• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

كتابهاي خوبي را كه خوانده ايد معرفي نماييد ( بحث و بررسی )

cinderella

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 جولای 2007
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
0
سلام .
نميدونم اين كتاب قبلا معرفي شده يا نه ولي من ميخواستم سه گانه پارسيان و من رو معرفي كنم .
قسمت اول اين كتاب كاخ اژدها نام داره . داستان درباره ضحاك ماردوش هست و از زبان پسري به اسم اردشير گفته ميشه ،نثر خيلي راحتي داره و از زمان حال شروع ميشه و به گذشته ميره .

قسمت دوم راز كوه پرنده نام داره ، داستان درباره رستم هست و از زبان پسري به اسم سياوش گفته ميشه اين كتاب هم مثل كتاب قبلي از زمان حال به گذشته ميره . به اين صورت كه در زمان حال پسري بوده به اسم سياوش كه پس از يه اتفاق ميره به زماني كه رستم زندگي ميكرده كه در اونجا اون رو سياوش پسر كيكاووس پادشاه ايران ميدونند .

قسمت سوم كه به نظر من از هر دو كتاب قبلي خيلي قشنگ تره رستاخيز فرا ميرسد هست كه درباره كوروش پادشاه ايران هست و كتاب از زبان برديا گفته ميشه . در زمان حال پسري بوده به اسم برديا كه پس از حادثه اي كه براش اتفاق ميافته به گذشته ميره و در اونجا همه اونو برديا پسر كوروش پادشاه ايران زمين ميدونند .

نويسنده كتاب آرمان آرين هست كه من خودم تا حالا چند بار ديدمش . يه كتاب ديگه هم نوشته به نام گوشواره تلخ كه داستان كوتاه هست اما زياد جالب نيست و ديگه اينكه كتاب ديگه اي داره كه در حال چاپ هست به نام " اشوزدنگهه : اسطوره هم اکنون " كه همين روزا ديگه به بازار مياد .




اگر قرار باشه یک کتاب از این لیست ( که قبل از مرگ باید خوند) انتخاب کنید کدامشو اول انتخاب میکردید. یکی که تا صبح بشینم بخونم



من از اين ليست حدود 100 كتابشو خونده بودم . كتاباي اين ليست تقريبا همه خارجي بودند و من معتقدم كتاب هايي كه ما ترجمشو داريم توي ايران مي خونيم با خود كتابي كه نويسنده نوشته زمين تا آسمون فرق داره . ( من تو مقدمه يكي از كتاباي آگاتا كريستي خوندم كه نوشته بود وقتي آگاتا كريستي به ايران اومده بوده از مترجمش ميخواد كه قسمتي از يكي از كتاب هاشو كه ترجمه شده بوده رو براش بخونه و ترجمه كنه . وقتي مترجم اين كارو ميكنه آگاتا كريستي مي خنده و ميگه : واقعا اين كتاب منه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟‌) مثلا من كتاباي جين آستون ( غرور و تعصب ، اما و ... ) رو خوندم . كتاباي خيلي قشنگين كه ارزش خوندن دارن ولي متاسفانه اصلا ترجمه رواني ندارند و بعضي جملاتشون واقعا بي مفهومه .
از اين ليست كتاباي دافنه دو موريه و جين آستون جالبن . اما اگه غير از اين ليست ميخواي پارسيان و من كتاب قشنگيه كه حتي اگه از تاريخ متنفر هم باشي باز با لذت اين كتاب رو ميخوني .
 

paperstar

کاربر فعال سریال های تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
14 ژوئن 2007
نوشته‌ها
136
لایک‌ها
4
محل سکونت
Iran-Esfahan
سلام
من کتاب های آرتمیس فاولو خیلی دوست دارم از رمان های نو جوانه ولی با همه ی داستان های جن و پری که تا حالاخوندم زمین تا آسمون فرق داره خیلی قشنگه در حالیکه اصلا بش نمیاد و حتی داداشم و مامانم هم از خوندنش لذت می برن و منتظر جلدای بعدیشن!!
فکر کنم 7 جلد باشه که تا حالا تا 5ش توی بازاره.
 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
سیاهاب
نوشته جویس کرول اوتس-ترجمه مهدی غبرایی-نشر افق

رمانی بسیار جذاب و خواندنی و متفاوت با تمام رمانهایی که خونده بودم .
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!

nirvana.cancer

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 جولای 2008
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
0
محل سکونت
dark side of the moon
سلام
خوش اومدی

نه الزامآ هر کتاب خوبی که خوندید رو بیان معرفی کنید



ممنون
راستش من خيلي زياد اهل فلسفه هستم
اميدوارم علاقه داشته باشين تا كتاباي خوبي رو كه تو اين زمينه خوندم معرفي كنم بهتون
:)
 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
مجموعه داستان مردی که گورش گم شد
نویسنده:حافظ خیاوی -نشر چشمه

شامل 7 داستان کوتاه (روزه ات را با گیلاس باز کن -آنها چه جوری می گریند؟-چشمهای آبی عمو اسد-صف دراز مورچگان-مردی که گورش گم شد-ماه بر گور می تابید-مردها کی از گورستان می آیند؟)

این کتاب برنده ی تندیس بهترین مجموعه داستان سال 86 از دومین دوره ی جایزه ی ادبی روزی روزگاری هست.
96 صفحه هستش و هر کدوم از داستانها جذابیت خاصی داره .
 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
شفای کودک درون
دکتر لوسیا کاپاچیونه-ترجمه:گیتی خوشدل -نشر پیکان

همه ی ما در درونمان کودکی داریم,که بخش احساسی و عاطفی وجود ماست.
این کودک بازیگوش و شهودی و خلاق و خود انگیخته است.اگر چه اغلب اوقات زیر نقاب بالغانه یی که به چهره میزنیم پنهان می ماند.
کلید انس و الفت در روابط شادابی و تندرستی کشف گنجینه های درون و آگاهی از ضمیر نورانی خویشتن جملگی در دستهای اوست.

بادا به شفای او بشتابیم.این کودک عزیز بخش ارزشمند و نازنین وجودتان و منتظر توجه هوشیارانه شماست.
خانم دکتر لوسیا کاپاچیونه----کاشف اقتدار نوشتن و نقاشی با دست غیر مسلط----روانشناس و درمانگر و هنرمندی بلند آوازه و مشاوره بخش پرورش تخیل سازمان "والت دیسنی" است.

این کتاب کمکتان میکند تا شادمانه گذشته را رها کنید و هشیارانه در این لحظه حضور یابید.
 

English Lord

کاربر فعال سریال های تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 آگوست 2007
نوشته‌ها
3,337
لایک‌ها
98
محل سکونت
NeverLand


کتاب: سرنخ های زندگی خود را بدست اورید..
ترجمه: مهدی افشار
نوشته وین و. دایر

کالا یه کتابی هست که فلسفه جامعی از کارهای روزمره و طرز برخورد با دیگران رو ابراز میکنه..رفتار اجتماعی..و در کل خود سازی و خودشناسی رو به ما بهتر و با نگرشی جالب و مبتکرانه به ما آموزش میده

یه عکس از صفحه کتاب آپلود کردم ببینید اگه خوشتون اومد و پسندیدین کتابش رو حتما بخونید...:)

 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
مردن برای گفتن

نوشته رابرت گودارد ---ترجمه:نوشین ریشهری

لانس برادلی زندگی اش را به بطالت در سامرست لندن میگذراند.
خواهر دوست قدیمی اش روپ آلدر که زمان بچگی صمیمی بودند ,برای یافتن برادرش از او تقاضای کمک میکند .
به نظر میرسد که روپ بدون گذاشتن هیچ ردی ناپدید شده است لانس برای یافتن او به لندن و محل کارش میرود در آنجا یک تاجر ژاپنی ادعا میکند که روپ نامه مهمی را از خواهر او دزدیده است و یک کارآگاه خصوصی ادعا میکند که روپ او را استخدام کرده تا در مورد یک آمریکایی متهم به قتل تحقیق کند و .............

یک رمان هیجان انگیز و جذاب که تا آخرین صفحه هیجان و جذابیت خودش رو حفظ میکنه ....
 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
بدرود آناتولی (Farewell Anatolia )

34pytzr.jpg


نوشته : دیدو سوتیرو -ترجمه:غلامحسین سالمی
انتشارات تندیس
بدرود اناتولی داستان بهشت گم شده و معصومیت های در هم شکسته است. کتاب، داستان تراژیک سقوط هلینیسم در آسیای صغیر، عملیات ایذایی قدرت های استعماری، تب نفت و فساد را روایت می کند.
رمان دیدو سوتیریو از زمان انتشار در سال 1962، پرفروش ترین رمان یونان بوده و داستان مانولیس اکسیوتیس روستایی فقیر متولد محله ای مجاور خرابه های افسیوس است. قهرمان داستان شاهد پختگی دلهره آور است. فاجعه ی آسیای صغیر یونان، کشتار غیرنظامیان به ویژه ارامنه و اخراج بیش از دو میلیون یونانی آن هم برهنه از ترکیه به دست نیروهای انقلابی ترک به ***** مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) در اواخر سال 1922
مانولیس آکسیوتیس بازگوکننده ی امیدهای بر باد رفته و شکست تراژیک دو ملت در قالب روایت شخصی است. دو همسایه، یعنی یونان در هم شکسته و ترکیه ی سرمست از خون، به رغم ارتباط های فرهنگی مشترک خود، هر دو با هم در از بین بردن پیوندهای دیرین مردمی تلاش کردند.
بدرود آناتولی به زبان های فرانسه، انگلیسی، روسی، مجاری، بلغاری، سوئدی، ترکی و چند زبان دیگر منتشر شده است. ترجمه ی ترکی کتاب در سال 1970 نقش مهمی در تنش زدایی و آشتی ملی دو همسایه داشت.(بر گرفته از متن پشت جلد )
 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
جن زده (داستانهای کوتاه نویسندگان اسپانیایی زبان )

داستانهایی از :سلداد پوئوتولاس( داستان بی تفتوتی اوا) خولیو رامون ریویرو (مهمانی چای ادبی)خابییر ماریاس(سفر ماه عسل) ایزابل آلنده (والیمای)گابریل گارسیا مارکز (ماریا دس پر اسرس)کارلوس فوئنتس (دوستان)لائورا فرئیشاس (پایان بی معنی )آنتونیو مونیوس مولینا (جن زده)خولیو کرتاسار (دور دوم)خوان بنت (برنامه ی درسی)

گرد آورنده جان کینگ - ترجمه ستاره فرجام - نشر کاروان

ده داستان برگزیده ی این کتاب دامنه ی وسیعی از نمودهای ادبیات داستانی معاصر اسپانیایی زبان را از ده نویسنده ی برجسته در اختیار خوانندگان میگذارد.
مضمون و سبک این داستانها تنوع زیادی دارد و در انها داستانهایی از نویسندگان شاخص معاصر با ژرف بینی های تند و تیز گابریل گارسیا مارکز در داستان ماریا دس پرازرس -سادگی مکر آمیز و فریبنده ی خابییر ماریاس در ماه عسل-جان بخشی دوباره ی ایزابل آلنده به روایات شفاهی سرخ پوستان و فرضیه های فلسفی لائورا فرئیشاس در پایان بی معنی به چشم میخورد .

من داستان سفر ماه عسل از خابییر ماریاس رو انتخاب کردم و قسمتهایی از اون رو براتون نوشتم :
همسرم احساس ناخوشی کرده بود و به سرعت به هتل برگشته بودیم.در هتل با کمی تب و لرز و سرگیجه به بستر رفته بود.نمی خواستیم فورا به دکتر زنگ بزنیم ,تا بلکه کسالت خود به خود برطرف شود,و البته به این خاطر هم بود که ما در سفر ماه عسلمان بودیم و در این سفر آدم مزاحمت غریبه ها را نمیخواهد حتی اگر این مزاحمت یک معاینه ی پزشکی باشد.
احتمالا ناخوشی مختصری بود مثل قولنج یا چیزی مشابه آن .ما در سوی بودیم ,در هتلی که حیاطی آن را از شلوغی خیابان جدا میکردو محفوظ نگه میداشت.
زمانی که همسرم به خواب رفته بود(به نظر می رسید به محض اینکه او را توی تخت گذاشتم و رویش را پوشاندم به خواب رفت) تصمیم گرفتم رعایت سکوت را بکنم.
بهترین راه برای انجام این کار و برای اینکه سرو صدا به راه نیندازم یا احیانا از روی کسلی با او حرف نزنم این بود که به ایوان بروم و رفت و آمد مردم را تماشا کنم ,که مردم سوی چطور راه می روند ,چگونه لباس میپوشند ,چطور حرف میزنند ,اما به خاطر فاصله ی نسبتا زیادم از خیابان و شلوغی به جز همهمه چیزی نمی شنیدم.
نگاه میکردم بدون اینکه ببینم,مثل کسی که وارد جشنی میشود و میداند تنها فرد محبوبش آنجا نیست,چرا که در خانه با شوهرش است.آن شخص منحصر به فرد الان با من بود,پشت من ,با شوهرش در کنارش.به خارج نگاه میکردم و به داخل فکر میکردم,اما ناگهان در میان جمعیت یک نفر در نظرم متمایز شد چون بر خلاف بقیه که یک لحظه میگذشتند و ناپدید میشدند این شخص سر جایش بیحرکت مانده بود .
از دور به نظر می آمد زنی حدودا 30 ساله باشد یک بلوز آبی تقریبا بدون آستین پوشیده بود با یک دامن سفید و کفشهای پاشنه بلند که آنها هم سفید بود.منتظر بود ,حالتش بی تردید حالت انتظار بود ,چون هراز گاهی دو سه قدم به چپ یا به راست میرفت و در آخرین قدم کمی پاشنه ی تیز یک پا را به زمین می کشید,حرکتی که ناشی از بی قراری مهار شده بود.
از ساعدش کیف بزرگی آویزان بود مثل همانهایی که وقتی بچه بودم مادرها داشتند ,مادر خودم داشت,یک کیف بزرگ مشکی که روی ساعد می افتاد نه مثل امروزی ها که از شانه آویزان می شود.پاهای نیرومندی داشت ,هر دفعه بر میگشت تا بعد از حداقل دو سه قدم جابه جایی ,برای انتظار در نقطه ی مخصوصش قرار بگیرد ,با قدرت زمین را سوراخ میکردند و در آخرین قدم پاشنه را میکشید.
پاهایش چنان نیرومند بود که پاشنه هایش اصلا مطرح نبود چون پاهایش بود که پیاده رو را در می نوردید مثل تیغ که توی چوب مرطوب فرو میرود.
بعضی وقتها یکی را خم میکرد برای اینکه به عقب نگاهی بیندازد و دامنش را صاف کند مثل اینکه میترسید چروک آن باسنش را زشت نشان بدهد یا شاید جوراب ناجورش را از روی دامنش که آن را پوشانده بود درست میکرد.
داشت شب میشد و تخفیف تدریجی نور باعث میشد هربار اورا تنهاتر,جدا افتاده تر و محکوم به انتظاری عبث ببینم .آن کسی که منتظرش بود,سر قرار حاضر نمی شد.او وسط خیابان مانده بود و مثل آدمهایی نبود که وقتی انتظار میکشند ,برای آنکه سر راه رهگذران قرار نگیرند به جایی تکیه می دهند.به خاطر همین مشکل بود که به رهگذرها برخورد نکند .یکی چیزی به او گفت, او با عصبانیت جوابش را داد و با کیف بزرگ تهدیدش کرد.
ناگهان نگاهش را به بالا انداخت,به سوی طبقه سوم ,که با من مواجه شد و به نظرم آمد که چشمهایش برای اولین بار به من دوخت.
چشمهایش را تنگ کرد مثل اینکه نزدیک بین باشد یا لنزهایش کثیف شده باشد پلکهایش را به هم زد تا کمی بهتر ببیند به نظرم آمد به من نگاه میکند.............!!!
 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
تاریخ تمدن و زندگی مردم جهان

نویسندگان:لوییس پل تاد-کنت اس کوپر-کلارنس وودراو سورنسن
ترجمه:هاشم رضی نشر:سخن

مختصر و مفیدترین کتابی که در زمینه تاریخ خوندم کتاب به بیست و چهار بخش تقسیم شده که از پیدایش جهان شروع و با جنگ جهانی دوم به پایان میرسه.در اینجا درباره مصر مطالبی رو از این کتاب نوشتم .
 

Daneel Olivaw

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
12 جولای 2006
نوشته‌ها
2,316
لایک‌ها
31
محل سکونت
In my shell
صحبت شیطان؛ مجموعه داستان های کوتاه جنایی به انتخاب آلفرد هیچکاک ... بد نیست؛ بعضی از داستان هاش واقعا خوبه
badaf.gif
 

minita

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آگوست 2007
نوشته‌ها
205
لایک‌ها
10
کولی:شعرهایی سپید از کیکاووس یاکیده... انتشارات کاروان...
کیکاووس یاکیده اسم شناخته شده ایه،اگر همه به چهره نشناسنش مطمئناً از صداش می شناسنش،دوبلور بلند آوازه ای که صداش یه جورایی منحصر به فرده...اما علاوه بر صدای خوب،قریحه خوبی هم داره،هم شاعره ،هم بازیگره،هم مجسمه سازه و هم نقاش....کتاب اولش به نام بانو که اونم شعره چند سال پیش چاپ شد که به چاپ چهارم هم رسیده و اشعار اون کتاب رو با صدای مخملین خودش دکلمه کرده که موسیقی قشنگی هم روش کار شده....سه شعر از اشعار منتخب کتاب کولی:

این دو پروانه سفید
نگهبان این مه اند
پشت مه
خانه خداست
خدا خانه نیست
به دنبال تو آمده است
برای من

-----------------

خواستم زمین باشم
نازایی ام نمی گذارد
خواستم
خورشید باشم
نقشی برای تو نیافتم
می خواهم باشم
همه چیزی
ولی یادم می ماند
که خورشید تویی
و مسافران باد تا حوالی تو می آیند.

-------------
مرا ببخش
که با دوریت زنده ام
هنوز...
 

minita

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آگوست 2007
نوشته‌ها
205
لایک‌ها
10
اینم یه فایل شش دقیقه ای سه مگی از دکلمه شعرهای یاکیده با صدای خودشو موسیقی جالبی که کار شده.....

کیکاووس یاکیده
 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
مجموعه داستان قلعه پرتغالی

نویسنده:عباس عبدی
نشر چشمه

اگر به داستانهای کوتاه علاقه دارید این کتاب رو بهتون پیشنهاد میکنم .در این کتاب 10 داستان کوتاه (ماهی- دم -دست توی عکس -لارک - قباد- هر وقت- قلعه‌ی پرتغالی - خانه - موشک -مد)نوشته شده که عباس عبدی داستانها رو در زمان اقامتش در جزیره ی قشم نوشته ,نویسنده در این کتاب به خوبی حس و حال هوای خشک و گرم جنوب و دریا رو بهتون القا میکنه.
جملات کوتاه و زبان روان از خصوصیات این کتاب هستش که باعث شده تا كتاب، شيرين و خوندنی بشه.
در پشت جلد کتاب نوشته شده:
جزر بود. آب رفته بود تا انتهای مشتاها. لوله‌ها و کابل‌های زیر اسکله پیدا شده بودند. آخرین کشتی دو هزار و پانصد تنی سیمان بارگیری شده بود و روز قبل کنده شده بود و رفته بود دریاتر ایستاده بود. مجوز خروجش صادر شود. تمام تعطیلات اول عید را کار کرده بودیم و در عوص بنا به قولی که از قبل داده بودند، دهم تا چهاردهم را تعطیل کرده بودند. کشتی جدیدی نیامده بود ...
«چه می‌کنی این جا در این شب خلوت و سکوت و شرجی؟ این جا کنار دریایی که با جزر رفته تا دور امشب و بادی نیست، رودی نیست، درخت و پل و پیاده‌رویی نیست که دست بگیریم و بگیریم در دست‌هایم دست‌هایی را و جای باقی را در باغی که می‌گردم و چشمه‌زری که آب برمی‌دارم از آن با دو کف دست و خیس می‌کنم روی و موی خودم را و تر می‌کنم گلویم را، خالی می‌کنم.»

نگاهی به مجموعه داستان قلعه پرتغالی از دید اميد سليمی در روزنامه اعتماد شماره 1551 (7/9/86)

شايد اين ديگر سنت شده است که مجموعه داستاني مانند «قلعه پرتغالي» به عنوان اولين اثر نويسنده اش تنها در شمارگان 1200 نسخه چاپ و توزيع شود و شايد لطف کار در آن باشد که کتاب با همين شمارگان اندک به عنوان پرفروش ترين مجموعه داستاني در هفته هاي مياني تابستان توانست با استقبال کتابخوان هاي جدي روبه رو شود تا 10 داستان کوتاهش اندکي مورد توجه قرار گيرد.

اگر از وضعيت نابسامان نشر و توزيع کتاب هاي داستاني بگذريم «قلعه پرتغالي» فرصت چنداني براي تاسف از نشر کتاب باقي نمي گذارد زيرا نثر پرداخته و پخته عبدي و انتخاب موضوع هايي آشنا و باورپذير، کتاب را به مرزهاي شفاف سادگي و تاثيرگذاري نزديک کرده است: چيزي که اين روزها کيمياست.

با اين حال عبدي 55 ساله توانسته در 10 داستاني که پيش روي خواننده قرار مي دهد، دنيايي ساده و فهم پذير را ترسيم کند. دنيايي آکنده از تصاوير خاک گرفته، شرجي و گرم جزيره قشم و ناآشنايي مردي شهري در دياري که در ابتداي امر شايد چندان مهمان دوست به نظر نيايد ولي پس از چندي وطن همان مرد مي شود: همان غريبه شهري.

به همين دليل است که تصور مي شود داستان هاي عبدي در «قلعه پرتغالي» درگير تيغ دولبه يي است که از يک سو صميميت و ارتباط ساده و واقعي را براي خواننده به ارمغان مي آورد و از سوي ديگر تمايل زيادي براي درغلتيدن به وادي خاطره گويي پيدا مي کند. مي توان گفت خاطره گويي، پاشنه آشيل عبدي در اکثر داستان هاي اين مجموعه است. بيان روان و بي غل و غش راوي در بسياري از داستان ها به سمت و سوي خاطره گويي دوستي با دوستي ديگر پيش مي رود تا جايي که اين خاطره گويي دل از دست نويسنده مي برد و ناخودآگاه نوع روايت و زاويه ديد داستان به سمت و سوي «اول شخص» و جزئيات نگاري بيوگرافي گونه ميل مي کند. صفحه 19 کتاب و داستان «دïم» به خوبي اين مساله را نشان مي دهد. تغيير راوي بدون تغيير عناصر داستان مانند طرح، موضوع و درونمايه از شروع داستان که سوم شخص است به اول شخص، گواهي دقيق بر اين مدعاست. اما موضوع به همين نمونه ختم نمي شود. داستان «موشک» که نويسنده در آن شرح دستگيري موش گردن کلفتي را سر مي دهد، به همراه داستان هاي ديگري مانند «لارک»، «خانه» و «هر وقت» دقيقاً خاطره نگاري غريبه يي در هواي شرجي قشم است.

حال بايد به اين سوال پرداخت که آيا به صرفه است برقراري ارتباط صميمانه را با خاطره نويسي و خاطره گويي براي خوانندگان تاخت زد؟

از طرفي نويسنده در اين کتاب به خوبي توانسته است از ظرفيت هاي نثر خود استفاده کند. اين استفاده هنرمندانه در قسمت هايي از داستان هاي مجموعه به شعر پهلو مي زند و چه بجا نثر موزون عبدي در دل داستان مي نشيند:

«از بس خواندن از يادم رفت و بهانه خواندن بود و بيدار بودي و اسمت از دهانم پر بود و چسبيده بودم به استخوان و انگشت و گونه ام روي شانه ات بود. همه مي گفتند و فکر نمي کردند تار شکسته به صدا نمي آيد. از بس کاسه چشم هايشان سراي او بود و پا بر ميان چشم هايشان مي گذاشت.» (ص 27)

اما اين نثر شاعرانه در بيان حالات دروني شخصيت ها گاهي آنچنان آزاردهنده مي شود که به حيطه اطناب بيشتر مي ماند تا حس گرايي. به طور مثال واگويي خاموش و بي پايان راوي هزارپا گزيده داستان «دïم»، با طبيب بومي اش، ملال آور و مخل مي کند:

«خانم حيدري، شهربانوي کوچولو که اين طور مي تواني حالم را خوب کني، تبم را برداري از سر و تن و پرت کني بيرون، آن طرف در توري و حتي ديوار نسبتاً کوتاه دور خانه هاي سازماني و تپه هاي پشت تپه ماسه بادي براي روباه ها و مارها و عقرب ها.» (ص 22)

از اينکه بگذريم نوع ديالوگ نويسي داستان هاي مجموعه عموماً غيرداستاني و غيردراماتيک است. يعني با حداقل کلام حداکثر اطلاعات به خواننده منتقل نمي شود تا حداکثر انتظار را بيافريند. ممکن است گفت وگوي شخصيت ها با کلمات محلي مخلوط شود و براي خوانندگان ناآشنا با شرجي و گرد و غبار قشم، همچنان غريبه تر بماند. (به ديالوگ انتهايي صفحه 39 نگاه کنيد.)

با اين حال مي توان از داستان «دست توي عکس» به دليل شروع دراماتيک، ايجاد گره افکني با سوالات فراواني که به علت فضاسازي ذهني و عيني مغشوش راوي در ذهن خوانندگان زاييده مي شود، به عنوان يکي از بهترين کارهاي اين مجموعه نام برد. خلق فضاي زندان با توصيفات عيني و جزيي نگرانه، طرح داستاني دقيق و پرداخت شده و نيز استفاده از شخصيت پردازي غيرمستقيم با تاسي از حال و هواي راوي زنداني که براي همسرش نامه مي نويسد، اين داستان را به يادماندني کرده است.

با تفاسير فوق هر چند شايد نتوان «قلعه پرتغالي» را در زمره بهترين کوتاه هاي امسال لحاظ کرد ولي بي گمان مي شود از داستان هاي اين مجموعه به عنوان شروع قوي داستان نويسي پا به سن گذاشته، ياد کرد که مي آيد تا هر روز بيشتر ببالد.

این هم اطلاعات و عکس درباره قلعه ی پر تغالی در قشم :


در انتهای شمال شرقی جزیره قشم، یك قلعه قدیمی و مخروبه وجود دارد. این قلعه را در سال 1030 هجری قمری (1621 میلادی) به دستور پادشاه اسپانیا در بندر قشم ساخته اند. این قلعه در سال 1622 میلادی به دست سپاهیان ایران فتح گردید.

kbomapeji2kzx67lhwk8.jpg
kezk9ldsob1b2zq27l5b.jpg

این قلعه دو حصار و برجهایی در چهارگوش دارد. در پشت حصار بیرونی قلعه، خندقی وجود داشته كه اینك پر شده است. طبق تحقیقات آنوبانینی دیوار سازی قلعه با سنگهای مرجانی و سنگ لاشه و ملات گچ و ساروج به شكل بناهای عهد ساسانی انجام گرفته است. در میان خرابه های قلعه هنوز هم تعدادی لوله زنگ زده توپ وجود دارد. چهار لوله از این لوله ها را در اطراف در ورودی پاسگاههای قدیمی شهر قشم و لافت نصب كرده اند و چند لوله توپ دیگر نیز به بندر لنگه حمل شده است.
 

jojo_0097

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 اکتبر 2008
نوشته‌ها
9
لایک‌ها
0
كتاب قهرمان دوران مال يك نويسنده روس بود براي من خيلي جالب بود در ضمن كتابهاي هرمان هسه مثل پيتر كامنديز و گرگ بيابان هم خيلي زيباست اگه كتابهايي كه در ان روانشناسي دخيله رو معرفي كنيد ممنون مي شم

نويسنده هايي مثل داستايوفسكي :
هميشه شوهر
جنايت ومكافات
ابله
برادران كارامازوف
 
Last edited:

Daneel Olivaw

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
12 جولای 2006
نوشته‌ها
2,316
لایک‌ها
31
محل سکونت
In my shell
كتاب قهرمان دوران مال يك نويسنده روس بود براي من خيلي جالب بود در ضمن كتابهاي هرمان هسه مثل پيتر كامنديز و گرگ بيابان هم خيلي زيباست اگه كتابهايي كه در ان روانشناسي دخيله رو معرفي كنيد ممنون مي شم

نويسنده هايي مثل داستايوفسكي :
هميشه شوهر
جنايت ومكافات
ابله
برادران كارامازوف

کتاب های کنوت هامسون (به خصوص گرسنه) رو اگه نخوندی امتحان کن. سبکش خیلی متاثر از داستایوسکیه (برعکس حجم کتاباش!) ... مارسل پروست هم خیلی روانکاوانه می نویسه, اگه حوصله داشته باشی 8 جلد کتابشو بخونی ... کتاب ابلوموف هم خوبه
flies.gif
 
بالا