قسمت چهارم Spoil سریBerserk
Vol-23 :
برمی گردیم سراغ
گاتس ، که همراه
پاک و کاسکا ، مشغول سفر به سمت elfhelm هستن ( نترسید ، به این زودی ها نمی رسن به اونجا ، در واقع تا الان که
vol-32 داره منتشر میشه ، هنوز نرسیدن ! ) .. متاسفانه اون جونور وحشی که گفتم یه جورایی
ناخودآگاه گاتس محسوب میشه ، هنوز بطور کامل در کنترل
گاتس نیست .. در نتیجه یه شب کنترلش رو از دست میده و حمله می کنه به
کاسکا .. البته خودش رو جمع و جور می کنه .. اما
کاسکا دیگه بهش اعتماد نداره و ازش می ترسه ... اینم مجبور میشه دستای کاسکا رو با طناب ببنده .. اما نهایتا یه شب کاسکا فرار می کنه ...
کاسکا می خوره به پست یه سری دزد توی جنگل .. اونا هم فکرای ناجور(!) به سرشون میزنه .. اما وقتی گاتس و پاک سرمی رسن ، می بینن که
کاسکا همه اونا رو کشته .. بدشانسی اینه که دوباره توی این اوضاع ، اون یارو
سگه ( ناخودآگاهش ) کنترل رو بدست می گیره و نزدیکه که به کاسکا
تجاوز کنه که مجددا خودش رو جمع و جور می کنه ...
کمی بعد ،
فارنزه و سرپیکو و isidoro ، بطور همزمان می رسن به گاتس و بهش ملحق میشن ... اینا
اعضای ثابت تیم گاتس هستن و از این بعد جزو کاراکترهای اصلی محسوب میشن ... البته انگیزه هاشون متفاوته : isidoro می خواد یه آدمی بشه مثل گاتس و شایدم بهتر از اون !!! ( بچه اس دیگه !! ) ..
فارنزه معتقده که توی این
عصر تاریکی ، آدمای کمی هستن که مسیر درست رو بشناسن و یکی شون گاتسه ...
سرپیکو هم هدف اصلی اش
محافظت از فارنزه اس ...
در همین حال ،
گریفیث و گروهش دارن جلوی حملات
کوشانی ها رو می گیرن و نفرات جدیدی هم بهشون اضافه میشه .. متوجه میشیم که
band of hawks جدید ، انقدرها هم جای بدی نیست .. حتی زن و بچه توی اردوگاه گریفیث وجود داره .. و حتی کوشانی هایی که تصمیم گرفتن به آغوش اسلام ( یعنی گریفیث !! ) برگردن ...
گریفیث هم واسه شون معجزه و شیرین کاری می کنه تا ایمانشون به اون تقویت بشه ... ( مثلا روح مرده ها رو احضار می کنه و اینا ) ..
نفرات جدید تیم
گریفیث ( تیراندازی اش خوبه – یه پسر جوون که گریفیث نجاتش میده )
مجددا برمی گردیم سراغ تیم
گاتس ؛ زندگی جریان دارد !! ...
فارنزه آشپزی اش ضعیفه ( و.. بقیه چیزهاش !! ) ... گاتس به isidoro آموزش میده ... پاک خیلی بانمکه ... ضمنا می فهمن که واسه رسیدن به elfhelm باید از دریا رد بشن ...
--------
Vol-24 :
کاسکا و فارنزه توی جنگل ، با
troll ها ( = غول ها ) روبرو میشن ...( اینا مرسوم ترین نوع موجودای اهریمنی هستن و از
هری پاتر گرفته تا ارباب حلقه ها ، میشه دیدشون !! ) ... اما یه دختر نوجوان با استفاده از جادو نجاتشون میده ... این دختره هم یه elf کوچولو همراهش داره به اسم
اوارلا ( female هستش ! ) که بعدا
جروبحث هاش با پاک ، جزو سوژه های خنده سری محسوب میشه ... اونا راه میفتن به سمت خونه این دختره وسط جنگل که اونجا با استاد پیرش زندگی می کنه ...
دختر جادوگر – اوارلا ( elf همراهش )
خونه ی این دختر جادوگر ، وسط جنگله و توسط سیستم های دزدگیری جادویی (!!) حفاظت میشه ...
استاد این دختر هم یه خانومیه به اسم
فلورا که از همه چیز باخبره و گذشته همه شون رو میدونه ... جادوگره دیگه !! ... بهرحال
فلورا با
گاتس یه قراری میذاره : تیم گاتس به جادوگر نوجوان ( که اسمش
شیرک هستش و بعدا
عضو ثابت تیم گاتس میشه ) کمک می کنه تا شر troll ها رو از دهکده نزدیک جنگل دفع کنن ... درعوض
فلورا هم به اونا یه چیزایی میده که در طول سفرشون ، بشدت مفید خواهد بود ... این خانم فلورا ، کلی توضیحات جالب درباره
دنیا و سرنوشت و تقدیرگرایی هم میده ...
فلورا ( جادوگر پیری که کارش درسته خیلی ! و رفیق
شوالیه اسکلتی هم هست )
بهرحال فرداش اینا مجهز به انواع سیستم های پیشرفته نظامی – جادوگری میشن ( عین
ارباب حلقه ها که توی جنگل elf ها ، زره و چاقو و چیزای جادویی میگیرن ) و میرن به سمت دهکده ... البته
گاتس از قبول کردن جادو و اینا امتناع می کنه و میگه من فقط همین
شمشیرم واسه ام کافیه ... راستی این اولین کار عملی
شیرک ( دختر جادوگر نوجوان ) محسوب میشه و در واقع یه جورایی قراره
فارغ التحصیل بشه ! ...
خلاصه می رسن به دهکده و با وجود اکراه
کشیش دهکده قرار میشه که فردا با troll های مهاجم بجنگن .. یه
نخ جادویی هم توسط شیرک دور دستهاشون بسته میشه که بهشون اجازه
تله پاتی میده ...
گاتس و شیرک درباره تقدیر و جادو با هم صحبت می کنن ... عکس العمل شیرک ، چیزی شبیه عکس العمل اولیه فارنزه اس .. یعنی یه جور اکراه و انکار ( که طبیعتا در آینده جاش رو به احترام متقابل میده ! ) ... ضمنا
فارنزه هم تبدیل شده به محافظ
کاسکا .. خب کاسکا هم فقط به فارنزه اعتماد داره و همیشه میره پهلوش ..
بهرحال troll ها سر می رسن و جنگ شروع میشه ...
-----------
Vol-25 :
نبرد شروع میشه و هرکسی از اون وسیله جادویی که داره استفاده می کنه ..
سرپیکو یه شنل داره که بهش اجازه
پرواز میده و یه شمشیر که خیلی سبک و خیلی برنده اس ...
isidoro یه خنجر داره که آتش جادویی داره ....
گاتس هم هیچی نداره و حاصل دسترنج خودش رو می خوره !! ( طبیعتا سکانس هایی که گاتس می جنگه خیلی هیجان انگیز و خوب کار شدن ولی تعریف کردنشون سخته ) ...
تعداد troll ها زیاده و همه مردم شهر عقب نشینی می کنن به سمت
کلیسای روستا ... ضمنا
شیرک ( دختر جادوگر ) متوجه میشه که همین کلیسا ، بهترین جا برای اجرای عملیات جادوگری و از بین بردن troll هاست ... چون قبلا محل پرستش خدایان بوده و یه جور جای مقدسه ... جادوگری اش به این ترتیب که با چهار خدا :
آب – آتش – باد – خاک ارتباط برقرار می کنه و ازشون کمک می خواد ... ( جالبه که توی
انجیل هم به این نیروها اشاره شده ) ...
خدایان چهارگانه – الهه آب
موج اول حمله دفع میشه ... اما در موج دوم حملات ، یه
ogre میاد ( یه troll که ده برابر بقیه هیکل داره ) که
گاتس شکستش میده ... اما تو موج سوم حمله ، یه
Kelpie میاد (
جن اسبی ) که با اینکه ریزه ولی خیلی قدرت اهریمنی اش زیاده و
سرپیکو نمی تونه حریفش بشه ... اما قبل از اینکه اوضاع بدتر بشه ،
شیرک با الهه آب ارتباط برقرار می کنه و کنترل "
عنصر آب " رو بدست می گیره ... در نتیجه توی یه سکانس هیجان انگیز ، یه سیلی میاد و همه troll ها و kelpie و اینا رو می بره (
چارلتون هستون رو تصور کنید توی فیلم
حضرت موسی !!! ) ...
اما دو تا اتفاق میفته : اولا -
فلورا ( استاد شیرک ) میاد توی ذهن شیرک و بهش میگه که " وقتی تو برگردی من دیگه
مردم ( بعدا می فهمیم چی میشه ) .. ناراحت نشو ... شاگرد خوبی بودی و حالا
تقدیر ازت میخواد که به گاتس کمک کنی " ... دوما –
کاسکا و فارنزه غیب شدن و ظاهرا troll ها دزدیدنشون ...
بعد هم می فهمیم که troll ها ، کاسکا و فارنزه رو بردن به یه غاری که در واقع دریچه ورود به
Qliphoth هستش که یه بخش
تاریک و اهریمنی از دنیای ماوراء الطبیعه محسوب میشه و تحت سلطه نیروهای شره ...