بانو !
اگر کلاهم را از سرم بر دارم
و دستان خسته ام در جیب هایم باشند
و اگر شما اشک هایم را
و التماس چشم هایم را
ندیده بگیرید
پسر بچه ای خواهید یافت
که هر بار نگاهش می کنید
سرخ می شود
و بی هیچ حرفی
انگار دیرش شده باشد
تا سر کوچه
می دود
و می دود
و می دود
و پشت اولین دیوار
زانو می زند
و قلبش می تپد
و می تپد
و می تپد
بانو!
با پسر بچه ای که چنین شرمگین در من زندگی می کند
چگونه اعتراف کنم
که دوستت دارم ؟
اگر کلاهم را از سرم بر دارم
و دستان خسته ام در جیب هایم باشند
و اگر شما اشک هایم را
و التماس چشم هایم را
ندیده بگیرید
پسر بچه ای خواهید یافت
که هر بار نگاهش می کنید
سرخ می شود
و بی هیچ حرفی
انگار دیرش شده باشد
تا سر کوچه
می دود
و می دود
و می دود
و پشت اولین دیوار
زانو می زند
و قلبش می تپد
و می تپد
و می تپد
بانو!
با پسر بچه ای که چنین شرمگین در من زندگی می کند
چگونه اعتراف کنم
که دوستت دارم ؟