• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

مهدیه لطیفی

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
مُهر ماری که بر گردن آویخته ای
اصل است لابد
ورنه بیخود نیست
که بر خواب هایم می خزی هر شب
بی آنکه بر خودم!

کلاهی بر سر
شاخه ای بر گوشه ی دندان می جوی
برق چشم هایت

به آبروی ادیسون نیشخند می زند
و شهر را
و مرا
بلدی مثل کف دست!

شما را چه به ما آقا؟
ما را که می بینی
همیشه گمشده ی شهریم
بی دست های شما و
بی لب و دندان شما
کم پیدا تر از برف روی خط استوا

 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
ما بال هایمان را
به بادِ "زمان" دادیم
می بینی؟
ما قرار بود فرشته باشیم
تو بی گناه بودی
من بی گناه
زمان اما دست بر گلو می گذارد
می گوید:
زندگی را و زمین را چه به این حرف ها!؟
چه به این بال ها!؟
چه غلط ها...!

ما بال هایمان را
به زمان باج دادیم
تا "زندگی" کنیم!


برف روی خط استوا
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32


بیا بحث را عوض کنیم
این بحث
بر سر هر چه که باشد
از فرصتِ بوسه می کاهد!

بیا به پیش از اختراع زبان سفر کنیم
و عشق را اختراع کنیم
تا به زبان بیاید

می بینی؟
ما راه را سر و ته رفتیم!
که امروز
عشق اختراع زبان است!
و این
وحشتناک ترین اتفاق تاریخ


برف روی خط استوا
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
آمدنت را
به فال نیک نمی گیرم!
پیش تر
بارها
اعتقادم را به تمام فال ها باخته ام
باید سال هااا... بمانی
تا تازه باور کنم آمده بودنت را!

برف روی خط استوا
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
نگران تنهایی ام نیستم
نگران آن فکر ناخوانده ای ام
که صبح ها
نام تو را یدک کِشان
پیش از من بیدار می شود
و بر تخت سرگردان است

http://heliya1382.persianblog.ir
 
Last edited:

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
32
خداحافظی بوق و کرنا نمی خواهد
خداحافظی دلیل
بحث
یادگاری
بوسه
نفرین
گریه
...
خداحافظی واژه نمی خواهد!
خداحافظی یعنی
در را باز کنی
و چنان کم شوی از این هیاهو
که شک کنند به چشم هایشان
به خاطره هایشان
به عقلشان
و سوال برشان دارد
که به خوابی دیده اند تو را تنها!؟
یا توی سکانسی از فیلمی فراموش شده!؟
خداحافظی یعنی
زمان را به دقیقه ای پیش از ابتدای آشنایی ببری
و دستِ آشنایی ات را پیش از دراز کردن
در جیب هایت فرو کنی
و رد شوی از کنار این سلام خانمان سوز
خداحافظی
"خداحافظ" نمی خواهد!

برف روی خط استوا
 
بالا