دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جان زتن رفته بتن بازرسان
یعنی آن جان زتن رفته بتن بازرسان
دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جان زتن رفته بتن بازرسان
داداش جسارتا باید با "ل" میومدی نه با "د"
توانا بود هر که دانا بودز دانش دل پیر برنا بود
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
امیدوارم بتونید بخونید اینو:
در این درگه که گه گه که که که که شود ناگه مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه
:| :|
هرکه را با خط سبزت سر سودا باشد
پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد
دنیای بی فرهاد اون آروم و شیرینه
بیچاره فرهادی که شیرین رو نمی بینه
هر دم از این باغ بری می رسد
تازه تر از تازه تری می رسد
دوباره عاشقانه ، دوباره مال ِ ما شد
نوشتمت ترانه ، ترانه آشنا شد
دنیا به مثل، چو کوزه ی زرین است
گه آب در آن تلخ و گهی شیرین است
تو شین و کاف و ری را خود مگو شکر که هست از نی
مگو القاب جان حی یکی نقش و کلامی را
ز خاموشی بریدم من زبان هرزه گویان را
دو لب بر هم نهادم کار شمشیر دو دم کردم