• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
ایناز خانوم بهتر نیست مسائل خصوصی رو در پی ام حل کنید؟!:f34r:
دوستان عزیز!

لطفآ مسائل خصوصی رو در صحن علنی فروم مطرح نکنید!

من هر کمکی از دستم بر بیاد برای حل این مشکل انجام میدم اما لطف کنید از طریق پیام خصوصی پی گیری کنید!

با تشکر
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
دوستان عزیز!
لطفآ مسائل خصوصی رو در صحن علنی فروم مطرح نکنید!
من هر کمکی از دستم بر بیاد برای حل این مشکل انجام میدم اما لطف کنید از طریق پیام خصوصی پی گیری کنید!
با تشکر
live for what?عزیز ممنونم که سریعا رسیدگی کردین.
متاسفانه چند وقتیه که یکی از کاربران این فروم با ساختن یک آیدی جعلی و رعایت نکردن شئون مسائلی را مطرح کرد که اعصاب همه ما را به هم ریخت و حتی باعث شد که من دیگه به پرشین نیام.
از همه دوستان بابت این مسائل معذرت می خوام و خواهش میکنم رعایت مسائل را بکنن.
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
live for what?عزیز ممنونم که سریعا رسیدگی کردین.
متاسفانه چند وقتیه که یکی از کاربران این فروم با ساختن یک آیدی جعلی و رغایت نکردن شئون مسائلی را مطرح کرد که اعصاب همه ما را به هم ریخت و حتی باعث شد که من دیگه به پرشین نیام.
از همه دوستان بابت این مسائل معذرت می خوام و خواهش میکنم رعایت مسائل را بکنن.


خب من با اجازه پرشیانای عزیز چند پست در این تاپیک رو که به موضوع این تاپیک مربوط نبود! پاک کردم!

برای احترام به دوستانی که در این تاپیک فعالیت میکنن از تمام عزیزان خواهش میکنم مسائلشون رو خارج از اینجا حل کنن!

در مورد مطلبی هم که روژه عزیز اشاره کرد اگر برای من مشخص شود شخصی با چند ای دی فعالیت میکنه برخورد خواهم کرد!

در صورتی که باز مشکلی پیش اومد خواهش میکنم از ادامه دادن آن در اینجا خودداری کنید!
من در خدمت دوستان برای حل مشکل هستم!

با تشکر
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
گویند غروب جاییست که آسمان زمین را می بوسد،
من امشب برای تو غروب می کنم،کجایی آسمان من؟
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
تقدیم به اون دل بزرگت که همه نامردمی ها رو تحمل می کنه...

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
دست خون الوده را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در بیابان بود از روز نخست

در کویری سئت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor

یاران ز چه رو رشته ی الفت بگسستند
عهدی که روا بود دگر باره نبستند
آن مار مکان از سر اندیشه ندیدند
کین بی خردان حرمت انسان بشکستند
ما را دگر از طعنه ی دشمن گله ای نیست
کان عهد که بستیم رفیقان بشکستند

افسوس همه سلسله داران بغنودند
وان یکه سواران همه از پا بنشستند
ای قافله سالار کجایی که ببینی
دزدان همگی هم ره این قافله هستند

دردا در گنجینه به ما را بگشودند
اندوه که بر دوست ره خانه ببستند
افسوس که کاشانه به دشمن بسپردند
آن قوم که دیوانه و بیگانه پرستند

ای قافله سالار کجایی که ببینی
دزدان همگی هم ره این قافله هستند
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
با تو آسان می شد از دست سیاهی ها گریخت
رو به سوی ظلمت شب های بی فردا گریخت
بی تو ای آزادی
ای والا کلام
گر نباشی در میان
باید که از دنیا گریخت.
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
من نقش خویش را همه جا در تو دیده ام
تا چشم در تو دارم در خویش ننگرم
ای کاخ زر نگار
ای بام لاجوردی تاریخ
فانوس توست که در خواب های من
زیر رواق غربت همواره روشن است
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
صدای حق را سکوت باطل در آن شب چنان فرو کشت
که تا قیامت در این مصیبت گلو فشارد غم نهانم
کبوتران را به گاه رفتن سر نشستن به بام من نیست
که تا پیامی به خط جانان ز پای آنان فرو ستانم
 

Persiana

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 جولای 2005
نوشته‌ها
4,220
لایک‌ها
129
سن
49
محل سکونت
Persian Empire
خب من با اجازه پرشیانای عزیز چند پست در این تاپیک رو که به موضوع این تاپیک مربوط نبود! پاک کردم!

در مورد مطلبی هم که روژه عزیز اشاره کرد اگر برای من مشخص شود شخصی با چند ای دی فعالیت میکنه برخورد خواهم کرد!

با تشکر


ممنون على جان که رسيدگى فرموديد.

پس من هم در اينجا اين رو اضافه کنم که هر روز و هر لحظه که نمشه تک تک نوشته هاى تک تک تاپيک ها رو که چک کرد، شايد همون لحظه يک جاى ديگر دعوا شده باشه و مشغول حل اون يکى باشيد. لطفا اذيت نکنيد ديگر، پى‌ام يا پرايوت مسج يا پيام خصوصى رو برا‌ى همين مواقع گذاشته اند. مشکلى‌هست از اون طريق پيگيرى فرماييد. از PM خوشتون نمياد، خوب به هم يا ايميل بزنيد و يا تلفن. اين تاپيک اسمش هر روز يک شعر تازه است، نه يک ماجراى تازه. دست کم يک کمى ‌هم به آبروى‌ديگران فکر کنيد.

در ضمن اگر مطلب ناجورى‌مشاهده فرموديد که از چشم ماها به دور مانده بود لطفا بدريپورت دهيد، حتى‌اگر من هم نباشم و يا برق مبارکمان تشريفشان را برده باشند يک جا‌ى خوب، باز هم کسى هست که به اين مورد رسيدگى‌کند (مثل على‌جان که به موقع اقدام فرمودند). آدم يک دندانپزشکى‌هم نمى‌تواند با خيال راحت برود، اى بابا :wacko:

پ.ن. لطفا به اين پست من کسى پاسخى‌ندهد و به روند نرمال تاپيک ادامه دهيد، مرسى.
 

liyapeng

کاربر فعال تاریخ
تاریخ عضویت
11 می 2006
نوشته‌ها
1,826
لایک‌ها
259
سن
41
محل سکونت
سرزمين آريا
افتاده آفتاب لب ایوان ایوان که تا اتاق نمی آید
خورشید از کناره ی تابستان در متن اتفاق نمی آید

ایوان و سایه های بلند کاج افتاده اند کنج فراموشی
پرسید باز طارمی غمگین :"گنجشک اشتیاق نمی آید ؟"

حالا سپیده نیست همین کافی است تا کم کمک عوض بشود ایوان
حتی اگر دوباره بیاید " یاس " دیگر به این رواق نمی آید

این فصل چندم است که می خوانم از ماجرای گندم و بلدرچین
در نیمه بار مانده صدای پا از کوچه ی وفاق نمی آید

هنگام کوچ رفت و نمی ریزند اسفند روی شعله ی فروردین
آهنگ ابتهاج پرستو ها از انحنای طاق نمی آید

شب را دقیق می شوم انگاری ماهی میان حوض حیاط افتاد
بس می کنم عزیز دلم ماه است ماهی که بی محاق نمی آید
 

liyapeng

کاربر فعال تاریخ
تاریخ عضویت
11 می 2006
نوشته‌ها
1,826
لایک‌ها
259
سن
41
محل سکونت
سرزمين آريا
جنبش خورشید واینک ناگهان گنجشک ها
بامدادی زیر سر دارند آن گنجشک ها
زودتر از هر طلوعی ناگهان پر می کشند
مثل صبح اشتیاق از آشیان گنجشک ها
فوج شادی های کوچک روی بید و نارون
یک دهن آواز روشن با زبان گنجشک ها
برگ ها سر مست از نوشیدن صبحی مذاب
لذت خورشید در چشمانشان گنجشک ها
صبح می آ ید ُُُ به روی برگ برگ نارون
می نویسم زیستن اما بخوان :گنجشک ها
آسمانی صاف آغازی درخشان ُروز بعد
همچنان باغ تماشا همچنان گنجشک ها
 

liyapeng

کاربر فعال تاریخ
تاریخ عضویت
11 می 2006
نوشته‌ها
1,826
لایک‌ها
259
سن
41
محل سکونت
سرزمين آريا
تنها تکان دست تو کافی بود تا سیب ها رسیده فرو ریزند
از شاخه های ترد جوان ناگاه گنجشک های زمزمه برخیزند

آن شاخه های ترد جوان هر صبح پیچیده در حلاوت لحنت بود :
"این سیب ها رسیده تر از صبح اند ، این سیب ها چه وسوسه انگیزند"

بعد از بهار های پیاپی باز گنجشک ها هنور همین جایند
گنجشک ها ادامه ی خورشیدند ، گنجشک ها ترنم یکریزند

شب عاشقا نه های مرا مهتاب با موج موج چشمه ،رها می برد
از کوچه باغ ها که درختانش شهری غزل به شیوه ی تبریزند

با هر نسیم جان رشید تو سروی به باغ های جهان افزود
اینک چه سروها که شبیه تو در باغ شوق ،شور می انگیزند

حتی بهار بی نفست یعنی جنگل که شاخه های درختانش
چون برگ پیش پای تو می افتند ، با خش خش زوال می آمیزند
 

liyapeng

کاربر فعال تاریخ
تاریخ عضویت
11 می 2006
نوشته‌ها
1,826
لایک‌ها
259
سن
41
محل سکونت
سرزمين آريا
اما عجیب دل نگرانم، چه می کنی؟
ابری ترین سوال جهانم چه می کنی ؟
یک روز موج آمده و بعد رفته ای
آن سوی آب،در جریانم،چه می کنی؟
هی نامه پشت نامه ،جوابی نمی دهی
خطی، نشانه ای که بخوانم چه می کنی
حالا اگر به خانه ی خورشید رفته ای
ای نبض نور !در شریانم چه می کنی؟
هر روز گفته ام که تو آنجا دلت خوش است
هر روز آه ....بی که بدانم چه می کنی
من بی تو اظطراب سرابم مشوشم
در لحظه لحظه ی هیجانم چه می کنی؟
می خواستم به نام تو از ماه دم زنم
با تکه ابر روی دهانم چه می کنی؟
 

liyapeng

کاربر فعال تاریخ
تاریخ عضویت
11 می 2006
نوشته‌ها
1,826
لایک‌ها
259
سن
41
محل سکونت
سرزمين آريا
هر جا که رفته از دل آگاه رفته است
این جاده تا کجای جهان راه رفته است؟!
چشمان ماه مقصد دلخواه اگر شود
تیر از کمان رها شده ُ جانکاه رفته است
این رد پای کیست که تا رود راهی است؟
این بار صید سوی کمینگاه رفته است...
دل ریختند بر سر راهش که روشن است
یا ماهتاب روی زمین راه رفته است؟
تا لحظه های ذوق بقا دست داده است
چشمی به خون نشانده و آنگاه رفته است
گفتند کربلاست نه این شهر کوفه است
آهی اگر بر آمده در چاه رفته است
در چشم او جهان کف آبی است روی آب
آبی که تا شریعه شود ماه رفته است...
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
یک نکته کوچک دیگه!

همانطور که از اسم تاپیک پیداست هر روز یک شعر تازه!
به خاطر اینکه بتونیم از اشعار بیشتر استفاده کنیم از دوستان خواهش میکنم که بیشتر به عنوان تاپیک دقت بکنند!

با تشکر فراوان!
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
ناگهانی تر از آمدنت، می روی
بی بهانه
من می مانم و باران های بی اجازه
و
قلب عاشقی که سپاسگزارت می ماند تا ابد:
متشکرم که به من فهماندی که:
چه قدر می توانم دوست بدارم
و
عاشق باشم بی توقع!
باور کن، بی توقع!​
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
یک نکته کوچک دیگه!

همانطور که از اسم تاپیک پیداست هر روز یک شعر تازه!
به خاطر اینکه بتونیم از اشعار بیشتر استفاده کنیم از دوستان خواهش میکنم که بیشتر به عنوان تاپیک دقت بکنند!

با تشکر فراوان!

سلام
ببخشید من منظورتون رو درست نفهمیدم منظورتون این بود که شعر ها تازه نیستند و تکراری هستند یا این که هر روز باید یه شعر گذاشت !!!!!!!!!!!!!!!!!!
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
ناگهانی تر از آمدنت، می روی
بی بهانه
من می مانم و باران های بی اجازه
و
قلب عاشقی که سپاسگزارت می ماند تا ابد:
متشکرم که به من فهماندی که:
چه قدر می توانم دوست بدارم
و
عاشق باشم بی توقع!
باور کن، بی توقع!​



بهانه


ای عزیز جان من
من برای مرگ خود یک بهانه می خواهم
یک بهانه ی پوچ عاشقانه می خواهم
از غمی که می دانی با تو بودنم ، مرگ است
بی تو بودنم هرگز
گر بهانه این باشد من بهانه می گیرم
عاشقانه می میرم
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست

بهانه


ای عزیز جان من
من برای مرگ خود یک بهانه می خواهم
یک بهانه ی پوچ عاشقانه می خواهم
از غمی که می دانی با تو بودنم ، مرگ است
بی تو بودنم هرگز
گر بهانه این باشد من بهانه می گیرم
عاشقانه می میرم

عاشقانه چون مرگ صدایم کن
مرا در ابهام نامت آرام کن
در گلویم شعری از نیمه شب است
در چشمانت شعری از آفتاب
آخرین برگ پاییزم
تو بیایی یا نیایی
دیر یازود خواهم رفت
می دانم با تو بودن خواب است
از خواب بیدارم نکن !
 
بالا