• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

مقالات و اخبار مرتبط با ادبیات

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
ایران-
برندگان جايزه آساهى


جايزه سال ۲۰۰۶ ترويج كتابخوانى آساهى به دو طرح ترويج كتابخوانى از مغولستان و لهستان تعلق گرفت. امسال ايران برگزيده اى در اين مراسم نداشت. كانون توسعه فرهنگى كه از طرف شوراى كتاب كودك ايران براى دريافت جايزه ترويج كتابخوانى آساهى ۲۰۰۶ معرفى و كانديدا شده بود، موفق به دريافت اين جايزه نشد. مراسم اعطاى اين جايزه در تاريخ ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۶ در شهر پكن چين برگزار مى شود. جايزه ترويج كتابخوانى آساهى از سال ۱۹۸۸ هرساله به گروه يا مؤسسه اى اهدا مى شود كه با انجام فعاليتهاى چشمگير، سهم پايدارى در اجراى برنامه هاى ترويج كتابخوانى در كشورهاى خود داشته اند. روزنامه ژاپنى آساهى شيمبون در راستاى حفظ ارتباط و مشاركت خود با شوراى جهانى كتاب كودك تعهد كرده است از طرحهاى ابتكارى و برجسته اى كه در زمينه تاريخ كتابخوانى ارائه مى شود، حمايت مالى كند. در اين راستا پس از آنكه هر يك از شعبه هاى شوراى جهانى كتاب كودك نامزدهاى خود را براى دريافت اين جايزه به دفتر مركزى اين شورا معرفى كردند، هيأت داورانى مركب از پنج عضو كميته اجرايى شوراى جهانى كتاب كودك، اين طرح را مورد رسيدگى قرار مى دهند.


ترجمه احمد پورى از شعر شاعر انگليسى


«عنكبوت و مگس» عنوان اثرى از «مرى هويت» شاعر انگليسى است كه توسط احمد پورى به فارسى برگردانده شده است. شعر اين كتاب كه براى كودكان سروده شده است، از سوى نشر مركز منتشر و در نوزدهمين نمايشگاه بين المللى كتاب تهران عرضه مى شود. همچنين گزيده اشعار «شل سيلور استاين» از اين مترجم براى كودكان در ۲۴۰ صفحه از سوى نشر افكار در نمايشگاه كتاب عرضه مى شود. «هوا را از من بگير، خنده ات را نه» اثرى از «پاپلو نرودا» در چاپ دوازدهم، «تو را دوست دارم، چون نان و نمك»، اثر «ناظم حكمت» در چاپ هفتم، «خاطره اى در درون من» اثر «آنا آخ ماتوآ» در چاپ چهارم، «همه چيز راز است» اثر «ريتسوس» در چاپ دوم، «مرغ عشق ميان دندانهاى تو» اثر «لوركا» در چاپ دوم و در «بندر آبى چشمانت» اثر «نزار قبانى» در چاپ چهارم از اين نويسنده و مترجم از سوى نشر چشمه منتشر و در نمايشگاه كتاب تهران عرضه خواهد شد.


سيزدهمين رمان جعفر مدرس صادقى


جعفر مدرس صادقى سرگرم نوشتن رمان جديدش است كه تا پايان امسال منتشر مى شود. اين سيزدهمين رمان اين داستان نويس خواهد بود. همچنين در نمايشگاه كتاب امسال، تجديد چاپ جديد سه كتاب او عرضه مى شوند: «گاوخونى» به چاپ ششم و «سرگذشت حاجى باباى اصفهانى» به چاپ چهارم رسيده و قرار است چاپ چهارم «شاه كليد» منتشر شود.
رمان كوتاه «گاوخونى» توسط بهروز افخمى مورد اقتباس سينمايى قرار گرفته و چاپ پنجم آن نيز سال گذشته عرضه شده است.وضعيت انتشار برخى كتابهاى جعفر مدرس صادقى كه همگى از سوى نشر مركز منتشر شده اند، به اين ترتيب است: «عرض حال»، «ديدار در حلب»، «قسمت ديگران و داستانهاى ديگر» (چاپ اول)، «كله اسب»، «شريك جرم»، «من تا صبح بيدارم»، «كنار دريا، مرخصى، آزادى»، «آب و خاك» (چاپ دوم)، «آن طرف خيابان»، «دوازده داستان» و ترجمه «لاتارى، چخوف و داستانهاى ديگر» (چاپ سوم).


نمايشگاه ديجيتالى «راز داوينچى»


نمايشگاهى از آثارى كه به صورت ديجيتالى از آثار لئوناردو داوينچى بازسازى شده و به نوعى با طرح كتاب پرفروش «راز داوينچى» ارتباط دارند، در توكيو گشايش يافت. اين درحالى است كه فيلم اقتباس شده از اين داستان، ماه آينده ميلادى روى پرده مى رود. بازديد كنندگان مركز هنرهاى مورى در مجموعه «رابونگى هيلز» قادر خواهند بود با نسخه هاى ديجيتالى آثار هنرى داوينچى كه شامل تابلوهاى موناليزا و Virgin of the rocks است، طرح رمان داغ راز داوينچى، نوشته دن براون را دنبال كنند. در اين نمايشگاه همچنين تصويرى كامل از تابلوى «شام آخر»، اثر داوينچى به نمايش گذارده شده است. هووارد استرينجر، رئيس شركت سونى كه در حال ساخت فيلمى اقتباس شده از اين كتاب است، به فرانس پرس گفت: «اين تصاوير ديجيتالى آشكارتر از تصاوير حقيقى هستند، حتى اگر به ميلان رفته باشيد، قادر نخواهيد بود تابلوى شام آخر را در چنين وضعيتى ببينيد. اگر شما از نزديك به اين تابلو نگاه كنيد، مى توانيد رد پاى شيوه هاى نقاشى را ببينيد. در اين نمايشگاه همچنين مى توانيد ساير عناصر كليدى اين رمان همچون كد رمز را ببينيد.»
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
ایران-مهرداد قاسمفر
۱- در مقوله« كتاب نخوانى» ما ايرانيان، همواره و دست كم از سوى طبقه متوسط و يا نسبتاًمرفه شهرى - طبقات بسيار پايين و بسيار بالا كه عموماً كارى با مقوله كتاب ندارند - يكى از دلايل عمده ، «كمبود وقت» (!) عنوان مى شود.
راستش در اينكه چنين بهانه اى را بتوان پذيرفت ، ترديد فراوانى هست ؛ از طرفى جامعه شناسان متمركز بر امر توسعه، بى اهميتى به عنصرى به نام «زمان » يا «وقت» هم در سطوح خرد و هم كلان را از مهمترين عوارض منفى رايج در جوامع «در حال توسعه » مى دانند. چيزى كه حداقل ما ايرانيان مى دانيم كه در صحت آن شكى نيست! در واقع واحد سنجش گذر زمان براى مردمان جوامع غيرصنعتى ، اغلب نه با ثانيه ها و دقيقه ها بلكه با ساعت وگاه ساعتهاست كه سنجيده مى شود؛ و به همين علت نيز آنچه كه بى اهميت بر جاى مى ماند همين گذر دائمى و سيال زمان است كه در ادبيات كلاسيك ما با طلا هم برابر دانسته شده!
به هرحال واقعيت اين است كه ما توانايى و فرهنگ مديريت زمان و تسلط بر ثانيه ها و دقايق و ساعتهاى هردم رونده را ـ كه از خصلتهاى جوامع فراصنعتى است - نتوانسته ايم به موازات ورود به تونل مراحل گذارى كه قرار است ما را به مدرنيته برساند، نه در زندگى فردى و نه در حيات اجتماعى مان نهادينه كنيم و از همين نقطه است كه فقدان درك خود از معانى مدرن «وقت و زمان » را و در نتيجه عدم توانايى خود در برنامه ريزى، زمانمندى و زمان بندى ، و نيز «تسهيم به نسبت» عنصر بدون جايگزينى همچون وقت را ، با گزاره هاى بى ربطى چون :«وقت ندارم»، «فرصت سرخاراندن برايم نمانده»، و يا «اى بابا فرصتمان كجا بود» در عين اتلاف بى رحمانه همان زمانهاى در اختيار ، تفسير كرده و به عبارتى به روند خودفريبى فردى و اجتماعى مان دامن مى زنيم.
اين همه را گفتم كه نتيجه بگيرم: اتفاقاً نه تنها وقت داريم، بلكه دست كم ما ايرانيان، زيادى هم وقت داريم و آنچه كه نداريم درك ودريافتى از اين پديده متعلق به جوامع صنعتى و فراصنعتى معاصر است.
۲ - خب حالا با اين فرض كه عده اى از ما واقعاً ،هم برنامه ريزى مناسب و هم بهره ورى به قاعده اى از زمان و وقتهاى در اختيار خود داريم اما به دليل نوع حرفه و مشغله هاى خويش، استثنائاً، دچار كمبود وقتيم، به حدى كه فرصتى براى دست كم نيم ساعت «مطالعه مؤثر» در شبانه روز باقى نمى ماند(!) مى خواهم دو پيشنهاد ساده و در عين حال تأثيرگذار - حداقل در كشورهايى كه آن را عملاً تجربه كرده اند - بدهم ؛ اولى خطاب به خانواده هاست و دومى پيشنهادى است براى ناشران و سرمايه گذاران حوزه كتاب .
الف : سازمانها و نهادهاى فعال درعرصه حقوق كودكان در جهان، مدتهاست از طرحى پشتيبانى مى كنند به نام «تلويزيون خاموش». براساس اين طرح از خانواده ها خواسته مى شود كه حداقل هفته اى يك روز تلويزيون را خاموش كرده و اوقات خود را در منزل، به خود و كودكانشان اختصاص دهند.
بسيارى از پژوهشهاى مرتبط، ثابت كرده اند كه رسانه تلويزيون جداى از جذابيتها و تأثير گذارى هاى غيرقابل تصورش در حوزه آموزش و سمت دهى افكار عمومى در زمينه هاى مثبت زندگى فردى و اجتماعى ، تأثيرات مخرب و حتى ويرانگرى نيز در امر ارتباطات بينافردى اعضاى خانواده، انتقال افكار و احساسات والدين و فرزندان و به انفعال كشيدن مخاطبان در رابطه يكسويه شان با رسانه ى سيطره جو و متكلم وحده اى چون تلويزيون به جاى مى نهد.
از طرفى بهترين اوقات ما در تعطيلات پايان هفته و يا ساعات استراحت پس از كار و در منزل به تماشاى برنامه هاى تلويزيونى مى گذرد كه اغلب نيز بى هيچ گونه اهميتى تنها به اتلاف زمان منجر مى شود.
بنابراين پيشنهاد به جايى است كه خانواده هاى ايرانى نيز به جنبش گسترده و جهانى «تلويزيون خاموش» پيوسته و دست كم اين ساعات را نه تنها به ايجاد رابطه و گفت وگو با فرزندان و ديگر اعضاى خانواده اختصاص دهند بلكه بخشى از آن را نيز به مطالعه كتاب بگذرانند. بى ترديد چنين رفتارى را مى شود به عادتى دائمى تبديل و حتى در ساعات فراغت پس از كار، روزانه و در ساعاتى معين نيز اجرا كرد. خواهيدديد كه چقدر مى تواند تجربه اى لذتبخش و مؤثر، در سوق دادن خود و فرزندان به عادت كتابخوانى از كار درآيد. ضمن اينكه متوجه مى شويد كه چقدر مى توان حتى «وقت اضافى» داشت .
ب: پيشنهاد ديگر من خطاب به سرمايه گذاران و فعالان حوزه چاپ و نشر است.
حداقل از دهه نود ميلادى به اين سو، روشى تحت عنوان Audio book چنان در كشورهاى پيشرفته جهان فراگير شد كه امروز به راحتى مى توانيد در بسيارى از شهرهاى اروپا و آمريكا، با كتابفروشى هايى از اين دست و با حجم انبوهى از آثار بزرگ دنيا مواجه شويد. اوديوبوك يا همان كتاب صوتى ، روشى است كه ناشران بزرگ دنيا، برخى آثار مهجور و بسيارى آثار مهم ، برجسته و پرخواننده تاريخ ادبيات و معاصر را با اجراى گوينده اى مسلط و خوش صدا، بر روى CD و كاست و غيره ضبط و به بازار مى فرستند.
بدين ترتيب آنهايى كه واقعاً فرصتى براى نشستن و خواندن كتاب در منزل ندارند حتى مى توانند درهنگام رانندگى، آثار موردعلاقه خود را درحقيقت «گوش» دهند. اين طرح باموفقيت تجارى نيز روبرو شده و هم رضايت نويسندگان هم شنوندگان و هم سرمايه گذاران آثار فرهنگى را در پى داشته است.
با اين روش شما حتى در منزل و در زمانى كه بايد كار ديگرى انجام دهيد نيز مى توانيد بهترين آثار داستانى دنيا را كلمه به كلمه بخوانيد، يا صحيح تر اينكه بشنويد.
از آنجايى كه ما ايرانيان بيش از آنچه كه حوصله - يا عادت - خواندن داشته باشيم، دلبسته شنيدن و اساساً آموزش و فرهنگ شفاهى هستيم، به گمانم چنين رويكردى مى تواند در جامعه معاصر ما كه از طرفى به سختى نيز دچار كمبود وقت (!) است، با اقبال عمومى مواجه شود.
۳ - با همه آن حرفها اما، و با توجه به اين واقعيت مسلم كه هيچ يك از پيشنهادات فوق (اولى به دليل اعتياد خانواده هاى ايرانى به تلويزيون، حتى در مهمانى ها و زمان صرف غذا و ... و دومى به دليل اينكه هيچ صاحب سرمايه اى در مملكت ما دوست ندارد نفر اول باشد و لذا منتظر مى مانند تا نفر بعدى اجرايش كند، و تازه در صورت موفقيت آميز بودن هم هجوم بى رويه و نسنجيده اى به آن بازار تازه گشايش يافته آغاز مى شود) اجرا نخواهد شد؛ پس بياييم به خودمان لطف كنيم و حداقل هفته اى يك ساعت را در يكى از روزهاى هفته بگذاريم براى خواندن چند صفحه ازيك رمان پليسى ؛ مثلاً از آثار همان خانم آگاتا كريستى اوايل قرن بيست ؛ باور كنيد از زل زدن به تلويزيون خيلى بهتر است.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
ايرنا: يازده ارديبهشت ماه ، هشتاد و سومين سالگرد تولد «امير هوشنگ شمس مستوفي» از نويسندگان معاصر كشور است كه نخستين كتاب در رشته روزنامه نگاري را با نام «ژورناليسم» نوشت و به بازار كتاب عرضه كرد.
مستوفي ، ژورناليسم را در سال ۱۳۲۴ با محور علم روزنامه نگاري و تاريخ مطبوعات ايران نگاشت .
او در سال ۱۳۰۱ در تهران متولد شد و تحت نظر پدرش دكتر علي شمس مستوفي تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در تهران به پايان رساند و براي تحصيل در رشته روزنامه نگاري به انگلستان رفت و با پايان دوره دكترا در اين رشته به ايران بازگشت .
مستوفي پس از بازگشت به ايران و نگارش نخستين كتاب روزنامه نگاري ، روزنامه «مرد امروز» را مديريت كرد و در سال ۱۳۳۵ دومين كتاب خود باعنوان «اصول اخلاقي روزنامه نگاري» و موضوع بررسي آزادي قلم و مسئوليت روزنامه نگاران در قبال جامعه كه از آن به عنوان ميثاق حرفه اي دراين رشته ياد مي شود، نوشت .
«اصول روزنامه نگاري در جهان» ، «ارزش مطبوعات در دنياي امروز» و «تاريخ مطبوعات فرانسه» از ديگر تاليفات وي در سال ۱۳۴۳ است كه به زبان هاي فرانسه و انگليسي ترجمه و در دانشگاه هاي انگلستان و فرانسه مورد توجه قرار گرفت .
تدريس و تحقيق ، اوقات اصلي زندگي او را تشكيل مي داد، اما وي هيچگاه از تحصيل غافل نشد و در كنار اين فعاليت ها به تحصيل در رشته مهندسي نقشه نگاري ، توپوگرافي و يادگيري چاپ ، فيلم و عكس پرداخت .
«روزنامه چيست و روزنامه نگار كيست» از ديگر تاليفات دكتر مستوفي است كه موضوع هاي آن در دانشگاه تهران و پلي تكنيك (امير كبير) تدريس مي شد.
دكتر شمس مستوفي در سال ۱۳۶۷ در گذشت و در روستاي ابهرك از توابع كرج زادگاه پدريش به خاك سپرده شد.
از شمس مستوفي چند كتاب چاپ نشده (دست نوشته ) از جمله كشكول خالي پرفسور و دايره المعارف چند جلدي مطبوعات به جامانده كه بنا به وصيت وي به همراه كتابخانه شخصي او وقف آستان قدس رضوي شد و در موزه اين مركز نگهداري مي شود.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
خبرگزاري موج - خريداران كتاب در نوزدهمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران همانند، ساليان گذشته از خدمات شركت پست بهره‌مند مي‌شوند.


به گزارش موج، روابط عمومي شركت پست اعلام كرد: براي رفاه حال خريداران كتاب در نوزدهمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران، غرفه‌هاي عرضه خدمات پستي در محوطه نمايشگاه پيش بيني و براي بسته‌بندي و ارسال كتابها به اقصي نقاط داخل و خارج از كشور به متقاضيان سرويس‌دهي خواهد شد.
با تلاش‌هاي اداره كل پست استان تهران، غرفه‌هاي متعددي در محوطه نمايشگاه راه‌اندازي و با بهره‌گيري از پيشرفته‌ترين دستگاههاي بسته‌بندي، خدمات پستي به مشتريان عزير ارائه و حداكثر ظرف مدت 72 ساعت كتابها به مقصد خواهند رسيد.
غرفه‌هاي عرضه خدمات پستي در زمان برگزاري نمايشگاه هر روز همزمان با آغاز به كار نمايشگاه آماده خدمات رساني به متقاضيان بوده و تا نيم ساعت بعد از پايان كار نمايشگاه نيز به فعاليت خود ادامه خواهند داد.
روابط عمومي شركت پست با تاكيد بر اين كه خدمات پستي با حداقل قيمت در نمايشگاه عرضه مي شود افزود: قيمت ارسال هر كيلو كتاب درشهر تهران 700 ريال و در ساير نقاط كشور 1100 ريال پيش بيني شده است.
عملكرد پست در هجدهمين نمايشگاه
شركت پست جمهوري اسلامي ايران در ارديبهشت ماه سال 84 با حضور فعال در هجدهمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب توانست در مدت 10 روز با سرويس دهي به 36 هزار نفر، 5/281 تن كتاب و محصولات فرهنگي را از نمايشگاه به اقصي نقاط جهان ارسال نمايد كه اين مقدار نسبت به سال قبل از آن رشد قابل توجهي داشته است.
لازم به ذكر است شركت پست از سال 1379 حضور پررنگ و فعالي را در جريان برگزاري نمايشگاه داشته و پيش بيني مي‌شود امسال هم با توجه به نرخ پايين تعرفه خدمات پستي، ترافيك پستي ايجاد شده در نمايشگاه كتاب تا 25 درصد نسبت به سال 84 افزايش داشته باشد.
شركت پست جمهوري اسلامي ايران اميداور است اين حركت فرهنگي همانند ساليان گذشته، با استقبال خوب مردم مواجه شده و بتواند رضايت مشتريان را جلب نمايد.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
نوزدهمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران، پس از روز جمعه، ساعات نسبتا كم‌بازديدكننده‌اي را پشت سر گذاشت.

به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در طول يكي دو روز گذشته، برخي كتاب‌ها از برخي غرفه‌ها جمع‌آوري شدند؛ روز شنبه، كتاب "تصويرها" اثر اينگمار برگمن از نشر ديگر، "شازده احتجاب" و "جمعه‌بازار" هوشنگ گلشيري از نشر نيلوفر، "خاطرات اميرانتظام" از نشر كاروان، "يگانه متفكر تنها" (مصطفي شعاييان) نوشته هوشنگ ماهرويان از نشر بازتاب‌نگار و "تاريخ‌ اجتماعي ايران" مرتضي راوندي از نشر نگاه جمع‌آوري شدند.

البته گويا قرار بر جمع‌آوري كتاب‌هاي ديگري نيز بوده كه به دلايلي اين اقدام صورت نگرفته است. اين در حالي است كه مدير اداره كتاب و كتاب‌خواني چندي پيش اظهار كرده بود با وجود هيات ارزيابي كتاب‌ها براي حضور در نمايشگاه، كتابي از نمايشگاه جمع‌آوري نمي‌شود.

البته برخي از اين جمع‌آوري‌ها گويا طبق ضوابطي بوده كه قبلا هم درباره آن صحبت شده بود؛ هرچند برخي از ناشران عقيده دارند كه قيد كتاب‌هاي چاپ سه سال گذشته، در مقررات شركت در نمايشگاه نبوده است. در سالن هفت، كليه‌ي كتاب‌هاي قبل از سال 82 نشر بخت مينو را جمع‌آوري كردند. همچنين از صبح روز گذشته، نشر شادان در سالن‌هاي 10 و 11 به‌دليل آن‌چه كه رعايت نكردن برخي موارد اخلاقي شنيده شده است، بسته شده كه اين شرايط تا به امروز نيز ادامه دارد.

مسوول نشر بازتاب‌نگار هم گفت: مجوز هيچ كتاب جديدي را به ما نداده‌اند، پس احتمالا به‌زودي جمع مي‌كنيم و مي‌رويم. اصلا ديگر براي چه به نمايشگاه كتاب بياييم؟

نشر ديگر، يكي ديگر از ناشراني است كه چندين نوبت براي جمع‌آوري كتاب‌هايي كه تاريخ نشرشان قبل از سال 82 است، تذكر كتبي دريافت كرده است.

مسوول اين مركز نشر در اين‌باره توضيح داد: از ما تعهد گرفته‌اند كه اين كتاب‌ها را جمع كنيم، اما در شرايط شركت در نمايشگاه كتاب، درباره اين كه كتاب‌هاي قبل ازسال 82 نمايش يا فروش نداشته باشند، وجود ندارد. اگر كتاب‌ها را جمع كردند، ما هم با چند ناشر معترض، تصميم مي‌گيريم كه به ستاد برويم و اعتراض كنيم.

البته چنين اتفاقي هم درباره‌ي نشر روشنگران و مطالعات زنان شنيده شد؛ اما شهلا لاهيجي آن را تكذيب كرد و گفت: اين در ضوابط نمايشگاه بوده است و ناشراني كه چنين ادعايي دارند، اشتباه مي‌كنند. كتاب‌هاي قبل از 82 را نبايد بياورند. كار غيرقانوني، غيرقانوني است.

او در عين حال، مدعي شد: يك شخص ناشناس، تمام‌مدت، مراقب غرفه‌ي ماست و به نوع پوشش خانم‌ها ايراد مي‌گيرند.

او يادآور شد: 17 عنوان كتاب از نشر من، در وزارت ارشاد مانده است كه پنج عنوان آن رمان است. اصلا فكر مي‌كنم در دوره‌ي جديد هيچ رماني مجوز نگرفته است، بويژه رمان ايراني درخت آسوريك (خسرو حمزوي) از مرداد 83، همين‌طور، ماهي (بهرام بيضايي) و مهتاب در بند (پيمانه هوشنگي) كه ممنوع اعلام شدند. آن‌جا مانده‌اند و اصلا درباره‌شان به ما توضيحي داده نشده است. مجموعه‌ي شعر هم داشتيم كه گفتند برخي قسمت‌هايش را بايد عوض كنيم. چند عنوان كتاب مرجع زنان هم داريم كه مجوز نگرفتند.

او متذكر شد: كتاب‌هايي هم كه مجوزشان را به ما داده‌اند، كتاب‌هايي خنثا هستند. در شش ماهه دوم پارسال خيلي كم مجوز داده‌اند. من كار خيلي خوب جديد نديدم كه مجوز گرفته باشد. تازه مجوز قبلي را هم خواسته‌اند. البته به وزارت ارشاد نبردم و طرح دعوا كرده‌ام و تا جوابم را نگيرم، پاسخ نمي‌دهم. روي كتاب‌هاي مجوزگرفته‌ي قديم، مهر دولتي وزارت ارشاد است، پس براساس شكايت شاكي خصوصي مي‌تواند باطل شود، نه بر ميل شخصي.

اين ناشر تصريح كرد كه از همه‌ي اين مسائل بدتر، اين است كه نمايشگاه هيچ‌گونه امكانات رفاهي براي ناشران ندارد! براي آب آشاميدني يا دستشويي، كل نمايشگاه را بايد طي كنيم. هواي سالن‌ها خراب است و دائما خنك‌كننده‌ها را خاموش مي‌كنند. نصف وقت‌مان هم براي پيدا كردن پاركينگ هدر مي‌رود.

همچنين روز گذشته شنيده شد كه اعلام شده است در نشر ورجاوند، تابلو عكس صادق هدايت را بپوشانند.

برخي از ناشران نيز به ميزان متراژي كه در مقايسه با ناشران ديگر به آن‌ها داده شده است، معترض‌اند. ازسوي ديگر، اغلب ناشران در نمايشگاه معتقدند كه اگر مراسم افتتاحيه سه‌شنبه برقرار مي‌شد، بهتر بود؛ چون آن‌ها عملا روز چهارشنبه را كه درها تا ساعت 13:30 دقيقه بسته بوده، از دست داده‌اند و معتقدند كه از اين طرف هم روز شنبه را از دست مي‌دهند.

اسدالله امرايي - مترجم - كه هنوز مجوز يكي از مجلدهاي شصت داستان با ترجمه‌ي او، داده نشده، با حضور در غرفه‌ي ايسنا در نمايشگاه مطبوعات و خبرگزاري‌هاي داخلي، درباره‌ي نمايشگاه امسال گفت: نمايشگاه كتاب در اصلش تفاوت زيادي با سال‌هاي قبل ندارد، اما فرصت خوبي براي معرفي كتاب است. البته من چهار عنوان كتاب چاپ اول داشتم كه يكي از آن‌ها به نمايشگاه رسيد.

جاهد جهانشاهي - مترجم - نيز با حضور در غرفه‌ي ايسنا گفت: اگر واقعا نمي‌خواهند نشر باشد، تعطيل كنند تا برويم دنبال كار ديگري. آفرينش فرهنگي اعتماد متقابل مي‌طلبد كه از سوي متوليان نسبت به ما وجود ندارد. احساس مي‌كنم عده‌اي به‌عمد دارند مانع جريان فرهنگي مي‌شوند.

وي يكي از نكات جالب توجه نمايشگاه امسال را تعطيلي نسبي سراطي اهل قلم توصيف كرد.

سيدعلي صالحي - شاعر - نيز از ديگر حضوريافتگان در غرفه‌ي ايسنا بود.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
«دن‌آرام» ميخائيل شولوخوف - نويسنده‌ي مطرح روس - كه سال گذشته با ترجمه‌ي احمد شاملو در نمايشگاه كتاب عرضه شد، امسال با ترجمه م. ا. به‌آذين به نمايشگاه رسيده است.

به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين كتاب كه بر روي آن عنوان شده: نخستين و كامل‌ترين ترجمه در ايران، توسط نشر فردوس در چهار مجلد با شمارگان هر دوره يك‌هزار و 500 نسخه منتشر شده است.

«دن‌آرام» را با ترجمه‌ي به‌آذين، قبل از انقلاب و در حدود 30 و چند سال پيش، نشر نيل منتشر كرده بود.

به‌گفته‌ي ناشر، از اين كتاب هم سطرهايي حذف شده است، اما حذفيات آن به‌اندازه‌ي حذفيات ترجمه‌ي شاملو نيست.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
اوخونيو خاوير بيو، شاعر شيليايي، برنده بيست و ششمين دوره جايزه شعر آمريكاي لاتين خوان رامون خمينس شد.
به گزارش پايگاه اينترنتي الجزيره، تيسار انتونيو مولينا، رئيس كميته داوري اين جايزه و مدير مركز سروانتس گفت: اوخونيو به دليل سرودن مجموعه شعري منثور با زباني زنده و به شيوه اي نو، برنده جايزه خمينس شد.
وي افزود: كتاب او را بايد دنباله مكتب سورئاليسم دانست. اين شاعر با توجه به گوشه هاي تاريك و ناخودآگاه انسان، شعر بسيار نابي سروده است.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
دنیای اقتصاد - تا چشم كار مي‌كند آدم است و آدم. كافي است بايستي، البته اگر امكانش باشد، تا ترافيك رونده بازديدكنندگان مشتاق را بهتر ببيني. انگار نيمي از جمعيت شهر را يكجا جمع كرده‌اند در خيابان‌ها و محوطه محل برگزاري نمايشگاه‌هاي بين‌المللي.

اينجا، كمي آن طرف‌تر از بزرگراه چمران همه با هدف يا بي‌هدف، كتاب را بهانه حضور كرده‌اند. ياران مهربان در سالن‌ها و غرفه‌هاي مختلف بسته به تنوع موضوعي خودشان صف كشيده‌اند، منتظر نگاه خريدارانه‌اي تا نهايتا روانه كتاب «خانه‌اي» تازه و متفاوت شوند.

شايد عادت كرده‌ايم به بودن، ديدن، در دست گرفتن و تجربه چندباره حس خوب بو كشيدن كاغذهاي روي هم انباشته شده.

اينجا در نوزدهمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران اما عده‌اي هم براي پيدا كردن كتاب‌هايي با حضور بي‌حضور در كتابخانه آمده‌اند. كتاب‌هايي مجازي اما دوست داشتني كه با دخالت كامپيوترهاي ‌خانگي مي‌توانند جسميت داشته باشند.

به همين دليل هم هست كه اين روزها در نقشه رنگي پايتخت فرهنگي‌مان، طبقه همكف سالن ميلاد به ناشران الكترونيك و محصولاتشان اختصاص داده شده است. فضايي در حدود 3100مترمربع كه به طور تقريبي 1175مترمربع آن توسط شركت‌هاي مختلف فعال در زمينه نشر الكترونيكي اشغال شده است.158شركت كه همه زيرنظر مجمع ناشران الكترونيك فعاليت مي‌كنند امسال بيشتر از 4200محصول مختلف و متفاوت را عرضه كرده‌اند.

امين زردوزي مدير سالن نشر الكترونيك نمايشگاه در اين مورد مي‌گويد: «تعداد و تنوع محصولات ارائه شده در زمينه نشر الكترونيك در نمايشگاه امسال نسبت به سال گذشته رشد قابل توجهي داشته است. امسال حدود 4300محصول توسط ناشران الكترونيك عرضه شده در حالي كه اين تعداد در نمايشگاه سال قبل 1800محصول بوده است.»

او درباره تنوع و نوع محصولات عرضه شده مي‌گويد: «بيشتر اين محصولات به ترتيب در دسته‌هاي آموزشي، مذهبي و فرهنگي و هنري قرار دارند كه در قالب نرم‌افزارهاي مختلفي عرضه شده‌اند. نرم‌افزارهاي كاربردي در اين ميان تقريبا جايي ندارند، چون اين نرم‌افزارها عمدتا توسط شركت‌هاي نرم‌افزاري توليد مي‌شوند.

اما محصولاتي كه به وسيله ناشران الكترونيك ارائه مي‌شوند در واقع شامل برنامه‌هاي آموزشي تحت وب، نرم‌افزارها و ابزارهايي كه به توليد كتاب‌هاي الكترونيكي كمك مي‌كنند و نهايتا محتواهاي مختلفي كه از طريق برنامه‌هاي مالتي‌مديا در دسترس كاربران قرار مي‌گيرند، هستند».

با اين همه برنامه‌هاي مختلف آموزش زبان انگليسي سهم بيشتري را از اين محصولات به خودشان اختصاص داده‌‌اند. اين نرم‌افزارها كه در روزهاي برگزاري نمايشگاه با قيمت كمتري هم به فروش مي‌‌رسند توجه كاربران زيادي را جلب كرده‌اند.

كتابخانه‌هاي الكترونيكي و نشريه‌هاي تخصصي مجازي اما طرفداران خاص خودشان را دارند.

غرفه‌هاي عرضه‌كننده محصولات سرگرمي اما در اين ميان براي كاربران كودك و نوجوان جذاب‌تر است.

به هر حال سالن 31 در دسته شلوغ‌ترين سالن‌هاي نمايشگاه قرار گرفته است. زردوزي در اين رابطه معتقد است: «افزايش تعداد شركت‌هاي حاضر در سالن نشر الكترونيك و به دنبال آن افزايش تعداد محصولات آنها و البته حضور راهنماي سالن از ويژگي‌هاي اين بخش از نمايشگاه است كه استقبال خوب مردم را به همراه داشته است.»

با ترافيك بازديدكنندگان جلو مي‌روي و با خودت فكر مي‌كني نشر الكترونيك مي‌تواند در ميان طرفداران نشر سنتي جايگاه خاص خودش را داشته باشد به شرط‌هايي و زيرساخت‌هايي كه بتوانند آن را براي عموم مردم در دسترس قرار داده و به مقبوليت عمومي برساند.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
ایران-هوشنگ مرادى كرمانى نامزد دريافت جايزه ۶۵۰ هزار دلارى آمستريد لينگرن شد.
پريناز نصيرى - يكى از اعضاى شوراى كتاب كودك - با اعلام اين خبر گفت: اين جايزه هر سال به يك نويسنده يا فعال حوزه كتاب كودك اهدا مى شود كه سال گذشته، توران ميرهادى از سوى مسؤولان معرفى شد و امسال نيز هوشنگ مرادى كرمانى نامزد دريافت اين جايزه شد. وى در ادامه با اشاره به برگزارى مسابقه هاى فوتبال جام جهانى ۲۰۰۶ آلمان افزود: امسال فيفا همزمان با جام جهانى با همكارى مركز فرهنگى برلين، مسابقه اى درباره كتاب هايى كه در حوزه كودك و نوجوان در زمينه فوتبال منتشر شده اند، برگزار مى كند كه شوراى كتاب كودك نيز چند كتاب را براى شركت در اين مسابقه معرفى كرده است.
 

night wolf

Registered User
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2003
نوشته‌ها
647
لایک‌ها
5
سن
37
محل سکونت
Iran-Ahvaz
آقاى آل احمد خسته است

مهدى يزدانى خرم
189783.jpg


سنگى بر گورى
جلال آل احمد
نشر جامه دران
چاپ اول ناشر- ۱۳۸۴
تعداد: ۵۵۰۰ نسخه
قيمت : ۱۱۰۰

من اين صفحات را همچون سنگى بر گورى خواهم نهاد كه آرامگاه هيچ جسدى نيست و خواهم بست به اين طريق در هر مفرى را به اين گذشته در هيچ و اين سنت در خاك.
آل احمد _ سنگى بر گورى صفحه ۹۴
• • •
جلال آل احمد نويسنده اى چند چهره است. نويسنده اى كه گاهى بر سر يك خشم آنچنان پاى فشارى مى كند كه نتيجه اش «غرب زدگى» مى شود و گاهى چنان درگير وضعيت روحى طبقه فرودست و متوسط است كه از دل آن «مدير مدرسه» بيرون مى آيد. اين معماى غيرقابل انكار ادبيات و روشنفكرى ما كه هم روزگارانش «رئيس» خطاب اش مى كردند و نسل هاى بعد در پيش پا افتاده ترين حالت «جلال» اش مى گفتند، هنوز هم يكى از مهمترين شخصيت هايى است كه، با وجود سى وهفت سال كه از مردن اش مى گذرد، قابليت غافلگير كردن مخاطبان ادبيات ايران را دارد... خبر مهم نمايشگاه امسال انتشار يكى از درخشان ترين آثار قلمى آل احمد يعنى «سنگى بر گورى» بود كه چيزى نزديك به سه دهه از اولين و تنها چاپ رسمى آن مى گذشت. كتابى كوچك كه به زعم بزرگترين مخالفان فكرى آل احمد هم، اثرى است كه چهره اى تازه و شايد هراس انگيز از او به دست مى دهد. اين اثر كه شايد بتوان آن را «داستانى بلند» و يا به شكل ديگرى «رساله» ناميدش آل احمدى را به تصوير مى كشد كه در مقابل «من اجتماعى»اش ايستاده و خود را محاكمه مى كند. سنگى بر گورى روايت آل احمد خسته و پريشان است از حسرت ها و نداشتن هايى كه مثل خوره روحش را در انزوا مى تراشد و پيش مى رود. شايد بتوان گفت، سنگى بر گورى اوج نثرنويسى جلال است. جايى كه او در برابر مفاهيمى قرار مى گيرد كه تنهايى و ضعف هايش را آشكار كرده و نمى تواند از حقارتى كه در آن مستتر است خلاص شود. مسئله عقيم بودن، ناتوانى در توليدمثل، چنان ذهن جلال آل احمد را درهم مى ريزد كه او مانند نويسنده محبوبش، لويى فردينان سلين، قواعد انگاره هايى مانند ادبيات متعهد، اخلاق و... را در هم مى شكند و شاهكار كوچكى را براى مخاطبش باقى مى گذارد... سنگى بر گورى فرم نوشته هايى را دارد كه به كلمات دفترهاى يادداشت شبيه هستند. اين اثر در ۲۰ دى ماه ،۴۲ يعنى ۶ سال قبل از مرگ جلال به پايان رسيده است ولى مدت ها بعد از مرگ او در آخرين سال هاى دهه پنجاه منتشر و به بازار آمده است. بعد از آن هم، سنگى بر گورى به ممنوع شدن دچار شد و حالا بعد از ۲۷ سال و در كسوت كتابى نارنجى رنگ توسط انتشارات جامه دران و در ميان مجموعه آثارى كه اين نشر از آل احمد منتشر كرده است به بازار آمده است. براى گزارشى از اين كتاب دو مولفه اصلى را محور بحث قرار مى دهم:
مرگ قسطى: سنگى بر گورى، حديث نفسى است كه از چند فصل كوتاه تشكيل شده است. در اين روايت ما با آل احمدى روبه رو هستيم كه از ناتوانى اش در فرزند آوردن آغاز مى كند، شرح تلاش هاى تلخى را كه در اين راه تحمل كرده گزارش مى دهد، درباره مفاهيم سنتى و مدرن پدر بودن حرف مى زند، حاشيه هاى فراوانى در باب وجود انسانى اش در چنين جهانى به دست مى دهد و در پايان و در حالى كه در گورستان و در ميان قبور پدر، مادر، خواهر و چندى از بستگانش نشسته، با آنها ديالوگ مى كند. آخرين صحنه اثر، آل احمد خسته اى را نشان مى دهد كه در حياط گورستان بر سر گور آشنايى دور ايستاده و... سنگى بر گورى با چنين مختصات روايى اى ساخته شده است؛ مختصاتى كه در آن آل احمد _ به عنوان مردى عقيم _ در برابر آل احمد نويسنده و روشنفكر مى ايستد و جهان را از نو روايت مى كند. «بازجويى» و يا «محاكمه» تك نفره آل احمد از خودش و آنچه مدرنيسم براى او ساخته است، تلخ و تكان دهنده است. در اين باور، او به عنوان قهرمان اثر خود، شخصيتى ملال زده و بدبين است كه مفهوم غيرقابل فرار «عقيم بودن» صلابت زيستى اش را متزلزل كرده است. اين نكته باعث مى شود او از اعتراف كردن نهراسد و از اينكه لايه هاى روشنفكرى اى را پاره كند كه پيرامون اش تنيده شده ابايى نداشته باشد. در واقع آل احمد روشنفكرى كه بارها و بارها در متن حركت ها و مانيفست هاى روشنفكرى زمانش حركت كرد، سنگى بر گورى را به مثابه وصيت نامه روشنفكر شكست خورده اى مى نويسد كه هنوز نتوانسته از مرحله برخى سنت هاى ريشه دار عبور كند. اين هول و فشار سنگين او را وادار به نوشتن سنگى بر گورى مى كند. كتابى كه مشخص است بايد بعد از مردنش كشف شود و به بازار بيايد و شايد به همين دليل است كه تمام آثار آل احمد را مى توان به دو دسته سنگى بر گورى و بقيه آثار تقسيم كرد. در اين معيار ما با كتابى روبه رو هستيم كه طى آن «هستى» قهرمانش- آل احمدى كه در اوج شهرت و محبوبيت است- تحقير شده و او مراحل مختلف اين تحقير را به روايت كشيده است. بنابراين يكى از مولفه هاى اصلى كتاب «سنگى بر گورى» كالبدشكافى تحقيرى است كه جهان آل احمد را به خطر انداخته است. اين تحقير شاعرانه و در نهايت تلخ مبتنى بر نگاهى غيرعرفى به خويشتن است. به پوسيدنى كه در انتظار شخصيت اول اثر است و او تاب اين پوسيدن محتوم را ندارد. در چنين روندى آل احمد نثر درخشان خود را آشفته تر مى كند، قواعد را درهم مى ريزد و به نوعى هذيان نويسى دست مى يابد كه در آن نزديك شدن به روايت فاجعه مهم ترين اصل او به شمار مى آيد. قصه براى او ساده است: «و امروز من آن آدم ابترم كه پس از مرگم هيچ تنابنده اى را بجا نخواهم گذاشت تا در بند اجداد و سنت و گذشته باشد و براى فرار از غم آينده به اين هيچ گسترده شما پناه بياورد...» اما اين سادگى با پذيرش واقعيتى به وجود آمده است كه آل احمد را به شك و ترديد در باب همه چيز واداشته است. مرد عصيان گر ادبيات ايران، نوع ديگرى از آنارشى را به نمايش مى گذارد؛ آنارشى اى كه طى آن شكوه آل احمد بودن تبديل به فروريختن مردى مى شود كه بايد با جنازه هاى پوسيده در گور سخن بگويد. به عقيده من، فصل پايانى كتاب مهمترين قسمت آن است. جايى كه در آن نويسنده خود و گورش را يكى مى كند و با حكمى قاطع خود را پايان يك سنت معرفى مى كند. سنتى كه آينده اى برايش متصور نبوده و فرصت چندان زيادى هم براى ماندن ندارد. آل احمد اين سنت را برگرفته از ذهنيتى مى داند كه در آن انسان درگير با خويشتن ناآرام و انديشنده است. انسانى كه اميد به جاودانى، حركت هايش را ترسيم مى كند و او در برابر چنين وضعيتى نمى تواند از مرزهاى يك ناتوانى جسمى گذر و با يك خوشبينى عوام فريب، جهان را ستايش كند. رئيس اعتراف مى كند، خسته و ناآرام، كلمات را در خدمت مى گيرد تا از آنها سنگ گورى براى تن اش بسازد و همين تفكر شاعرانه، اين اثر را تبديل به يكى از درخشان ترين آثار جلال آل احمد مى كند.
شواليه ناموجود: آل احمد سنگى بر گورى را در سال هايى مى نويسد كه ادبيات اجتماعى- كه خود نيز يكى از سردمداران آن است- از «من مولف» فاصله گرفته و به سوى فضاهايى حركت كرده كه در آن كليت هاى تلخ اجتماع در اولويت است. در چنين احوالى، او كه در برخى از آثار ديگرش هم پاى «من مولف» را به متن آورده، قواعد را به سويى مى نهد و در مقام يك نويسنده عامى و به ستوه آمده، وارد متن اش مى شود. او از نقطه محورى اين اثر يعنى عقيم بودن، به سمت تأويل هاى نامتعارف و تاحدودى خشن از هستى، مرگ و تنهايى حركت مى كند. در سنگى بر گورى، هم به شكلى ساختارى و هم در قامتى مفهومى تنهايى ناخوشايند آل احمد را درك مى كنيد. او با بى جان كردن تمام عناصر پيرامون اش، خود را محور اثر قرار مى دهد و براى نخستين بار در مقام يك راوى تمام و كمال وارد متن مى شود. چيزى كه سنگى بر گورى را با ساير آثار او متمايز مى كند، همين نكته است به همراه رگه هاى بارز مولف و راوى از نفرتى كه نسبت به خود و جهان پيرامون دارد. شايد صحنه تكان دهنده فصل آخر است كه تمام تصاوير ما از آل احمد را بر هم مى زند: نويسنده اى ميانسال كه با پدر و مادرش حرف مى زند، اشك مى ريزد و جهان بيرون از قبرستان را نفرين مى كند. قبرستان كهنه با انبوه سنگ گورهاى ريز و درشت به او هويت مقطعى دوباره اى مى بخشد.
189786.jpg

و اين آرامش كوتاه كه برآمده از رويت سرنوشت محتوم آل احمد است، او را معصومانه و ترحم برانگيز به نمايش مى گذارد. شايد اگر از منظرى ساختارى به سنگى بر گورى نگاه كنيم، بتوانيم ضعف هايى چند، از جمله آشفتگى بين قطعه هاى مختلف اثر بيابيم، اما اين امر آگاهانه و حساب شده صورت پذيرفته است؛ زيرا هدف آل احمد نوشتن اثرى با انسجام فكرى و ساختارى نبوده است. همين سويه است كه اثر را به اين فرم تكان دهنده سوق داده، فرمى كه طى آن فراز و فرودها و از همه مهمتر، پريشانى ذهن نويسنده اش آشكار مى شود. اين كليت مهم، سنگى بر گورى را داراى دو مشخصه مهم روايى مى كند. نخست اينكه اثر با استفاده از مفهوم محورى اش يعنى «عقيم بودن» دچار نازايى در شخصيت هاى پررنگ فرعى، صحنه هاى دال و مدلولى و آن چيزى مى شود كه به آن تسلسل روايى مى گوييم. شاهكار آل احمد در استفاده از اين ترفند است. سنگى بر گورى فاقد تسلسل روايى است و به همين دليل، نمى توان از نقطه A به نقطه B رسيد. نوعى درجا زدن و ركود درون متنى كه طى آن مفهوم «عقيم بودن» تبديل به يك نگره ساختارى مى شود. تك صحنه ها و اگر روايتى هم هست در راستاى همان صحنه و همان دور باطلى است كه در وجود راوى نيز ته نشين شده است. فرم نيز مانند آل احمد، مدام در حال تغيير دادن زبان و مكان خود است، مگر به يك انضباط روايى و اسلوب كلى دست پيدا كند. اين اتفاق هيچ گاه متحقق نمى شود و اوج سردرگمى آن- به معناى پريشانى حساب شده زبانى- در يافتن خط سيرى اصلى براى هدفمند كردن اثر است. آل احمد خود را سنگى بر گور پدرش و در نهايت بر گور خودش وصف مى كند. اين مصداق شاعرانه باعث شده تا متن نيز در راستاى مرگ زبانى و تصويرى و از همه مهمتر رئاليستى حركت كند.
در پايان كتاب تنها واقعيت قابل لمس راوى اى است كه نمى تواند از وضعيت نابخردانه خود خارج شده و نقش شواليه هميشگى را بازى كند. او گم مى شود و در ميان مردگان مى ميرد. دومين ويژگى روايى سنگى بر گورى به تلاش نويسنده براى ايجاد احساس تعفن و پوسيدگى براى اجسام و اشيا باز مى گردد. اين حركت نه با وصف و حمله به شكل مرسوم عناصر و اشيا و انسان هاى موجود رمان بلكه با توسل به جعل رفتارهاى آنان صورت مى پذيرد. آل احمد نويسنده اشيا و آدم هاى فرعى را در موقعيت هاى نفرت انگيزى قرار مى دهد تا از پوسته اخلاقى- تاريخى شان به در آمده و ذات هيولايى خويش را آشكار كنند. او با استفاده از قدرت طنزى كه در زبان روايى اش وجود دارد اين عناصر را در موقعيت «ناكارآمد» خود قرار مى دهد. موقعيتى كه در آن هم نشينى بچه هاى باز مانده از زلزله قزوين با خودكشى خواهر سيمين تصويرى چرك از وجود را مى آفريند و يا تصوير سفيده تخم مرغ كه راوى بايد آن را ببلعد، چنان در وضعيت ناكارآمدش به تصوير كشيده مى شود كه لزجى دنياى پيرامون شخصيت، «نفرت» را به مخاطب تزريق مى كند. او در اين راه به خود هم رحم نمى كند و با ارائه پرتره ناهمگونى از يك مرد ناتوان عليه تصوير باشكوهى كه از آل احمد نويسنده وجود دارد قيام مى كند. در سنگى بر گورى حرف هاى بزرگ و يا شعارهاى روشنگرانه تحريف و در نهايت تخريب مى شوند و چيزى كه باقى مى ماند خلاء است. اثر كه به پايان مى رسد ما چيزى در دست نداريم. نه آرمانى نه ضدآرمانى كه در آن روزها براى ادبيات يك وظيفه به شمار مى آمد. آنچه هست پريشانى هاى سياه ذهن يك مرد در حال فنا است. مردى كه آنقدر به پوسيدنش فكر مى كند كه به آرامى تصوير مشهورش با كلاه كج را هم فراموش مى كنيم... شايد به دليل همين ويژگى هاى منحصر به فرد باشد كه سنگى بر گورى تبديل به متفاوت ترين نوشته آل احمد شده است. كلماتى كه بى هدف و بى رفتار تنها در راستاى نمايش جهانى هستند كه زوال در بطن آن به راوى لبخند مى زند. آل احمد در برابر اين جهان متناقض گاه تهوع آور، در جست وجوى مفرى است تا خود را از ياد ببرد.
«فراموشى» چيزى كه در پايان اثر در دست مى ماند و آل احمد را به گونه اى ديگر نمايش مى دهد. اين اثر تلخ كه وامدار برخى نگاه هاى غيرمكتبى ادبيات اروپاى آن دوره است پايان سنت عظيم و كهنسالى را اعلام مى كند. انتهاى جهان جايى كه ميان بودن و نبودن است و يا به قول رئيس «نمى دانى چقدر خوش است عمقزى از اينكه اين زنجير گذشته و آينده را از يك جايى خواهد گسست. اين زنجير را كه از ته جنگل هاى بدويت تا بلبشوى تمدن آخر كوچه فردوسى تجريش آمده، آن بچه اى كه شنونده قصه هاى نو بود با خودتو به گور رفت.» سنگى به گورى تصوير آل احمد تنها و خسته است كه در ميان گورهاى ريز و درشت بدون كلاه ايستاده و مرگ خود را اعلام مى كند. اسطوره اش را كه خود ساخته بود مى شكند و مى رود در تاريخ مى ايستد... قلب آل احمد شش سال بعد از نوشتن سنگى بر گورى در باران دهكده اسالم از كار ايستاد. پيكرش را در صحن امامزاده عبدالعظيم به خاك دادند. او در زمان مرگ ۴۸سال داشت.

-----------------------
منبع: http://www.sharghnewspaper.com
-----------------------
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
همزمان با روز بزرگداشت شاعر لحظه‌ها،
ياد خيام 28 ارديبهشت در نيشابور گرامي داشته مي‌شود



همزمان با 28 ارديبهشت‌ماه، سالروز ملي بزرگداشت حكيم عمر خيام نيشابوري، خيام‌شناسان مطرح كشور در نيشابور گرد هم مي‌آيند.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، برنامه‌هاي روز ملي بزرگداشت حكيم عمر خيام، طي دو روز برنامه‌ريزي شده است كه طبق برنامه، شامگاه چهارشنبه، 27 ارديبهشت‌ماه، شب شعري با عنوان «از نيشابور تا توس»، با حضور شاعران مطرح كشور و خراسان در محل فرهنگسراي سيمرغ نيشابور برگزار خواهد شد.

روز پنج‌شنبه 28 ارديبهشت‌ماه نيز «زنگ خيام» در تمامي مدرسه‌هاي استان خراسان رضوي به‌صدا درمي‌آيد. سپس همايش انديشمندان و محققان خيام‌شناس در محل فرهنگسراي سيمرغ در نوبت صبح با حضور قنبري، كاووس حسن‌لي، بهرام طوسي، مهدي ضرغامي و حسام‌پور برگزار مي‌شود.

در نوبت بعدازظهر، نيز تمامي عاشقان و مشتاقان در محل باغ و آرامگاه مصفاي خيام گرد هم آمده و مقبره حكيم عمر خيام - اين منجم، رياضيدان، فيلسوف، حكيم و شاعر مشهور و بلندآوازه ايران و جهان - را گلباران خواهند كرد.

در حاشيه برپايي اين همايش، نيز مسابقه‌هاي علمي و كتابخواني در سطح مدرسه‌ها و دبيرستان‌هاي نيشابور توسط اداره آموزش و پرورش برگزار مي‌شود.

مسووليت كميته هنري اين برنامه‌ها، به اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي خراسان رضوي و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي نيشابور، و بخش علمي به بنياد فردوسي محول شده است.


به گزارش گروه دريافت خبر ايسنا، حكيم ابوالفتح غياث‌الدين عمر بن ابراهيم نيشابوري، معروف به خيام يا خيامي از رياضي‌دانان، منجمان، اطبا و حكما و شاعران نام‌آور ايراني در قرن پنجم و ششم هجري است. سبب شهرت او به خيام درست معلوم نيست. احتمال داده‌اند كه پدرش خيمه‌دوز بوده است. تاريخ زندگاني او با روايات افسانه‌آميز درهم آميخته است. به موجب اين روايات، وي با حسن صباح و خواجه ****‌الملك همدرس بوده است كه اين بعيد به نظر مي‌رسد. همچنين او را در امر تهيه زيج جلاللي (467 هجري) در شمار ساير دانشمندان ذكر كرده‌اند كه خالي از اشكال نيست.

قديمي‌ترين ماخذي كه درباره‌ي خيام مطالبي در آن‌ها مي‌توان يافت، نامه‌اي است منتسب به سنايي، كتاب ميزان الحكمه عبدالرحمان خازني، كتاب الزاجر للصفار تاليف زمخشري، چهار مقاله نظامي عروضي سمرقندي، وتتمه صوان الحكمه ابوالحسن بيهقي.

مشهور است كه خيام به عراق و خراسان سفر كرده است و به روايتي زيارت حج نيز به جاي آورده است. خيام در رساله كون و تكليف كه در جواب يكي از شاگردان ابن سينا نوشته، خود را شاگرد بوعلي خوانده است. بنابراين او در 428 هجري كه سال وفات ابن سيناست، بايد جواني پخته و كامل بوده باشد. او با علماي طراز اول زمان خود مانند حجت‌الاسلام محمد غزالي مراوده داشته است. خيام غالبا به تدريس حكمت و مطالعه در علوم رياضي اشتغال داشته و مشهور است كه در تعليم، بخل مي‌ورزيده است و گفته‌اند كه به همين سبب آثار زيادي از وي باقي نمانده است. از آثار مشهور خيام در علوم رياضي به كتاب‌هاي زير مي‌توان اشاره كرد: رساله جبر و مقابله كه مهم‌ترين كتاب رياضي خيام است، رساله في شرح ما اشكال من مصادرات كتاب اقليس، رساله في الاحتيال لمعرفه مقداري الذهب و الفضه في جسم مركب منهما (مقصود از انساني، بيان دستور ارشميدس و ترازوي اوست براي تعيين اوزان اشيا با

توجه به وزن مخصوص هر يك)، لوازم الامكه درباره فصول و علت اختلاف هواي بلاد و اقاليم، رسانه في الكون و التكليف، الجواب من ثلاث مسائل.

و از آثار فارسي او كتاب‌هاي زير قابل ذكرند:

نوروزنامه، كه صحت انتساب آن به خيام مورد ترديد واقع شده است، رساله در علوم كليات (يا رساله در كليات وجود يا رساله وجوديه)، ترجمه خطبه الغراء (اصل اين خطبه از ابن سيناست در توحيد باري تعالي، خيام اين خطبه را در سال 472 به خواهش يكي از دوستان خود در اصفهان ترجمه كرده است).

اما شهرت عمده خيام به سبب رباعي‌هاي اوست. معلوم است كه خيام پرگويي را دوست نمي‌داشته است. نه به تاليف كتاب مفصل علاقه‌ نشان داده و نه به سرودن شعرهاي مفصل پرداخته است. احتمال دارد به سبب اشتغال به فلسفه و رياضي، پرداختن به شاعري را برازنده ‌شان خود نمي‌دانسته است و در ماخذ قديم هم شهرت او به سبب شاعري وي نيست.

كهن‌ترين منابعي كه در آن‌ها از رباعيات خيام مي‌توان سراغ گرفت: نزهه الارواح و روضه‌ الافراح (تاريخ الحكما) شهروزي، مرصاد العباد نجم الدين رازي و پس از آن‌ها تاريخ جهانگشاي جويني، تاريخ گزيده حمدالله مستوفي، مونس الاحزار بدر الدين جاجرمي و نزهه المجالس جحال خليل شرواني را مي‌توان نام برد.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
خالق «مرد عنكبوتي»،
شخصيت جديد كتاب خود را از تلويزيون انتخاب مي‌كند




خالق شخصيت‌هاي «اسپايدرمن» و«هالك باورنكردني» در نظر دارد ابر قهرمان جديد خود را از خلال برنامه‌اي تلويزيوني انتخاب كند.


w120-99.jpg


به گزارش خبرنگار سرويس تلويزيون ايسنا، استن لي كه تا كنون كتاب‌هايي با موضوعات فانتزي همچون«مرد عنكبوتي»، « هالك باورنكردني» و «مردان ايكس» را به نگارش آورده است، قصد دارد كتاب جديد خود با عنوان «‌چه كسي مي‌خواهد ابر قهرمان باشد؟» را با رويكردي جديد به موضوعات علمي - تخيلي بنويسد.


به نقل از آسيوشيتدپرس، بدين منظور استنلي لي به تماشاي برنامه‌اي تلويزيوني كه مي‌نشيند كه درخلال آن يازده ابر قهرمان برگزيده از ميان 200 ابر قهرمان ديگر، به نمايش گذاشته و با هم به رقابت مي‌پردازد. اين برنامه 26 جولاي از شبكه علمي - تخيلي آمريكا پخش مي‌شود.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
مجموعه داستان جديد جمال ميرصادقي با عنوان «صدا از دور مي‌آمد» منتشر مي‌شود.

به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)‌، اين مجموعه 18 داستان كوتاه را شامل مي‌شود كه ميرصادقي به‌تازگي آن را به پايان رسانده و به زودي براي دريافت مجوز انتشار، به وزارت ارشاد خواهد رفت. به گمان او احتمالا دو يا سه داستان اين مجموعه، حذف خواهند شد.

«شناخت داستان» از اين نويسنده به تازگي توسط نشر مجال منتشر شده است.

همچنين رمان «كلاغ‌ها و آدم‌ها»، 27 سال پيش منتشر شده بود كه اينك به چاپ دوم رسيده است. مجموعه داستان كوتاه «پشه‌ها»ي اين داستان‌نويس كه سال‌ها پيش به چاپ رسيده بود، به چاپ دوم و «چه دنياي قشنگي» - داستاني براي كودكان، منتشرشده در پيش از انقلاب - نيز به چاپ دوم رسيده است. اين سه كتاب هم توسط نشر يادشده منتشر شده‌اند.

رمان «شكسته» ميرصادقي نيز بعد از مدت‌ها، اعلام وصول دريافت كرده است.

«جهان داستان» (جلد دوم) و «گفت‌وگوها» كه قرار بود تا نمايشگاه كتاب امسال منتشر شوند، همچنان در وزارت ارشاد منتظر دريافت مجوزاند.

«بادها خبر از تغيير فصل‌ مي‌دهند»، رمان «شب‌چراغ» و «جهان داستان» (جلد اول) نيز از آثاري هستند كه اخيرا توسط نشر اشاره تجديد چاپ شده‌اند و در نمايشگاه كتاب امسال حضور دارند.

ميرصادقي كه در نمايشگاه حضور يافته، از كتاب نخريدن مخاطبان گله‌مند است و مي‌گويد: فاجعه است كه مردم فقط مي‌آيند نمايشگاه و كتاب‌ها را نگاه مي‌كنند، ولي چيزي نمي‌خرند، يا كتاب‌هاي دانشگاهي مي‌خرند يا كامپيوتري؛ بيش‌تر براي تفريح آمده‌اند تا كتاب خريدن.

وي همچنين مي‌گويد: جوانان اصلا نويسندگان را نمي‌شناسند؛ چراكه از جانب مسوولان به نويسندگاني كه سرمايه‌هاي اين مملكت هستند، توجهي نمي‌شود. امروز بيش‌تر، نويسندگاني مورد توجهند كه كارهاي عامه‌پسند توليد مي‌كنند و آن دسته از نويسندگان كه آثارشان با انديشه سر و كار دارد، در محاق هستند.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
علي‌اصغر شيرزادي معتقد است، در ادبيات داستاني ايران از همان ابتدا، ترس از ناشناخته‌ها را مي‌توان ديد؛ ترسي كه تا امروز رد پاي آن در آثار داستان‌نويسان پيداست.


اين داستان‌نويس، در اين‌باره به خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در خوزستان گفت: ترس به‌اعتبار شناختي كه انسان هوش‌مند از آن پيدا كرده، يك امر غريزي است. لابد براي غلبه بر آن، ناگزير بايد به خرد روي آورد يا در گريز از خرد، به جنون. اما در داستان و ادبيات داستاني ايراني از همان نخستين گام‌ها بازتاب ترس ناب، يعني ترس از مجهول و ناشناخته، را مي‌توان ديد و ادامه آن‌را در آثار چند نسل از داستان‌نويسان اين سرزمين رد يابي كرد.


وي خاطرنشان كرد: چهره آشكار و پنهان ترس در درخشان‌ترين داستان‌هاي صادق هدايت، صادق چوبك، بهرام صادقي و هوشنگ گلشيري با تبديل شدن به مابه‌ازاي هنري در واقع لايه‌هايي تو در تو پيدا كرده است. البته بارزترين جلوه‌هاي ترس با نمودي كه در كابوس‌هاي انساني بروز مي‌كند، در بيش‌تر داستان‌هاي غلامحسين ساعدي به مرزي لرزآور رسيده است.


شيرزادي ادامه داد: اساسا در آثار ساعدي درهم تنيده شدن فاجعه و مضحكه و هراس به مثابه محوري ثابت درخششي غم‌بار دارد و همين ويژگي است كه داستان‌هاي او را يك‌سره و از ريشه با كار ديگران متفاوت مي‌سازد.


او يادآور شد: در نگاهي ديگر، شايد بتوان گفت كه تلاش براي قطعيت بخشيدن به هر امر، در عين حال كه خود، در ترس ريشه دارد، هدفي غايي و نهايي جز ترساندن و از ميدان به‌در‌ راندن ديگران ندارد.


شيرزادي اظهار كرد: اين بازي موحش و ديرين و تكرارشونده كه از استبداد ديرپاي آسيايي مايه مي‌گيرد و زندگي را از ريخت مي‌اندازد و مناسبت‌هاي انساني را به تباهي مي‌كشاند، در بهترين داستان‌هاي داستان‌نويسان ايراني جلوه‌اي تلخ و نهاني دارد.


وي با اشاره به اين‌كه در داستان‌نويسي صدساله اخير جهان هم شايد سلسله‌جنبان بهترين‌ها، ترس از مجهول و نامعلوم باشد و نام كافكا به خودي خود ارجاعي است كامل و پرمعنا به اين موضوع، گفت: افسوس كه در غفلت از اين راز، هنوزاهنوز بسياري اشخاص در هر حوزه و عرصه از جمله ادبيات و داستان، همه مساعي‌شان را به كار مي‌اندازند تا پيش از طرح هر پرسش، پاسخ قطعي و برگشت‌ناپذيري براي آن بتراشند و بسازند تا آب از آب تكان نخورد و به باور پرفريب آن‌ها بهار كماكان جاودانه بر مدار بماند!
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
نشست خبري اعطاي دكتري افتخاري به پروفسور كلمن باركس - مولوي‌شناس و شاعر آمريكايي - صبح امروز، در سازمان مركزي دانشگاه تهران برگزار شد.

به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين نشست، سيداحمدرضا خضري - مدير كل روابط عمومي و مشاور رييس دانشگاه تهران - درباره اين مراسم، توضيح داد: پرفسور كلمن باركس مترجم شعرهاي مولوي است كه به توصيه استادش، آن‌ها را ترجمه كرده است. وي در سال 1976 اولين بخش شعرهاي مولوي را ترجمه كرد، اما بخشي كه او را به شهرت رساند، ترجمه ديوان رومي مولوي در سال 1997 بود كه به انگليسي چاپ شد. دانشگاه تهران نيز با توجه به اين موضوع و كاري كه او براي فرهنگ ايران انجام داده است، به او دكتري افتخاري اعطا خواهد كرد.

وي درباره‌ي تاراج ميراث فرهنگي ايران و ادعاي انتساب مولوي به تركيه توضيح داد:‌ به عقيده من كساني چون مولوي به يك كشور متعلق نيستند، بلكه به همه ملل تعلق دارند. كساني چون حافظ، سعدي، ويكتور هوگو و ... درست است كه جزو افتخارات يك ملت هستند، ولي در عين حال، جهاني هم هستند. از انديشه‌هاي مولوي هم برمي‌آيد كه او مردي جهان‌وطني است.

خضري گفت: كسي ترديد ندارد مولوي در ايران فرهنگي سده‌هاي نخستين اسلامي زاده شده است و كسي نيز ترديد ندارد كه پرورش اوليه او در ايران صورت گرفته و هنگام حمله مغول به آسياي صغير مهاجرت كرده، در آن‌جا زيسته و بدرود حيات گفته است؛ ولي ايراني بودن و تعلق او به ايران را از طريق زبان او، مي‌توان شناخت.

وي تاكيد كرد: ‌مولوي تمام شعرهايش را به زبان فارسي، معدودي را به عربي و بسياري معدودتر را به زبان تركي سروده است؛ به خاطر چند بيت، او را به تركيه نمي‌توان متعلق دانست. مسلمانان، جهان اسلام را وطن خود مي‌دانستند، و به اين دليل، مولوي وقتي به تركيه مهاجرت مي‌كند، آن‌جا را وطن خود قرار مي‌دهد؛ اما او به يك ملت محدود نيست، بلكه به همه جهان تعلق دارد.

خضري همچنين در اين جلسه درباره كرسي‌هاي ادبيات فارسي در دانشگاه‌هاي خارج از كشور توضيحاتي داد و گفت: دانشگاه تهران به صورت مستقيم در دانشگاه‌هاي دنيا كرسي تدريس ندارد؛ فقط تامين‌كننده استادان فارسي دانشگاه‌هاست.

مراسم اعطاي دكتري افتخاري به پروفسور كلمن باركس - مولوي‌شناس و شاعر آمريكايي - 27 ارديبهشت‌ماه از ساعت 10 در تالار فردوسي دانشگاه تهران برگزار خواهد شد.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
قطب‌الدين شيرازي و حكمت اشراق بررسي مي‌شود.

به گزارش گروه دريافت خبر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، بر اساس اعلام، در استقبال از همايش بين‌المللي علامه قطب‌الدين شيرازي، پيش‌همايش يك‌روزه‌اي، دوشنبه 18 ارديبهشت‌ماه در تالار خاقاني دانشگاه هنر اسلامي تبريز برگزار خواهد شد.

در اين پيش‌همايش، ساروي درباره «قطب‌الدين شيرازي و حكمت اشراق» سخنراني مي‌كند. اميرحسين پورجوادي - دبير علمي همايش - درباره «موسيقي در قرن هفتم» خواهد گفت و بابك خضرايي نيز درباره « تاثير رساله شرفيه بر بخش موسيقي رساله دره التاج» به ايراد سخن و ارايه مقاله خواهد پرداخت.

همچنين مهدي بزاز، ديگر سخنران اين پيش‌همايش خواهد بود.

اين برنامه به همت فرهنگستان هنر و با همكاري دانشگاه هنر اسلامي و نهادهاي فرهنگي - هنري تبريز برگزار مي‌شود.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
مجموعه‌ي مقاله‌ها، گفت‌وگو و سخنراني‌هاي سال‌هاي اخير يدالله رؤيايي منتشر مي‌شود.‌

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، «عبارت از چيست»، عنوان اين مجموعه است كه اظهارنظرهاي پس از انقلاب اين شاعر ساكن فرانسه را شامل مي‌شود و در سال جاري در 500 صفحه ازسوي انتشارات داستان‌سرا به‌چاپ خواهد رسيد.

«از سكوي سرخ» و «هلاك عقل به وقت انديشيدن»، مجموعه مقاله‌هاي پيشين رؤيايي هستند كه قبل از انقلاب منتشر شده‌اند.

مجموعه شعر «هفتاد سنگ قبر» او با ويرايش و مقدمه كوتاهي از خودش، نيز توسط مؤسسه انتشاراتي يادشده در چاپ دوم است.

همچنين «حتاي مرگ» (هفتاد تفسير از هفتاد سنگ قبر)، مجموعه‌ي مقاله‌ها و نقد‌هاي نوشته‌شده درباره مجموعه شعر «هفتاد سنگ قبر» است كه به كوشش حسين مدل و محمد ولي‌زاده ازسوي انتشارات داستان‌سرا به چاپ رسيده است.

در اين كتاب، نوشته‌هايي از رضا براهني، هوشنگ گلشيري، شمس‌ آقاجاني، محمود فلكي، سهراب مازندراني، ‌پرهام شهرجردي، فرامرز سليماني و رزا جمالي به‌چشم مي‌خورند.

«من گذشته، امضا»، آخرين مجموعه‌ي شعر منتشرشده‌ي رؤيايي در ايران است كه توسط انتشارات كاروان به چاپ رسيده و گزينه‌اي از شعرهاي او نيز ازسوي انتشارات مرواريد عرضه شده است.

يدالله رويايي در هفدهم ارديبهشت‌ماه سال 1311 در دامغان به دنيا آمد. وي كه سال‌هاست در فرانسه زندگي مي‌كند، تاكنون مجموعه‌هايي چون «بر جاده‌ها تهي» ، ‌«شعرهاي دريايي» ، «‌دلتنگي‌ها» ،‌ «‌از دوستت دارم»‌ ،‌ «لبريخته‌ها» ‌، «‌هفتاد سنگ قبر« ‌، «امضايي بر پشت» ، « مار، رسم آينه از راه» ، «‌پس مرگ چيزي ديگر بود» و «امضاها» را منتشر كرده است.


همچنين در اسفندماه سال 1380 نشان شواليه در قلمرو هنر و ادب كه يكي از چهار نشان مهم دولت فرانسه به‌شمار مي‌آيد، به او اعطا شد.



wh120-285.jpg
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
بزرگترين كتابخانه الكترونيك شعر و ادب فارسي با عنوان درج ‪ ،۳‬حاوي ‪ ۱۷۸‬اثر منظوم و منثور از ‪ ۱۰۱‬شاعر و نويسنده مشهور پارسي‌گوي در نمايشگاه نشر الكترونيك عرضه مي‌شود.

بر اساس گزارش ستاد خبري هفتمين نمايشگاه نشر الكترونيك به حوزه آي تي ايرنا، اين اثر شامل ‪ ۲۰۰‬هزار پاراگراف متن، يك ميليون بيت شعر، آثار نثر فارسي، زندگي نامه منثور شعرا، تاريخ ادبيات اثر ادوارد براون، نگار خانه تصانيف و تصاوير شعرا است.

همچنين اين كتابخانه الكترونيك شامل، لغت‌نامه فارسي با ‪ ۲۵۰‬هزار لغت، منتخب اشعار به زبان انگليسي، ‪ ۱۵۰۰‬جدول كلمات متقاطع با امكان چاپ ، ‪۱۷۸‬ اثر منظورم و منثور از ‪ ۱۰۱‬شاعر و نويسنده و يك هزار و ‪ ۵۴۶‬دقيقه دكلمه كامل حافظ و گلستان سعدي با صداي امير نوري است.

اين اثر در يكي از غرفه‌هاي سالن ميلاد ارايه شده است.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
يكبار ، يكي از بهترين شاعران جوان سياه به من گفت : « ميخواهم كه يك شاعر باشم، نه يك شاعر سياه »

به عقيده من ، اين جمله چنين معني ميدهد كه : « ميخواهم ، مانند يك شاعر سفيد پوست شعر بگويم .» ناخودآگاه اين معني اين معني را به ذهن متبادر ميكند كه : « مي خواهم يك شاعر سفيد باشم .» و تمايل به سفيد بودن در پشت آن ، نهان است . من از شنيدن اين جمله بسيار متاسف شدم ، چرا كه هيچ شاعر بزرگي نبايد از اين كه از اين كه خودش باشد بهراسد ؛ و من ، به سلامت آرزوي آن شاعر جوان ، مبني بر ترك روحيات نژادي اش ترديد دارم ؛ اين پسر يك شاعر بزرگ نخواهد شد ، اما مساله، كوهي از موانع است كه در برابر هر نوع هنري از هنرهاي نژاد سياه ايستاده ؛ تمايل تبديل به نژاد سفيد، جاي دادن شخصيت قومي در قالب استانداردهاي آمريكايي و تا جايي كه امكان دارد سياه نبودن و تا جايي كه جا دارد سفيد بودن.

اما بياييد به پيشينه ي اين شاعر جوان نگاهي بيندازيم، خانواده ي او از طبقه اي هستند كه من به او طبقه متوسط مي گويم: مردمي كه هنوز نمي توان به آنها گفت « پولدار»، اما هرگز با ناراحتي و گرسنگي زندگي نكرده اند، خودبين و پرمدعا هستند، از احترام برخوردارند و عضو كليساهايي هستند كه بيشتر سفيد ها به آنجا مي روند؛ پدر خانواده هر روز صبح به سر كار مي رود، او پيشكار صاحب يك كلوپ مربوط به سفيد پوست هاست؛ مادر گاهي دوزندگي هاي تجملي انجام مي دهد، يا ميهماني هاي بزرگان شهر را مديريت مي كند؛ بچه ها به مدرسه مختلط مي روند و در خانه، روزنامه ها و مجله هاي سفيدپوستان را مي خوانند؛ مادر هميشه وقتي كه كار بدي مي كنند به آنها مي گويد: « مثل كاكا سياه ها نباشين! » و نصيحت هميشگي پدر اين است كه: « ببينيد كه يك مرد سفيد چگونه كارهايش را به درستي انجام مي دهد.» و بدين شكل است كه نژاد سفيد ناخودآگاه سمبلي از همه فضايل مي شود؛ سمبلي كه براي بچه ها، همه چيز در خود دارد: زيبايي، اخلاق و پول؛ زمزمه ي « مي خواهم سفيد باشم» به آرامي از ذهن آنها مي گذرد.

خانه ي اين شاعر جوان به نظر من، يك خانه ي نسبتا معمولي از رنگين پوستان طبقه ي متوسط است . هر كسي ميتواند حدس بزند كه براي شاعري كه در چنين خانه اي متولد شود، چقدر سخت است كه به ارزشهاي مردم خود توجه كند چه برسد به اينكه بخواهد انها را تفسير هم بكند ، چرا كه او هرگز نياموخته كه آن ارزشها را ببيند ، حتي به او آموخته اند كه به آنها نگاه هم نكند يا اگر به آنها توجه كرد ، از اينكه زمينه اي از نژاد سفيد در آنها نيست شرمنده شود .

براي فرهنگ تبعيض ، هيچ چيز بهتر از يك خانواده ي به اصطلاح سطح بالاي سياه نيست ، چرا كه آنها بيشترين نشانه هاي سفيدها را نسبت به طبقات پايينتر از خود ( از نظرفرهنگي يا مالي ) دارند .

پدر چنين خانواده اي ميتواند يك دكتر ، يك حقوقدان ، مالك و يا سياستمدار باشد ؛ مادر ، شايد خانم خانه داري كه يك پيشخدمت زن دارد .

پدر خانواده احتمالا” خيلي سياه است ولي با روشنترين زني كه پيدا كرده ازدواج كرده است .

اين خانواده به دنبال كليساهاي شيك ميگردد ، جايي كه كمتر مردم رنگين پوست آنجا پيدا شوند، و آنها در ميان مردم سفيد؛ خود، يك خط رنگين را تشكيل ميدهند . در شمال به تئاتر و سينماهاي سفيدها ميروند و در جنوب حداقل دو ماشين و دو خانه دارند . سعي ميكنند تا مانند مردم شمال شهر زندگي كنند ، با اخللاق شمال شهري ، چهره و موهاي شمال شهري ، همين طور هم در مورد هنرهايشان (البته اگر هنري داشته باشند) و حتي بهشت مذهبي شان هم شمال شهري است .

هر هنرمندي كه بخواهد هنرمند نژاد خودش باشد كوهي بسيار عظيم در برابر خود ميبيند تا شايد با صعود به قله ي آن بتواند خود و مردم خود را كشف كند . پس از همه ي اينها ، مررردمي از سطح زيرين جامعه نيز وجود دارند ؛ كسسانيكه به آنها عوام هم ميگويند و اكثريت نيز با آنهاست ؛ آنها زندگي ميكنند تا امكان ستوده شدن براي بزرگان فراهم شود؛ مردمي كه شبهاي تعطيلي در خيابان از مستي تلو تلو مي خورند و حتي براي خودشان هم مهم نيستند چه رسد به اجتماع، اين مردم به خوبي تغذيه نشده اند، به خوبي به آنها نياموخته اند كه به گردش كسالت بار هستي نگاه بكنند؛ آنها در خيابان هفتم واشنتگن و يا در State Street در شيكاگو زندگي مي كنند و برايشان مهم نيست كه شبيه به سفيدها هستند يا هركس ديگر؛ خوشي هايشان، با قوت، آنها را به سمت سر خوشي هاي مخصوص خودشان سوق مي دهد. آيين هايشان با فرياد و جنجال همراه است؛ كتر، شايد امروز كمي باشد؛ استراحت، شايد فردا كمي باشد، گاهي مي نوازند، گاهي مي خوانند، مي رقصند ...

اين عوام، از معنويت هم آنگونه كه مدتهاي مديد برادران روشنفكر دينيشان مي ترسيدند نمي هراسند و جاز، حاصل روحيات آنهاست.

همين مردمي كه بزرگان، طبقه پست جامعه مي شمارندشان، سرمايه اي رنگين و مزّين به خصوصيات خود را در اختيار هر هنرمندي كه از ميانشان بجوشد مي گذارند، چرا كه انها شخصيت خود را در برابر مشخصه هاي آمريكايي حفظ كرده اند، و شايد همين عوام، هنرمند سياه واقعي را به جهانيان تقديم كنند: كسي كه از اينكه خودش باشد نمي هراسد.

در حالي كه مردم متمدن سياه، مي خواهند به هنرمند بگويند كه چه بايد بكبد، اين مرئم عامي حداقل او را به حال خود مي گذارند يا از وجود او احساس شرم نمي كنند و زيبايي هايي كه به خودشان تعلق دارد را بدون هرگونه بحثي مي پذيرند.

يقينا هنرمند سياهي كه بتواند از دست محدوديت ها و فشارهاي جامعه آمريكايي جان سالم بدر ببرد، امكان پيشرفت بيشتري در ميان مردمش نسبت به آنكه خود را تسليم نژاد سفيد مي كند دارد، چرا كه مردم سرمايه اي از عناصر بكر خصيصه هايشان را در اختيار هنر او مي گذارند و او همه اين امكانات را بدون اينكه از نژاد خود كناره گيري كند يا حتي به سراغ طبقات بالاتر جامعه سياهان، با آن فرهنگ سفيدمآبانه و رفتارهاي آمريكايي كه به خواست خود برگزيده ند برور بدست مي آورد و او هنوز به اندازه ي كافي سياه هست تا بتواند متفاوت از ديگران باشد، آنقدر امكانات معنوي براي غني كردن او وجود دارد كه يك عمر زندگي پر از خلافيت را برايش رقم بزند؛ و هنگامي كه تصميم به معرفي فرهنگ خود به نژاد سفيد مي گيرد؛ با پشتيباني هاي مستقيم و غيرمستقيم بي شماري از جانب جامعه اش روبرو مي شود، به خصوص در ارتباط با شعر و ادبيات، و بدين گونه است كه يك هنرمند سياه مي تواند شخصيت نژادي خويس را عرضه كند، تاريخي از ريتم و شور و حرارتش را و طنز منحصر به فردش را كه گاهي در ترانه هاي بلوز، با خنده هاي كنايه آميز آميخته با اشك متجلي مي شود.

اما بياييد باز هم به آن كوه نگاهي بيندازيم.

يكي از اعضاي برجسته ي يك كلوپ زنان سياه در فيلادلفيا، 11 دلار براي شنيدن آوازهاي محبوب آندلسي راكوئل ملر پرداخت كرد، اما او خودش همسن چند هفته پيش به من گفت كه حاضر نيست پولي براي شنيدن ترانه ي « آن زن »‌ (كه يك ترنه ي فولكولور سياهان از كلارا اسميت، خواننده ي بزرگ خودشان محسوب مي شود) پرداخت كند.

بسياري از كليساهاي سياهان سطح بالا حتي فكر اينكه اعضاي سياه متعصب را بپذيرند به ذهنشان خطور نمي كند؛ ترانه هاي كسل كننده كتابهاي مذهبي سفيدپوستان، هنوز هم ترجيح داده مي شوند: ما مي خواهيم بزرگان را به درستي و با آرامش بستاييم، ما به فرياد ها و جنجال ها اعتقادي نداريم، بياييد مانند عروسك هاي شمالي (شمال شهري) باشيم. آنها چنين مي گويند...

راهي را كه هنرمند سياه براي بالا رفتن از آن كوه تبعيض در پيش رو دارد، راهي صخره اي و دشوار است، تا به امروز هيچ تشويق يا دلگرمي از سفيدها و حتي اين سياهان مسخ شده براي چنين هنرمنداني وجود نداشته است.

بهترين ناولهاي ادبي Chessnutt به خاطر عقايد نژادپرستانه به زير چاپ نمي روند، لطافت ظريف و طنز Dunabr كه لهجه و طرز بيانش براي او به ارمغان آورده نيز جدي گرفته نمي شود، مشوقاني كه او با آنها روبرو مي شود به نوعي تشويقش مي كنند كه انگار يك دلقك خياباني است: « يك مرد رنگين پوست شعر مي گويد، چه مضحك!» يا شايد « چه سرگرم كننده!». با تمام اين احوال، تا به امروز، همه هنرمندان سياه و حتي تازهكارها توان تمركر به روي خصيصه هاي نژاد خود را داشته اند، مگر وقتي كه نژاد سفيد به گونه اي ديگر به آنها توجه كرده، آنها پيامبراني با مريداني معدود بوده اند.

هنرمند سياه بر خلاف جهت جريان انتقادهاي زهرآگين و عدم تفاهم با مسخ شدگان هم نژادي اش و همچنين رشوه هايي كه ناخوذآگاه از نژاد سفيد مي پذيرند حركت مي كند.

مردم سياه به هنرمند خود چنين مي گويند: « آه، آبرومندانه رفتار كن، منش مردمان خوب را بنويسو به همگان بگو كه ما چقدر متين هستيم. »

و سفيدها او را ترغيب مي كنند كه: « از الگوهايي كه ما به معرفي مي كنيم تبعيت كن و زياد فاصله مگير، به تصورات ما از نژادت دخالت مكن و با جديت هايت وقتمان را مگير، ما پولت را پرداخت خواهيم كرد. »

چه سفيدها و چه سياه ها به ژان توم گوشزد كردند كه Cane‌ را ننويسد؛ رنگين پوستان تحسينش نكردند و سفيدها كتابش را نخريدند، اكثر سياهاني كه كتابش را خواندند از آن به بدي ياد كردند، آنها از آن مي ترسيدند، با اينكه منتقدان، با آن خوب برخورد كردند برخورد جامعه با آن چندان دلچسب نبود.

هنوز هم كتاب Cane‌ (بدون در نظر گرفتن Dubois) مهمترين نثر سياهان محسوب مي شود و مانند آواز Robeson ، واقعا مربوط به نژاد سياه است.

اما با وجود همه ي حب و بغض هاي سياهان مسخ شده روشنفكر و مطلوبات ويراستاران سفيد، ما هنوز هم از ادبيات صادقانه ي سياهان محافظت مي كنيم.

من در انتظار شكوفايي تاتر هاي سياه هستم، در انتظار موسيقي خودمان و اينكه آوازه ي جهاني پيدا كند، چشم به راه نابغه هاي موسيقي آمريكا با شخصيتي سالم هستم تا به ارزش موسيقي ما پي برده و به آن بپردازند. در دهه ي آينده، انتظار دارن شاهد فعاليت مدارسي از سياهان باشيم كه در آنها به هنر و نقاشي بپردازند و حتي مدل هاي زيبايي با چهره هاي سياه را در آنها پرورش دهند، كساني كه با شيوه هاي جديد، ارزش هاي گذشته خود را بازيافت مي كنند، در انتظار رقصنده اي سياه كه مثل شعله هاي پرحرارت مي رقصند و خوانندگاني كه آوازهاي ما را پيش مي برند تا فردا شوندگان بيشتري داشته باشيم.

اكثر اشعار من از خصيصه هاي سياهان در ريتم و شيوه ارائه تبعيت مي كنند . منتج از زندگي كه من مي شناسم هستند؛ در بسياري از آنها سعي كرده ام كه معني و ضرب آهنگ جاز را بگنجانم. اشعار من صادقانه نوشته شده اند، با اين حال امروز پس از اينكه شعرهاين خوانده شده اند بايد به چنين پرسشهايي آن هم از مردم خودم پاسخ بدهم:

- آيا فكر مي كنيد كه سياهان بايد هميشه در مورد سياهان بنويسند،
- اميدوارم بعضي از اشعارتان را براي سفيها نخوانده باشيد، خوانده ايد؟
- شما چگونه مي توانيد در بعضي از اماكن مثل كاباره، جاذبه اي پيدا كنيد؟
- چرا در مورد مردم سياه پوست مي نويسيد؟ شما كه چندان هم سياه نيستيد.
- چه چيزي باعث مي شود كه اين همه اشعار جاز بگوييد؟

اما از نظر من جاز يكي از تجليات ذاتي زندگي سياهان آمريكا است.

ضرب جاودانه ي TOM-TOM در زندگي سياهان، ظغياني است عليه لختي كسالت بار دنياي مردمان سفيد، دنياي شاهراه ها و مترو ها و كار و كار و كار. TOM-TOM نشاطي است كه دردها را در پشت لبخندها فرو مي نشاند، البته هنوز هم آن خانم عضو كلوپ فيلادلفيا از اينكه بگويد هم نژادانش آن را خلق كرده اند شرم دارد و دلش نمي خواهد كه من چيزي راجع به آن بنويسم، جمله ي «سفيدها برترند» بطور ناخودآگاه از ذهن او نيز مي گذرد؛ سالها تحصيل زير دست معلمان سفيد پوست، نيمي از عمر را با كتابهاي آنان سپري كردن، زندگي با تصاوير و مجلاتشان، با اخلاقيات و شيوه هاي مذهبي شان باعث شده كه او ديگر روحيات هم نژادانش را نپسندد؛ و حالا وقتي كه جاز يا هر چيز مربوط به سياهان را مي شنود، دماغش را بالا مي گيرد؛ او به پرتره هاي Winold Reiss از سياهان توجهي نمي كند. چرا كه آنها خيلي سياهند و حتما حاضر نيست كه كسي صورت خودش را نيز تصوير كند، او دوست دارد كه نقاشش چهره اش را به گونه اي ديگر بكشد، به گونه اي كه سفيدها را بهاين باور برساند كه او آنقدرها هم سياه پوست نبوده است.

اما به نظر من اين وظيفه ي تمام هنرمندان جوان ماست كه اگر خواستند پيشنهادات مردم سفيد را مبني بر تغيير مشي هنر ذاتي خويش بپذيرند و جمله « مي خواهم سفيد باشم » را زمزمه كنند، يك لحظه به اين زمزمه نيز كه در وجودشان نهفته است توجه كنند: « چرا بايد آرزوي سفيد بودن كنم؟ من يك سياهم و به اندازه كافي ارزشمند.»

بنابراين من براي آن شاعر همنژادي ام كه مي گويد: « مي خواهم يك شاعر باشم، نه شاعر سياه.» جداً متاسفم، چرا كه دنياي مردمي ديگر را به دنياي مردم خويش ترجيح داده، و همچنين براي آن هنرمندي كه پس از اتمام تحصيلاتش به جاي كشيدن چهره هاي سياه طلوع آفتاي را نقاشي مي كند چرا كه او مي ترسد كه خصوصيات واقعي اش ناخودآگاه در نقاشي هايش نمود پيدا كنند.

من قبول دارم كه يك هنرمند بايد در انتخاب هنرش آزاد باشد اما هرگز هم نبايد از انتخاب آنچه قلباً مي خواهد بترسد.

بگذار جنجال هاي گروه هاي جازمان و نواي آوازهاي بلوز Bessie Smith آنقدر ادامه پيدا كند تا شايد روزي در گوش‌هاي همه ي هم نژادانمان رخنه كند، تا شايد روزي آنهانيز بفهمند.

بگذار Paul Robeson ، ترانه ي Water boy را بخواند، Rudolph Fisher درباره ي خيابان هاي هارلم بنويد و Aaron Douglas نقاشي هايش را بكشد.

اين همه زيبايي مي تواند هم نژادانمان را به ما بازگرداند، مي تواند باعث شود تا از كتابها و مجلات سفيد ها فاصله بگيرند و در اين تاريكي به سمت كورسويي كه از ارزش هاي خود مي بينند حركت كنند تا در نهايت به روشني برسند.

ما هنرمندان جوان سياه كه قصد داريم شخصيت نژادي خويش را بدون هرگونه ترس و شرم تصوير كنيم، خوشحال مي شويم اگر نژاد سفيد بابت اين حركت از ما خشنود باشد و اگر هم نباشد هيچ مهم نيست، ما خود مي دانيم كه چه هستيم و اين را نيز كه براي آنها چه هستيم، ما صاحبان گريه ها و خنده هاي TOM-TOM هستيم.

اگر از همنژادان روشن فكر ما از ما راضي باشند، چه بهتر، و اگر نباشند، نارضايتي آنها نيز اهميتي ندارد. ما آرمانهاي خود را تا آ“ حد قوي كه فقط خودمان توان تصورش را داريم براي فردايمان ساخته ايم.

و اينك ما بر قله آن كوه ايستاده ايم، آزادانه، ميان همنژاديان خويش.

لنگستون هيوز
برگرفته از The Nation – 1926
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
يكبار ، يكي از بهترين شاعران جوان سياه به من گفت : « ميخواهم كه يك شاعر باشم، نه يك شاعر سياه »

به عقيده من ، اين جمله چنين معني ميدهد كه : « ميخواهم ، مانند يك شاعر سفيد پوست شعر بگويم .» ناخودآگاه اين معني اين معني را به ذهن متبادر ميكند كه : « مي خواهم يك شاعر سفيد باشم .» و تمايل به سفيد بودن در پشت آن ، نهان است . من از شنيدن اين جمله بسيار متاسف شدم ، چرا كه هيچ شاعر بزرگي نبايد از اين كه از اين كه خودش باشد بهراسد ؛ و من ، به سلامت آرزوي آن شاعر جوان ، مبني بر ترك روحيات نژادي اش ترديد دارم ؛ اين پسر يك شاعر بزرگ نخواهد شد ، اما مساله، كوهي از موانع است كه در برابر هر نوع هنري از هنرهاي نژاد سياه ايستاده ؛ تمايل تبديل به نژاد سفيد، جاي دادن شخصيت قومي در قالب استانداردهاي آمريكايي و تا جايي كه امكان دارد سياه نبودن و تا جايي كه جا دارد سفيد بودن.

اما بياييد به پيشينه ي اين شاعر جوان نگاهي بيندازيم، خانواده ي او از طبقه اي هستند كه من به او طبقه متوسط مي گويم: مردمي كه هنوز نمي توان به آنها گفت « پولدار»، اما هرگز با ناراحتي و گرسنگي زندگي نكرده اند، خودبين و پرمدعا هستند، از احترام برخوردارند و عضو كليساهايي هستند كه بيشتر سفيد ها به آنجا مي روند؛ پدر خانواده هر روز صبح به سر كار مي رود، او پيشكار صاحب يك كلوپ مربوط به سفيد پوست هاست؛ مادر گاهي دوزندگي هاي تجملي انجام مي دهد، يا ميهماني هاي بزرگان شهر را مديريت مي كند؛ بچه ها به مدرسه مختلط مي روند و در خانه، روزنامه ها و مجله هاي سفيدپوستان را مي خوانند؛ مادر هميشه وقتي كه كار بدي مي كنند به آنها مي گويد: « مثل كاكا سياه ها نباشين! » و نصيحت هميشگي پدر اين است كه: « ببينيد كه يك مرد سفيد چگونه كارهايش را به درستي انجام مي دهد.» و بدين شكل است كه نژاد سفيد ناخودآگاه سمبلي از همه فضايل مي شود؛ سمبلي كه براي بچه ها، همه چيز در خود دارد: زيبايي، اخلاق و پول؛ زمزمه ي « مي خواهم سفيد باشم» به آرامي از ذهن آنها مي گذرد.

خانه ي اين شاعر جوان به نظر من، يك خانه ي نسبتا معمولي از رنگين پوستان طبقه ي متوسط است . هر كسي ميتواند حدس بزند كه براي شاعري كه در چنين خانه اي متولد شود، چقدر سخت است كه به ارزشهاي مردم خود توجه كند چه برسد به اينكه بخواهد انها را تفسير هم بكند ، چرا كه او هرگز نياموخته كه آن ارزشها را ببيند ، حتي به او آموخته اند كه به آنها نگاه هم نكند يا اگر به آنها توجه كرد ، از اينكه زمينه اي از نژاد سفيد در آنها نيست شرمنده شود .

براي فرهنگ تبعيض ، هيچ چيز بهتر از يك خانواده ي به اصطلاح سطح بالاي سياه نيست ، چرا كه آنها بيشترين نشانه هاي سفيدها را نسبت به طبقات پايينتر از خود ( از نظرفرهنگي يا مالي ) دارند .

پدر چنين خانواده اي ميتواند يك دكتر ، يك حقوقدان ، مالك و يا سياستمدار باشد ؛ مادر ، شايد خانم خانه داري كه يك پيشخدمت زن دارد .

پدر خانواده احتمالا” خيلي سياه است ولي با روشنترين زني كه پيدا كرده ازدواج كرده است .

اين خانواده به دنبال كليساهاي شيك ميگردد ، جايي كه كمتر مردم رنگين پوست آنجا پيدا شوند، و آنها در ميان مردم سفيد؛ خود، يك خط رنگين را تشكيل ميدهند . در شمال به تئاتر و سينماهاي سفيدها ميروند و در جنوب حداقل دو ماشين و دو خانه دارند . سعي ميكنند تا مانند مردم شمال شهر زندگي كنند ، با اخللاق شمال شهري ، چهره و موهاي شمال شهري ، همين طور هم در مورد هنرهايشان (البته اگر هنري داشته باشند) و حتي بهشت مذهبي شان هم شمال شهري است .

هر هنرمندي كه بخواهد هنرمند نژاد خودش باشد كوهي بسيار عظيم در برابر خود ميبيند تا شايد با صعود به قله ي آن بتواند خود و مردم خود را كشف كند . پس از همه ي اينها ، مررردمي از سطح زيرين جامعه نيز وجود دارند ؛ كسسانيكه به آنها عوام هم ميگويند و اكثريت نيز با آنهاست ؛ آنها زندگي ميكنند تا امكان ستوده شدن براي بزرگان فراهم شود؛ مردمي كه شبهاي تعطيلي در خيابان از مستي تلو تلو مي خورند و حتي براي خودشان هم مهم نيستند چه رسد به اجتماع، اين مردم به خوبي تغذيه نشده اند، به خوبي به آنها نياموخته اند كه به گردش كسالت بار هستي نگاه بكنند؛ آنها در خيابان هفتم واشنتگن و يا در State Street در شيكاگو زندگي مي كنند و برايشان مهم نيست كه شبيه به سفيدها هستند يا هركس ديگر؛ خوشي هايشان، با قوت، آنها را به سمت سر خوشي هاي مخصوص خودشان سوق مي دهد. آيين هايشان با فرياد و جنجال همراه است؛ كتر، شايد امروز كمي باشد؛ استراحت، شايد فردا كمي باشد، گاهي مي نوازند، گاهي مي خوانند، مي رقصند ...

اين عوام، از معنويت هم آنگونه كه مدتهاي مديد برادران روشنفكر دينيشان مي ترسيدند نمي هراسند و جاز، حاصل روحيات آنهاست.

همين مردمي كه بزرگان، طبقه پست جامعه مي شمارندشان، سرمايه اي رنگين و مزّين به خصوصيات خود را در اختيار هر هنرمندي كه از ميانشان بجوشد مي گذارند، چرا كه انها شخصيت خود را در برابر مشخصه هاي آمريكايي حفظ كرده اند، و شايد همين عوام، هنرمند سياه واقعي را به جهانيان تقديم كنند: كسي كه از اينكه خودش باشد نمي هراسد.

در حالي كه مردم متمدن سياه، مي خواهند به هنرمند بگويند كه چه بايد بكبد، اين مرئم عامي حداقل او را به حال خود مي گذارند يا از وجود او احساس شرم نمي كنند و زيبايي هايي كه به خودشان تعلق دارد را بدون هرگونه بحثي مي پذيرند.

يقينا هنرمند سياهي كه بتواند از دست محدوديت ها و فشارهاي جامعه آمريكايي جان سالم بدر ببرد، امكان پيشرفت بيشتري در ميان مردمش نسبت به آنكه خود را تسليم نژاد سفيد مي كند دارد، چرا كه مردم سرمايه اي از عناصر بكر خصيصه هايشان را در اختيار هنر او مي گذارند و او همه اين امكانات را بدون اينكه از نژاد خود كناره گيري كند يا حتي به سراغ طبقات بالاتر جامعه سياهان، با آن فرهنگ سفيدمآبانه و رفتارهاي آمريكايي كه به خواست خود برگزيده ند برور بدست مي آورد و او هنوز به اندازه ي كافي سياه هست تا بتواند متفاوت از ديگران باشد، آنقدر امكانات معنوي براي غني كردن او وجود دارد كه يك عمر زندگي پر از خلافيت را برايش رقم بزند؛ و هنگامي كه تصميم به معرفي فرهنگ خود به نژاد سفيد مي گيرد؛ با پشتيباني هاي مستقيم و غيرمستقيم بي شماري از جانب جامعه اش روبرو مي شود، به خصوص در ارتباط با شعر و ادبيات، و بدين گونه است كه يك هنرمند سياه مي تواند شخصيت نژادي خويس را عرضه كند، تاريخي از ريتم و شور و حرارتش را و طنز منحصر به فردش را كه گاهي در ترانه هاي بلوز، با خنده هاي كنايه آميز آميخته با اشك متجلي مي شود.

اما بياييد باز هم به آن كوه نگاهي بيندازيم.

يكي از اعضاي برجسته ي يك كلوپ زنان سياه در فيلادلفيا، 11 دلار براي شنيدن آوازهاي محبوب آندلسي راكوئل ملر پرداخت كرد، اما او خودش همسن چند هفته پيش به من گفت كه حاضر نيست پولي براي شنيدن ترانه ي « آن زن »‌ (كه يك ترنه ي فولكولور سياهان از كلارا اسميت، خواننده ي بزرگ خودشان محسوب مي شود) پرداخت كند.

بسياري از كليساهاي سياهان سطح بالا حتي فكر اينكه اعضاي سياه متعصب را بپذيرند به ذهنشان خطور نمي كند؛ ترانه هاي كسل كننده كتابهاي مذهبي سفيدپوستان، هنوز هم ترجيح داده مي شوند: ما مي خواهيم بزرگان را به درستي و با آرامش بستاييم، ما به فرياد ها و جنجال ها اعتقادي نداريم، بياييد مانند عروسك هاي شمالي (شمال شهري) باشيم. آنها چنين مي گويند...

راهي را كه هنرمند سياه براي بالا رفتن از آن كوه تبعيض در پيش رو دارد، راهي صخره اي و دشوار است، تا به امروز هيچ تشويق يا دلگرمي از سفيدها و حتي اين سياهان مسخ شده براي چنين هنرمنداني وجود نداشته است.

بهترين ناولهاي ادبي Chessnutt به خاطر عقايد نژادپرستانه به زير چاپ نمي روند، لطافت ظريف و طنز Dunabr كه لهجه و طرز بيانش براي او به ارمغان آورده نيز جدي گرفته نمي شود، مشوقاني كه او با آنها روبرو مي شود به نوعي تشويقش مي كنند كه انگار يك دلقك خياباني است: « يك مرد رنگين پوست شعر مي گويد، چه مضحك!» يا شايد « چه سرگرم كننده!». با تمام اين احوال، تا به امروز، همه هنرمندان سياه و حتي تازهكارها توان تمركر به روي خصيصه هاي نژاد خود را داشته اند، مگر وقتي كه نژاد سفيد به گونه اي ديگر به آنها توجه كرده، آنها پيامبراني با مريداني معدود بوده اند.

هنرمند سياه بر خلاف جهت جريان انتقادهاي زهرآگين و عدم تفاهم با مسخ شدگان هم نژادي اش و همچنين رشوه هايي كه ناخوذآگاه از نژاد سفيد مي پذيرند حركت مي كند.

مردم سياه به هنرمند خود چنين مي گويند: « آه، آبرومندانه رفتار كن، منش مردمان خوب را بنويسو به همگان بگو كه ما چقدر متين هستيم. »

و سفيدها او را ترغيب مي كنند كه: « از الگوهايي كه ما به معرفي مي كنيم تبعيت كن و زياد فاصله مگير، به تصورات ما از نژادت دخالت مكن و با جديت هايت وقتمان را مگير، ما پولت را پرداخت خواهيم كرد. »

چه سفيدها و چه سياه ها به ژان توم گوشزد كردند كه Cane‌ را ننويسد؛ رنگين پوستان تحسينش نكردند و سفيدها كتابش را نخريدند، اكثر سياهاني كه كتابش را خواندند از آن به بدي ياد كردند، آنها از آن مي ترسيدند، با اينكه منتقدان، با آن خوب برخورد كردند برخورد جامعه با آن چندان دلچسب نبود.

هنوز هم كتاب Cane‌ (بدون در نظر گرفتن Dubois) مهمترين نثر سياهان محسوب مي شود و مانند آواز Robeson ، واقعا مربوط به نژاد سياه است.

اما با وجود همه ي حب و بغض هاي سياهان مسخ شده روشنفكر و مطلوبات ويراستاران سفيد، ما هنوز هم از ادبيات صادقانه ي سياهان محافظت مي كنيم.

من در انتظار شكوفايي تاتر هاي سياه هستم، در انتظار موسيقي خودمان و اينكه آوازه ي جهاني پيدا كند، چشم به راه نابغه هاي موسيقي آمريكا با شخصيتي سالم هستم تا به ارزش موسيقي ما پي برده و به آن بپردازند. در دهه ي آينده، انتظار دارن شاهد فعاليت مدارسي از سياهان باشيم كه در آنها به هنر و نقاشي بپردازند و حتي مدل هاي زيبايي با چهره هاي سياه را در آنها پرورش دهند، كساني كه با شيوه هاي جديد، ارزش هاي گذشته خود را بازيافت مي كنند، در انتظار رقصنده اي سياه كه مثل شعله هاي پرحرارت مي رقصند و خوانندگاني كه آوازهاي ما را پيش مي برند تا فردا شوندگان بيشتري داشته باشيم.

اكثر اشعار من از خصيصه هاي سياهان در ريتم و شيوه ارائه تبعيت مي كنند . منتج از زندگي كه من مي شناسم هستند؛ در بسياري از آنها سعي كرده ام كه معني و ضرب آهنگ جاز را بگنجانم. اشعار من صادقانه نوشته شده اند، با اين حال امروز پس از اينكه شعرهاين خوانده شده اند بايد به چنين پرسشهايي آن هم از مردم خودم پاسخ بدهم:

- آيا فكر مي كنيد كه سياهان بايد هميشه در مورد سياهان بنويسند،
- اميدوارم بعضي از اشعارتان را براي سفيها نخوانده باشيد، خوانده ايد؟
- شما چگونه مي توانيد در بعضي از اماكن مثل كاباره، جاذبه اي پيدا كنيد؟
- چرا در مورد مردم سياه پوست مي نويسيد؟ شما كه چندان هم سياه نيستيد.
- چه چيزي باعث مي شود كه اين همه اشعار جاز بگوييد؟

اما از نظر من جاز يكي از تجليات ذاتي زندگي سياهان آمريكا است.

ضرب جاودانه ي TOM-TOM در زندگي سياهان، ظغياني است عليه لختي كسالت بار دنياي مردمان سفيد، دنياي شاهراه ها و مترو ها و كار و كار و كار. TOM-TOM نشاطي است كه دردها را در پشت لبخندها فرو مي نشاند، البته هنوز هم آن خانم عضو كلوپ فيلادلفيا از اينكه بگويد هم نژادانش آن را خلق كرده اند شرم دارد و دلش نمي خواهد كه من چيزي راجع به آن بنويسم، جمله ي «سفيدها برترند» بطور ناخودآگاه از ذهن او نيز مي گذرد؛ سالها تحصيل زير دست معلمان سفيد پوست، نيمي از عمر را با كتابهاي آنان سپري كردن، زندگي با تصاوير و مجلاتشان، با اخلاقيات و شيوه هاي مذهبي شان باعث شده كه او ديگر روحيات هم نژادانش را نپسندد؛ و حالا وقتي كه جاز يا هر چيز مربوط به سياهان را مي شنود، دماغش را بالا مي گيرد؛ او به پرتره هاي Winold Reiss از سياهان توجهي نمي كند. چرا كه آنها خيلي سياهند و حتما حاضر نيست كه كسي صورت خودش را نيز تصوير كند، او دوست دارد كه نقاشش چهره اش را به گونه اي ديگر بكشد، به گونه اي كه سفيدها را بهاين باور برساند كه او آنقدرها هم سياه پوست نبوده است.

اما به نظر من اين وظيفه ي تمام هنرمندان جوان ماست كه اگر خواستند پيشنهادات مردم سفيد را مبني بر تغيير مشي هنر ذاتي خويش بپذيرند و جمله « مي خواهم سفيد باشم » را زمزمه كنند، يك لحظه به اين زمزمه نيز كه در وجودشان نهفته است توجه كنند: « چرا بايد آرزوي سفيد بودن كنم؟ من يك سياهم و به اندازه كافي ارزشمند.»

بنابراين من براي آن شاعر همنژادي ام كه مي گويد: « مي خواهم يك شاعر باشم، نه شاعر سياه.» جداً متاسفم، چرا كه دنياي مردمي ديگر را به دنياي مردم خويش ترجيح داده، و همچنين براي آن هنرمندي كه پس از اتمام تحصيلاتش به جاي كشيدن چهره هاي سياه طلوع آفتاي را نقاشي مي كند چرا كه او مي ترسد كه خصوصيات واقعي اش ناخودآگاه در نقاشي هايش نمود پيدا كنند.

من قبول دارم كه يك هنرمند بايد در انتخاب هنرش آزاد باشد اما هرگز هم نبايد از انتخاب آنچه قلباً مي خواهد بترسد.

بگذار جنجال هاي گروه هاي جازمان و نواي آوازهاي بلوز Bessie Smith آنقدر ادامه پيدا كند تا شايد روزي در گوش‌هاي همه ي هم نژادانمان رخنه كند، تا شايد روزي آنهانيز بفهمند.

بگذار Paul Robeson ، ترانه ي Water boy را بخواند، Rudolph Fisher درباره ي خيابان هاي هارلم بنويد و Aaron Douglas نقاشي هايش را بكشد.

اين همه زيبايي مي تواند هم نژادانمان را به ما بازگرداند، مي تواند باعث شود تا از كتابها و مجلات سفيد ها فاصله بگيرند و در اين تاريكي به سمت كورسويي كه از ارزش هاي خود مي بينند حركت كنند تا در نهايت به روشني برسند.

ما هنرمندان جوان سياه كه قصد داريم شخصيت نژادي خويش را بدون هرگونه ترس و شرم تصوير كنيم، خوشحال مي شويم اگر نژاد سفيد بابت اين حركت از ما خشنود باشد و اگر هم نباشد هيچ مهم نيست، ما خود مي دانيم كه چه هستيم و اين را نيز كه براي آنها چه هستيم، ما صاحبان گريه ها و خنده هاي TOM-TOM هستيم.

اگر از همنژادان روشن فكر ما از ما راضي باشند، چه بهتر، و اگر نباشند، نارضايتي آنها نيز اهميتي ندارد. ما آرمانهاي خود را تا آ“ حد قوي كه فقط خودمان توان تصورش را داريم براي فردايمان ساخته ايم.

و اينك ما بر قله آن كوه ايستاده ايم، آزادانه، ميان همنژاديان خويش.

لنگستون هيوز
برگرفته از The Nation – 1926
 
بالا