• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

متن های خواندنی

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
هر انسانی آفریده اندیشه های روزانه خویش است. اگر انسان میخواهد دگرگونی در زندگیش روی دهد، باید از دل و جان آغاز کند تا اندیشه ها و احساسات، شخص را تحت تاثیر قرار دهد و دگرگون سازد. رالف والدو امرسون



بزرگترین موفقیت عبارت است از اعتماد یا سازش كامل بین اشخاص صمیمی.رالف والدو امرسون



چه آسان می توان مطابق عقاید دیگران زندگی كرد، چه آسان می توان در خلوت و انزوا مطابق نظرات خود رفتار نمود، اما بزرگ آن كسی است كه در میان مردم، استقلال رای خود را در عین صمیمیت و مهربانی حفظ كند. رالف والدو امرسون
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
بخـنــد
هــرچـنــد
غـمـگینــی
بـبخــش
هــرچـنـد
مـسکینـــی
فـرامـوش کــن
هــرچـنــد
دلــگیــــری

زیستــن اینــگــونـــه زیـبـاسـت ...
بخنـــد
ببخــش
و فرامـوش کـــن
هــرچـنــد میدانم ...
آســـان نــیســـت
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
در و ديوار دنيا رنگي است. رنگ عشق. خدا جهان را رنگ كرده است. رنگ عشق؛ و اين رنگ هميشه تازه است و هرگز خشك نخواهد شد. از هر طرف كه بگذري، لباست به گوشه‌اي خواهد گرفت و رنگي خواهي شد. اما كاش چندان هم محتاط نباشي؛ شاد باش و بي پروا بگذر، كه خدا كسي را دوستتر دارد كه لباس‌اش رنگي‌تر است!
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
زمين عاشق شد و آتشفشان كرد و هزار هزار سنگ آتشين به هوا رفت. خدا يكي از آن هزار هزار سنگ آتشين را به من داد تا در سينه‌ام بگذارم و قلبم باشد.
حالا هروقت كه روحم يخ مي كند، سنگ آتشينم سرد مي شود و تنها سنگش باقي مي ماند و هروقت كه عاشقم، سنگ آتشينم گُر مي گيرد و تنها آتش‌اش مي‌ماند.
مرا ببخش كه روزي سنگم و روزي آتش.
مرا ببخش كه در سينه‌ام سنگي آتشين است. عرفان نظر آهاری
 

woodkid

Registered User
تاریخ عضویت
13 می 2013
نوشته‌ها
243
لایک‌ها
495
محل سکونت
تهران
اگر کشوری خردمندانه اداره شود،
ساکنانش خوشنود خواهند بود،
از دسترنج شان لذت می برند
و از آن جایی که خانه هایشان را دوست می دارند
علاقه به سفر را از دست می دهند.
ممکن است در این کشور چند وسیله ی نقلیه و قایق وجود داشته باشد
ولی به جایی نمی رود.
ممکن است انبار های ادوات جنگی وجود داشته باشد
ولی کسی از آن ها استفاده نمی کند.
مردم از خوراکشان لذت می برند
و از زندگی با خانواده هایشان شادند،
تعطیلات را در باغچه هایشان سپری می کنند
و از کمک به همسایگان خوشنود می شوند.
حتی اگر کشور همسایه به قدری به آن ها نزدیک باشد که
صدای خروس ها یا پارس سگ هایشان را به سادگی بشنوند،
از این که بدون سفر کردن به کشور همسایه در سن پیری بمیرند،
راضی اند.

لائو تزو
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
آدم ها مثل کتاب هستند:
بعضی از آدم ها جلد زرکوب دارند بعضی جلد ضخیم بعضی جلد نازک
بعضی از آدم ها ترجمه شده اند بعضی تجدید چاپ می شوند بعضی کپی آدم های دیگرند
بعضی از آدم ها با حروف سیاه چاپ می شوند و بعضی ها صفحات رنگی دارند
از روی بعضی آدم ها باید مشق نوشت از روی بعضی دیگر جریمه
بعضی از آدم ها راباید چند بار بخوانیم تا بفهمیم و بعضی آدم ها را باید نخوانده دور انداخت...
 

Sir Pendar

Registered User
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
3,153
لایک‌ها
2,560
محل سکونت
192.168.1.1
انسان موجود عجیبی ست!

اگر به او بگویید

در آسمان یک میلیارد ُ نهصد ُ نود ُ‌نه ستاره وجود دارد


بی چون و چرا می پذیرد ...

اما اگر در پارکی ببیند روی نیمکتی نوشته اند

" رنگی نشوید "

بی درنگ انگشت خود را به نیمکت می کشد تا مطمئن شود!

نیچه

 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
گشاده دست باش ،جاری باش ،كمك كن (مثل رود)

باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید)

اگركسی اشتباه كردآن رابه پوشان (مثل شب)

وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ)

متواضع باش و كبر نداشته باش (مثل خاك)

بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا )

اگرمی خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آینه ) مولانا
 

greywarden

Registered User
تاریخ عضویت
9 اکتبر 2012
نوشته‌ها
809
لایک‌ها
2,080
گاهی باید دروغ را راست پنداشت
و گاهی راست را دروغ !
بی فریب خوردن ،زندگی سخت است



فروغ فرخزاد
 

Sir Pendar

Registered User
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
3,153
لایک‌ها
2,560
محل سکونت
192.168.1.1
موشی در خانه ی صاحب مزرعه تله موش دید

به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد

همه گفتند : تله موش ، مشکل توست به ما ربطی ندارد

از قضا ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید

از مرغ برایش سوپ درست کردند

گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند

گاو را برای مراسم ترحیم کشتند

و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد

و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر می کرد...
 

Sir Pendar

Registered User
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
3,153
لایک‌ها
2,560
محل سکونت
192.168.1.1
از کودک فال فروش پرسیدم:

چه میکنی؟

گفت از حماقت انسان ها تکه نانی در می آورم

اینها از منی که در امروزم مانده ام

فردایشان را می خواهند!
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
دلـــم یـک غــریبــه مـی خــواهـد
بیـــایــد بنشینــد فقـــط سکـــوتــ کنـد
و مـــن هــی حـــرفـــ بــزنــم و بـــزنـــم و بــزنــم
تـــا کمــی کـــم شــود ایـن همــه بـــار …
بعـــد بلنــد شـــود و بـــرود
انگــــار نــه انگـــار …!
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
امشب، آغوشت نیست، اما!
خیالت را به آغوش میکشم
موهایت را میبویم؛
نوازش صورتت را
با گونه هایم
به هیچ نمیدهم.
امشب اینگونه است!
فردا شب و شبهای دگر را چه کنم !!!؟
 

mm1368

Registered User
تاریخ عضویت
9 مارس 2010
نوشته‌ها
1,654
لایک‌ها
279
محل سکونت
اصفهان
بهشت كجاست ؟

يك فضاي چند وجب در چند وجب ميان بازوهاي كسي كه دوستش داري

=====حسين پناهي=====
 

mm1368

Registered User
تاریخ عضویت
9 مارس 2010
نوشته‌ها
1,654
لایک‌ها
279
محل سکونت
اصفهان
خدایا!

دستانی را در دستانم قرار بده

که پاهایش با دیگری پیش نرود...
 

mm1368

Registered User
تاریخ عضویت
9 مارس 2010
نوشته‌ها
1,654
لایک‌ها
279
محل سکونت
اصفهان
عشق چیست؟

مادر گفت:عـــــشقـ یعنی فــرزندــ
پدر گفت:عـــــشقـ یعنی هــمسر
دخترک گفت:عـــــشقـ یعنی عــروسکــ
معلم گفت:عـــــشقـ یعنی بـــچه ها
خسرو گفت:عـــــشقـ یعنی شــیرینــ
شیرین گفت:عـــــشقـ یعنی خـــسرو
اما فرهاد هیچ نگفتــ...
نگاهش را به آســــــــمان بردــ
با چشمانی بارانی میخواست فـــــــریاد بزند اما
ســـــــکوت کردــ...
میخواست شکایت کند اما نکردــ
نفسش دیگر بالا نمی آمدــ
سرش را پایین انداخت و رفتـــــــ
هر چند که باران نمی گذاشت جلوی پایش را
ببیندــ
ولی او نایستاد ســــــــکوتــ کرد و رفتـــــــ
چون می دانستـــــ او نباید بماندــ
و

عــــــــشقــ معنا شد...!!!
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
چرا گریه کنم وقتی باران ابهت اشکهایم را پاک کرد و سرخی گونه هایم را به حساب روزگار ریخت.

چرا گریه کنم وقتی او بغض عروسکی دارد و همیشه این منم که باید قطره قطره بمیرم.

چرا گریه کنم وقتی بر بلندی این ساده زیستن زیر پا له شده ام.

چرا گریه کنم وقتی باد بوی گریه دارد و برگ بوی مرگ.

چرا گریه کنم وقتی عاشق شدن را بلد نیستم تا به حرمت اندک سهمم از تو اشک بریزم.

چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیبا تر است………
 

mm1368

Registered User
تاریخ عضویت
9 مارس 2010
نوشته‌ها
1,654
لایک‌ها
279
محل سکونت
اصفهان
تمام بدبختی های ادم مال این دو کلمه است یکی"داشتن" یکی"خواستن".

"داشتن" او را محافظه کار می کند."خواستن" او را ذلیل می کند و چاپلوس و متملق و ترسو.نداشتن و نخواستن هردو رویین تنش می کنند...

بسیار کمتر از انچه می دانیم می اندیشیم؛بسیار کمتر از انچه دوست داریم می دانیم و بسیار کمتر از انچه باید دوست داشته باشیم دوست داریم!

انسان به میزانی که به مرحله انسان بودن نزدیکتر می شود احساس تنهایی بیشتری می کند.

انسان با یک دست زندگیش را می سازد و با دست دیگر انرا ویران می کند.

دوستی یک حادثه است و جدایی یک قانون بیایید حادثه ساز قانون شکن باشیم.

انانی که بیشتر میفهمند بیشتر زجر می کشند و انانی که کمتر می فهمند بیشتر زجر میدهند خدایا می خواهم از زجر کشان باشم...

"من" و "خدا" و "عشق" این سه هرگز شکست نخواهند خورد.

انسان نطفه ای است میان دو بی نهایت؛بی نهایت لجن و بی نهایت فرشته

اسمم را پدرم انتخاب کرد و نام خانوادگیم را جدم دیگر بس است راهم را خودم انتخاب می کنم!
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
زمین ادامه دستی است که به گندم می رسد

زمین ادامه یک عشق است که سرخ ترین پیراهن را بر تن دارد .
و من ادامه زیباترین ترانه های ترس خورده بابابزرگ به ترکه های ناظم و درد بلند جریمه
به وحشت سود و زیان تاجر زنگ حساب
به کوچه های خشک آب شاهی و یخ بر خر
سکوت ماندگار پدر
و فرفره های بی باد میرسم.
چه کسی آیا
سه ماه تعطیلی ده سالگی ام را از تخم مرغ فروش و تاجر بازار امتحان حساب بازپس میگیرد
جز من که از زمین تو می رویم.
زمین ادامه یک شعر است که عشق را ادامه شبنم می داند

و سرخ ترین شال را برای شانه های فقیرت می بافد در سرخ باد سرود و سپیده.
زمین ادامه یک ریشه است تا همیشه بیشه.
زمین ادامه یک سفره است که گرده نان را به گرده گرفته است.
صحرا به انفجار تر باران ایمان دارد.
چشم بادامی من
زمین ادامه یک گنبد ستاره است و دشمن ادامه شهرزاد هزار و یک شب خواب است
زمین اما …
به گندم میرسد
زمین… به سفره مردم میرسد.

"شهیار قنبری"
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri

- یه لیوان از تو اون کابینته بردار
+ خب.
- پرتش کن زمین.
+ خب.
- شکست؟
+ آره.
- حالا ازش عذرخواهی کن.
+ ببخشید لیوان. منظوری نداشتم.
- دوباره درست شد؟
+ نه…
- متوجه شدی . . .!!؟؟؟​
 
بالا