• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

مشاعره!!!

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
مشتاق گیسوان بلندت اگر شدم
زیباترین بهانه آزادی من است

شیرین و بیستون نه! نبودند پیش از این
مشهور اگر شدند به فرهادی من است
 

Sir Pendar

Registered User
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
3,153
لایک‌ها
2,560
محل سکونت
192.168.1.1
ز خاکدان به فلک رخت گر کشم چه عجب
صفای پیر طریقت دلیل راه من است
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
تو کز چشـم و دل مــردم گریزانی چه میـــدانی -----حدیث اشــک و آه من برو از باد و باران پرس

شهریار
 

Sir Pendar

Registered User
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
3,153
لایک‌ها
2,560
محل سکونت
192.168.1.1
سودائیان عالم پندار را بگو (ی)
سرمایه کم کنید که سود و زیان یکی ست
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی
بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
تا سمرقندی چشمان تو یاهو زده ام
تازه در سایه ی گیسوی تو اردو زده ام

تو فقط رودکی شعر مرا میفهمی
پیش یک رابعه لبخند تو زانو زده ام
 

Sir Pendar

Registered User
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
3,153
لایک‌ها
2,560
محل سکونت
192.168.1.1
ملامتم نکند هر که معرفت دارد
که عشق می بستاند زدست عقل زمام
 

Old Ali

کاربر افتخاری موسیقی
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
874
لایک‌ها
3,530
محل سکونت
Tehran
من ، من نیم آن کس که منم ، گوی که کیست
خاموش منم دهنم گوی که کیست
به کرات به این نکته اشاره کردم و تمنا کردم که در نوشتن ابیات دقت بفرمایید. حقیقتش دیگر برای من قابل درک نیست که چرا ابیات را کاملاً اشتباه می‌نویسید.

موضوع فقط این نیست که در هر تصحیحی از یک دیوان، ممکن است ابیات به اشکال گوناگونی روایت شده باشد اما هیچ تصحیحی نیست که ابیات را غلط، پر سکته و یا حتی بی معنا روایت کند.

مثلاً در همین رباعی بسیار زیبای حضرت مولانا، در نوشتهٔ شما اگر چه مصرع اول درست نیست و کمی سکته دارد اما لااقل کمی سکته دارد (که البته وقتی صحبت از ادبیات کهن فارسی است، همین هم قابل اغماض نیست)، اما مصرع دوم اصلاً قابل خواندن هم نیست. یعنی کار از سکته هم گذشته و به کلی فلج شده است. ضمن این که اصلاً معنی هم ندارد.

دوستان اولین شرط مشاعره، صحیح خواندن شعر است. اگر اولین شرط بجا آورده نشود، دیگر باقی اش منتفی است.

این من نه منم آنکه منم گوئی کیست
گویا نه منم در دهنم گوئی کیست
من پیرهنی بیش نیم سر تا پای
آن کس که منش پیرهنم گوئی کیست

مولوی
 

Sir Pendar

Registered User
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
3,153
لایک‌ها
2,560
محل سکونت
192.168.1.1
به کرات به این نکته اشاره کردم و تمنا کردم که در نوشتن ابیات دقت بفرمایید. حقیقتش دیگر برای من قابل درک نیست که چرا ابیات را کاملاً اشتباه می‌نویسید.

موضوع فقط این نیست که در هر تصحیحی از یک دیوان، ممکن است ابیات به اشکال گوناگونی روایت شده باشد اما هیچ تصحیحی نیست که ابیات را غلط، پر سکته و یا حتی بی معنا روایت کند.

مثلاً در همین رباعی بسیار زیبای حضرت مولانا، در نوشتهٔ شما اگر چه مصرع اول درست نیست و کمی سکته دارد اما لااقل کمی سکته دارد (که البته وقتی صحبت از ادبیات کهن فارسی است، همین هم قابل اغماض نیست)، اما مصرع دوم اصلاً قابل خواندن هم نیست. یعنی کار از سکته هم گذشته و به کلی فلج شده است. ضمن این که اصلاً معنی هم ندارد.

دوستان اولین شرط مشاعره، صحیح خواندن شعر است. اگر اولین شرط بجا آورده نشود، دیگر باقی اش منتفی است.

این من نه منم آنکه منم گوئی کیست
گویا نه منم در دهنم گوئی کیست
من پیرهنی بیش نیم سر تا پای
آن کس که منش پیرهنم گوئی کیست

مولوی
دوست بزرگوار ؛
تخصص من ادبیات نیست بنابراین قادر نیستم آن طور که شما می فرمایید سکته ابیات را اصلاح کنم ، لذا تنها می توانم تمام تلاشم را برای انتقال صحیح ابیات از کاغذ به تاپیک انجام دهم.

من من نی ام، آن کس که منم، گوی که کیست
خاموش منم، در دهنم گوی که کیست

سر تا قدمم نیست به جز پیرهنی
آن کس که منش پیرهنم، گوی که کیست

بابا افضل کاشی(کاشانی)


***
همان طور هم که مستحضر بودید چند بار برای یادآوری قصور اینجانب از شما تشکر کرده ام ،
اما شخصا بی دلیل می دانم به دلیل نزدیک بودن لغات و مضمون دو رباعی ، روند تاپیک مشاعره به تاپیک مؤاخذه بدل شود.

 

Old Ali

کاربر افتخاری موسیقی
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
874
لایک‌ها
3,530
محل سکونت
Tehran

دوست بزرگوار ؛
تخصص من ادبیات نیست بنابراین قادر نیستم آن طور که شما می فرمایید سکته ابیات را اصلاح کنم ، لذا تنها می توانم تمام تلاشم را برای انتقال صحیح ابیات از کاغذ به تاپیک انجام دهم.
من من نی ام، آن کس که منم، گوی که کیست
خاموش منم، در دهنم گوی که کیست

سر تا قدمم نیست به جز پیرهنی
آن کس که منش پیرهنم، گوی که کیست
بابا افضل کاشی(کاشانی)


***
همان طور هم که مستحضر بودید چند بار برای یادآوری قصور اینجانب از شما تشکر کرده ام ،
اما شخصا بی دلیل می دانم به دلیل نزدیک بودن لغات و مضمون دو رباعی ، روند تاپیک مشاعره به تاپیک مؤاخذه بدل شود.
گمان می‌کنم اشارات من تا کنون، به وضوح مبتنی بر دقت در انتقال بوده. من نه متخصص هستم و نه ادعایی در این زمینه دارم.‌‌ همان‌طور که قبلا هم اشاره داشتم، ادبیات کهن ما، گنجینهء ما محسوب می‌شود و سزاوار است که با دقتی درخور، به این گنجینه احترام گذاشته شود. به همین دلیل مکرر از دوستان تقاضا داشتم، در آنچه می‌نویسید، دقت کنید. اگر موقعی که بیتی را می‌خوانید، احساس می‌کنید جایی از وزن یا معنی به مشکل بر می‌خورد، شک کنید. شک کنید شک کنید. بزرگان ما بندرت اشتباه کرده‌اند. پس کمی جستجو کنید تا جواب این ابهام را بیابید.

اصولا مشاعره و امثالهم برای پاسداشت این میراث گرانبها به وجود آمده‌اند. علت وجودیشان این نیست که تا بیتی را شنیدیم (یا خواندیم) سریعا جوابی دست و پا کنیم و توپ را به حریف برگردانیم. این اساسا با فلسفهء وجودی مشاعره در تعارض است. وقتی در مجلس مشاعره‌ای می‌نشینید، بار‌ها ندای احسنت را می‌شنوید. این احسنت برای تیزهوشی، یا سرعت‌عمل مشاعره‌کننده سر داده نشده. برای آن شعر زیبایی که بر زبان جاری شده، فریاد احسنت و آفرین بلند می‌شود. تصور کنید که کسی شعری را غلط بخواند! اصلا قابل تصور نیست. یعنی کلا بی‌معنی است که گروهی به شعرخوانی بپردازند و آن را غلط بخوانند. تا جایی که شعر نه تنها سکته داشته باشد بلکه بعضا بی‌معنی هم شده باشد.

متاسفانه ما میراث متنوع یا مستمری نداشته‌ایم. یک ادبیات است و همین. سهل‌انگاری در پاسداشت همین یک میراث، سهوی بزرگ است و نباید به سادگی از کنارش عبور کرد. این تاکید از جانب من، مواخذه نیست (من که صاحب اینجا نیستم) اگر تا کنون نسبت به سهل‌انگاری‌ها واکنش نشان داده‌ام، نه از سر فضل‌فروشی بوده، نه از سر عیب‌جویی و نه برای دریافت تشکر یا قدردانی.

من هزار بار مسرور و سپاسگزار خواهم شد اگر ببینم دوستان این درّ گرانبهای پارسی را ارج می‌نهند و در انتقالش کوشش بایسته را به خرج می‌دهند.

حالا برگردیم به رباعی شما. ممنونم که با نوشتن اسم شاعر، به این حقیر یادآوری کردید که روایت شما قرار است شعر بابا افضل باشد و نمی‌خواهید روایت مولانا را بگویید (آنطور که من اشاره کردم). این رباعی مثل بسیاری آثار دیگر، به شعرای مختلفی نسبت داده شده.

فرمودید که متخصص نیستید. البته که نیستید، کدام یک از ما هست؟ اما نکته چیز دیگریست. می‌فرمایید: تنها می‌توانم تمام تلاشم را برای انتقال صحیح ابیات از کاغذ به تاپیک انجام دهم. اما ایراد من دقیقا همینجاست که این انتقال صحیح انجام نشده و حالا با تکیه بر نوشتهء خودتان مدعی هستم که تمام تلاشتان را بخرج ندادید. چرا چنین ادعایی دارم؟
اول بار نوشته بودید:

خاموش منم دهنم گوی که کیست

این مصرع نه تنها از وزن خارج شده بلکه معنی هم ندارد. اما پس از اشارهء من مرقوم فرمودید:

خاموش منم، در دهنم گوی که کیست

دوست بزرگوار این «در» مطمئنا از همان اول در دیوان بابا افضل وجود داشته. نداشته؟ پس چرا بار اول آن را از قلم انداختید؟ آیا این تمام تلاش برای انتقال صحیح است؟ نه، نیست. من حرفم همین است. امیدوارم این نوشته را حمل بر مواخذه نکنید.
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ

این من نه منم آنکه منم گوئی کیست
گویا نه منم در دهنم گوئی کیست
من پیرهنی بیش نیم سر تا پای
آن کس که منش پیرهنم گوئی کیست

مولوی

تا منزل آدمی سرای دنیاست
کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست

خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود


سالی که نکوست، از بهارش پیداست شیخ بهایی
 

Sir Pendar

Registered User
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
3,153
لایک‌ها
2,560
محل سکونت
192.168.1.1
گمان می‌کنم اشارات من تا کنون، به وضوح مبتنی بر دقت در انتقال بوده. من نه متخصص هستم و نه ادعایی در این زمینه دارم.‌‌ همان‌طور که قبلا هم اشاره داشتم، ادبیات کهن ما، گنجینهء ما محسوب می‌شود و سزاوار است که با دقتی درخور، به این گنجینه احترام گذاشته شود. به همین دلیل مکرر از دوستان تقاضا داشتم، در آنچه می‌نویسید، دقت کنید. اگر موقعی که بیتی را می‌خوانید، احساس می‌کنید جایی از وزن یا معنی به مشکل بر می‌خورد، شک کنید. شک کنید شک کنید. بزرگان ما بندرت اشتباه کرده‌اند. پس کمی جستجو کنید تا جواب این ابهام را بیابید.

اصولا مشاعره و امثالهم برای پاسداشت این میراث گرانبها به وجود آمده‌اند. علت وجودیشان این نیست که تا بیتی را شنیدیم (یا خواندیم) سریعا جوابی دست و پا کنیم و توپ را به حریف برگردانیم. این اساسا با فلسفهء وجودی مشاعره در تعارض است. وقتی در مجلس مشاعره‌ای می‌نشینید، بار‌ها ندای احسنت را می‌شنوید. این احسنت برای تیزهوشی، یا سرعت‌عمل مشاعره‌کننده سر داده نشده. برای آن شعر زیبایی که بر زبان جاری شده، فریاد احسنت و آفرین بلند می‌شود. تصور کنید که کسی شعری را غلط بخواند! اصلا قابل تصور نیست. یعنی کلا بی‌معنی است که گروهی به شعرخوانی بپردازند و آن را غلط بخوانند. تا جایی که شعر نه تنها سکته داشته باشد بلکه بعضا بی‌معنی هم شده باشد.

متاسفانه ما میراث متنوع یا مستمری نداشته‌ایم. یک ادبیات است و همین. سهل‌انگاری در پاسداشت همین یک میراث، سهوی بزرگ است و نباید به سادگی از کنارش عبور کرد. این تاکید از جانب من، مواخذه نیست (من که صاحب اینجا نیستم) اگر تا کنون نسبت به سهل‌انگاری‌ها واکنش نشان داده‌ام، نه از سر فضل‌فروشی بوده، نه از سر عیب‌جویی و نه برای دریافت تشکر یا قدردانی.

من هزار بار مسرور و سپاسگزار خواهم شد اگر ببینم دوستان این درّ گرانبهای پارسی را ارج می‌نهند و در انتقالش کوشش بایسته را به خرج می‌دهند.

حالا برگردیم به رباعی شما. ممنونم که با نوشتن اسم شاعر، به این حقیر یادآوری کردید که روایت شما قرار است شعر بابا افضل باشد و نمی‌خواهید روایت مولانا را بگویید (آنطور که من اشاره کردم). این رباعی مثل بسیاری آثار دیگر، به شعرای مختلفی نسبت داده شده.

فرمودید که متخصص نیستید. البته که نیستید، کدام یک از ما هست؟ اما نکته چیز دیگریست. می‌فرمایید: تنها می‌توانم تمام تلاشم را برای انتقال صحیح ابیات از کاغذ به تاپیک انجام دهم. اما ایراد من دقیقا همینجاست که این انتقال صحیح انجام نشده و حالا با تکیه بر نوشتهء خودتان مدعی هستم که تمام تلاشتان را بخرج ندادید. چرا چنین ادعایی دارم؟
اول بار نوشته بودید:

خاموش منم دهنم گوی که کیست

این مصرع نه تنها از وزن خارج شده بلکه معنی هم ندارد. اما پس از اشارهء من مرقوم فرمودید:

خاموش منم، در دهنم گوی که کیست

دوست بزرگوار این «در» مطمئنا از همان اول در دیوان بابا افضل وجود داشته. نداشته؟ پس چرا بار اول آن را از قلم انداختید؟ آیا این تمام تلاش برای انتقال صحیح است؟ نه، نیست. من حرفم همین است. امیدوارم این نوشته را حمل بر مواخذه نکنید.
دوست عزیزم ؛

کاملا صحیح می فرمایید ، در یک محفل شعر ، ندای احسنت برای شعر زیبایی است که خوانده می شود ، برای مفهوم و مضمون آن شعر است.

از نظر اینجانب ذات مشاعره پایه گذاری نشده است تا عده ای گرد هم آیند و از حرف آخر بیت قبل شعری بخوانند یا همان طور که شما فرمودید سرعت عمل و توان ذهنی خود را به رخ دیگری کشند . مشاعره برای مضمون ساخته شده است.

به همین دلیل هم بود روز های نخستی که در کنار عزیزان در اینجا فعالیت ام را آغاز کردم ، پیشنهاد مشاعره مضمونی را دادم .

فرمودید:
اگر موقعی که بیتی را می‌خوانید، احساس می‌کنید جایی از وزن یا معنی به مشکل بر می‌خورد، شک کنید .

دوست عزیز ، همان طور که خودتان اشاره فرمودید صحبت از ادبیات کهن پارسی است . در این ادبیات برخی شعرا چون سعدی و حافظ نظم شان تا قرون متمادی دیگر همچنان ملموس برای همگان است ولی برخی دیگر همچون حکیم فردوسی و مولانا و نظامی با توجه به تغییر آداب و فرهنگ و... به سادگی دیگران قابل دریافت نیست .

از ادبیات کهن هم که بگذریم ، گاهی یک بیت به تنهایی بیانگر یک مفهوم نیست و نیاز است ابیات قبل و بعد را از دیده بگذرانیم.

خیلی دور نشویم از گفتگو...
زبان پارسی ،علیرغم شیوایی مثال نزدنی اش ، بسیار پیچیده است . زبانی است یک حرکت جا به جا معنا را عوض می کند یا مثالی آشنا که یک ویرگول می تواند به بهای جان آدمی منجر شود .
اما این پیچیدگی دست کم در مصرع اشاره شده به این شدت نیست که این چنین فرمودید:

ابیات را کاملاً اشتباه می‌نویسید.
مصرع اول درست نیست و کمی سکته دارد اما لااقل کمی سکته دارد
اما مصرع دوم اصلاً قابل خواندن هم نیست. یعنی کار از سکته هم گذشته و به کلی فلج شده است. ضمن این که اصلاً معنی هم ندارد.


کلام را به آخر برسانم ؛
اینجانب از دوستی تقاضای چند رباعی از بابا افضل کردم که ایشان هم لطف کردند به صورت دست نویس به من ارائه نمودند . متاسفانه اهمال از جانب من بوده است که اعتماد به نسخه دست نویس داشتم و با قرار دادن آن موجبات آزرده خاطر شدن شما شد .

از نظر اینجانب به عنوان هم قطار بخش ادبیات و برادر کوچک تر شما ، بسیار زیباتر می شود تا در صورت رویت قصوری ، بی درنگ در صدد تصحیح آن برآییم و سخن به کوت و پاسخ های دنباله دار کشیده نشود.

بااحترام فراوان​
 

Sir Pendar

Registered User
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
3,153
لایک‌ها
2,560
محل سکونت
192.168.1.1
تا منزل آدمی سرای دنیاست
کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست

خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود


سالی که نکوست، از بهارش پیداست شیخ بهایی

تو هرگز در دلم جائی نکردی
چو دلداران مدارئی نکردی

مرا دیگر ز کشتن کی بود بیم
که جان کردم به شمشیر تو تسلیم
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
مــــرا عهدیست بـا جانـان کــــه تـا جــان در بــدن دارم
هــواداران کـویش را چو جان خویشتن دارم
صفــــای خلـــوت خـاطـــر از آن شمـــع چگــــل جویــم
فـــروغ چشـــم و نور دل از آن مـاه ختن دارم
بـــه کــــام و آرزوی دل چــــو دارم خلــــوتــی حــاصـــل
 
بالا