مشاعره!!!

[Agha_Jo0n]

تو خامشی ، که بخواند؟
تو می‌روی ، که بماند؟
که بر نهالکِ بی برگِ ما
ترانه بخواند؟

 

[Mehdi14]

دلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم
که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش

 

[m-o-h-s-e-n]

شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم


عیبش مکن که خال رخ هفت کشورست

 

[Another Day]

تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود
سر ما خاك ره پير مغان خواهد بود

حلقه پير مغان از ازلم در گوش است
بر همانيم كه بوديم و همان خواهد بود

 

[m-o-h-s-e-n]

در هجر تو گر چشم مرا آب روانست


گو خون جگر ریز که معذور نمانده ست

 

[Mehdi14]

تا تب عشق آتشم را داد سر در سوختن
پنبه شد خاکستر از شور مکرر سوختن
هستي عشاق از آئين جهان ديگر است
بسته جز آتش دو عالم بر سمندر سوختن


دوستان چرا در يك اقدام خودجوش آواتاراتون رو در و داف كردين ؟ :دي اين بود آرمان هاي حافظ و سعدي و ايرج ميرزا ؟ :دي

 

[m-o-h-s-e-n]

تا تب عشق آتشم را داد سر در سوختن
پنبه شد خاکستر از شور مکرر سوختن
هستي عشاق از آئين جهان ديگر است
بسته جز آتش دو عالم بر سمندر سوختن


دوستان چرا در يك اقدام خودجوش آواتاراتون رو در و داف كردين ؟ :دي اين بود آرمان هاي حافظ و سعدي و ايرج ميرزا ؟ :دي

نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید


دور از رخت این خسته رنجور نمانده ست


کدوم آرمانمشاهده پیوست 353904من که چیزی یادم نمیاد

 

[Mehdi14]

تیره شد آتش یزدانی ما از دم دیو
گرچه در چشم خود انداخته دود ای ساقی
تشنه ی خون زمین است فلک ، وین مه نو
کهنه داسی ست که بس کشته درود ای ساقی

 

[ترانه18]

یخ کرده ام !اما نه از سوزِ زمستان!
اما نه از شب پرسه های زیرٍباران
یخ کرده ام _ یخ کردنی در تب _ تبی که
_ جسمم نه دارد باورم می سوزد از آن

"محمد علی بهمنی"

 

[Mehdi14]

نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت
بیهوده می كوشی بمانی مهربان ای دوست
انسان كه می خواهد دلت با من بگو آری
من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست

 

[ترانه18]

تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش

بیان کند که چه بودست ناشکیبا را


بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را

"سعدی"

 

[Agha_Jo0n]

ای که با یاد تو در آتش تب میسوزم
یاد من کن که به یادت همه شب میسوزم

 

[Mehdi14]

ما اسیران‌؛ نوگرفتار محبت نیستیم
آشیان طایر ما چنگ شاهین‌ بوده است
غافل از آواره ‌گردیهای اشک ما مباش
روزگاری این بنات النعش، پروین بوده است

 

[Agha_Jo0n]

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
سعدی

 

[meysam_s]

یارب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان

و آن سهی سرو خرامان به چمن بازرسان

 

[m-o-h-s-e-n]

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست


سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

 

[Mehdi14]

الا كه قهر كرده اي مرا دعا نميكني؟
ز رحم دل دمي نظر به حال ما نميكني؟
بيا به يمن مقدمت نثار جان نموده ام
زخاك مقدمت نمي نثار ما نميكني

 

[somayeh60]

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد

آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود

 

[Agha_Jo0n]

ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

 

[Another Day]

اى دوســتـــ، بـبيـــن حال دل زار مــرا
ويــــــــــــن جانِ بــــــلا ديده بيمار مرا
تا كى درِ وصـلِ خـــود بـه رويم بنـدى؟
جانا، مـــپــســـــــند ديـــگـــر آزار مرا


*عمام*