ترکم کن اي خيال متروک !
چه مي خواهي از جان افسرده ام ؟
چه مي خواهي از دل پژمرده ام ؟
ترکم اي شبح سرگردان !
تو در وجود من جايي نداري
ترکم کن !
نورم را مگير !
شادابي ام را به يغما مبر !
روحم را به دره ي تاريکي مينداز !
ديوانه ترم مي کني هر روز
بايد ترکم کني همين امروز !
ترکم کن اي درد انگيز ِدرد افزا !
فکر و خيالم را بيش از اين آلوده ي خود مکن !
ترکم اي زيباي پوشالي !
ترکم کن اي سراب فاني !
من عاشقت نيستم
دلداده و در به درت نيستم
من فقط گمگشته اي به دنبال خويشتن ِخويشم
برو که من در پي ِتو نيستم
ترکم کن ! تو فضاي دلم را آلوده کرده اي
تو نفس هاي تازه را از من گرفته اي
مي خواهم بي تو نفس بکشم
مي خواهم بي غم ِتو زندگي کنم
ترکم کن !
که تو در قلب من جايي نداري
ترکم کن اي خيال دردناک !
ترکم کن اي غارتگر شادي هايم !
ترکم کن !