همه ی شهر مهیاست مبادا که تو راتا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
تو نیم دیگر من نیستی تمام منی، تمام کن غم و اندوه سالیان مراای هُدهُد صبا، به سبا میفرستمت
بنگر که از کجا به کجا میفرستمت
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چراتو نیم دیگر من نیستی تمام منی، تمام کن غم و اندوه سالیان مرا
دربهاي ضد سرقتسریع پیر شدم انچنان که آینه نیست، شکسته در دل خود صورت جوان مرا
یا رب تو مرا به روی لیلیآدمی در عالم خاکی نمی یابد به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی