من مست و دیوونه تو
امشب خرابه می خانه تو
فردا که دیدی من رفتم
بدان عاشق شدم و گریه کردم ...
من نگویم که مرا از قفس آزادکنید. قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید.
فصل گل می گذرد همنفسان بهر خدا. بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
من مست و دیوونه تو
امشب خرابه می خانه تو
فردا که دیدی من رفتم
بدان عاشق شدم و گریه کردم ...
تا که از جانب معشوقه نباشد کششیاي كوه تو فرياد من امروز شنيدي
دردي ست دراين سينه كه همزاد جهان است !
از داد و وداد آن همه گفتند و نكردند
يا رب چقدر فاصله ي دست و دهان است ؟؟
#سایه
تا که از جانب معشوقه نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
حافظ
در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم
بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم ..
#سعدی
من باشم و وی باشد و می باشد و نیما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
#حافظ
راز درون پرده ز رندان مست پرسره به خرابات برد، عابد پرهیزگار
سفرهٔ یکروزه کرد، نقد همه روزگار
ترسمت ای نیکنام، پای برآید به سنگ
شیشهٔ پنهان بیار، تا بخوریم آشکار
تو هنوز زنده ای مومنه؟روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نيست
منت خاك درت بر بصرى نيست كه نيست
روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نيست
منت خاك درت بر بصرى نيست كه نيست
مـادر تــو بـهشــت جـاودانــی مـادر خــورشـیـد بـلـنـد آســمـانی مـادرمـن از آن روز کـه در بنــــــد توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
روزی کــه رفــتــی از بــر بــالــیــن شـهـریـارمـادر تــو بـهشــت جـاودانــی مـادر خــورشـیـد بـلـنـد آســمـانی مـادر
در چشم تـو نـور زندگانـی جـاریـست سر چشمه ی مهر بیکرانی مـادر
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو ////////////// تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده امروزی کــه رفــتــی از بــر بــالــیــن شـهـریـار
گــفــتـم کـه نـالـه ای کـنـم و بـر سـر آرمـت
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو ////////////// تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام
«رهی معیری»