• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

شعر های تاریک

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

مرده لب بر بسته بود.
چشم مي لغزيد بر يك سرح شوم.
مي تراويد از تن من درد.
نغمه مي آورد بر مغزم هجوم.
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

ترکم کن اي خيال متروک !
چه مي خواهي از جان افسرده ام ؟
چه مي خواهي از دل پ‍ژمرده ام ؟
ترکم اي شبح سرگردان !
تو در وجود من جايي نداري
ترکم کن !
نورم را مگير !
شادابي ام را به يغما مبر !
روحم را به دره ي تاريکي مينداز !
ديوانه ترم مي کني هر روز
بايد ترکم کني همين امروز !
ترکم کن اي درد انگيز ِدرد افزا !
فکر و خيالم را بيش از اين آلوده ي خود مکن !
ترکم اي زيباي پوشالي !
ترکم کن اي سراب فاني !
من عاشقت نيستم
دلداده و در به درت نيستم
من فقط گمگشته اي به دنبال خويشتن ِخويشم
برو که من در پي ِتو نيستم
ترکم کن ! تو فضاي دلم را آلوده کرده اي
تو نفس هاي تازه را از من گرفته اي
مي خواهم بي تو نفس بکشم
مي خواهم بي غم ِتو زندگي کنم
ترکم کن !
که تو در قلب من جايي نداري
ترکم کن اي خيال دردناک !
ترکم کن اي غارتگر شادي هايم !
ترکم کن !
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

نبسته ام به کس دل
نبسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من

ز من هر آن که او دور
چو دل به سينه نزديک
به من هر آنکه نزديک
از او جدا جدا من

نه چشم دل به سويي
نه باده در سبويي
که تر کنم گلويي
به ياد آشنا من

ستاره ها نهفته
در آسمان ابري
دلم گرفته اي دوست
هواي گريه با من
هواي گريه با من
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
پشت پا مي‌زد ولي هرگز نپرسيدم چرا
در پس ناكاميم تقدير جاپايي نداشت

شعرهايم مي‌نوشتم دستهايم خسته بود
در شب باراني‌ات يك قطره خوانايي نداشت
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
نگاهت چون بهاران دلپذیر است
دلم در بند چشمانت اسیر است
روزگاری است که من طالب دیدار توام
به فکر من باش که گرفتار توام
بر سر کوه وفایت منزل من
نرود عشق تو هرگز از دل من
گلهای فراوان دیده ام اما تو چیز دیگری
زیبا فراوان دیده ام اما تو چیز دیگری
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
جدایی مان

هیچ یک از تشریفات آشنایمان را نداشت

فقط

تو رفتی

و من سعی کردم سنگ دل باشم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
به کی بگم درد دلم رو
تو روبروم هستی ولی باور ندارم که رفتی
دروغ میگن هرکی هرچی میگه
باور نداری حرف کسی رو که ب اندازه ی تموم زندگیش پرستشت میکرد
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
بیگانه

اگر روزی کسی از من بپرسد

که دیگر قصدت از این زندگی چیست ؟

بدو گویم که چون می ترسم از مرگ

مرا راهی به غیر از زندگی نیست

من آن دم چشم بر دنیا گشودم

که بار زندگی بر دوش من بود

چو بی دلخواه خویشم آفریدند

مرا کی چاره ای جز زیستن بود ؟

من اینجا میهمانی ناشناسم

که با ناآشنایانم سخن نیست

بهر کس روی کردم ، دیدم آوخ

مرا از او خبر ،‌ او را ز من نیست

حدیثم را کسی نشنید ، نشنید

درونم را کسی نشناخت ،‌نشناخت

بر این چنگی که نام زندگی داشت

سرودم را کسی ننواخت ، ننواخت

برونم کی خبر داد از درونم

که آن خاموش و این آتشفشان بود

نقابی داشتم بر چهره ، آرام

که در پشتش چه طوفان ها نهان بود

همه گفتند عیب از دیده ی تست

جهان را به چه می بینی که زیباست

ندانم راست است این گفته یا نه

ولی دانم که عیب از هستی ماست

چه سود از تابش این ماه و خورشید

که چشمان مرا تابندگی نیست

جهان را گر نظاط زندگی هست

مرا دیگر نشاط زندگی نیست
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
من ، من بودم ؛
تو ، تو ؛
من و تو ، نه ما.
من غمين و تو شاد.
تو زندهء دم.
من اسير خاطره ، ياد.
بی تو خنده به لب اگر که نبود ،
بی تو نور شادی به ديده اگر که نمی نشست ،
بی تو غنچه های آرزو به دل اگر که نمی شکفت ،
بی تو شاخه های غم به سينه اگر که نمی فسرد ،
بی تو حال پوچ
گذشته و آينده دور بود ،
بی تو کوچه های گزمه اگر بی عبور بود ،
بی تو...
بی تو هيچ و هيچ هم اگر که نبود ،
شعر بود و سکوت که بود.
من شدم تو ؛
تو ، من ؛
من و تو ، ما.
باز من غمين و تو شاد ،
من ، زندهء دم ،
بی فروغ خاطره ، ياد.
شاخه های دوستی که اگر
ريشه های مهر و عاطفه داشت:
با تو خشکيد ، سنگ ، سنگين شد.
کينه کز دل گذشت و در خون ماند
با تو آميخت ، رفت ، بازآمد:
دوستی های رنگ ، رنگين شد.
شوق مرد و غرور پرپر گشت.
کينه خشکيد و زخم مرهم شد.
گريه ديگر نبود و هيچ نبود.
شاخه های سرود می فرسود.
خنده ها ، ناله های ماتم بود.
گنگ ، نا آشنا و درهم بود.
کوچهء گزمه ها ، عبور نداشت.
هرچه غير از تو بود ، نور نداشت.
من زتو خسته ، تو زمن خسته
ميروم خسته ، لب فرو بسته.
ميروم ، می برم نگاه ترا
خشم تو ، درد تو ، گناه ترا.
ميروم ، می برم سرود ترا
مهر تو ، قهر تو ، درود ترا.
می گريزم زلرزه های لبی
که دهد مژدهء ورود ترا.
من تو بودم ، تو من ، من و تو ، ما.
من نه تو ، تو نه من ، دو تن تنها.
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
نکه مست آمد و دستي به دل ما زد و رفت
در اين خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهايي ما را به رخ ما بکشد
طعنه اي بر در اين خانه ي تنها زد و رفت
دل تنگش سر گلچيدن از اين باغ نداشت
قدمي چند به آهنگ تماشا ز د و رفت
کنج تنهايي ما را به خيالي خوش کرد
خواب خورشيد به چشم شب يلدا زد و رفت
خرمن سوخته ي ما به چه کارش ميخورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زدو رفت
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست
از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست
خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست
از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست
چه توان کرد پشیمانم و تدبیری نیست
شرح درمانگی خود به که تقریر کنم
عاجزم چاره ی من چیست چه تدبیر کنم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
می روم شبی از این سرای کاغذی
می پرم بدون بال های کاغذی
می روم شبی ولی نَهم به یادگار
توی کوچه، چند ردّ پای کاغذی
دور مانده ام از ارتفاع آسمان
بین طول و عرض این فضای کاغذی
جای پهلوان شهر را گرفته اند
مرد های آهنین نمای کاغذی!!
با حضور قلب سجده می بریم بر-
پول های کاغذی؛خدای کاغذی!!
بیت های تازه بس کنید، خسته ام
دیگر از مرور ماجرای کاغذی
خسته ام و روی کاغذی نوشته ام:
می روم شبی از این سرای کاغذی
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست
ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست
مرا در اوج می خواهی؟ تماشا کن ، تماشا کن
دروغین بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن
در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند
تو هم بگذر از این تنها
فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالی ، قلم خشکیده در دستم
گره افتاده در کارم
به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم؟
رفیقان یک به یک رفتند
مرا با خود رها کردند
همه خود درد من بودند ، گمان کردم که هم دردند
شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند
به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند
گره افتاده در کارم
به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم؟؟؟؟؟؟؟؟
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
من پس از مدتها
فرصتي يافته ام
تا كمي گريه كنم
وبه تنهايي خود فكر كنم
همه تنها هستيم
هرچه با همديگر،تنهاتر
گرد هم جمع شديم
تا به تنهايي خود عمق دهيم
جمع ما تنهايان
جمع ما تنهايي هاست
وچه وحشتناك است
من پس از مدتها
فرصتي يافته ام
تا به تنهايي خود فكر كنم
وبه تنهايي تو
كه چه آسان رفتي....
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
اگر باد بودم مي وزيدم
اگر ابر بودم مي باريدم
اگر مهر بودم مي تابيدم
اگر خدا بودم مي آفريدم ، تا بداني دوستت دارم
اگر ابر بودي به انتظار اشكت مي نشستم
ا گر مهر بودي در پرتوات خود را گرم ميكردم
اگر باد بودي چون برگ خزان خود را بدستت مي سپردم
اگر خدا بودي به تو ايمان مي آوردم ، تا بداني دوستت دارم
اگر هيچ بودي از تو ابر سپيدي مي ساختم
از تو خورشيد با شكوهي بوجود مي آوردم
تو را نسيم ملايمي ميكردم
از تو خدايي بزرگ مي ساختم
تا بداني كه فقط تو را دوست دارم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
آمد و آتش به جانم کرد و رفت
با محبت امتحانم کرد و رفت
آمد و بنشست و، آشوبی بپا
در میان دودمانم کرد و رفت
آمد و روئی گشود و، شد نهان
نام خود، ورد زبانم کرد و رفت
آمد و او دود شد، من شعله ای
در وجود خود، نهانم کرد و رفت
آمد و برقی شد و، جانم بسوخت
آتشین تر، این بیانم کرد و رفت
آمدو آیینه گردانم بشد
طوطی بی همزبانم کرد و رفت
آمد و قفل از دهانم بر گشود
چشمه ی آب روانم کرد و رفت
آمدو تیری زد و، شد ناپدید
همچنان صیدی نشانم کرد و رفت
آمد و چون آفتی در من فتاد
سر به سوی آسمانم کرد و رفت
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
تا کجا خواهی ماند، تا کجا خواهی بود؟
و من از پنجره ی بسته ی تنهایی ها
به کدامین رویا
با تو از روشنی روز دگر خواهم گفت؟
تو مرا میدانی،
تو مرا می فهمی٬
و من از خجلت تکرار غمت
داغی از تاریکی، بر دل خود دارم...
تو به من می گویی:
«آنچه بگذشت، گذشت…»
ولی از آمدن فردایش ترسانم...
روزی، همچون دیروز...
روزی، همچون امروز...
که به تکرار مکرر باقی است
به کدامین باور، من به تو خواهم گفت
کز پس فرداها
بهترین روز خدا خواهد بود؟؟؟
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
رهايم ساختي!


هر بار مرا كشيدي

و هر بار بيشتر رهايم كردي.

در ميان هجوم بادهاي سهمگين

فريادهايم شنيده ات نيامد،

همانگونه كه

ترك هايم ديده ات.

و به ناگاه

- خسته از اين بازي-

با فرفره اي كه در جيب داشتي،

بي خيال رفتي....

و من

محبوس در لابلاي شاخه هاي درختي پير

هربام تا شام

رد سنگهاي اين كودكان بازيگوش را

بر تنم به نظاره مي نشينم!

{و من تنهايم}
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
نیمشب همدم من دیده ی گریان من است
ناله مرغ شب از حال پریشان من است
در همه عمر دمی خاطر من شاد نبود
گریه انگیزتر از مهر من آبان من است
خنده ها بر لب من بود و کس آگاه نشد
زین همه درد خموشانه که بر جان من است
به بهارم نرسیدی به خزانم بنگر
که به مویم اثر از خواب زمستان من است
غافل از حق شدم و غافله ی عمر گذشت
ناله ام زمزمه ی روح پریشان من است
گر به سرچشمه ی توحید رسم جاویدم
ور نه هر لحظه ی من نقطه پایان من است
در بر عشق بسی دم زدم از رطبت عقل
گفت خاموش که او طفل دبستان من است...
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

با سروهای سبز جوان در شهر
از روز پیش وعده دیدار داشتم
دیوانگی ست
نیست ؟
اینک تو نیستی که ببینی
با هر جوانه خنجر فریادی ست
افسوس
خاموش گشته در من
آن پر شکوه شعله خشم ستاره سوز
ای خوبتربیا
این شعله نهفته به دهلیز سینه را
چون آتش مقدس زردشت برفروز
ای خوبتر بیا
که محنت برادر من غرق در الم
کوهی ست بر دلم
گفتی که
آفتاب طلوعی دوباره خواهد کرد
اینک امید من تو بگو آفتاب کو ؟
 
بالا