• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

كتابهاي خوبي را كه خوانده ايد معرفي نماييد ( بحث و بررسی )

mohana

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 آگوست 2007
نوشته‌ها
58
لایک‌ها
0
از دوستان کسی میتونه یه کتاب خوب از مترلینگ معرفی کنه؟تعریف شخصیتشو زیاد شنیدم (از دانشمندان گوناگون
)دلم میخواد کتاباشم بخونم.
 

yujin

Registered User
تاریخ عضویت
30 ژانویه 2007
نوشته‌ها
47
لایک‌ها
0
محل سکونت
Tehran,Iran
بالاخره کتاب زوربای یونانی رو خوندم اون هم ترجمه قبل از انقلاب مال محمد قاضی
نمیدونم واقعا نمیدونم احساسمو چطوری بگم اینکه کتابو خوندم و خوشم اومد یا اینکه اعتراض کنم به بعضی چیزها!!!!!!!!!!!
کلا کتابهای کازانتزاکیس کتابهای خیلی مردسالاریه!مثلا دو تا شخصیت مرد داره یا یک شخصیت مرد این شخصیت ها با وجودی که خودشون هیچی نیستن یا اینکه پر از عیبن ولی بازم به خاطر مرد بودنشون مورد تحسین هستن!
اگر کسی طبع حساسی داشته باشه حتما از لحن نویسنده ناراحت و حتی منزجر میشه تا جایی که من خودم اینطوری شدم ولی چشممو روی زیبایی های کتاب نبستم
توی کتاب تا دلتون بخواد به جنس زن توهین میشه از ماده سگ گرفته تا پیره ماده خوک -سلیطه - برابر با شیطان
یعنی در تمام کتاب زنان موجودات بسیار سطح پایین و فقط در حد استفاده معرفی میشن البته ترجمه بی قید و شرط محمد قاضی هم این جریان رو شدیدتر کرده و آزار دهنده
اما اگر این چیز ها رو بزاریم کنار و مثل بقیه اوقات زندیگیمون از همه چیز گذشت کنیم و ثابت کنیم که این حرفها بی خودن ،
جاهایی که زوربا حرف میزنه یا داستان تعریف میکنه جالبه مهم اینه که مسائلی که در موردشون حرف میزنه همه مسائل زندگیه و رها شدن از این قید و بند دنیا و آزادی
آن چیزی که کتاب رو خیلی معروف کرده فیلم zorba the greek هست که کاستی های کتاب رو جبران کرده و همینطور بازی زیبای آنتونی کویین باعث شده کتاب جاودانه بشه اگر خواستین یه تیکه هایی از فیلمو ببینین برین یو توب و اوننجا میشه دید:)
 

fantesy

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 دسامبر 2007
نوشته‌ها
80
لایک‌ها
0
مادام بواري

نویسنده: گوستاو فلوبر
منبع: مهرگان مهرداد


امارئو دختر يك زارع نرماندي، با دكتر شارل بواري كه جواني كودن و نامطلوب است، ازدواج مي كند. طبيعتاً اين ازدواج با شكست مواجه مي شود، چه «اما» در طلب خوشبختي است كه درباره آن در كتاب ها مطالبي خوانده و يا از مردم مطالبي شنيده. «اما» از زندگي خسته كننده در آن شهر كوچك بسيار ناراضي است و به همين دليل پي در پي مرتكب حماقت هايي مي شود. ابتدا با يك منشي حقوق ترسو به نام لئون روي هم مي ريزد.

بعد به خاطر عشق خالصي كه به رودلف ثروتمند و عيب جو دارد با او سوار كشتي مي شود اما رودلف او را ترك مي كند و لذا دوباره به نزد لئون باز م گردد. لئون با توجه به علل قطع روابط قبلي شان، از پذيرفتن عشق مجدد «اما» مي ترسد.

«اما» كه روحاً شكست خورده و در ضمن مقدار زيادي هم به تاجر حيله گري به نام لورو كه مرتباً وي را تشويق كرده است به معشوقه هايش هدايي بدهد بدهكار است، با آرسنيك خودكشي مي كند. شارل هيچگاه به راستي نمي تواند «اما» را درك كند و جرياناتي را كه اتفاق افتاده براي خود حلاجي نمايد. او كمي پس از خودكشي زنش مي ميرد و فرزند بيچاره اش را تنها بر پيكر اقيانوسي از حد وسط بورژوازي كه خود و همسرش را در كام فرو برده، رها مي سازد.
 

fantesy

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 دسامبر 2007
نوشته‌ها
80
لایک‌ها
0
رشد و مارگريتا
گروه: نقد و شرح
نویسنده: ميخائيل بولگاكف
منبع: مهرگان مهرداد - آسيه عزيزي


اثر جاوداني ميخائيل بولگاكف از سه داستان مجزا و درعين حال در هم تنيده و مرتبط با هم تشكيل شده است. شرح كامل سفر ابليس و بندگانش در قالب پرفسور ولند و گربه اعجاب انگيز يا كروويوف ساحر به مسكو، عشق خالص و ناب مرشد و مارگريتا و درنهايت ماجراي پونتيس پلاطس پنجمين حاكم اورشليم و مصلوب شدن حضرت عيسي مسيح(ع) در زمان اين حاكم، سه بخش مجزاي كتاب را تشكيل مي دهند كه با تمهيدات و خلاقيت هاي بسيار زيباي نويسنده با يكديگر ارتباط پيدا مي كنند. در هم ادغام مي شوند و اثر مي گذارند و درنهايت در پايان داستان به وحدتي سمبليك مي رسند (يا به روايت مترجم محترم ارگانيك).

پل هاي ارتباطي بسياري توسط بلگاكف براي ارتباط اين سه بخش مجزا تعبيه شده از آن جمله شباهت شخصيت هاي داستان و سرنوشتشان، آتش سوزي و طوفاني كه در پايان داستان هر دو شهر اورشليم و مسكو را در بر مي گيرد، شهرهايي كه يكي مسلخ حضرت مسيح(ع) است و ديگري مذبح مرشد (و درواقع هر نويسنده مستقل و آزادانديشي در جامعه توتاليتر استاليني، مانند خود نويسنده) در روابط مرشد و مارگريتا، عشق و فداكاري، در ماجراي پونتيس پلاطس و حضرت مسيح(ع)، خيانت و طغيان وجدان آدمي و بالاخره در شرح سفر ابليس و همراهانش به مسكو، جامعه فاسد و دو روي شوروي سوسياليستي و مجمع هاي به اصطلاح روشنفكري و كانون نويسندگان گوش به فرمان ونو كرسفت آن را به خوبي مي بينيم كه هريك به طور مجزا تشريح شده است و اهداف نويسنده را از طراحي هريك از اين سه بخش (به طور منفك) آشكار مي كند.

درخلال داستان مي بينيم كه برخلاف ذهنيت ابتدايي ما اورشليم، اين مهد مذاهب و سرزمين پيامبران و اماكن مقدس، عاري از هرگونه رمز و راز و شگفتي است و درست در نقطه مقابل جامعه بسته و ديوان سالار (بروكراتيك) اتحاد جماهير شوروي مملو از حيرت و اعجاز است.

محدوديت هاي مكاني و زماني همه در نور ديده شده و آنچه كه با عقل و منطق سازگار نيست، در اين جامعه طبيعي و عادي جلوه مي كند. از نكات بسيار حائز اهميت اين كتاب، شباهت بي شائبه آن با كتاب مشهور گوته (دكتر فاوست) است. اين جنبه از كتاب در قالب معامله مارگريتا با ابليس و تفسير و تشريح بسيار زيباي بولگاكف و مجلس رقص ابليس نمود پيدا مي كند كه خود بخشي از تمهيدات زيركانه نويسنده براي بيان تفكرات فلسفي و نتيجه گيري هاي اخلاقي برخواسته از آن است گواينكه با حضور ابليس و همراهانش و مشكلات و معضلاتي كه در مسكو مي آفرينند بسياري از معضلات و آسيب هاي اجتماعي يك جامعه بسته مورد ارزيابي قرار مي گيرد و در كنار فلسفه و اخلاق مطرح شده در داستان، مجموعه منسجمي را از افكار و عقايد و ارزش ها تشكيل مي دهد.

نحوه تشريح شيطان و نوع نگاه بلگاكف به اين مظهر شر و فساد هم در نوع خود جالب توجه است. در مجلس رقص ابليس (كه با شرح كامل و صحنه آرايي هاي بسياري هم مزين شده) بندگان و بردگان شيطان را مي بينيم و يا در پايان داستان، هويت اصلي و واقعي همراهانش (بهيموت، كروويوف و عزرائيل) پي مي بريم و از سرگذشتشان و جرم و جنايتشان آگاه مي شويم و از آن مهمتر مي بينيم كه مانند دكتر فاوست، مرشد و مارگريتا كه در راه عشق جاودان خود با شيطان معامله كردند و روح و جان خود را به او فروختند از جانب حضرت عيسي(ع) و خداوند مهربان بخشوده شده و به همين دليل در مقام آرامش ابدي قرار مي گيرند. هرچند كه مستحق نور رحمت الهي و پيامبرش نبودند و آن را هم به دست نياوردند ولي آرامش بر آنها ارزاني شد.

در ماجراي پونتيس پلاطس (كه بخشي از آن از زبان رمان مرشد خوانده مي شود و خواننده در فصول بعدي به آن پي مي برد) به زيبايي نحوه برخورد حضرت مسيح(ع)، سعي و تلاش كاهنان يهودي براي حفظ موقعيت معنوي و از همه مهمتر غيرمعنوي خود، پول پرستي و درواقع دنياپرستي انسان (در قالب يهوداي خائن)، عذاب وجدان پونتس پلاطس، حاكم سنگدل و مقتدر يهودا در اثر مواجه شدن با فلسفه و كلام جان بخش و با نفوذ حضرت مسيح(ع)، همه و همه به نمايش درآمده و خواننده را با حالت روحي و رواني، واقعيت هاي اجتماعي و حقيقت وجودي انسان (كه نفوذ در آن بزرگترين و مخوف ترين سلاح پيامبران بوده است) آشنا مي كند و در بخش سوم داستان، يعني قصه عشق نافرجام مرشد و مارگريتا، علاوه بر عشقي تراژيك با حال و هواي نويسنده اي مغضوب و طرد شده توسط حاكميت ديكتاتوري شوروي آشنا مي شويم و آن را با گوشت و پوست خود درك مي كنيم و باز هم پي مي بريم كه دربسته ترين و ديكتاتورترين جوامع بشري نيز سيل انديشه و آگاهي توقف ناپذير است و راه خود را هرگونه كه شده (حتي در معامله با ابليس!!!) باز مي كند، به جلو حركت مي كند، تغيير مي كند و تغيير مي دهد. برملا شدن رازها و خيانت هاي اهالي چاپلوس و نوكرصفت شاغل در بروكراسي عظيم **** شوروي آن هم توسط ابليس (كه درواقع در حكم ارباب اين افراد است) و يا قتل يهوداي خائن آن هم به فرمان پونتيس پلاطس!! حاكم اورشليم و كارگزار سزار!! خود از نكات بسيار عبرت آموز و از دستمايه هاي بسيار ظريف نويسنده براي تشريح فلسفه و اخلاق موردنظر خود است. (گواينكه چنانچه وصفش رفت جنبه آسيب شناسي و جامعه شناسي هم دارد).

علاوه بر اين تمام مطالب ذكر شده، همانطور كه بيشتر منتقدان اعتقاد داشته اند، كتاب شرح حال و زندگينامه خود نويسنده را نيز در بر مي گيرد و اين مطلب هم در تشريح زندگي مردم مسكو و هم در تبيين ماهيت كانون نويسندگان شوروي و به خصوص در فشارهاي فوق تصور وارد شده بر مرشد آشكار مي شود و رنجنامه مردي است كه در چنين جامعه اي تنفس كرده و سختي ها و فشارهاي وارده بر آن را به خوبي لمس كرده است.

منتقدان غربي به واسطه ستيز خود با سوسياليسم، ماركسيسم، لنينيسم و از همه مهمتر استالينيسم بيش از هر چيز به اين جنبه از رمان بولگاكف توجه كرده اند (البته نقدهاي فراواني نيز در باب شباهت اين رمان با كتاب دكتر فاوست گوته نوشته شده است) ولي همانطور كه ديديم. اين كتاب تنها به اين موارد خلاصه نمي شود و منظومه اي متنوع از عشق تراژيك، تا سنگين ترين مفاهيم فلسفي و قوانين اخلاقي را در بر مي گيرد. رماني كامل كه نشانه رقابت با آثار كلاسيك رمان من ساير و آنها را به آوردگاه نبرد مي طلبد.


ميخائيل آفاناسيويچ بولگاكف روزنامه نگار، نمايشنامه نويس، داستان كوتاه و رمان نويس و نيز پزشك روسي كه در ماه مه ۱۸۹۱ در «كي يف» به دنيا آمد. او دو برادر و چهار خواهر داشت و فرزند ارشد يك پروفسور الهيات بود كه در آكادمي كي يف تدريس مي كرد و مادرش زني تحصيلكرده و فوق العاده مذهبي بود كه پس از مرگ پدر ميخائيل در ۱۹۰۷ مسؤوليت تحصيلات پسرش را بر عهده گرفت.

بولگاكف تحصيلات ابتدايي و دبيرستان را در كي يف به پايان رساند و از سال ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۴ در باشگاه ورزشي كي يف عضو شد. معلم او در اين باشگاه تاثير زيادي بر او گذاشت. نويسندگان مورد علاقه او در اين دوران گوگول، پوشكين، داستايوفسكي و ديكنز بودند. تحصيلات در رشته پزشكي را در دانشگاه «سنت ولاديمير» در همان شهر با موفقيت شايان تحسيني به پايان رساند. از ۱۹۱۶ تا ۱۹۱۸ به عنوان پزشك در بيمارستان نظامي كي يف و نيز بيمارستان هاي منطقه اي طبابت كرد و پس از مدتي خدمت در بيمارستان «چرنوفسكي»، بولگاكف به عنوان پزشك ايالتي به ايالت اسمولنسك اعزام شد. تجربه اين روزها را در كتاب «خاطرات يك پزشك روستايي» بعدها به تحرير درآورد. در ۱۹۱۸ به كي يف بازگشت و در مطبي كه در خانه خود داير كرده بود به طبابت ادامه داد و سالهاي وحشتناكي از جنگ داخلي روسيه را تجربه كرد. او شاهد اشغال آلمان ها و سپس ارتش سرخ بود.

در ،۱۹۱۹ در اغتشاشات سياسي جنگ داخلي به عنوان پزشك جنگي به خدمت ارتش سفيد درآمد. برادران او نيز در ارتش سفيد عليه بلشويك ها (ارتش سرخ) جنگيدند و سرانجام در پاريس ساكن شدند. بولگاكف از سوي ارتش سفيد به عنوان پزشك به كوكازوس اعزام شد. او در طول سال هاي جنگ از اعتياد به مورفين رنج مي برد ولي با كمك همسر اولش تاتيانانيكالوونا (ازدواج در ۱۹۱۳) بر اعتيادش غلبه كرد. در اواخر ،۱۹۱۹ بولگاكف ارتش را ترك كرد و در ۱۹۲۰ طبابت را نيز رها كرد تا فعاليت هاي نويسندگي را آغاز كند.

بولگاكف در اتوبيوگرافي اش در مورد چگونگي شروع نويسندگي مي گويد: «يك شب در ۱۹۱۹ وقتي در قطار بودم يك داستان كوتاه نوشتم. در توقف قطار در شهر بعدي، آن را به ناشر يك روزنامه دادم و او آن را در روزنامه اش چاپ كرد.
ازدواج اول بولگاكف در ۱۹۲۴ به جدايي انجاميد و پس از چندي در همان سال با ليوبوف بروزرسكايا ازدواج كرد. اين سال همچنين سال نوشتن رمان «گارد سفيد» بود كه از اولين كارهاي جدي او و تجربيات بولگاكف در طي جنگ داخلي اوكراين است.

متن كامل كتاب در ۱۹۲۵ پايان گرفت ولي انتشار آن ۲۹ سال پس از مرگ نويسنده اش در ۱۹۶۹ صورت گرفت. داستان، گزارش سالهاي آشوب زده بين ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱ است كه در زندگي خانواده وايت در اوكراين منعكس مي شود و نشان دهنده سرنوشت روشنفكران روسيه و افسران ارتش تزاري در طول جنگ داخلي است. دو قسمت از اين داستان در روزنامه «روسيا» چاپ شد كه آن هم قبل از چاپ قسمت سوم تعطيل شد. در ۱۹۲۴ «تخم مرغ هاي منحوس» و در ۱۹۲۵ «دل سگ» را نوشت كه هر دو نمايشنامه درباره سرنوشت و فرجام يك دانشمند و سوءاستفاده از كشف اوست. موضوعي كه دوباره در نمايش «آدام وايو» ظاهر شد (۱۹۳۱). «دل سگ» اثر طنزآميزي بود درباره زندگي مردم شوروي در قالب داستان علمي - تخيلي كه محكوم به چاپ نشدن گرديد. در ۱۹۲۵ براي ادامه كار به تئاتر هنر مسكو پيوست و نمايشنامه هاي زيادي نوشت و روي صحنه برد كه با استقبال زياد مردم نيز روبرو گشت.

در ۱۹۲۶ نمايش كمدي «آپارتمان زويا» و در سال ۱۹۲۸ «جزيره كريمسون» را نوشت كه هر دو پس از چند بار نمايش آنها، ممنوع شدند و نمايش «فرار» در ۱۹۲۸ حتي يك بار هم روي صحنه نيامد ولي در سال ۱۹۱۷ فيلمي از روي آن ساخته شد. بولگاكف در ۱۹۲۸ همچنين «روزهاي توربنها» را نوشت كه به نمايشنامه درآورده شده «گارد سفيد» بود كه بنا به تقاضاي تئاتر هنر مسكو به صورت نمايشنامه درآورده شد و براي اولين بار همانجا روي صحنه رفت و براي نويسنده يك شبه موفقيتي بزرگ به ارمغان آورد، اگر چه همزمان بابت نقش هاي دلسوزانه افسران گارد سفيد در جنگ انتقادهاي خصمانه اي نيز دريافت كرد. اين نمايش از نمايشات دلخواه استالين بود كه در ۱۹۲۹ اجراي آن ممنوع و در سال ۱۹۳۲ آزاد گرديد اما فقط ۱۵ سال پس از مرگ نويسنده اش، يعني ۱۹۵۵ بود كه به چاپ رسيد.

بولگاكف در «ماجراهاي چي چي گو» داستان هايي از زندگي قهرمان «ارواح مرده» اثر گوگول را نوشت كه در سالهاي بين ۱۹۲۱ و ۱۹۲۷ به ميان سياست اقتصادي تازه شوروي پرتاب شده است. او چندين نمايشنامه ديگر نوشت و تبديل به يكي از نويسندگان ثابت تئاترهاي روسي در دوره خود شد. او «دون كيشوت» اثر سروانتس را براي صحنه تئاتر تنظيم كرد كه اجراي آن ممنوع شد. انتقادهاي بولگاكف از سيستم حاكم بر شوروي مورد پذيرش نويسندگان ديگر قرار نگرفت. تا ۱۹۳۰ كارهاي بولگاكف يا به ندرت چاپ شدند و يا اصلاً به چاپ نرسيدند.

نمايشنامه هاي او نيز مورد استقبال خصمانه مطبوعات شوروي قرار گرفت و همچنان كه در ادامه قرن بيستم اتحاد جماهير شوروي از نظر ايدئولوژي و سياست هاي اقتصادي استوارتر و سخت گيرتر مي شد، كارهاي بولگاكف نيز بيشتر و بيشتر مورد حمله قرار مي گرفت و در سال ۱۹۲۹ تمام نمايشنامه هاي او توقيف شدند. در همين سال بود كه بولگاكف نامه اي به ماكسيم گوركي نوشت و در قسمتي از آن گفت: «همه نمايشنامه هاي من توقيف شدند و حتي يك خط از نوشته هاي من در جايي به چاپ نرسيده است. هيچ كاري ندارم.

حتي يك كوپك از حق تاليف آثارم هم به دست نياورده ام و هيچ شخص يا سازماني به درخواست ها و سوالاتم پاسخ نمي دهد. »
سرانجام در اوج نااميدي و بيكاري كه گذران زندگي را براي نويسنده مشكل ساخته بود، بولگاكف نامه اي به دولت و شخص استالين نوشت و در آن تقاضا كرد كه به او اجازه مهاجرت داده شود. ولي تقاضايش بيهوده بود و به او اجازه چنين كاري داده نشد. در عوض بخت به ياري او آمد و استالين شخصاً به او تلفن زد و با او گفتگو كرد. پس از اين مذاكره تلفني، بولگاكف به عنوان دستيار تهيه كننده در تئاتر هنرهاي مسكو استخدام شد.

اگر چه لطف استالين توانست او را از توقيف و زندان يا اعدام نجات بخشد ولي نوشته هاي او همچنان غيرقابل چاپ ماندند. بولگاكف آثار كلاسيك چندي براي صحنه تئاتر تنظيم كرد و اواخر ۱۹۳۰ تبديل به اپرانويس و مشاور تئاتر هنري بولشوا گرديد. در رمان تئاتري او به نام «برف سياه» كه در ۱۹۳۰ نوشت و ۲۵ سال پس از مرگش در ۱۹۶۵ منتشر گرديد، بولگاكف احساس عشق و نفرت خود را شرح داده و از استانيلافسكي براي ناكامي نمايشنامه اش «توطئه هيپوكراتها» كه تحت عنوان مولير روي صحنه آمده بود، انتقام گرفت. در صحنه اي از اين نمايش لويي چهاردهم مي گويد: «پس اين جاست. اين نويسنده مظلوم و پريشان من است. او ترسيده. لطف ما شامل حال كسي خواهد شد كه او را از خطري كه تهديدش مي كند، آگاه سازد. . . ممنوعيت لغو شد. تو مي تواني حتي تارتف را هم روي صحنه ببري. »

در سال ۱۹۳۲ بولگاكف كه مدتي بود كه از همسر دومش جدا شده بود عاشق النا سرجيونا سيلوفسكايا شد و با او ازدواج كرد و هم او بود كه حمايت ها و عشق و وفاداريش تاثير بسياري بر زندگي و اثر جاويدان او «مرشد و مارگريتا» گذاشت. همچنين در سال ۱۹۳۳ رمان «زندگي آقاي مولير» را نوشت كه براي انتشار مردود شناخته شد. در سال ۱۹۳۵ «ايوان واسيليچ» را نوشت كه در ۱۹۷۰ فيلمي از آن ساخته شد. «توطئه هيپوكراتها» را كه در سال ۱۹۳۶ نوشت، در پرادوا مورد انتقادهاي منفي قرار گرفت و مدت چهار سال تمرين آن در تئاتر هنر مسكو طول كشيد ولي فقط پس از هفت سانس نمايش آن ممنوع شد و ۳۰ سال پس از مرگ بولگاكف بود كه در ۱۹۷۰ منتشر گرديد. با نمايشنامه ديگر او كه بيوگرافي پوشكين بود به نام «آخرين روزها ۱۹۳۵» نيز كم و بيش همين برخورد صورت گرفت و آن هم عاقبتي مشابه قبلي پيدا كرد و سه سال پس از مرگ نويسنده اش بود كه براي اولين بار به روي صحنه رفت.


نويسنده نااميد تلاش كرد تا لطف دولت شوروي را با نوشتن نمايشنامه اي به مناسبت شصتمين سالگرد تولد استالين به دست آورد. نمايشنامه «باتوم ۱۹۳۹» استالين را در سال هاي جواني به عنوان عضوي فعال و انقلابي ترسيم مي كرد و حوادث آن در كوكازوس مي گذشت. بولگاكف براي آغاز تمرينات اين نمايش با قطار در راه بود كه به او خبر دادند اجراي اين نمايشنامه توسط شخص استالين ممنوع شده و اين آخرين ضربه تاثير بسيار سختي بر روحيه افسرده و بيماري قلبي او گذاشت. بولگاكف در ۱۰ مارس ۱۹۴۰ درگذشت و در گورستان نوودرويچي به خاك سپرده شد. او هرگز نتوانست روسيه را ترك كند و براي ملاقات برادرانش در پاريس ويزا بگيرد. او به عنوان مخالف ترين نويسنده ضد شوروي شناخته شد كه در تمام دوران نويسندگي مورد بي مهري مقامات، مطبوعات و منتقدان قرار گرفت و به قول خودش: «وقتي آلبوم بريده هاي روزنامه ها را ورق مي زنم كه درباره من و كارهايم نوشته اند، مي بينم در طول ۱۰ سال كار و فعاليتم در رشته ادبيات، ۳۰۱ مقاله مطبوعات شوروي در اين باره نوشته شده كه از اين ها فقط سه تا تحسين آميز و ۲۹۸ تاي ديگر خصمانه است، فحش و ناسزا.» اگر چه او به عنوان نويسنده در معرض محدوديت ها و آزار و فشارهاي رواني بسياري قرار گرفت ولي از حملات مستقيم مقامات رسمي و اعدام جان سالم به در برد و اين زماني بود كه ديگران در گولاي - آرچي پلاگو زنداني يا هلاك مي شدند.





• مرشد و مارگريتا


مهم ترين اثر بولگاكف، رمان ارزشمند «مرشد و مارگريتا» است كه نوشتن آن از ۱۹۲۸ آغاز شد و دوازده سال تغيير و اصلاح آن طول كشيد. اما از آنجا كه اين تغييرات همچون متن كتاب موافق جو سياسي حاكم بر شوروي نبود، جلو انتشار آن گرفته شد. با وجود اين حتي در بستر مرگ نيز، بولگاكف متن را اضافه و اصلاح مي كرد. سرانجام پس از يك بار سوزاندن تمام متن و بارها تغيير و اصلاح، به همت همسرش النا در دو هفته قبل از مرگ نويسنده كامل شد ولي ۲۶ سال پس از مرگ بولگاكف، سال ۱۹۶۶ بود كه با حذف صفحات زيادي از آن براي اولين بار در شوروي به چاپ رسيد.

متن كامل تر در ۱۹۷۳ و متن كامل و اصلاح شده در ۱۹۸۹ به چاپ رسيد.
رمان خيالي - شيطاني «مرشد و مارگريتا» به عنوان بزرگ ترين رمان روسي در قرن بيستم و اثري كلاسيك شناخته شده اما متاسفانه توجهي را كه شايسته آن بوده تاكنون دريافت نكرده است. پس از هشت سال كه بولگاكف نمايشنامه و داستان كوتاه مي نوشت، نوشتن اين كتاب را آغاز كرد و در ۱۹۳۸ آن را به پايان رساند. يك سال پس از آن نابينا شد ولي همچنان با همت همسرش، النا كه به اين اثر عشق مي ورزيد، به اصلاح و تغيير كتاب ادامه مي داد و در سال ۱۹۴۰ نيز درگذشت بدون اين كه چاپ آن را ببيند.

مرشد و مارگريتا در سال ۱۹۶۶ به صورت كتاب منتشر شد ولي قبل از ان به صورت پاورقي در مجله مسكووا منتشر مي شد. به دليل تيراژ كم و استقبال فراوان از آن به زودي كتاب در شوروي ناياب شد و در جلسات عمومي خوانده مي شد. البته قسمت هايي از آن به دليل نگارش صريح آن درباره استالينيسم و سكس با سانسور مواجه شد. اما خوشبختانه در برگردان انگليسي آن دست نخورده ماند.

همچون همه آثار ادبي بزرگ، اين كتاب نمايانگر دوره و زمان خاصي نيست. جزء به جزء اين كتاب جرقه و غوغايي است در زمان حال همچنان كه در گذشته و بدون شك در آينده. درواقع همه كس از اين داستان چند لايه و ديوانه لذت مي برد. نيروهاي خارق العاده و حوادث شگفت انگيز و تخيلي همراه با طنزي در نگارش خواننده را جذب مي كند. بررسي درونمايه هاي فلسفي و مذهبي در اين كتاب به گرد نفوذ شيطان در زندگي مدرن مسكو و مصلوب كردن عيسي مسيح مي گذرد. اين روايت پيچيده تركيبي است از گفتگوهاي دوجانبه و ضد و نقيض در قلمرو علم، ادبيات، تاريخ و سياست همراه با نمايش گوشه اي از جامعه به اصطلاح روشنفكران آن زمان در قالب طنز و استهزا با حوادث خنده آور و عجيب و غريب و متاثر كننده.

داستان از يك پارك عمومي آغاز مي شود كه در آن سردبير يكي از مجلات به نام بريلوز با شاعري به نام بزدومني درباره عدم وجود خدا بحث مي كنند و با حضور ابليس در گفتگوي آنها به هيات شخصي خارجي و مرموز ادامه مي يابد. اين شخص قصد دارد اين دو روشنفكر را متوجه كمبود اطلاعات و باورهاي نادرستشان كند و براي اين كار گوشه اي از محاكمه عيسي مسيح را توسط پنتيوس پيلاطس نقل مي كند كه به عقيده برليوز با روايت انجيل ها كاملا متفاوت است. شخص خارجي با اعلام هم صحبتي اش با كانت در قرن هجدهم و حضورش در جلسه محاكمه مسيح، حيرت و يقين به ديوانگي اش را در دو نويسنده برمي انگيزاند. در پايان بحث نيز زمان و چگونگي مرگ برليوز را پيش گويي مي كند كه آن هم به زودي به حقيقت مي پيوندد و اين تازه آغاز ماجراهاي عجيب و غريب است. خارجي شيك پوش با چشماني يكي سياه و يكي سبز، با دندان هايي با روكش طلايي در سمت راست و روكش پلاتين در سمت چپ كه به نظر مي آيد همه چيز را مي داند، ابليس است. او خود را ولند و استاد جادوي سياه معرفي مي كند. باند او متشكل است از: مردي قد بلند و بسيار لاغر با عينك پنسي به چشم كه يك شيشه آن مفقود و شيشه ديگر براق است، كت پيچازي به تن و شلوار كوتاهي به پا كه خود را كروويف واو را فاگت مي نامد. ديگري مردي كوتاه قد و چهار شانه است با موهاي سرخ آتشين به نام عزازيل و زني با سري قرمز و چشماني سبز به نام هلا كه كاملاً برهنه است. عجيب ترين عضو اين گروه هم گربه اي عظيم الجثه و سياه رنگ است به نام بهيموت كه سيگار برگ مي كشد، ودكا مي نوشد، مانند انسان ها حرف مي زند و روي دو پاي عقبش راه مي رود.

اين كتاب كه به شيوه اي متفاوت نگاشته شده درواقع از سه داستان تركيب شده كه نويسنده به طوري زيبا و با مهارت اين سه را در هم پيچيده و به هم ارتباط داده است. داستان اول حضور شيطان است با دارودسته اش در مسكو، او مي خواهد ببيند آيا مي تواند كاري نه شيطاني كه حتي خوب انجام دهد. داستان دوم روايت محاكمه مسيح است توسط حاكم يهودا در اورشليم و شرح مصلوب شدن او و سرنوشت حاكم بر روايتي تازه. داستان سوم حكايت مرشد و مارگريتا و عشق آنهاست. مرشد رمان نويس ناموفقي است كه كتابي درباره پونيتوس پيلاطس نوشته ولي منتقدان آن را «دين زدگي» ناميده و با مقالات تندي به او حمله كرده و مانع چاپ كتابش شده اند.

مرشد نيز دچار بيماري و افسردگي گشته، دستنوشته هاي كتابش را سوزانده و كارش به تيمارستان كشيده است، همانجا كه بزدومني، شاعر بيچاره ابتداي كتاب، و ديگراني كه هر يك به نوعي شيطان يا دارودسته اش را ديده اند در آنجا جمع شده اند. مارگريتا زني است شوهردار و عاشق مرشد و كتاب او كه حاضر شده براي بهبودي مرشد و چاپ كتابش روح خود را به شيطان بفروشد. اين كتاب داراي نگاهي تازه است به شيطان. او كه از نظر نويسنده از بسياري انسان هاي به ظاهر محترم، پليدتر نيست و او كه بر عكس باور عمومي در اين كتاب، انسان ها را به دليل حرص و طمع، ظلم، دروغ گويي يا فساد اخلاقشان تنبيه مي كند! و بر مرشد به دليل كتابي كه نوشته و مظلوميتش ترحم مي كند و حتي به پاداش اينها به او آرامش مي بخشد. (البته به توصيه مسيح كه توسط نماينده اش به او اعلام شده) اين كتاب همچنين محاكمه عيسي را نيز با نگاهي ديگر روايت كرده است و از باور حاكم مي گويد به بيگناهي عيسي و ناچاري او از تائيد حكم اعدام وي و سرنوشت او در دنياي فاني پس از مرگ.


با نگاهي به زندگي بولگاكف، نقاط اشتراك بسياري با او و مرشد كتاب پيدا مي شوند. سرنوشت مرشد و برخورد منتقدان با كتابش همان است كه بر سر بولگاكف و آثار او به خصوص همين «مرشد و مارگريتا» آمد. مارگريتا نيز كه در نگارش اول نبود و پس از آشنايي بولگاكف با همسرش در كتاب وارد شد، همان نقشي را در زندگي مرشد دارد كه النا و حمايت ها و عشق و وفاداريش در زندگي بولگاكف.

بسياري از نكات طنز در اين كتاب حرص و طمع، غرور و نخوت و تنگ نظري انسان ها را هدف قرار مي دهد. برخي اين كتاب را به عنوان ستايشي از سياست استاليني در قطع عوامل بورژواي جامعه شوروي قلمداد مي كنند. عده اي نيز بر اين باورند كه ميخاييل بولگاكف با انتشار اين رمان به خصوص و آثار ديگرش به عنوان حلقه رابطي شد ميان برخي نويسندگان همچون واسيلي آكسنف، آندره سينافسكي و برادران سترا گالتسكي با رسوم گذشته و نويسندگاني چون گوگول و داستايوفسكي. اما آنچه همگان درباره آن متحدالقولند اين است كه ميخائيل آفاناسيويچ بولگاكف كه در دوران حياتش به هيچ وجه وي آنچنان كه شايسته اش بود شناخته و ارج نهاده نشد، اكنون نام او با اثر جاويدانش «مرشد و مارگريتا» در تاريخ ادبيات روسي و جهان به بلندي و آوازه اي به سزا همواره جاويدان خواهد ماند.
 

mos

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
4 مارس 2005
نوشته‌ها
4
لایک‌ها
0
سن
56
سلام. من کتاب عطرسنبل عطر کاج را خیلی دوست داشتم. نوشته فیروزه جزایری دوما.
ترجمه: محمد ******* نیا!
 

nikita-83

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2008
نوشته‌ها
37
لایک‌ها
0
محل سکونت
Tehran
من آخرین کتابی که خوندم و خیلی بهم چسبید "استخوانهای دوست داشتنی" اثر آلیس سبالد بود! این کتاب معرکه است و نفس من بند اومده بود. چیزی که میگم داستان رو لو نمیده چون پشت جلدش همین چاپ شده:
"دختری 14 ساله که بعد از اینکه توسط مرد همسایه مورد تجاوز قرار میگیره به قتل می رسه و به بهشت میره و از اونجا زندگی خونواده و دوستانش روی زمین رو بعد از مرگش نظاره میکنه"
میشه گفت این کتاب با اینکه با تراژدی شروع میشه و در واقع درباره این دختره اما در اصل نشون میده چطور مرگ یک عزیز میتونه روی زندگی یک خونواده شاد اثری عمیق بذاره!

راستی کتاب "راز فال ورق" هم اثر زیبای دیگه ای از نویسنده دنیای سوفیه! اونم کتابیه که به هر کتابخونی پیشنهادش می کنم!
 

samak ayyar

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 جولای 2006
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
3
من آخرین کتابی که خوندم و خیلی بهم چسبید "استخوانهای دوست داشتنی" اثر آلیس سبالد بود! این کتاب معرکه است و نفس من بند اومده بود. چیزی که میگم داستان رو لو نمیده چون پشت جلدش همین چاپ شده:
"دختری 14 ساله که بعد از اینکه توسط مرد همسایه مورد تجاوز قرار میگیره به قتل می رسه و به بهشت میره و از اونجا زندگی خونواده و دوستانش روی زمین رو بعد از مرگش نظاره میکنه"
میشه گفت این کتاب با اینکه با تراژدی شروع میشه و در واقع درباره این دختره اما در اصل نشون میده چطور مرگ یک عزیز میتونه روی زندگی یک خونواده شاد اثری عمیق بذاره!

راستی کتاب "راز فال ورق" هم اثر زیبای دیگه ای از نویسنده دنیای سوفیه! اونم کتابیه که به هر کتابخونی پیشنهادش می کنم!

در مورد کتاب استخوانها دوست داشتنی باید بگوییم منهم از خواندن آن لذت بردم و فکر می کنم خواندن این کتاب بخصوص برای افرادی که نزدیکانشان را از دست می دهم بسیار مفید است.

در ضمن کتاب دیگری نیز خواندم به نام «پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید» که آنهم کتاب قشنگ و زیبای بود و توصیه می کنم بخوانیدش.

شاد باشی
 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
در ضمن کتاب دیگری نیز خواندم به نام «پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید» که آنهم کتاب قشنگ و زیبای بود و توصیه می کنم بخوانیدش.

من این کتاب رو خودنم..خیلی کتاب جالبیه..کتاب" برای یک روز بیشتر "از همین نویسنده -"میچ آلبوم" - رو هم توصیه میکنم بخونید..اونم فوق العاده است.....

کتاب دیگه ای که پیشنهاد میکنم بخونید کتاب یگانه اثر ریچارد باخه با ترجمه ی خانم سپیده عندلیب..واقعا شاهکاره...
همینطور بقیه ی کتاب های ریچارد باخ....پلی به سوی جاودانگی....گریز از سرزمین امن...پندار...جوناتان مرغ دریایی...هیچ راهی دور نیست.....
 

samak ayyar

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 جولای 2006
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
3
من این کتاب رو خودنم..خیلی کتاب جالبیه..کتاب" برای یک روز بیشتر "از همین نویسنده -"میچ آلبوم" - رو هم توصیه میکنم بخونید..اونم فوق العاده است.....

کتاب دیگه ای که پیشنهاد میکنم بخونید کتاب یگانه اثر ریچارد باخه با ترجمه ی خانم سپیده عندلیب..واقعا شاهکاره...
همینطور بقیه ی کتاب های ریچارد باخ....پلی به سوی جاودانگی....گریز از سرزمین امن...پندار...جوناتان مرغ دریایی...هیچ راهی دور نیست.....

کتابهای ریچارد باخ را اکثر خوانده ام. اما هیچ کدام مثل جوناتان مرغ دریایی به من نچسبید! :happy:
اون کتاب «برای یک روز بیشتر» هم باید بروم دنبالش. تازه چاپ شده؟
 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
کتابهای ریچارد باخ را اکثر خوانده ام. اما هیچ کدام مثل جوناتان مرغ دریایی به من نچسبید! :happy:
اون کتاب «برای یک روز بیشتر» هم باید بروم دنبالش. تازه چاپ شده؟

بله جوناتان خیلی قشنگ بود...گریز از سرزمین امن رو هم خوندین؟

"برای یک روز بیشتر "میچ آلبوم چاپ امساله ،من خودم چند ماه پیش گرفتم..
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
یکی از کتاب هایی که من خوندم و واقعا لذت بردم ،کتاب "فریدون سه پسر داشت"نوشته ی :عباس معروفی بود.
که البته 3/4 سال پیش بود که خوندمش و اون زمان در ایران اجازه ی چاپ نداشت ،من دانلودش کردم.الان رو خبر ندارم که در ایران چاپ می شه یا نه.ولی خوندنش رو به همه پیشنهاد نمی کنم!چون کتاب سیاسی هست.البته اون چیزی که باعث جذابیت این کتاب شده،نثر زیبا و دوست داشتنی عباس معروفیه که بسیار زیبا تونسته اتفاقات رو از لحاظ زمانی کنار هم بچینه. این کتاب به نظر من که از همه ی آثار"معروفی" برجسته تره !
 

dina_b

Registered User
تاریخ عضویت
18 ژوئن 2007
نوشته‌ها
86
لایک‌ها
7
من کتاب مائده های زمینی نوشته ی آندره ژید را خیلی دوست دارم .
این کتاب به نوعی دل نوشته های نویسنده است و من جستجو برای یافتن عواملی برای ادامه ی زندگی و امید به آن را در ورق به ورق این کتاب احساس می کنم . یکی از جملاتی که در کتاب است و خیلی برایم جذاب است :
(ناتانائیل ، بگذار تا عظمت در نگاه تو باشد نه در چیزی که به آن می نگری )
مقصود از ناتانائیل در این کتاب ، خداداد یا یزدان بخش است . در این کتاب از این گونه جملات زیبا فراوان یافت می شود .

و کتابی دیگر از آندره ژید به نام در تنگ که آن هم برایم خیلی دوست داشتنیست .

این کتاب ماجرای دلدادگی میان دختری به نام آلیسا و پسری به نام ژروم است که این دلدادگی در نهایت با عشقی آسمانی گره می خورد . نهایت این عشق خیلی زیباست .

پیشنهاد می کنم اگر تا به حال این دو کتاب را نخوانده اید حتما تهیه کرده و بخوانید .
 

ziexify

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 نوامبر 2007
نوشته‌ها
39
لایک‌ها
0
به خاطر راه اندازي اين تاپيك عالي از behrooz جان تشكر مي كنم. اما كتاب:
انسان و سمبولهايش كه زير نظر روانشناس بزرگ كارل گوستاو يونگ نوشته شده و اثر بسيار جالبي در مورد ضمير هاي مختلف انسان و خواب ها و معاني آنها و... است. من خواندن اين كتاب رو به همه توصيه مي كنم.;)
 

dina_b

Registered User
تاریخ عضویت
18 ژوئن 2007
نوشته‌ها
86
لایک‌ها
7
به خاطر راه اندازي اين تاپيك عالي از behrooz جان تشكر مي كنم. اما كتاب:
انسان و سمبولهايش كه زير نظر روانشناس بزرگ كارل گوستاو يونگ نوشته شده و اثر بسيار جالبي در مورد ضمير هاي مختلف انسان و خواب ها و معاني آنها و... است. من خواندن اين كتاب رو به همه توصيه مي كنم.;)

منم از این سبک کتاب ها که بر مبنای نظریه های کارل گوستاو یونگ نوشته شده اند ، کتابی خوندم به نام خودشناسی با روش یونگ که انصافا اینم کتاب خوبیه . از عنوان کتاب هم مشخصه که درباره ی چیه :happy:
 

nsh

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژانویه 2006
نوشته‌ها
685
لایک‌ها
4
محل سکونت
i & j : 2 & 3
كسي تو مايه هاي كتابايه ارتور سي كلارك هست ؟ مجموعه راما رو كسي خونده؟
 

English Lord

کاربر فعال سریال های تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 آگوست 2007
نوشته‌ها
3,337
لایک‌ها
98
محل سکونت
NeverLand
کتاب احکام و روابط زن و مرد.....


نوشته ایت الله گلپایگانی و آقای ***** و آقای اراکی هستش..:)


خیلی کتاب خوبیه...توصیخه میکنم حتما و حتما و حتما وهزار بار حتما این کتاب رو بخرید و بخونید:)
 

zxcvmohsen

Registered User
تاریخ عضویت
9 جولای 2007
نوشته‌ها
1,033
لایک‌ها
25
سلام دوستان
کتابي که معرفي مي کنم از يه وبلاگ فارسي پيدا کردم که متاسفانه اسمش رو الان خاطرم نيست
موضوع کتاب همونطور که از اسمش پيداست در مورد نحوه برقراری بهترین ارتباط با همسر در حین هم آغوشیست، این مساله مشکلیست که بسیاری از مردان از آن رنج می برند و ناخواسته مشکلات عدیده ای در زندگیشون پیش میاد.. مخصوصا اینکه در کشور ما متاسفانه در مورد این مسائل صحبتی نمی شه و عموما از روش های علمی و مناسب اون بی اطلاعیم.
ازتون خواهش می کنم بحث رو به حاشیه نکشید تا نتیجه بگیریم.
دوستان می تونن نسخه اینترنتی کتاب رو از اینجا دانلود کنن..
و اما اصل مطلب:
دوستانی که تمایل دارن در ترجمه گروهی کتاب شرکت کنن به من PM بدن تا صفحات را بین افراد تقسیم کنیم و در این کار مفید شرکت داشته باشیم. با توجه به حجم نسبتا کم صفحات کتاب اگه نفرات زیاد شن خیلی زود به نتیجه می رسیم
پیشاپیش از همکاری مدیریت بخش هم ممنونم
 

Limelight88

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
9 مارس 2008
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
Norwegian wood از haruki murakami, کتابه خيلی خوبی بود. متأسفانه به فارسی ترجمه نشده و فکرم نميکنم
قبله ترجمه باشد. کتابه ديگری به اسمه 69 که خيلی کتابه خوبی بود از نويسنديه japan اي Rye murakami
بر اساسه اين کتاب فيلميم سخته شده که به خوبيه کتاب نيست. دومی بسير قبله ترجمه است آلبته به ياده دورانه 69 و
سلهيه Marx خونيو انقلاب کردن.
 

دریا

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
14 آپریل 2008
نوشته‌ها
31
لایک‌ها
0
سلام به همه دوستان
می شه لطفا کتابی معرفی کنید که واسه هدیه دادن بسیار زیبا و مناسب باشه؟
ضمنا از بین کتابای زیر کدوم رو واسه خوندن به ترتیب، پیشنهاد میدید که خسته کننده نباشه کشش داشته باشه و خواننده رو تحت تاثیر قرار بده :
کیمیاگر
محاکمه
دن ارام
صد سال تنهایی
سمفونی مردگان
انتقامجو
مدیر مدرسه
... ممنونم ازلطفی که می کنید.
 

Damn

Registered User
تاریخ عضویت
8 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,428
لایک‌ها
630
محل سکونت
In Lousy time
هنوز ترجمه نكردي؟
 
بالا