• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

Jini

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2007
نوشته‌ها
226
لایک‌ها
0
انجير كهن سر زندگي اش را مي گسترد.

زمين باران را صدا مي زند.

گردش ماهي آب را مي شيارد.

باد مي گذرد. چلچله مي چرخد. و نگاه من گم مي شود.

ماهي زنجيري آب است، و من زنجيري رنج.

نگاهت خاك شدني، لبخندت پلاسيدني است.

سايه را بر تو فرو افكنده ام، تا بت من شوي.

نزديك تو مي آيم ، بوي بيابان مي شنوم: به تو مي رسم،

تنها مي شوم.

كنار تو تنهاتر شده ام.

از تو تا اوج تو، زندگي من گسترده است.

از من تا من، تو گسترده اي.

با تو برخوردم، به راز پرستش پيوستم.

از تو براه افتادم، به جلوه رنج رسيدم.

و با اين همه اي شفاف!

و با اين همه اي شگرف!

مرا راهي از تو بدر نيست.

زمين باران را صدا مي زند، من ترا.

پيكرت را زنجيري دستانم مي سازم، تا زمان را زنداني كنم.

باد مي دود، و خاكستر تلاشم را مي برد.

چلچله مي چرخد. گردش ماهي آب را مي شيارد.

فواره مي جهد: لحظه من پر مي شود.
 

Jini

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 ژانویه 2007
نوشته‌ها
226
لایک‌ها
0
نور را پيموديم، دشت طلا را در نوشتيم

افسانه را چيديم، و پلا سيده فكنديم

كنار شن زار، آفتابي سايه بار، ما را نواخت. درنگي كرديم .

بر لب رود پهناور رمز، روياها را سر بريديم .

ابري رسيد، و ما ديده فرو بستيم .

ظلمت شكافت، زهره راد يديم، و به ستيغ برآمديم .

آذرخشي فرود آمد. و ما را در نيايش فرو ديد .

لرزان، گريستيم . خندان، گريستيم .

رگباري فرو كوفت : از در همدلي بوديم .

سياهي رفت، سر به آبي آسمان سوديم، در خور آسمان ها شديم .

سايه را به دره رها كرديم . لبخند را به فراخناي تهي فشانديم .

سكوت ما بهم پيوست، و ما ماشديم .

تنهايي ما تا دشت طلا دامن كشيد .

آفتاب از چهره ما ترسيد .

دريافتيم، و خنده زديم .

نهفتيم و سوختيم .

هر چه بهم تر، تنها تر.

از ستيغ جدا شديم :

من به خاك آمدم، و بنده شدم .

تو بالا رفتي و خدا شدي .
 

BiDel.ir

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 آپریل 2007
نوشته‌ها
46
لایک‌ها
0
Asheghane193.jpg

من زندگی را دوست دارم ،
ولی از زندگی دوباره می ترسم ...
دين را دوست دارم ،
ولی از کشيشها می ترسم ...
قانون را دوست دارم ،
ولی از پاسبانها می ترسم...
عشق را دوست دارم ،
ولی از زنها می ترسم...
کودکان را دوست دارم،
ولی از آيئنه می ترسم ...
سلام را دوست دارم،
ولی از زبانم می ترسم ...
من می ترسم ،
پس هستم ...!
اينچنين ميگذرد روز و روزگار من ...
من روز را دوست دارم ،
ولی از روزگار می ترسم ...!!!

حسين پناهی
 

BiDel.ir

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 آپریل 2007
نوشته‌ها
46
لایک‌ها
0
Asheghane224.jpg

تقصير تو نبود !
خودم نخواستم چراغ قديمی خاطره ها ؛
خاموش شود !
خودم شعرهای شبانه ی اشک را ؛
فراموش نکردم !
خودم کنار آرزوی آمدنت اردو زدم !
حالا نه گريه های من دينی به گردن تو دارند ؛
نه تو چيزی بدهکار دلتنگی اين همه ترانه ای !
خودم خواستم که مثل زنبوری زرد ؛
بالهايم در کشاکش شهد ها خسته شوند
و عسلهايم
صبحانه ی کسانی باشند ؛
که هرگز نديدمشان !
تنها آرزوی ساده من اين بود ؛
که در سفره ی صبحانه ی تو هم عسل باشد !
که هراز گاهی کنار برگهای نوشته هايم بنشينی
و بعد از قرائت بارانها ؛
زير لب بگويی :
يادت بخير ! نگهبان گريان خاطره های خاموش !
همين جمله ؛
برای بند زدن شيشه ی شکسته ی اين دل بی درمان ؛
کافی بود !
هنوز هم که هنوز است ؛
از ديدن تو در خيابان خيس خوابهايم
شاد می شوم !
هنوز هم جای قدمهای تو ؛
بر چشم تمام ترانه هاست !
هنوز هم همنشين نام و امضای منی !
ديگر تنها دلخوشی ام ؛
همين هوای گفتن است !
همين شکفتن شعله !
همين تبلور بغض !
به خدا هنوز هم از ديدن تو ؛
در پس پرده ی باران بی امان ؛
شاد می شوم ...

یغما گلرویی
 

BiDel.ir

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 آپریل 2007
نوشته‌ها
46
لایک‌ها
0
در سلسله عشق تو مغموم و صبورم
نازم بكش اي دوست كه مظلوم و صبورم

رندان همگي فرصت ديدار تو دارند
غير از من دل ساده كه محروم و صبورم

در شهر تو اي دوست چنان زار و غريبم
در دست تو اي دوست چنان موم و صبورم

دل بد مكن انديشه پرواز ندارم
حاجت به قفس نيست كه مصدوم و صبورم

هرگز نكنم عشق تو را پيش كسي فاش
در پرده اسرار تو مكتوم و صبورم

دنياي عجيبيست ز آلودگي خلق
گريانم از اين درد كه معصوم و صبورم
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
اه ای نسیم عاشق
تو از کجا می آیی
از شهر خاطراتم
از یاد ها می آیی
در چهره ی تو دیدم
شکل و شمایل یار
عطر تو عطر او بود در کوچه باغ دیدار
تو اومدی و با تو شب عاشقانه اومد
از کوچه های خاکی عطر ترانه اومد
وقتی به تو رسیدم
او را دو باره دیدم
در باغ سبز پونه
از تو نفس کشیدم
من از تو سبز سبزم پاییز اگر بخواند
حتی اگر بماند آفت نمی رساند
بردی مرا به دیروز تا اوج بی نیازی
عاشق شدم دوباره در کوچه های بازی
گمگشته بودم امروز در گیر و دار دیروز
جانجوانی ام داد
دیدار یار دیروز
من از تو سبز سبزم پاییز اگر بخواند
حتی اگر بماند آفت نمی رساند...
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor

بازوانت را به مستی حلقه کن بر گردنم
تا بلرزد زیر بازوهای سیمینت تنم
چهره ی زیبای خود را از رخ من وامگیر
جز به آغوش چمن یا دامن من جا مگیر
راز عشق خویش را آهسته خوان در گوش من
جستجو کن عشق را در گرمی آغوش من


من تو را تا بی کران ها
من تو را تا کهکشان ها
از زمین تا آسمان ها دوست دارم می پرستم
من تو را همچون اهورا
من تو را همچون مسیحا
همچو عطر پاک گل ها دوست دارم می پرستم
من تو را با هستی خود با وجودم عاشقم با تار و پودم
من تو را با لحظه های انتظارم عاشقم با این نگاه بی قرارم
من تو را همچون پرستو یاسمن ها نسترن ها
من تو را با آنچه هستی دوست دارم می پرستم

من تو را با آنچه هستی دوست دارم می پرستم
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
41
محل سکونت
Mazandaran
«سهراب سپهري»:

قايقي خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از اين خاك غريب
كه در آن هيچكس نيست كه در بيشه عشق
قهرمانان را بيدار كند.


***
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
نگاه آشنا
ز چشمی که چون چشمه آرزو
پر آشوب و افسونگر و دل رباست
به سوی من اید نگاهی ز دور
نگاهی که با جان من آشناست
تو گویی که بر پشت برق نگاه
نشانیده امواج شوق و امید
که باز این دل مرده جانی گرفت
سرایمه گردید و در خون تپید
نگاهی سبک بال تر از نسیم
روان بخش و جان پرور و دل فروز
برآرد ز خکستر عشق من
شراری که گرم است و روشن هنوز
یکی نغمه جو شد هماغوش ناز
در آن پرفسون چشم راز آشیان
تو گویی نهفته ست در آن دو چشم
نواهای خاموش سرگشتگان
ز چشمی که نتوانم آن را شناخت
به سویم فرستاده اید نگاه
تو گویی که آن نغمه موسیقی ست
که خاموش مانده ست از دیرگاه
از آن دور این یار بیگانه کیست ؟
که دزدیده در روی من بنگرد
چو مهتاب پاییز غمگین و سرد
که بر روی زرد چمن بنگرد
به سوی من اید نگاهی ز دور
ز چشمی که چون چشمه آرزوست
قدم می نهم پیش اندیشنک
خدایا چه می بینم ؟ این چشم اوست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
عشق گمشده
آن شب که بوی زلف تو با بوسه نسیم
مستانه سر به سینه مهتاب می گذاشت
با خنده ای که روی لبت رنگ می نهفت
چشم تو زیر سایه مژگان چه ناز داشت
در باغ دل شکفت گل تازه امید
کز چشمه نگاه تو باران مهر ریخت
پیچید بوی زلف تو در باغ جان من
پروانه شد خیالم و با بوی گل گریخت
آنجا که می چکید ز چشم سیاه شب
بر گونه سپید سحر اشک واپسین
وز پرتو شراب شفق بر جبین روز
گل می شود مستی خندان آتشین
آنکا که می شکفت گل زرد آفتاب
بر روی آبگینه دریاچه کبود
وز لرزه های بوسه پروانگان باد
می ریخت برگ و باز گل نوشکفته بود
آنجا که می غنود چمنزار سبزپوش
در بستر شکوفه زرین ‌آفتاب
وز چنگ باد و بوسه پروانگان مست
دامان کوه بود چو گیسو به پیچ و تاب
آنجا که مهر کوه نشین مست و سرگران
بر می گرفت از ره شب دامن نگاه
در پرنیان نازک مهتاب می شکفت
نیلوفر شب از دل استخر شامگاه
آنجا که می چکید سرشک ستاره ها
بر چهر نیلگون گل شتاب آسمان
در جست وجوی شبنم لغزنده شهاب
مهتاب می کشید به رخسار گل زبان
در پرتو نگاه خوشت شبرو خیال
راه بهشت گم شده آرزو گرفت
چون سایه امید که دنبال آرزوست
دل نیز بال و پر زد و دنبال او گرفت
آوخ! که در نگاه تو آن نشو خند مهر
چون کوکب سحر بدرخشید و جان سپرد
خاموش شد ستاره بخت سپید من
وز نوامید غم زده در سینه ام فسرد
برگشتم از تو هم که در آن چشم خودپسند
آن مهر دلنواز دمی بیشتر نزیست
برگشتم و درون دل بی امید من
بر گور عشق گم شده یاد تو میگریست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
آواز نگاه تو
می شنوم آِشناست
موسیقی چشم تو در گوش من
موج نگاه تو هم آواز ناز
ریخت چو مهتاب در آغوش من
می شنوم در نگه گرم توست
گم شده گلبانگ بهشت امید
این همه گشتم من و دلخواه من
در نگه گرم تو می آرمید
زمزمه شعر نگاه تو را
می شنوم با دل و جان آشناست
اشک زلال غزل حافظ است
نغمه مرغان بهشتی نواست
می شنوم در نگه گرم توست
نغمه آن شاهد رویانشین
باز ز گلبانگ تو سر می کشد
شعله این آرزوی آتشین
موسیقی چشم تو گویاتر است
از لب پر ناله و آواز من
وه که تو هم گر بتوانی شنید
زین نگه نغمه سرا راز من
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
یک نفر یه روز میاد
مثل اسم خودم اینو می دونم
می دونم که یک نفر یه روز میاد
می دونم که وقتی از راه برسه
هر چی که خوبه واسه منم می خواد
درا رو وا می کنم
پنجره ها رو می شکنم
مژده ی دیدنشو
تو کوچه ها جار می زنم
وقتی از راه برسه با بوسه ای
قفل این غمستون رو وا می کنه
منو به یه شهر دیگه می بره
با هوای تازه آشنا می کنه
توی این خونه ی دربسته
توی این صندوق سربسته
همه آرزوام گور می شه
میون دیوارای سنگی
میون این همه دلتنگی
شوق زندگی ازم دور می شه
یک نفر داره میاد
دیوارا رو ورداره
یک نفر داره میاد
زندگی رو میاره
تو اونی ، اون یک نفر
ای هم شب تن خسته
می تونی کلید باشی
واسه درای بسته
یک نفر یه روز میاد
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
نمی خوام مثل همه گریه کنم
زندگی با آدماش برای من یه قصه بود
توی این قصه کسی با کسی آشنا نبود
همه خنجر توی دست و خنده روی لبشون
توی شب صدایی جز گریه ی بی صدا نبود
نمی خوام مثل همه گریه کنم
دیگه گریه دل رو دوا نمی کنه
قصه های پشت این پنجره ها
غم رو از دلم جدا نمی کنه
قصه ی ماتم من
هر چی که بود
هر چی که هست
قصه ی ماتم قلب خسته ی یه آدمه
وقت خوابه
دیگه دیره
نمی خوام قصه بگم
از غم و غصه برات هر چی بگم بازم کمه
نمی خوام مثل همه گریه کنم
دیگه گریه دل رو دوا نمی کنه
قصه های پشت این پنجره ها
غم رو از دلم جدا نمی کنه
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
گل سرخ
دیدی ای غمگین تر از من
بعد از آن دیر آشنایی
آمدی خواندی برایم
قصه ی تلخ جدایی
مانده ام سر در گریبان
بی تو در شب های غمگین
بی تو باشد همدم من
یاد پیمان های دیرین
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت
در خزان سینه افسرد
کنون نشسته در نگاهم
تصویر پر غرور چشمت
یک دم نمی رود از یادم
چشمه های پر نور چشمت
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
واسه من گریه نکن
با من اگه زخم تمام خنجرهاست
با من اگر درد تمامی دنیاست
عشق کوچک من ای ماهی خسته
قلبم اگه قلبی به وسعت دریاست
واسه پرپر زدنم گریه نکن
واسه ویرون شدنم گریه نکن
واسه من گریه نکن
سهم عاشق
گم شدن تو شعر یه آوازه
مرگ عاشق
سفری به شکل یه پروازه
قصه ی بودن من
حدیث برگی در باد
طعم تنهایی من
به تلخی یه فریاد
اگه با من غربت
همه غمزده هاست
اگه هر شکستنم
یه شکست بی صداست
واسه پرپر زدنم گریه نکن
واسه ویرون شدنم گریه نکن
واسه من گریه نکن
اگه با من تنت رو تو قاب سنگی دیدی
بعد من شعر منو به اینه ها یاد می دی
اگه با من سکوت یه تک درخت تنهاست
بعد من خاطره هام ترانه ی عاشق هاست
رفتنم مرثیه ی قدیمی رفتن نیست
رفتنم موندنمه ، حکایت مردن نیست
واسه من گریه نکن
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
قصه ی وفا
به خاطر آور ، که آن شب به برم
گفتی که : بی تو ، ز دنیا بگذرم
کنون جدایی نشسته بین ما
پیوند یاری ، شکسته بین ما
گریه می کنم
با خیال تو
به نیمه شب ها
رفته ای و من
بی تو مانده ام
غمگین و تنها
بی تو خسته ام
دل شکسته ام
اسیر دردم
از کنار من
می روی ولی
بگو چه کردم
رفته ای و من آرزوی کس
به سر ندارم
قصه ی وفا با دلم مگو
باور ندارم
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
جادوی بی اثر
پر کن پیاله را
کاین آب آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی برد
این جامها که در پی هم میشود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد
من با سمند سرکش و جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریزپا
تا شهر یادها
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمیبرد
هان ای عقاب عشق
از اوج قله های مه آلود دور دست
پرواز کن به دشت غم انگیز همر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد
آن بی ستاره که عقابم نمیبرد
در راه زندگی
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اینکه ناله می کشم از دل که : آب ‌آب
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
دریاب مرا
ای بر سر بالینم افسانه سرا دریا
افسانه عمری تو باری به سر آ دریا
ای اشک شباهنگت ایینه صد اندوه
ای ناله شبگیرت آهنگ عزا دریا
با کوکبه خورشید در پای تو میمیرم
بر دار به بالینم دستی به دعا دریا
امواج تو نعشم را افکنده در این ساحل
دریا ب مرا دریاب مرا دریا
زان گمشدگان آخر با من سخنی سر کن
تا همچو شفق بارم خون از مژه ها دریا
چون من همه آشوبی در فتنه این طوفان
ای هستی ما یکسر آشوب و بلا دریا
با زمزمه باران در پیش تو میگریم
چون چنگ هزار آوا پر شور و نوا دریا
تنهایی و تاریکی آغاز کدورتهاست
خوش وقت سحر خیزان وان صبح و صفا دریا
بردار و ببر دریا ای پیکر بی جان را
در سینه گردابی بسپار و بیا دریا
تو مادر بی خوابی من کودک بی آرام
لالایی خود سر کن از بهر خدا دریا
دور از خس و خکم کن موجی زن و پکم کن
وین قصه مگو با کس کی بود و کجا دریا
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor

تقدیم به کسی که میترسم آنقدر در فراقش اشک ریزم که دیدگانم بینایی خویش را از دست دهند...

جمعه است.پنجره را می گشایم و به امید آمدنت چشم به طبیعت بی رنگ می دوزم.اما بار دیگر تاریک می شوم .تو را نمی بینم.هرچند می دانم همه جا هستی.مرا می بینی و صدایم را می شنوی !
در خانه ی مردابی ام بانوی نور از سر عشق به بستر بیماری افتاده است و هر ثانیه به ابدیت می نگرد.او به انتظار آمدن توست!
هنوز جام ابد ننوشیده است و باخود زمزمه می کند هزار بار ترانه ی آمدنت را.
و جاده دیگر صفحه اش رنگی نیست .نه درختی نه گیاهی حتی پونه ی مانده به درد .همه تو را می خواهند و می دانندبی تو هیچ اند و پوچ!
و آهوی خرامان دیگر به دنبال عشقی ممکن نمی گردد.و من ای عزیز عشق دیگر نمی یابم مهتاب زیستن را .و چون کل در حسرت از نهانم می تراوم.
تو بیا
بیا که قصه ی دوست همیشگی است و چکاوک زیستن همیشه می خواند مزامیر حقیقت را!
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
سلام خدمت بانو آیناز رسیدنتون بخیر
چه عجب یادی از این مکان نمودید مشتاق دیدار
خیلی وقته دوستان دیگه نیستن و این مکان رونق سابق را نداره
امیدوارم دوباره با ورود شما و بقیه دوستان اینجا قوام و زیبایی سابق خودش را پیدا کنه.:):happy:
 
بالا