• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

متن های خواندنی

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri
در واقع اغلب زمانی که عشقی را آغاز می کنیم

تجربه و عقلمان به ما می گوید که

روزی به دلداری که امروز فقط به اندیشه او زنده ایم ،

همان اندازه بی اعتنا می شویم

که امروزه به هرکسی جز او هستیم و می اندیشیم ...
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
تقدیم به تنها تکیه گاهم مادر.......
نگاه سرخگین تو را، اشک پاک و زلالت را ستوده تر از هنر و زلالتر از آب می دانم
از آسمان آبی پاکتر، آنگاه که در دنیای خاطرات تو قدم بر می دارم تنها چهره
نور تو است که نورافشانی میکند و تنها نام متجلی تو است که تجلی می کند.
پس بمان ، بمان برای همیشه مادر
به پاکی دلت قسم که دل زتو نمی کنم
که تکیه گاه من تو ای در این حصار زندگی
به اوج دل نشاندمت به رهگذار زندگی
زمانه گر خزان شود تویی بهار زندگی
 

*luna*

Registered User
تاریخ عضویت
14 اکتبر 2010
نوشته‌ها
246
لایک‌ها
847
محل سکونت
air
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده ...


به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏بره و از میانشون می‏گذره از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه قائله رنج آور را تمام کنی.


به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

بزرگ*ترین مصیبت برای یک انسان اینه که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته*باشه نه شعور لازم برای خاموش ماندن.


به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم اینه که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود داره.


به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی


شاید کسی که روزی با تو خندیده رو از یاد ببری، اما هرگز اونی رو که با تو اشک ریخته، فراموش نکنی.


به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی


توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ*ترین هنر دنیاست.


به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی


از درد های کوچیکه که آدم می ناله؛ ولی وقتی ضربه سهمگین باشه، لال می شه.


به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

اگر بتونی دیگری را همونطور كه هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو کاملا واقعیه.



به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی


همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.


به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی


كسی كه دوستت داره، همش نگرانته. به خاطر همین بیشتر از اینكه بگه دوستت دارم میگه مواظب خودت باش.


و بالاخره خواهی فهمید که :

همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود" هست.

یک کم کنجکاوی پشت "همین طوری پرسیدم" هست.

قدری احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.

مقداری خرد پشت "چه میدونم" هست.

و اندکی درد پشت "اشکالی نداره" هست.
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
هميشه اين گونه بوده است:

کسي را که خيلي دوست داري، زود از دست مي دهي پيش از آنکه خوب نگاهش کني ، پيش از آنکه تمام حرفهايت را به او بگويي ، پيش از آنکه همه لبخندهايت را به او نشان بدهي مثل پروانه اي زيبا، بال ميگيرد و دور مي شود ، فکر مي کردي ميتواني تا آخرين روزي که زمين به دور خود مي چرخد و خورشيد از پشت کو ه ها سرک مي کشد در کنارش باشي .
هميشه اين گونه بوده است:

کسي که از ديدنش سير نشده اي زود از دنياي تو ميرود ، وقتي به خودت مي آيي که حتي ردي از او در خيابان نيست فکر مي کردي ميتواني با او به همه باغها سر بزني ، هنوز روزهاي زيادي بايد با او به تماشاي موجها مي رفتي ، هنوز ساعتهاي صميمانه اي بايد با او اشک مي ريختي.
هميشه اين گونه بوده است:

وقتي از هر روزي بيشتر به او نياز داري ، وقتي هنوز پيراهن خوشبختي را کا ملا بر تن نکرده اي ، وقتي هنوز ترانه هاي عاشقي را تا آخر با او نخوانده اي ناباورانه او را در کنارت نمي بيني ، فکر مي کردي دست در دست او خنده کنان به آن سوي نرده هاي آسمان خواهي رفت تا صورتت را پر از بوسه و نور کند .
هميشه اين گونه بوده است:

او که ميرود ، او که براي هميشه مي رود آنقدر تنها مي شوي که نام روزها را فراموش ميکني ، از عقربه هاي ساعت ميگريزي و هيچ فرشته اي به خوابت نمي آيد.
 

mehran50

کاربر فعال موسیقی
تاریخ عضویت
18 فوریه 2007
نوشته‌ها
2,823
لایک‌ها
1,690
محل سکونت
هر جا که خاطر خواه اوست
سپیدترین
دیشب که دلمان به مانند 15 سال گذشته بهانه ات را گرفت هر چه گشتیم بهانه ای نیافتیم تا آرامش کنیم پس آرام و بیصدا خود را به خواب زدیم

یا حق
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri
علم روانشناسی می گوید :

وقتی یک نفر خیلی میخندد حتی برای چیزهای احمقانه و پیش پا افتاده بدانید او از درون عمیقأ غمگین است.

اگر یک نفر خیلی می خوابد بدانید که تنهاست.

اگر یک نفر کم حرف می زند سریع حرفش را می گوید و دوباره سکوت می کند بدانید رازی در سینه دارد.

وقتی یک نفر نمی تواند گریه کند بدانید ضعیف است.

وقتی یک نفر با یک روال غیرعادی و حجم زیاد غذا می خورد بدانید که تحت تنش است.

وقتی یک نفر برای چیزهای کوچک گریه می کند یعنی رقیق القلب و معصوم است.

اما وقتی یک نفر سریع بخاطر چیزهای کوچک عصبانی می شود یعنی درگیر عشق است ...
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri

چه خوشبختی بزرگی ست بدبختی های کوچک !
روح های اندکی که از رنجهای حقير به ناله مي آيند، دردهای روزمره گرفتارشان ميکند ،
قدر سعادت بزرگی را که خداوند نصيبشان کرده است نمي دانند .
اينها از لذتهای روزمره و نعمتهای ريخته پاش هم غرق شور و شعف ميشوند .
اين دنيا ، برای اين دلها بهشت است .
کامی که با آب نبات شيرين مي شود چقدر آسان ميتواند خوشبخت باشد .
 

greywarden

Registered User
تاریخ عضویت
9 اکتبر 2012
نوشته‌ها
809
لایک‌ها
2,080
آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند
آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند
آدم های كوچك پشت سر دیگران سخن می گویند

آدم های بزرگ درد دیگران را دارند
آدم های متوسط درد خودشان را دارند
آدم های كوچك بی دردند

آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند
آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند
آدم های كوچك عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند

آدم های بزرگ به دنبال كسب حكمت هستند
آدم های متوسط به دنبال كسب دانش هستند
آدم های كوچك به دنبال كسب سواد هستند

آدم های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند
آدم های متوسط پرسش هائی می پرسند كه پاسخ دارد
آدم های كوچك می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند

آدم های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند
آدم های متوسط به دنبال حل مسئله هستند
آدم های كوچك مسئله ندارند

آدم های بزرگ سكوت را برای سخن گفتن برمی گزینند
آدم های متوسط گاه سكوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند
آدم های كوچك با سخن گفتن بسیار، فرصت سكوت را از خود می گیرند
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri

دکتر شریعتی انسان ها را به چهار گروه زیر دسته بندی کرده است

دسته اول ؛ آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستندعمده آدمها حضورشان مبتنی به فیزیک است
تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند
بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.


دسته دوم ؛ آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان
خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند
بیشخصیتاند و بیاعتبار
هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهشان یکی است.

دسته سوم ؛ آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند
آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند
و در نبودنشان هم تاثیرشان را میگذارند.
کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم
و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

دسته چهارم ؛ آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هستند
شگفتانگیزترین آدمها در زمان بودشان چنان قدرتمند و
با شکوهاند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم
اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم
باز میشناسیم. میفهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند
ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان.
اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند.
اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم
و درست در زمانی که میروند یادمان میآید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم
شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.
 

*luna*

Registered User
تاریخ عضویت
14 اکتبر 2010
نوشته‌ها
246
لایک‌ها
847
محل سکونت
air
ده قانـون کلـی بـرای زنـدگی


قانون یکم
به شما جسمی داده شده. چه جسمتان را دوست داشته یا از آن متنفر باشید،
باید بدانید که در طول زندگی در دنیای خاکی با شماست.

قانون دوم
در مدرسه‌ای غیر رسمی و تمام وقت نام‌نویسی کرده‌اید که "زندگی" نام
دارد. در این مدرسه هر روز فرصت یادگیری دروس را دارید. چه این درس‌ها را
دوست داشته باشید چه از آن بدتان بیاید، پس بهتر است به عنوان بخشی از
برنامه آموزشی برایشان طرح‌ریزی کنید.

قانون سوم
اشتباه وجود ندارد، تنها درس است. رشد فرآیند آزمایش است، یک سلسله
دادرسی، خطا و پیروزی‌های گهگاهی، آزمایش‌های ناکام نیز به همان اندازه
آزمایش‌های موفق بخشی از فرآیند رشد هستند.

قانون چهارم
درس آنقدر تکرار می‌شود تا آموخته شود. درس‌ها در اشکال مختلف آنقدر
تکرار می‌شوند، تا آنها را بیاموزید. وقتی آموختید می‌توانید درس بعدی را
شروع کنید، بنابراین بهتر است زودتر درس‌هایتان را بیاموزید.

قانون پنجم
آموختن پایان ندارد. هیچ بخشی از زندگی نیست که در آن درسی نباشد. اگر
زنده هستید درس‌هایتان را نیز باید بیاموزید.

قانون ششم
قضاوت نکنید، غیبت نکنید، ادعا نکنید، سرزنش نکنید، تحقیر و مسخره نکنید،
وگرنه سرتان می آید. خداوند شما را در همان شرایط قرار می‌دهد تا ببیند
شما چکار می‌کنید.

قانون هفتم
دیگران فقط آینه شما هستند. نمی‌توانید از چیزی در دیگران خوشتان بیاید
یا بدتان بیاید، مگر آنکه منعکس کننده چیزی باشد که درباره خودتان
می‌پسندید یا از آن بدتان می‌آید.

قانون هشتم
انتخاب چگونه زندگی کردن با شماست. همه ابزار و منابع مورد نیاز را در
اختیار دارید، این که با آنها چه می‌کنید، بستگی به خودتان دارد.

قانون نهم
جواب‌هایتان در وجود خودتان است. تنها کاری که باید بکنید این است که
نگاه کنید، گوش بدهید و اعتماد کنید.

قانون دهم
خیرخواه همه باشید تا به شما نیز خیر برسد.
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri
دلتو بتکون
از حرفا
بغضا
آدما
دلتو بتکون از هرچی که تو این یک سال
یادش دلتو به درد آورد
از خاطره هایی که گریه هاش بیشتر از خنده هاش بود
از آدمایی که می گفتن برایِ تو خوشی نیستن.. خوب نیستن
اما بعد دیدی برایِ دیگرون بودن
از رفیقایِ نارفیق
از نفهمیدنِ اونایی که همیشه فهمیدیشون
دلتو بتکون از کوتاهی هایِ خودت
اگه یادت رفته به کسی بگی
ببین ! من دوست دارم
بهش بگو
اگه با یه
ببخشید! من هم مقصر بودم .. یکی رو آروم می کنی
آرومش کن
اگه فکر می کنی کسی بوده که شونه هاتو واسه گریه هاش می خواسته
شونش باش
دلتو بتکون.. یه نفسِ عمیق بکش
سلام بده به بهار
به اتفاقایِ خوب
به خودت قول بده تو سالِ جدید
بیشتر دوست داشته باشی
بیشتر باشی
بیشتر بخندی
بیشتر خودتو تو آینه نگاه کنی و لبخند بزنی و بگی :
عزیزم! تو فوق العاده ی !
بیا و قول بده تو این سالِ جدید
اگه کسیو دوست داشتی
رک و راست و پوست کنده
بدونِ غرور بهش بگی
و بدونی
دلِ خیلیا بخاطرِ همین نگفتنا تنهاس...​
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
وقتی به خوبیها و مهربانی های تو می نگرم

بدیها و اشتباهات خود را مشاهده می کنم

و آنوقت که رحمت و بخشش بی منتهایت مرا نشانه میرود

بار شرمندگی گناهانم بیشتر از پیش بر دوشم سنگینی میکند

خدایا هر چه می دهی رحمت است و هر چه نمی دهی مصلحت

اگر مصلحت این است که هیچ چیز نداشته باشم راضیم به رضایت

ولی نظرت را از من مگیر

یاریم کن آن کنم که تو راضی باشی و آن طور شوم که تو می خواهی
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri
رابطه به معنای نگه داشتن دست یکدیگر
هنگامی که همدیگر را درک میکنید نیست ؛
رابطه یعنی
با داشتن بسیاری از سوء تفاهم ها
هنوز دست یکدیگر را رها نکنید...
 

Nereid

کاربر فعال زبان
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 نوامبر 2006
نوشته‌ها
2,145
لایک‌ها
852
محل سکونت
staring at a closed door!

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
هیچ وقت آرزو نکن توی دنیا جای کسی باشی چون اگه آرزوت برآورده بشه جای خودت توی دنیا خیلی خالیه ...

چقدر ما آدما عجیبیم. درختا رو قطع میکنیم ازشون کاغذ درست میکنیم و روی کاغذ ها مینویسیم درخت ها رو قطع نکنید

هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت چند روزی هست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفاءل می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت: ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
دلم به حال عشق مي سوزد
زمان می گذرد و در انتهای راه می فهمی چقدر حرف نگفته دردل باقی ماند
حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد
حرفهای نا تمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند
ناگهان لحظه غربت می رسد و تو در میابی که چقدر زود دیر شده
به تکاپو می افتی ....در غربت بیابان و در کوچ شبانه پرستوها
در لحظه وصال موج و ساحل دنبال عشق می گردیژ
دیر شده خیلی دیر
هر روز دوست داشتن را به فردا می انداختی و حالا می بینی دیگر فردایی وجود ندارد
سالها چشمت را به رویش بسته بودی و نمی دانستی
و یا شاید نمی فهمیدی
امروز حقیقت را باور می کنی....
اما افسوس که زودتر از آنچه فکر می کردی دیر شده
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri
پروردگارا تو را شکر می کنم

برای تمام نعماتی که امسال به من ارزانی داشتی

برای تمام روزهای افتابی و برای تمام روزهای غمگین ابری و بارانی.

برای غروبهای ارام وشبهای تاریک و طولانی

تو را شکر میگویم برای سلامتی و بیماری

برای غمها وشادیهایی که امسال به من عطا کردی.

تو را شکر می گویم برای تمام چیزهایی که مدتی به من قرض دادی و سپس باز پس گرفتی.

خدایا شکرت برای تمام لبخندهای محبت بار ، دستان یاری رسان ، برای همه ان عشق و محبت و چیزهای شگفت انگیزی که دریافت کردم.

شکر برای تمام گلها و ستارگان ، برای تمام فرزندان و عزیزانی که دوستم دارند.

خدایا تو را شکر میگویم برای تنهاییم ، برای شغلم ، برای مسائل و مشکلاتم ، برای تردیدها و اشکهایم ، چرا که همه اینها مرا به تو نزدیکتر کرد.

تو را شکر می گویم برای تداوم حیاتم ، برای اینکه سرپناهی در اختیارم نهاده ای ، برای غذایم و برای براورده کردن تمام نیازم.

امسال چه چیزی در انتظارم است.

پروردگارا همان را میخواهم.که تو برایم خواسته ای.

تنها از تو میخواهم،آنقدر به من ایمان عطا کنی تا در هر انچه بر سر راهم قرار میدهی تو را ببینم و خواستت را.

انقدر امید و شجاعت تا نومید نشوم و آنقدر عشق و محبت ... هر روز بیش از روز قبل ، عشق نسبت به خودت و انان که در اطرافم هستند.

پروردگارا ، به من بردباری ، فروتنی ، و تسلیم و رضا عنایت فرما ، خدایا مرا آن ده که مرا ان به ، و آنچه را که نمیدانم چگونه از تو بخواهم.

پروردگارا ، به من قلبی فرمانبردار، گوشی شنوا ، ذهنی هوشیار ، و دستانی ساعی عنایت فرما تا بتوانم تسلیم رضایت گردم و آنچه را که به کمال برایم خواسته ای بر دیده منت بپذیرم.

خدایا ، بر تمام عزیزانم برکت و بهروزی عطاکن و صلح و دوستی و ارامش بر قلوب انسانها حاکم گردان.

آمین
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
با نگاهت به خدا ، چتر شادي وا کن
وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !
او هماني است که در تار ترين لحظه شب، راه نوراني اميد
نشانم مي داد ...
او هماني است که هر لحظه دلش مي خواهد ، همه زندگي ام ،
غرق شادي باشد ....
ماه من !
غصه اگر هست ! بگو تا باشد !
معني خوشبختي ،
بودن اندوه است ...!
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri
برای تو و خويش
چشمانی آرزو میکنم
که چراغها و نشانهها را
در ظلماتمان ببيند.
گوشی
که صداها و شناسهها را
در بيهوشیمان بشنود
برای تو و خويش،
روحی
که اين همه را
در خود گيرد و بپذيرد
و زبانی
که در صداقت خود
ما را از خاموشی خويش بيرون کشد
و بگذارد
از آن چيزها که در بندمان کشيده است
سخن بگوئيم.
 
بالا