• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

متن های خواندنی

hdavoodh

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 ژوئن 2006
نوشته‌ها
14,797
لایک‌ها
16,196
محل سکونت
خیلی دور از اینجا!
هر وقت که زمین خوردی ، دست کم چیزی از زمین بردار...
--------------------
اگر می خواهید اخلاق کسی را امتحان کنید ، به او قدرت بدهید.
--------------------
اگر تمام شب را برای از دست دادن خورشید ، اشک بریزی ، لذت دیدن ستاره ها را از دست می دهی.
--------------------
به نور نگاه کن ! سایه ها پشت سرت خواهند بود.
--------------------
هرگز امیدی را از کسی سلب نکن ، شاید این تنها چیزی است که او دارد.
--------------------
حسود فکر می کند که اگر پای همسایه اش بشکند ، او بهتر می تواند راه برود.
--------------------
کسی که کاری نمی کند ، اشتباهی نمی کند و کسی که اشتباهی نمی کند ، چیزی یاد نمی گیرد.
--------------------
خوش بین باشید ، اما خوش بین دیرباور.
--------------------
کسی که سوال می پرسد ، چند دقیقه احمق است اما کسی که سوال نمی پرسد ، برای همیشه احمق است.
--------------------
برای هر مشکلی دست کم دو راه حل وجود دارد ، سکوت و صبر و گذر زمان
--------------------
زیاد زیستن آرزوی همه است اما خوش زیستن ، آرمان یک عده معدود.
--------------------
من به شانس خیلی اعتقاد دارم ، چون هر وقت که تلاش می کنم ، شانس می آورم.
--------------------
ارزش هر کس به اندازه چیزی است که به دنبال آن است.
--------------------
مردم اغلب از بی وقتی شکایت می کنند ، در حالی که مشکل اصلی بی هدفی است.
--------------------
پول بر عاقلان خدمت می کند و بر جاهلان ، حکومت.
--------------------
پرستویی که به فکر مهاجرت است از ویرانی اشیانه نمی ترسد.
--------------------​
 

hdavoodh

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 ژوئن 2006
نوشته‌ها
14,797
لایک‌ها
16,196
محل سکونت
خیلی دور از اینجا!
کاش مرا درست ترجمه می کردی..
اما مرا از آن جماعتی دیدی که می شناختی...
من نبودم! من نبودم.....
من یک شاعر معمولی ام، یک مردهء منطقی...
بعضی حرف ها را نمی توانم هضم کنم..
به سادگی حباب کم رمقی...
با کوچکترین اشاره ای می شکنم...
همیشه سعی کرده ام همه را درک کنم...
خودم را بجای دیگران فرض کنم...
به همین دلیل هرگاه درک نشدم، فراموش کردم...
هر چقدر هم سخت، اما فراموش کردم!!
 

hdavoodh

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 ژوئن 2006
نوشته‌ها
14,797
لایک‌ها
16,196
محل سکونت
خیلی دور از اینجا!
پيرمرد
لاغر و رنجور با دسته گلی بر زانو روی صندلی اتوبوس نشسته بود
دختری جوان،
روبه روی او،
چشم از گل ها بر نمی داشت
وقتی به ايستگاه رسيدند، پيرمرد بلند شد،
دسته گل را به دختر داد و گفت می دانم از اين گل ها خوشت آمده است.
به زنم
مي گويم كه دادم شان به تو گمانم او هم خوشحال می شود
و دختر جوان دسته گل را پذيرفت
و پيرمرد را نگاه كرد كه از پله‏ های اتوبوس پايين می رفت و وارد قبرستان كوچك شهر می شد...​
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
وقتی کسی رو دوست داري.......

وقتی کسی رو دوست داري. حاضری جون فداش کنی حاضری دنيا رو بدی فقط يک بار نگاهش کنی.


به خاطرش داد بزنی.به خاطرش دروغ بگی.............رو همه چيز خط بکشی حتی رو برگ زندگی.

وقتی کسی تو قلبته حاضری دنيا بد باشه........فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه.

قيد تموم دنيا رو به خاطر اون ميزنی..........خيلی چيزا رو می شکنی تا دل اون رو نشکنی.

حاضری که بگزری از دوستای امروز و قديم.........اما صداشو بشنوی شب از ميون دو تا سيم.

حاضری قلب تو باشه پيش اون گرو..........فقط خدا نکرده اون يک وقت بهت نگه برو.

حاضری هر چی دوست نداشت به خاطرش رها کنی..........حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی.

حاضری هر جا که بری به خاطرش گريه کنی..........بگی که مهتاجشی و به شونه هاش تکيه کنی.

وقتی کسی تو قلبته يک چيز قيمتی داری...........ديگه به چشمت نمياد اگر که ثروتی داری .

حاضری هر چی بشنوی حتی اگر سرزنشه.........به خاطر اون کسی که خيلی برات با ارزشه.

حاضری هر کی جز اونو ساده فراموش کنی..........پشت سرت هر چی ميگن چيزی نگی گوش کنی.

حاضری که بگذری از مقررات و دين و درس............وقتی کسی رو دوست داری معنی نميده ديگه ترس

 

siavash20

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,989
لایک‌ها
3,301
محل سکونت
تهران
صداقت یک هدیه بسیار گران قیمت است؛

آن را از انسان های ارزان، انتظار نداشته باش ...
 

siavash20

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,989
لایک‌ها
3,301
محل سکونت
تهران
جذاب ترین و مؤثر ترین مشخصه شما زنان طرز فکر شماست.
زمانی که مردی عاشق طرز فکرتان می شود عاشق ذات ومنحصر به فرد بودن شما شده است.
اگر قدرت تفکر نداشته باشید خودتان نیستید
زیرا فکر شما منشأ وجود شماست.
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
هیچ وقت این دو جمله رو نگو :

١- ازت متنفرم ٢- دیگه نمیخوام ببینمت



هیچ وقت با این دو نفر همصحبت نشو :

١- از خود متشکر ٢- وراج



هیچ وقت دل این دو نفر رو نشکن :

١- پدر ٢- مادر



هیچ وقت این دو تا کلمه رو نگو:

١- نمیتونم ٢- بد شانسم



هیچ وقت این دو تا کارو نکن :

١- دروغ ٢- غیبت



هیچ وقت این دو تا جمله رو باور نکن :

١- آرامش در اعتیاد ٢- امنیت دور از خانه



همیشه این دو تا جمله رو به خاطر بسپار:

١-آرامش با یاد خدا ٢-دعای پدرو مادر



همیشه دوتا چیز و به یاد بیار:

١- دوستای گذشته رو ٢-خاطرات خوبت رو



همیشه به این دو نفر گوش کن:

1- فرد با تجربه ٢- معلم خوب



همیشه به دو تا چیز دل ببند :

١- صداقت ٢-صمیمیت
 

siavash20

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,989
لایک‌ها
3,301
محل سکونت
تهران
دیروز می توانست پایان زندگی من باشد.
پس امروز که زنده ام معجزه ای از جانب خداوند است.
در حقیقت دیدن هر روز معجزه ای از جانب اوست.
خدایا تو را شاکرم به خاطر امروزم که به من عطا فرمودی.
و به تو قول خواهم داد تا امروز را سرشار از زیبایی سازم.
و آن را آنگونه که تو دوست داری بسازم
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
وقتی آنقدر در زندگی مادی غرق میشویم که

زنگار غفلت بر قلب هایمان می نشیند

و از آسمان غافل می شویم

تصورمان از خوشبختی

متفاوت از واقعیت آن می شود

و چیزی جز سراب نیست

سرابی که بارها از سوی فریب خوردگان آزموده شده
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
در حسرت لحظه ای آرامشم ، همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام
همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر….
عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیست
قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ، دیگر کسی به سراغ من نمی آید، تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده ، دیگر در قلبم جای کسی نیست
هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم ، هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام نمیشوم ، کسی نیست تا شادم کند ، کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند
دلم گرفته ….
خیلی دلم گرفته….
انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد…
انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند…
وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم…
آرزو به دل مانده ام ، کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنها مانده ام
نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد ، نمیگویم از غمهای خویش تا کسی دلش به درد آید
من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم ، اینک دارم با خودم درد دل میکنم…
دلم گرفته ، رنگ و رویی ندارد برایم این لحظه ها ، حس خوبی ندارم به این ثانیه ها
میدانم کسی نمیخواند غمهایم را ، میدانم کسی نمیشنود حرفهایم را ، حتی اگر فریاد هم بزنم کسی نگاه نمیکند دیوانه ای مثل من را….
میدانم کسی در فکر من نیست ، تنها هستم و کسی یار و همدمم نیست ، میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم، تا ابد همین دستهای غم را میگیرم
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
سه چیز توی زندگی هست که وقتی رفت دیگه قابل بازگشت نیست:
سخن_موقعیت_زمان

سه چیز توی زندگی هست که باعث میشه انسان شخص بزرگی بشه:
سخت کوشی_صداقت_موفقیت

سه چیز توی زندگی هست که شخصیت انسان رو از بین میبره:
حرص_غرور_خشم

سه چیز توی زندگی هست که هیچ زمان نباید از دستش داد:
آرامش_امید_شرافت

سه چیز توی زندگی هست که همیشگی و قطعی نیست:
رویاهای انسان_موفقیت_شانس

سه چیز توی زندگی هست که بسیار ارزشمند و قیمتیه:
عشق_شرافت نفس_زمان
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
در حسرت لحظه ای آرامشم ، همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام
همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر….
عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیست
قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ، دیگر کسی به سراغ من نمی آید، تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده ، دیگر در قلبم جای کسی نیست
هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم ، هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام نمیشوم ، کسی نیست تا شادم کند ، کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند
دلم گرفته ….
خیلی دلم گرفته….
انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد…
انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند…
وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم…
آرزو به دل مانده ام ، کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنها مانده ام
نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد ، نمیگویم از غمهای خویش تا کسی دلش به درد آید
من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم ، اینک دارم با خودم درد دل میکنم…
دلم گرفته ، رنگ و رویی ندارد برایم این لحظه ها ، حس خوبی ندارم به این ثانیه ها
میدانم کسی نمیخواند غمهایم را ، میدانم کسی نمیشنود حرفهایم را ، حتی اگر فریاد هم بزنم کسی نگاه نمیکند دیوانه ای مثل من را….
میدانم کسی در فکر من نیست ، تنها هستم و کسی یار و همدمم نیست ، میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم، تا ابد همین دستهای غم را میگیرم
این غم و غصه ها عجیب زاد و ولدشان زیاد است!
خدا نکند تنها بشوی آن وقت همه مثل مور و ملخ میریزند دور و برت!
از همه بدتر آنکه اگر به کسی بگویی تو را دیوانه فرض خواهد کرد از تو دور میشود بیشتر
آن وقت تنها تر میشوی بعد فقط همان غم و عصه ها میآیند عیادتت و به تو دهن کجی میکنند بیشتر نمک می پاشند به زخم تنهاییت!
همین ها خسته ات میکنند دمار از روزگارت در می آورند
مجبور میشوی بخندی خودت را شاد نشان بدهی آنقدر که دیگران به حالت غبطه میخورند!
آن هم درست همان رمانی که غم و غصه هااز سر و کول اعصابت بالا میروند و تنهایی و بی کسی روی دیواره های قلبت یادگاری می نویسند
به روی خودت نمی آوری ولی دلگیر میشوی خرد میشوی و بیشتر میروی توی لاک تنهاییت آنقدر که دیگر شب ها و روزهایت فرقی نمیکنند با هم
دیگر برای خلاص شدن از تنهایی هم تلاش نمیکنی تسلیم میشوی،تنها یارت میشود تنهایی. همیشه این آخرش است...
و درنهایت این میشود زمزمه ی هر لحظه ات: میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم،تا ابد همین دست های غم را میگیرم...
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
این غم و غصه ها عجیب زاد و ولدشان زیاد است!
خدا نکند تنها بشوی آن وقت همه مثل مور و ملخ میریزند دور و برت!
از همه بدتر آنکه اگر به کسی بگویی تو را دیوانه فرض خواهد کرد از تو دور میشود بیشتر
آن وقت تنها تر میشوی بعد فقط همان غم و عصه ها میآیند عیادتت و به تو دهن کجی میکنند بیشتر نمک می پاشند به زخم تنهاییت!
همین ها خسته ات میکنند دمار از روزگارت در می آورند
مجبور میشوی بخندی خودت را شاد نشان بدهی آنقدر که دیگران به حالت غبطه میخورند!
آن هم درست همان رمانی که غم و غصه هااز سر و کول اعصابت بالا میروند و تنهایی و بی کسی روی دیواره های قلبت یادگاری می نویسند
به روی خودت نمی آوری ولی دلگیر میشوی خرد میشوی و بیشتر میروی توی لاک تنهاییت آنقدر که دیگر شب ها و روزهایت فرقی نمیکنند با هم
دیگر برای خلاص شدن از تنهایی هم تلاش نمیکنی تسلیم میشوی،تنها یارت میشود تنهایی. همیشه این آخرش است...
و درنهایت این میشود زمزمه ی هر لحظه ات: میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم،تا ابد همین دست های غم را میگیرم...

خیلی زیبا بود دوست عزیز :)
و یه جورای غریبی .... آشناست ....
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
نمی بخشم گناهت را نمی بخشم تورا با دیگری دیدم که گرم گفتگو بودی



او آهسته میگفتی سرو پا محو او بودی صدایت کردم و بر من چو بیگانه نگه کردی



شکستی عهد دیرین را گنه کردی گنه کردی گناهت را نمی بخشم



چه شبها را که من به یاد تو سحر کردم چه عهدی را که من بیهوده به یاد تو هدر کردم



تو عمرم را هدر کردی گنه کردی گنه کردی گناهت را نمی بخشم



این بود آن صفایی را که میگفتی همین بود آن وفایی راکه می گفتی



تو را که خود این چنین بودی چرا روزم سیه کردی



گنه کردی گنه کردی گناهت را نمی بخشم
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
خیلی زیبا بود دوست عزیز :)
و یه جورای غریبی .... آشناست ....
خواهش میکنم ممنون از تعریفتون بداهه نوشتم یعنی همونجوری که اومد توی ذهنم همون لحظه تایپ کردم :rolleyes:
متن زیبایی که نوشته بودید این حس رو ناخودآگاه ایجاد میکرد :)
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
گاهی برای ابرهای رفته دلتنگم
هرچند می‌دانم
یک گوشهء این شهر، یا آن شهر
دارند می‌بارند
ـ ابر است و باریدن ـ
هرچند می‌دانم
این آسمان ـ هرجا که می‌بینی ـ
همین رنگ است
اما کویر من
گاهی برای ابرهای رفته دلتنگ است.
 

siavash20

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,989
لایک‌ها
3,301
محل سکونت
تهران
به فرض تا آخر عمر تنها می ماند و شریکی پیدا نمی کرد ، تحمل آن بسیار آسان تر بود تا شب و روز با کسی سر و کار داشته باشد که حتی یکی از هزاران حرف او را نمی فهمد.

فکر کنم از جورج اورول باشد!
 

siavash20

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,989
لایک‌ها
3,301
محل سکونت
تهران
می‌دانید گاهی آدم احتیاج دارد با پوست خودش یعنی مثلاً با سرانگشت‌هاش حس کند، فکر کند،
یک شب هم شده دست روی پیشانی کسی بگذارد و بگوید: «چی فکر می‌کنی؟هان؟» و طرف بگوید، بی‌شیله پیله بگوید...​

هوشنگ گلشیری - هر دو روی یک سکه​
 

siavash20

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,989
لایک‌ها
3,301
محل سکونت
تهران

از لیوان ها
به لیوان شکسته فکر می کنی
از آدمها
به کسی که از دست داده ای
به کسی که به دست نیاورده ای
همیشه
چیزی که نیست
بهتر است.

" علیرضا روشن "​
 
بالا