kyle
مدیر بازنشسته
من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
به کرات به این نکته اشاره کردم و تمنا کردم که در نوشتن ابیات دقت بفرمایید. حقیقتش دیگر برای من قابل درک نیست که چرا ابیات را کاملاً اشتباه مینویسید.من ، من نیم آن کس که منم ، گوی که کیست
خاموش منم دهنم گوی که کیست
دوست بزرگوار ؛به کرات به این نکته اشاره کردم و تمنا کردم که در نوشتن ابیات دقت بفرمایید. حقیقتش دیگر برای من قابل درک نیست که چرا ابیات را کاملاً اشتباه مینویسید.
موضوع فقط این نیست که در هر تصحیحی از یک دیوان، ممکن است ابیات به اشکال گوناگونی روایت شده باشد اما هیچ تصحیحی نیست که ابیات را غلط، پر سکته و یا حتی بی معنا روایت کند.
مثلاً در همین رباعی بسیار زیبای حضرت مولانا، در نوشتهٔ شما اگر چه مصرع اول درست نیست و کمی سکته دارد اما لااقل کمی سکته دارد (که البته وقتی صحبت از ادبیات کهن فارسی است، همین هم قابل اغماض نیست)، اما مصرع دوم اصلاً قابل خواندن هم نیست. یعنی کار از سکته هم گذشته و به کلی فلج شده است. ضمن این که اصلاً معنی هم ندارد.
دوستان اولین شرط مشاعره، صحیح خواندن شعر است. اگر اولین شرط بجا آورده نشود، دیگر باقی اش منتفی است.
این من نه منم آنکه منم گوئی کیست
گویا نه منم در دهنم گوئی کیست
من پیرهنی بیش نیم سر تا پای
آن کس که منش پیرهنم گوئی کیست
مولوی
گمان میکنم اشارات من تا کنون، به وضوح مبتنی بر دقت در انتقال بوده. من نه متخصص هستم و نه ادعایی در این زمینه دارم. همانطور که قبلا هم اشاره داشتم، ادبیات کهن ما، گنجینهء ما محسوب میشود و سزاوار است که با دقتی درخور، به این گنجینه احترام گذاشته شود. به همین دلیل مکرر از دوستان تقاضا داشتم، در آنچه مینویسید، دقت کنید. اگر موقعی که بیتی را میخوانید، احساس میکنید جایی از وزن یا معنی به مشکل بر میخورد، شک کنید. شک کنید شک کنید. بزرگان ما بندرت اشتباه کردهاند. پس کمی جستجو کنید تا جواب این ابهام را بیابید.
دوست بزرگوار ؛
تخصص من ادبیات نیست بنابراین قادر نیستم آن طور که شما می فرمایید سکته ابیات را اصلاح کنم ، لذا تنها می توانم تمام تلاشم را برای انتقال صحیح ابیات از کاغذ به تاپیک انجام دهم.
من من نی ام، آن کس که منم، گوی که کیست
خاموش منم، در دهنم گوی که کیست
سر تا قدمم نیست به جز پیرهنی
آن کس که منش پیرهنم، گوی که کیست
بابا افضل کاشی(کاشانی)
***
همان طور هم که مستحضر بودید چند بار برای یادآوری قصور اینجانب از شما تشکر کرده ام ،
اما شخصا بی دلیل می دانم به دلیل نزدیک بودن لغات و مضمون دو رباعی ، روند تاپیک مشاعره به تاپیک مؤاخذه بدل شود.
این من نه منم آنکه منم گوئی کیست
گویا نه منم در دهنم گوئی کیست
من پیرهنی بیش نیم سر تا پای
آن کس که منش پیرهنم گوئی کیست
مولوی
دوست عزیزم ؛گمان میکنم اشارات من تا کنون، به وضوح مبتنی بر دقت در انتقال بوده. من نه متخصص هستم و نه ادعایی در این زمینه دارم. همانطور که قبلا هم اشاره داشتم، ادبیات کهن ما، گنجینهء ما محسوب میشود و سزاوار است که با دقتی درخور، به این گنجینه احترام گذاشته شود. به همین دلیل مکرر از دوستان تقاضا داشتم، در آنچه مینویسید، دقت کنید. اگر موقعی که بیتی را میخوانید، احساس میکنید جایی از وزن یا معنی به مشکل بر میخورد، شک کنید. شک کنید شک کنید. بزرگان ما بندرت اشتباه کردهاند. پس کمی جستجو کنید تا جواب این ابهام را بیابید.
اصولا مشاعره و امثالهم برای پاسداشت این میراث گرانبها به وجود آمدهاند. علت وجودیشان این نیست که تا بیتی را شنیدیم (یا خواندیم) سریعا جوابی دست و پا کنیم و توپ را به حریف برگردانیم. این اساسا با فلسفهء وجودی مشاعره در تعارض است. وقتی در مجلس مشاعرهای مینشینید، بارها ندای احسنت را میشنوید. این احسنت برای تیزهوشی، یا سرعتعمل مشاعرهکننده سر داده نشده. برای آن شعر زیبایی که بر زبان جاری شده، فریاد احسنت و آفرین بلند میشود. تصور کنید که کسی شعری را غلط بخواند! اصلا قابل تصور نیست. یعنی کلا بیمعنی است که گروهی به شعرخوانی بپردازند و آن را غلط بخوانند. تا جایی که شعر نه تنها سکته داشته باشد بلکه بعضا بیمعنی هم شده باشد.
متاسفانه ما میراث متنوع یا مستمری نداشتهایم. یک ادبیات است و همین. سهلانگاری در پاسداشت همین یک میراث، سهوی بزرگ است و نباید به سادگی از کنارش عبور کرد. این تاکید از جانب من، مواخذه نیست (من که صاحب اینجا نیستم) اگر تا کنون نسبت به سهلانگاریها واکنش نشان دادهام، نه از سر فضلفروشی بوده، نه از سر عیبجویی و نه برای دریافت تشکر یا قدردانی.
من هزار بار مسرور و سپاسگزار خواهم شد اگر ببینم دوستان این درّ گرانبهای پارسی را ارج مینهند و در انتقالش کوشش بایسته را به خرج میدهند.
حالا برگردیم به رباعی شما. ممنونم که با نوشتن اسم شاعر، به این حقیر یادآوری کردید که روایت شما قرار است شعر بابا افضل باشد و نمیخواهید روایت مولانا را بگویید (آنطور که من اشاره کردم). این رباعی مثل بسیاری آثار دیگر، به شعرای مختلفی نسبت داده شده.
فرمودید که متخصص نیستید. البته که نیستید، کدام یک از ما هست؟ اما نکته چیز دیگریست. میفرمایید: تنها میتوانم تمام تلاشم را برای انتقال صحیح ابیات از کاغذ به تاپیک انجام دهم. اما ایراد من دقیقا همینجاست که این انتقال صحیح انجام نشده و حالا با تکیه بر نوشتهء خودتان مدعی هستم که تمام تلاشتان را بخرج ندادید. چرا چنین ادعایی دارم؟
اول بار نوشته بودید:
خاموش منم دهنم گوی که کیست
این مصرع نه تنها از وزن خارج شده بلکه معنی هم ندارد. اما پس از اشارهء من مرقوم فرمودید:
خاموش منم، در دهنم گوی که کیست
دوست بزرگوار این «در» مطمئنا از همان اول در دیوان بابا افضل وجود داشته. نداشته؟ پس چرا بار اول آن را از قلم انداختید؟ آیا این تمام تلاش برای انتقال صحیح است؟ نه، نیست. من حرفم همین است. امیدوارم این نوشته را حمل بر مواخذه نکنید.
تا منزل آدمی سرای دنیاست
کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست
خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود
سالی که نکوست، از بهارش پیداست شیخ بهایی