mahiye_bala
کاربر تازه وارد
یکی دشت با دیدگان پر ز خون
که تا او کی آید ز آتش برون
که تا او کی آید ز آتش برون
دویدند از کین دل سوی همدر دست های من همه داغ دو دست تو
هر ذره ی تنم همگی در پرست تو
شب در کشاکش لبمان طول می کشید
از بس که حق مطلبمان طول می کشید
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری بر آورد و شتافت