احساس غریبی نکن اینجا که رسیدی
این کلبه ناچیز تعلق به تو دارد
حاجی فک میکنم شما مشاعره رو بهم زدیا؟؟؟
من ادامه میدم قبلیش رو
احساس غریبی نکن اینجا که رسیدی
این کلبه ناچیز تعلق به تو دارد
احساس غریبی نکن اینجا که رسیدی
این کلبه ناچیز تعلق به تو دارد
در هروله و درنگ باید باشم / دلواپس صلح و جنگ باید باشم
دریا به من آموخت که عمری در خویش / همبستر خاک و سنگ باید باشم
باخداباش پادشاهی کن
بیخدا باش هرچه خواهیکن
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم-تبسمی کن و جان بين که چون همیسپرم
حافظ