مشاعره!!!

[Kasandra]

نرگس طلبد شيوه ى چشم تو زهى چشم
مسكين خبرش از سر و در ديده حيا نيست

پ ن: نه ن ندارم:دى

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

پ.ن. چه باشد و چه نباشد این گونه که پیداست دل داده است!

 

[ali 101]

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

دانه اي را كه دل موري از آن شاد شود

خوشي اش روز جزا تاج سليمان باشد

 

[wonnin]

دانه اي را كه دل موري از آن شاد شود

خوشي اش روز جزا تاج سليمان باشد

در عالم بی‌وفا کسی خرم نیست

شادی و نشاط در بنی‌آدم نیست

آن کس که درین زمانه او را غم نیست

یا آدم نیست، یا از این عالم نیست


هلالی جغتایی

 

[wonnin]

در عالم بی‌وفا کسی خرم نیست

شادی و نشاط در بنی‌آدم نیست

آن کس که درین زمانه او را غم نیست

یا آدم نیست، یا از این عالم نیست


هلالی جغتایی

تو در خواب خوشی، احوال بیماران چه میدانی؟

تو در آسایشی، تیمار بیماری چه میدانی؟

نداری جز دل آزاری و ناز و دلبری کاری

تو غمخواری و دلجویی و دلداری چه میدانی؟



سلمان ساوجی

 

[Kasandra]

یک دست جام باده و یک دست زلف یار

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

مولوی

 

[pedro88]

تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده

 

[ali 101]

همه جا به بی وفايی مثلند خوبرويان

تو ميان خوبرويان مثلی به بی وفايی

 

[wonnin]

همه جا به بی وفايی مثلند خوبرويان

تو ميان خوبرويان مثلی به بی وفايی

یــاد ایــام جــوانـی جـگـرم خـون مـیـکـرد
خـوب شـد پـیـر شـدم کـم کم و نسیان آمد

 

[ali 101]

در اين سراي بی كسی كسی به در نمی زند

به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند

 

[pedro88]

در کعبه اگر دل سوی غیرست ترا
طاعت همه فسق و کعبه دیرست ترا
ور دل به خدا و ساکن میکده‌ای
می نوش که عاقبت بخیرست ترا

در اين سراي بی كسی كسی به در نمی زند

به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند

 

[wonnin]

در کعبه اگر دل سوی غیرست ترا
طاعت همه فسق و کعبه دیرست ترا
ور دل به خدا و ساکن میکده‌ای
می نوش که عاقبت بخیرست ترا

ای دهـــنده عقلـــها فریاد رس
تا نخـــواهی تو نخواهــــد هیچ کس

«مولانا»

 

[vlasek]

ای دهـــنده عقلـــها فریاد رس
تا نخـــواهی تو نخواهــــد هیچ کس

«مولانا»

سحر، کرشمه ی چشمت به خواب می دیدم
زهى مراتب خوابى که بِه ز بیداری ست!

-حافظ

 

[pedro88]

سحر، کرشمه ی چشمت به خواب می دیدم
زهى مراتب خوابى که بِه ز بیداری ست!

-حافظ

تو بسی سمن بران را به کنار درگرفتی
نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر
خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
مولانا

 

[wonnin]

تو بسی سمن بران را به کنار درگرفتی
نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر
خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
مولانا

رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن



یا زجانان یا زجان باید که دل برداشتن

 

[wonnin]

رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن



یا زجانان یا زجان باید که دل برداشتن

نه آرامشت را به چشمى وابسته کن؛

نه دستت را به دستى دلخوش؛

چشم ها بسته مى شوند و دست ها مُشت؛

و تو می مانى و یک دنیا تنهایى...

فروغ فرخزاد​

 

[kyle]

نه آرامشت را به چشمى وابسته کن؛

نه دستت را به دستى دلخوش؛

چشم ها بسته مى شوند و دست ها مُشت؛

و تو می مانى و یک دنیا تنهایى...

فروغ فرخزاد​

یخ نزن رود معمایی من ! جاری باش
دل دریایـــی ام آغــــوش پذیــرا دارد

استاد محمد سلمانی

 

[pedro88]

یخ نزن رود معمایی من ! جاری باش
دل دریایـــی ام آغــــوش پذیــرا دارد

استاد محمد سلمانی

در این سرای بی‌کسی
نشسته‌ام به در نگاه می‌کنم
دری که آه می‌کشد
تو از کدام راه می‌رسی
هوشنگ ابتهاج

 

[wonnin]

یــاد ایــام جــوانـی جـگـرم خـون مـیـکـرد
خـوب شـد پـیـر شـدم کـم کم و نسیان آمد

استاد شهریار

 

[pedro88]

یــاد ایــام جــوانـی جـگـرم خـون مـیـکـرد
خـوب شـد پـیـر شـدم کـم کم و نسیان آمد

استاد شهریار

دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من

الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من

خیال خود به شبگردی ، به زلفش دیدم و گفتم

رقیب من چه می خواهی تو از جان حبیب من​

استاد شهریار

 

[mohmmadhosain]

درمان سردی مزاج شوهر


با اجازه شعر نو میارم
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شخح تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم