نباید باشه اما هست !!!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
کـــــــاش !!............

کاش مـی دانستیم زندگی کوتاست ...

خیلــــــــــــی کوتاه !....

کاش از ثانیه ها و لحظه های زندگی لذت می بردیم ٬

کاش قلبــی رو برای شکستن انتخاب نمی کردیم

کاش همه را دوست داشتیم ...

کاش معنی صداقت را ما هم می فهمیدیم !!....

کاش هیچ کودک فقیری دیگر خواب نان تازه وداغ را نمی دید

کاش دلهایمان دریایی می شد !!

کاش مـی فهمیدیم زندگی زیباست ولذت مـی بردیمش تا نهایت...

کاش مـی دانستیم که ما نمـی دانیم فردا برایمان چه اتفاقی می افتد

کاش بهانه ای برای ناراحت کردن دلهای زخم خورده نبود ...کاش...............
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
يك روز رسد غمي به اندازه كوه

يك روز رسد نشاطي به اندازه دشت

آری

افسانه زندگي چنين است عزيز

در سايه كوه بايد از دشت گذشت
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

رود سرد سرما در زمسـتـان
فرو می ریخت آتش در نیستان

کبوتر بچـه ای بی بـال و بـی پر
بـدور افـتـاده از آغـوش مادر

هوای پر زدن در آسمان داشت
سری پر شور و جسمی ناتوان داشت

به سرما یکه و بی یار می گشت
به دنبـال نشـان از نار می گشت

ولی صد حیف، از این سوز سرما
که گـویی برده بود از عشق گرما

به هر کس عشق خود را می نمایید
مـر اورا بـا خشـونت می پرانیـد

کبوتر بچـه با خـود گفت ای دل
چرا مـردم شدند از عشق غافل

مگر عاشق بدن اکنون گناه است
چه کس جز عقل عاشق را پناه است

در این سـرمای بی حـد غریـبی
همـانا عاشـقی ست چیز عجیبی

ولی می آید آن روزی که سـرما
شـود معـدوم در اعـمـاق دریا

به دریای محبـت گـر زنـی دل
نخواهی شد دگر از عشق غافل
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
بوی نم می شنوم
گویی آسمان امشب هم
تنهایی خویش را با زمین قسمت کرد
و زمین
بهترین سنگ صبوری است که آسمان می داند
از فراسوی افق می آید
سایه سرد سکوت
آسمان لحظه ای آرام گرفت
و سکوتی سنگین
نجوای زمین و آسمان را با خود برد
بوی کاه گل در هوا می پیچد
می کشاند به مشامم عطر یک خاطره را
از دل باغ صدایی آمد
سوسن از یاس سوالی دارد
اما ناگهان
آسمان غرش کرد
برق در چشم ترش لرزش کرد
و دوباره می شکست سایه سرد سکوت
نم نمک دست نوازش بر سر باغ کشید
و چه زیباست
دیدن نوازشی با غرش
چکه چکه آسمان می بارید
و در کوچه تنهایی من هیچ نبود
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
میتونم سراب عمرم
دیدن چشمای نجیبت

نجابتو به کی فروختی
تو اون نگاه دلنشینت
دلیل غصیه تو
تنها وجود من بود
تو لحظه جدای
تنها کسم خدا بود
دارم میرم غصه نخور
زندگی کن با عزیزت
یاد خاطرات رفته
میگه تنهایی نصیبت
نمی خوام چیزی بگم
از غصه هام گله بگیری
من به فکر خودم نبودم
اینو از چشام ببینی
اگه مشکلت شدم
با فکر رفتن اومدم
دلم برات تنگ می شه
این بوده حرف آخرم
خدا نگهدارت باشه
همیشه! هرجا که هستی
من به یادتم همیشه
با وجود اینکه تو رفتی
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

چه می شد گر دل آشفته ی من
به شهر چشم تو عادت نمی کرد

و ای کاش از نخست آن چشمهایت
مرا آواره ی غربت نمی کرد

چه زیبا بود اگر مرغ نگاهت
میان راز چشمان تو می ماند

تو می ماندیِ و اوهم مثل یک کوچ
زباغ دیده ات حجرت نمی کرد

تمام سایه روشن های احساس
پـرازآرامش مهتابـیـت بـــود

ولیکن شاعـر آیـیـنه هـا هـم
بخوبی درک این وسعت نمی کرد

نگاهم مثل یک مرغ مهاجر
بدنبال حظورت کوچ می کرد

به غیرازانتظارت قلب من را
کسی اینگونه بی طاقت نمی کرد

تو می ماندی کنار لحظه هایم
ولی این شادمانی زود می رفت

و تا میخواست دل چیزی بگوید
تو می رفتی و او فرصت نمی کرد

وحالا انتهای کوچه ی شعر
منـم بــا انـتـظاری مبهـم و زرد

ولی ایکاش جادوی نگاهت
غـزل های مرا غــارت نمی کرد
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
اشتباه نكن

رفتنت فاجعه نيست

من ايستاده مي ميرم

چون بيدهاي مجنون
 
بالا