• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

شعر های تاریک

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
بگذار
پیش از آنکه نگاهم
بی تو پیر شود ..
آخرین حرفهای خستگی ام را
در عمق چشمهایت
بریزم ..
و ...آرام شوم ..

ای دریای سرشار از آرامش
ای آغوشت
نهایت آسودگی
بگذار آخرین جوانی ی نگاهم را هم
به شاعرانگی ی
عشق نگاهت
هدیه کنم..
بگذار تا که در چشمهای تو
به آخرین اوج پروازم
به آخرین نفسهایم
برسم ..

یک قدم به سقوطم مانده
خسته ام
و گویی که دیگر هیچ امیدی نیست
هیچ چیز غربت و تنهاییم را
پر نمی کند
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
راز دل با كس نگفتم چون ندارم محرمي
هر كه را محرم شمردم عاقبت رسوا شدم!
راز دل با آب گفتم تا نگويد با كسي!
عاقبت ورد زبان ماهي دريا شدم . . .
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
امشب از همان راهی که آمدم
تا مهمان مهربانی هایت باشم
به سمت دورترین سواحل گریه برمی گردم
چراغ راهم
چشم های روشن توست
راه توشه ام
عطر ترانه های آفتابی ات
و امید
امید به اینکه در پی ام بیایی
اما صدایم نکنی
بیایی و نشانی خانه بارانی ام را
که در خم و پیچ بغض سالها
با بوی پیراهن تو بنا کرده ام بیابی
و برایم نامه ای بفرستی
که تا همیشه
واژه های مهربانی ات
همراه گریه های شبانه ام باشد
همین !
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
باز در خاطره ها گم شده ام
ودل از حسرت غمديده ي اندوه و شکست
ابري وباراني ست!!!
ودگرباره سرود غم وعشق
نغمه تلخ شب باران را
در دلم جاري کرد
باز اندوه من از جام غمي شد لبريز
باز درميکده ي عشق دلي زاري کرد!
وشب گريه واندوه به غمناکي ابر
دل سيري باريد!
دل سيري باريد!
..
من به چشمي بسته
در شبي تار ميان بستر
ز قلم واژه ي غم ميرانم
و سرشکم زدرون...
بر رخ وچهره و صورت جاري ست...
وز خود ميپرسم:
عاشقي تا به کجا
محو دلداه شدن تا به کجا؟!
با ز ديوانه شدن تا به کجا
باز ويرانه شدن تا به کجا؟!
غرق افسانه شدن تا به کجا؟!...
بّه بسوزي تو دراين وادي غم ها بادرد...
تاکه دلسوخته از درد محبت باشي!!!
بس نبودت مگر اين تنهائي

تا کجا رسوائي ..تا کجا شيدائي؟!
اينهمه غصه بکامت دادند
زهراندوه بجامت دادند!
محو دلداده شدن تا به کجا
باز ديوانه شدن تا به کجا؟!
قفل وزنجير به هر دار ودري
تو هم آن غم بدل دربدري !!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
از عشق دل افروزم، چون شمع همی سوزم
چون شمع همی سوزم، از عشق دل افروزم

هرچند فقیرم من، گر دوست مرا باشد
چون گنج غنی باشم، گر مال بیاتدوزم

دانش نکند یاری در خدمت او کس را
من خدمت او کردن، از عشق وی آموزم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
یاران به خدا بی وفایی نکنید

با عاشق دل خسته جدایی نکنید

یا اینکه وفا کنید تا به آخر

یا اینکه از اول آشنایی نکنید
 
Last edited:

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

بگذار بمیرم
ای خوبتر از گل
ای پاکتر از قطره ی شبنم
ای دل به تو محتاج
من جز تو نخواهم ز دو عالم
دل در تب سنگین خمار است
ای دوست بهار است
جز چشم تو هر چشم خمار است
کیفیت چشمان تو چون جام شراباست
ای چشم تو سر چشمه ی خورشید
یک دم نگاهم کن
صیاد منم ای آنکه به دام تواسیرم
بگذار که از پای بیافتم
مستانه بمیرم
ای هستیم ز تو ارزنده چهدارم؟
که به پای تو بریزم؟
در کوی وفایت چشمانم
گر ندهد جان
گر سر ندهم بر سر پیمان
ای وای به من گر که به محشر
پرسند چه کردی در راه محبت؟
آخر چه بگویم ؟از فرط خجالت؟
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
ایستاده ام
تنها
پشت میله های خاطرات دیروز
این جا
انگشت هایم را می شمارم
یک
دو
سه......
ودست های تو در هم فرو رفته اند
تو
غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی
که مهربا نی ات را ثابت کنی
ولی...
ولی نفهمیدی که من
آن سوی خیابان
انتظارت را می کشم
تو بی وقفه فریاد کشیدی...
ومن
دیگر آزارت نمی دهم
زین پس
قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم
مطمئن باش...
هنوز هم قافیه را به چشمان تو
می بازم
مطمئن باش!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
تو رفتی و من هنوز
سکوت بعد رفتنت را
نمی توانم بشکنم

یا بهتر است بگویم
هیچ رغبتی ندارم
به شکستن سکوت
سکوت من چاره ای است
برای با تو بودن
در افکارم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
برسرم ابری ندارم
آسمانم سرد و تیره
کم کمک این ابر دلگیر
گشته بر مهتاب چیره
آن ستاره پشت ابر است
میزند سوسو از آن دور
میشود آرام آرام
با هجوم ابر ٬ بی نور
روی ایوان اتاقم
یک گل پیچک نشسته
از غروب آن ستاره
گویی او هم دلشکسته
می چکد اشک ستاره
نم نمک آرام آرام
می رباید ابر تیره
از ستاره بوسه و کام .
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
اي مرغ سحر ! چو اين شب تار
بگذاشت زسر سياهكاري
وز نفخه روحبخش اسحار
رفت از سرخفتگان خماري
بگشوده گره ز زلف زرتار
محبوبه نيلگون عماري
يزدان به كمال شد پديدار
و اهريمن زشتخو حصاري
يادآر زشمع مرده ! يادآر !
اي مونس يوسف اندر اين بند !
تعبير عيان چو شد تو را خواب ،
دل پر ز شعف ، لب از شكر خند
محسود عدو ، به كام اصحاب
رفتي بر يار و خويش و پيوند
آزادتر از نسيم و مهتاب
زان كو همه شام با تو يك چند
در آرزوي وصال احباب
اختر به سحر شمرده ، يادآر !
چون باغ شود دوباره خرم
اي بلبل مستمند مسكين !
وز سنبل و سوري و سپرغم
آفاق نگارخانه چين
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم
تو داده زكف زمام تمكين ،
زان نوگل پيشرس كه در غم
نا داده به نار شوق تسكين ،
از سردي دي فسرده ، يادآر !
اي همره تيه پورعمران
بگذشت چو اين سنين معدود ،
وان شاهد نغز بزم عرفان
بنمود چو وعد خويش مشهود ،
وز مذ بح زر چو شد به كيوان ،
هر صبح شميم عنبر و عود ،
زان كو به گناه قوم نادان ،
در حسرت روي ارض موعود
بر باديه جان سپرده يادآر !
چون گشت زنو زمانه آباد
اي كودك دوره طلايي
وز طاعت بندگان خودشاد
بگرفت ز سرخدا خدايي !
نه رسم ارم ، نه اسم شداد
گل بست زبان ژاژ خايي
زان كس كه زنوك تيغ جلاد
ماخوذ به جرم حق ستايي ، تسنيم وصال خورده ، يادآر !
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
چند روزی‏است كه از غربت باغ، علف هرزه صنوبر شده است
روزگاری ست كه از وهم نقاب، دل آیینه مكدر شده است
لاله در گوش گل نرگس گفت، پای چشم شهداتر شده است
باغ یكپارچه خنجر شده است، قصه زخم،مكرر شده است
بس كه ابری ست هوای پرواز، آسمان بغض كبوتر شده است
ساقه زرد غمی در دل من، ریشه كرده است، تناور شده است
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
بر سر اين ماسه ها دراز زماني است
كشتي فرسوده ئي خموش نشسته ست
ليك نه فرسوده آن چنان كه دگر هيچ
چشم اميدي به سوي آن نتوان بست
.

حوصله كردم بسي، كه ماهيگيران
آيند از راه سوي كشتي معيوب
:

پتك ببينم كه مي فشارد با ميخ
اره ببينم كه مي سرايد با چوب
.

مانده به اميد و انتظار كه روزي
اين به شن افتاده را بر آب ببينم
شادي بينم به روي ساحل آباد
وين ز غم آباد را خراب ببينم
.

پاره ببينم سكوت مرگ به ساحل
كامده با خش و خش موج شتابان
همنفس و، زير كومة من بيمار
قصة نابود مي سرايد با آن
. . .

پنجره را باز مي كنم سوي دريا
هر سحر از شوق، تا ببينم هستند؟
مرغي پر مي كشد ز صخره هراسان
.

چله نشسته قرق به ساحل اگر چند،
با دل بيمار من عجيب اميدي است
:

از قروق هوشيار و موج تكاپوي
بر دو لبش پوزخنده ئيست ظفرمند،
وز سمج اين قروق نمي رود از روي
!

كرده چنانم اميدوار كه دانم
روزي ازين پنجره نسيمك دريا
كلبة چوبين من بياكند از بانگ
با تن بيمار برجهاندم از جا
.

خم شوم از اين دريچه شسته ز باران
قطره ئي آويزدم به مژه ز شادي
:

بينم صيادهاي بحر خزر را
گرم به تعمير عيب كشتي بادي
.

نعره ز دل بركشم ز شادي بسيار
پنجره بر هم زنم ز خود شده، مفتون
.

كفش نجويم دگر، برهنه سر و پاي
جست زنم از ميان كلبه به بيرون
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
قصه های مرا
اگر در شبهای طولانی و تار
برای مسافران این گذر تعریف کنی
شب تیره تر می شود
فاصله ها طولانی تر
و گذشتن و رسیدن
سخت تر
قصه شکست مگر میتواند زیباتر از این باشد؟
قصه فاصله ها مگر می تواند
روشنتر از این باشد؟
هنوز نفهمیده ام ولی می گویند
فاصله مثل باد است
خاموش می کند شعله های ناپایدار عشقی را که مثل شمع باشد
و شعله های آتشین عشق های ماندنی را
وسعت می بخشد
من که دیرزمانیست خاموشم
و تو...
آتش گرفته ای!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
گر چه با يادش، همه شب، تا سحر گاهان نيلي فام،
بيدارم؛
گاهگاهي نيز،
وقتي چشم بر هم مي گذارم،
خواب هاي روشني دارم،
عين هشياري !
آنچنان روشن كه من در خواب،
دم به دم با خويش مي گويم كه :
بيداري ست ، بيداري ست، بيداري !
***
اينك، اما در سحر گاهي، چنين از روشني سرشار،
پيش چشم اين همه بيدار،
آيا خواب مي بينم ؟
اين منم، همراه او ؟
بازو به بازو،
مست مست از عشق، از اميد ؟
روي راهي تار و پودش نور،
از اين سوي دريا، رفته تا دروازه خورشيد ؟
***
اي زمان، اي آسمان، اي كوه، اي دريا !
خواب يا بيدار،

جاوداني باد اين رؤياي رنگينم !
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
در هواي دو گانگي ، تازگي چهره ها پژمرد.
بياييد از سايه - روشن برويم.
بر لب شبنم بايستيم، در برگ فرود آييم.
و اگر جا پايي ديديم ، مسافر كهن را از پي برويم.
برگرديم، و نهراسيم، در ايوان آن روزگاران ، نوشابه جادو سر كشيم.
شب بوي ترانه ببوييم، چهره خود گم كنيم.
از روزن آن سوها بنگريم، در به نوازش خطر بگشاييم.
خود روي دلهره پرپر كنيم.
نياويزيم، نه به بند گريز، نه به دامان پناه.
نشتابيم ، نه به سوي روشن نزديك ، نه به سمت مبهم دور.
عطش را بنشانيم ، پس به چشمه رويم.
دم صبح ، دشمن را بشناسيم ، و به خورشيد اشاره كنيم.
مانديم در برابر هيچ ، خم شديم در برابر هيچ ، پس نماز ما در را نشكنيم.
برخيزيم ، و دعا كنيم:
لب ما شيار عطر خاموشي باد!
نزديك ما شب بي دردي است ، دوري كنيم.
كنار ما ريشه بي شوري است، بر كنيم.
و نلرزيم ، پا در لجن نهيم ، مرداب را به تپش در آييم.
آتش را بشويم، ني زار همهمه را خاكستر كنيم.
قطره را بشويم، دريا را در نوسان آييم.
و اين نسيم ، بوزيم ، و جاودان بوزيم.
و اين خزنده ، خم شويم ، و بينا خم شويم.
و اين گودال ، فرود آييم ، و بي پروا فرود آييم.
برخود خيمه زنيم ، سايبان آرامش ما ، ماييم.
ما وزش صخره ايم ، ما صخره وزنده ايم.
ما شب گاميم، ما گام شبانه ايم.
پروازيم ، و چشم براه پرنده ايم.
تراوش آبيم، و در انتظار سبوييم.
در ميوه چيني بي گاه، رويا را نارس چيدند، و ترديد از رسيدگي پوسيد.
بياييد از شوره زار خوب و بد برويم.
چون جويبار، آيينه روان باشيم : به درخت ، درخت را پاسخ دهيم.
و دو كران خود را هر لحظه بيافرينيم، هر لحظه رها سازيم.
برويم ، برويم، و بيكراني را زمزمه كنيم.
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
نگاه كن من چه بی پروا، چه بی پروا
به مرز قصه های كهنه می تازم
نگاه كن با چه سرسختی تو این سرما
برای عشق یه فصل تازه می سازم
یه فصل پاك، یه فصل امن و بی وحشت
برای تو كه یك گلبرگ زودرنجی
یه فصل گرم و راحت زیر پوست من
برای تو كه باارزش ترین گنجی
نگاه كن من به عشق تو چه لیلا وار
تن یخ بستهء پروازو می بوسم
بیا گرم كن منو با سرخی رگ هات
من اون رگ های پر آوازو می بوسم
تو رو می بوسم ای پاكیزهء عریان
تو روپاكیزه مثل مخمل قرآن
طلوع كن من حرارت از تو می گیرم
ظهور كن من شهامت از تو می گیرم
بیا ، هیچ كس مثل من و تو عاشق نیست
مثل ما عاشق و همسایه و همدم
بیا ، از شیشهء سخت و بلند عشق
مثل ارابهء نور رد بشیم با هم
نگاه كن ، من چه شبنم وار، چه شبنم وار
به استقبال دستای خزون می رم
هراسم نیست از این سرمای ویران گر
برای تو ، من عاشقانه می میرم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
رفتي وبي تو دلم پر درد پاييز قلبم ساكت وسرده
دل كه ميگفتن مهرم با من كاش كي ميديدي بي توچه كرده

با توبه هر غم سنگ صبورم
بي توشكسته تاج غرورم
با تو يه چشمه چشمه روشن
بي تو يه جادم كه سوت وكورم
چه اشكم بي سراب خونه عشقم بي تو خراب
شاديا بي تو مثل حباب سايه آه نقش بر آب
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
تواز قلب پاکم خبر نداشتی ؛ تو عالم یه رنگی که ما رو کاشتی
نگو که این جدایی کارخدا بود ؛ مشکل فقط همین بود دوستم نداشتی
هر وقت میخواستم بگم یه با وفا باش ؛تو این همه غریبه یه آشنا باش
دلم تو سینه داد زد این التماسه ؛ فکر غرور این دلمحض خدا باش
نه جای قهر گذاشتی نه جای آشتی ؛ گفتی هواتو دارم اما نداشتی
نهاینکه تو عشقت من کم آوردم ؛ مشکل فقط همین بود دوستم نداشتی
شاید در این بازیقلبت بشه راضی ؛ ما رو شکستی
حالا که میسوزم از آتش عشقت ؛ خاموش نشستی
درغایت خوبی تو چیزی کم نداشتی ؛ مشکل فقط همین بود دوستم نداشتی
گفته بودی، ازغرورم، از سکوتم، خسته ای
من شکستم هر دو را
گفته بودم،از سکوتت،از غرورتخسته ام
به خاموشی مغرورانه ات
شکستی تو مرا
با تو گفتم
از همه تنهاییام، خستگی ام
با تو گفتم تا بدانی
با همه ناجیگری، بی ناجی ام
تو، سکوتتخنجریست
بر قلب من
و حضورت، مرهمی
بر زخم من
پس، باش
تا همیشه با منباش
 
بالا