• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

متن های خواندنی

*luna*

Registered User
تاریخ عضویت
14 اکتبر 2010
نوشته‌ها
246
لایک‌ها
847
محل سکونت
air
گاهي آنقدر از گريه پُري که ديگر گريه جوابت نمي دهد
آن زمان است که تمام لحظه هايت مي شود بغض
نگاهت
...
نفس کشيدنت
... سلامت
نشستنت
ايستادنت
رفتنت
آمدنت
بيداري و خوابيدنت،
حتي خنديدنت مي شود بغض
بغضي که مدام بهانه مي خواهد
تلنگري براي شکستن
براي هق هق .........
 

Behzad

کاربر فعال و منتخب سال 90 انجمن موسیقی<br>کاربر فع
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 جولای 2006
نوشته‌ها
1,292
لایک‌ها
912
محل سکونت
Music@Persiantools
نه … میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمیشد هم بچه هاش شاد میشدن … برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود !پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت … چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …مادر جان ! پیرزن ایستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر ,من … مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردنودوست داشتن همه انسانها و احترام به همه آنها بی هیچ توقعی …اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر ! زن منتظر جواب پیرزن نموند … میوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد … پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت : پیر شی ننه …. پیر شی ! خیر بیبینی!

در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست
هیچکس سوار بر اسب نیست
هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید
در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد.
این ادب اصیلمان است:نجابت -قدرت- احترام- مهربانی- خوشرویی…
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
چه دفاعی از خودم بکنم جناب قاضی؟!
من بی دفاعم، من شریف تربیت شدم، من شریف بزرگ شدم
نه کسی منو می شناخت، نه کسی بنده رو می دید
نه ثروتمند بودم و نه هیچ چیز دیگر
همه سهم بنده از زندگی کار کردن در زیر زمین اداره بایگانی بود لای پرونده ها
من سا...ده بودم من همه چیز رو باور می کردم
من با هیچ کس مخالفت نمی کردم، سرم به کار خودم بود و شریف بودم
من نمی خواستم به بانک برم، من نمی تونستم طبابت کنم، من نمی تونستم سرهنگ باشم، من نمی خواستم شعر بگم، من مقاومت کردم تا حد توانم، اما من توانم کم بود.
بنده ضعیف بودم، برای خودم ضعیف بودم و برای دیگران
و من به همه احترام می گذاشتم، من به همه احترام می گذاشتم،
و من شروع کردم به بازی کردن
و من شروع کردم به سرگرم شدن
و بعضی وقت ها یادم رفت که کجام
و همه این هایی که می گند مال من نیست، حق من نیست
" و من اشتباهی ام"
من از اولش هم اشتباهی بودم
بله من یادم رفت که این ها مال من نیست و من اشتباهی ام،
تقصیر من بود
تقصیر دیگران هم بود
اما خدایا تو شاهدی که من هیچ چیزی رو برای خودم برنداشتم
من هیچ چیز رو توی جیبم نذاشتم
من از سهم کسی نزدم
من فقط اشتباهی بودم
خدایا تو شاهدی که من چیزی رو خراب نکردم
خدایا تو شاهدی که من کسی رو اذیت نکردم
من فقط اشتباهی بودم
چه دفاعی از خودم بکنم؟!
من بی دفاعم
حالا من مانده ام و تقاص این همه اشتباه دیگران و بازیگوشی خودم
جناب قاضی من از هیچ کس توقعی ندارم
خدایا تو منو ببخش، من اشتباهی بودم!
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri
انسانها ماشــینی ،
ارتباط وایرلــس ،
دوستیها مــجازیست !
حتی کودکان ؛
شادی را در پلی استیشن جستجو میکنند !
سفره های پرمهر ،بوی غذای ناب پخت مادری، در سفارش فست فود خلاصه است !
معنی زندگی را در گــوگــل جستجو باید کرد!!!
 

*luna*

Registered User
تاریخ عضویت
14 اکتبر 2010
نوشته‌ها
246
لایک‌ها
847
محل سکونت
air
بزرگتر که شدیم مدادهایمان هم تکامل یافتند


تبدیل به خودکارهایی بی رحم شدند

تا یادمان بدهند که هر اشتباهی پاک شدنی نیست!

اکنون اینجایم با پاک کنی یادگار از کودکی

میخواهم پاک کنم این مشق کهنه ی اشتباه را !

ولی نمیتوانم.......
 

*luna*

Registered User
تاریخ عضویت
14 اکتبر 2010
نوشته‌ها
246
لایک‌ها
847
محل سکونت
air
خدا قول نداده!

خدا قول نداده آسمون هميشه آبي باشه و باغ ها پوشيده از گل...

قول نداده زندگي هميشه به كامت باشه ...

خدا روزهاي بي غصه و سلامتی بدون درد رو هم قول نداده...

خدا ساحل بي طوفان، آفتاب بي بارون و خنده هاي هميشگي رو قول نداده ...

خدا قول نداده که تو رنج و وسوسه و اندوه رو تجربه نكني ...

خدا جاده هاي آسون و هموار، سفرهاي بي معطلي رو قول نداده ...

قول نداده کوه ها بدون صخره باشن و شيب نداشته باشن ...

رود خونه ها گل آلود و عميق نباشن ...

قول داده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



ولي خدا رسيدن يه روز خوب رو قول داده ...

خدا روزي روزانه ، استراحت بعد از هركار سخت و کمک تو كارها و عشق

جاودان رو قول داده. عجب روزي مي شه اون روز ...

پس ناملايمات زندگي رو شکر بگو و فقط از خودش کمک بگير که او

جاودانه است و بس...

نااميدي مثل جاده اي پر دست اندازه که از سرعت کم مي کنه اما همين

دست انداز نويد يه جاده صاف و وسيع رو بهت ميده ...

زياد تو دست انداز نمون ...

وقتي حس کردي به اون چيزي كه مي خواستي نرسيدي خدا رو شکر

کن چون اون مي خواد تو يه زمان مناسب ترا غافلگيرت کنه و يه چيزي

فراتر از خواسته الانت بهت بده...
 

Rain Drop

Registered User
تاریخ عضویت
1 دسامبر 2009
نوشته‌ها
208
لایک‌ها
364
محل سکونت
Arak
شما برنده هشتاد و شش هزار و چهارصد دلار جايزه روزانه شده ايد؟
تصور كن برنده يك مسابقه شدي و جايزت اينه كه بانك هر روز يك حساب برات باز كنه و توش هشتاد و شش هزار و چهارصد دلار پول ميگذاره ولي دو شرط داره:
يكي اينكه همه پول رو بايد تا شب خرج كني و گرنه هر چي اضافه بياد ازت ميگيرن.نميتوني تقلب مني و يا پول اضافه رو به حساب ديگه اي منتقل كني.هر روز صبح بانك برات يك حساب جديد با همون موجودي باز ميكنه.
شرط بعدي اينه كه بانك ميتونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلي حسابتو ببنده و بگه جايزه تموم شد.
حالا بگو چه طوري عمل ميكني؟
او زمان زيادي براي پاسخ به اين سوال نياز نداشت و سريعا...
همه ما اين حساب جادويي رو در اختيار داريم:زمان
اين حساب با ثانيه ها پر ميشه.هر روز كه از خواب بيدار ميشيم هشتاد و شش هزار و چهارصد ثانيه به ما جايزه ميدن و شب كه ميخوابيم مقداري رو كه مصرف نكرديم نميتونيم به روز بعد منتقل كنيم.لحظه هايي كه زندگي نكرديم از دستمون رفته.ديروز ناپديد شده.هر روز جادو ميشه و 86400ثانيه با ما ميدن.يادت باشه كه من و تو فعلا از اين نعمت برخورداريم ولي بانك ميتونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلي حسابو ببنده.
ما بجاي استفاده از موجويمون نشستيم بحث و جدل ميكنيم و غصه ميخوريم.
بيا از زماني كه برامون مونده لذت ببريم...
 

*luna*

Registered User
تاریخ عضویت
14 اکتبر 2010
نوشته‌ها
246
لایک‌ها
847
محل سکونت
air
ميگه:
تو داري فاصله درست مي کني..
هي هم اين فاصله رو زياد مي کني

ميگم:
نه..فاصله از اول بود...
هي داد زدم که هست...نشنيدي..نديدي..
هنوزم هست
فقط..
من الان ديگه سرجام ايستادم
ديگه قدمي به جلو بر نمي دارم
براي همينه که متوجه فاصله شدي..!!
 

*luna*

Registered User
تاریخ عضویت
14 اکتبر 2010
نوشته‌ها
246
لایک‌ها
847
محل سکونت
air
آرام آرام،
آرام تر از تمام آرامه هاي کودکيم آمدي؛
و آرامشم را خط خطي کردي؛
و بعد
آرام رفتي؛
وهيچ نفهميدي
درتمام اين لحظه هاي آرام چه اضطرابي درمن موج مي زد!
کاش يک لحظه،
جرات خواندن ناآرامي چشم هايم را
داشتي!
کاش يک لحظه،
جرات بر هم زدن آرامشت را

داشتم!
 

*luna*

Registered User
تاریخ عضویت
14 اکتبر 2010
نوشته‌ها
246
لایک‌ها
847
محل سکونت
air
به جاي دسته گلي که فردا در قبرم نثار مي کني امروز با شاخه گلي کوچک يادم کن.
به جاي سيله اشکي که فردا برمزارم ميريزي امروز با تبسمي شادم کن
به جاي اون متن هاي تسليت که فردا برام مي نويسي امروز با يک پيغام کوچک خوشحالم کن

من امروز به تو نيازم دارم نه فردا
 

*luna*

Registered User
تاریخ عضویت
14 اکتبر 2010
نوشته‌ها
246
لایک‌ها
847
محل سکونت
air
چقدر حرف بود و من فقط سکوت كردم... !

داشتنت را سکوت کردم

رفتنت را سکوت کردم

انتظار بازگشتت را هم...!

حالا نوبت توست

در سکوت به تماشا بنشين سوختنم را ...!
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri
آرزو طلــب نمیکنم..آرزو میسازم..
لزومی ندارد من همانی باشم که تو فکــر میکنی،
من همانی ام که حتی فکرش را هم نمی توانی بکنی..
لبخند میزنم و او فکر میکند بازی را برده و هرگز نمی فهمد
با هر کسی رقابت نمی کنم...
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri
بیخودی پرسه زدیم
صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم
سهممان کم نشود
ماخداراباخود
سردعوابردیم
وقسمها خوردیم
مابه هم بدکردیم
مابه هم بدگفتیم
ماحقیقت ها را
زیرپا له کردیم
وچقدرحظ بردیم
که زرنگی کردیم
روی هرحادثه ای
حرفی ازعشق زدیم
ازشما میپرسم
ماکه راگول زدیم؟؟؟
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri
راستی همین حالا که وقت خنده و شادی مان است بگویم:
اگر روزی بین ماندن و رفتن شک کردی حتما برو .
بی معطلی . . . چون نمی بایست کار به شک می رسید
که بیاندیشی یا نیاندیشی
همان لحظه ی شک کار تمام است !
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri
به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند.

به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند :
"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.

به بچه هایی فکر کن که گفتند :
"مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند.

به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند
و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند.

به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند
و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود،
و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد.

من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ،
ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند،
سوگواری می کنم.

من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند که :
آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند،
و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،
گریه می کنم.

به افراد دور و بر خود فکر کنید ...

کسانی که بیش از همه دوستشان دارید،
فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمارید،
در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید.

قدر لحظات خود را بدانید.

حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر دارند از دست ندهید؛
زیرا اگر دیگر آنها نباشند،
برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !

"دیروز"
گذشته است؛

و

"آینده"
ممکن است هرگز وجود نداشته باشد.

لحظه "حال" را دریاب
چون تنها فرصتی است که برای رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری.

اندکی فکر کن ...
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri
با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه
رختخواب خريد ولي خواب نه
ساعت خريد ولي زمان نه
مي توان مقام خريد ولي احترام نه
مي توان کتاب خريد ولي دانش نه
دارو خريد ولي سلامتي نه
خانه خريد ولي زندگي نه
و بالاخره
مي توان قلب خريد، ولي
عشق را نه

(چارلي چاپلين)
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri
اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی،بوته ای در دامنه ای باش،
ولی بهترین بوتهای باش كه در كناره راه میروید.
اگر نمیتوانی بوتهای باشی،علف كوچكی باش و چشمانداز كنار شاه راهی
را شادمانهتر كن.......
اگر نمیتوانی نهنگ باشی، فقط یك ماهی كوچك باش،
ولی بازیگوشترین ماهی دریاچه!
همه ما را كه ناخدا نمیكنند، ملوان هم میتوان بود.
در این دنیا برای همه ما كاری هست كارهای بزرگ،
كارهای كمی كوچكتر و آنچه كه وظیفه ماست،
چندان دور از دسترس نیست.
اگرنمیتوانی شاه راه باشی،كوره راه باش،
اگر نمیتوانی خورشید باشی، ستاره باش،
با بردن و باختن اندازه ات نمی گیرند.
هر آنچه كه هستی، بهترینش باش..........
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri
دراغازراهم
میخواهم زندگی ام رابه کلی دگرگون سازم.
شایددیرزمانی بپاید،
شاید غمگین شوم،
شاید خطردرکمین باشد
ورنج هایم هردم بیشترگردند،
ولی باهمه ی این ها،
یقین دارم که موفق میشوم.
چراکه توبامنی،
حامی من،
درلحظات خوشی وناخوشی.

واین چه دل گرم کننده است......
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
بیشتر آدمها دنبال گنج هستند و یا افسوس پیدا کردنش رو خوردند و می خورند

و یا حداقل فکرش رو کردند و با این فکر که اگر گنج قارون رو پیدا کنند به آرامش

و خوشبختی می رسند و از همه چیز بی نیاز خواهند شد !!!!

مطمئنا اینطور نیست

هیچ شکی نیست که باید دنبال گنج گشت گنجی که به ما آرامش بده و نشانه های اون

رو باید از رحمت های خداوند دانست این گنج چیزی نیست جز عشق

عشقی که در دل بعضی از ما مدفون شده و حاضر نیستیم

اون رو از زیر کینه ها و بد بینی ها و زشتی ها و ... بیرون بیاریم و

اگر فقط نشا نه ای حتی اندک در دلمون پیدا کنیم کار بزرگی کردیم

وآغازی نو برای ظهور گنجی بی پایان خواهد بود
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri
I always feel happy, you know why
من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟

Because I don't expect anything from anyone
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،

Expectations always hurt .. Life is short .. So love your life
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند .. زندگی کوتاه است .. پس به زندگی ات
عشق بورز ..

Be happy .. And keep smiling .. Just Live for yourself and
خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و ..

Befor you speak » Listen
قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن

Befor you write » Think
قبل از اینکه بنویسی » فکر کن

Befor you spend » Earn
قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش

Befor you pray » Forgive
قبل از اینکه دعا کنی » ببخش

Befor you hurt » Feel
قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن

Befor you hate » Love
قبل از تنفر » عشق بورز

That's Life … Feel it, Live it & Enjoy it
زندگی این است ... احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر
 
بالا