• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
سلااااااام جناب روژه جان ؟!خوب هستید خیلی وقته به ما سر نزدید وقتی نوشتتون رو دیدم خیلی خوشحال شدم خیلی !امیدوارم بازم به جمع کوچیک ما بایید !ما که هر چی داریم از صدقه سر شما است استاد!:happy::happy:
سپاسگزارم.
نظر لطف شماست بانو.
در جمع شما بزرگان جای کوچکی چون ما نیست.
یاحق
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
شب و یاد تو
امشب به یاد تو با ستاره و آسمان
در پیچ و تاب بیکران نقش خیال میزنم
بازیچه منی یاد و خیال من
نقش دو چشمم
نقاش روحم
این بیکران هر گوشه اش بی نام و بی نشان
جا جای آسمان
رد نگاه توست
تو رفته ای و من
در این میان
بر این کران بی کران
حیران و ویران مانده ام
ای ماه من ای نور شبهای غمم

.....................................
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
با یک دنیا غم و حصرت دل از اغوش تو کندم
دیگه حتی یه بارم من به عشقت دل نمی بندم
به اسونیه یک قصه
تو از عشقم گذر کردی
دلم یه گوله اتیشه بود
تو اونو شعله ور کردی
میون این همه ادم شدم تنها ترین تنها
من و اینجا رها کردی
تو در این گوشه ی دنیا
با یک دنیا غم و ....
ببین بغض شکستم رو
نمی گم دیره یا زوده
اگه چیزی برام مونده
یه مشتی خاطره بوده
واسه این عاشق ساده
یه روز مثل خدا بودی
نمی دونست دل سادم
که خیلی بی وفا بودی
با اینکه دل بریدم من
شکسته بال پروازم
هنوزم توی این غربت
برات معنای اوازم
با یک دنیاغم و....
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
سپاسگزارم.
نظر لطف شماست بانو.
در جمع شما بزرگان جای کوچکی چون ما نیست.
یاحق
این چه حرفیه استاد!خیلی خوشحالم که بازمشما رو این جا می بینم!
با یک دنیا غم و حصرت دل از اغوش تو کندم
دیگه حتی یه بارم من به عشقت دل نمی بندم
به اسونیه یک قصه
تو از عشقم گذر کردی
دلم یه گوله اتیشه بود
تو اونو شعله ور کردی
میون این همه ادم شدم تنها ترین تنها
من و اینجا رها کردی
تو در این گوشه ی دنیا
با یک دنیا غم و ....
ببین بغض شکستم رو
نمی گم دیره یا زوده
اگه چیزی برام مونده
یه مشتی خاطره بوده
واسه این عاشق ساده
یه روز مثل خدا بودی
نمی دونست دل سادم
که خیلی بی وفا بودی
با اینکه دل بریدم من
شکسته بال پروازم
هنوزم توی این غربت
برات معنای اوازم
با یک دنیاغم و....


نوبت ما هم مي رسد.
درآينه ي زما ن دقيق ببين.
بي آن كه پرنده اي پرواز كند.
يا ستاره اي بدرخشد.
بسيار ساده
مانند هما ن موقعي كه آمدي.
هرلحظه يك عمركامل است.
تولد و مرگ
چنا ن ساده
كه باور نمي توان كرد.
پس اين همه كبكبه ودبدبه چيست؟
گويي آنهمه سرابي بيش نبود.
گاهي اميدواری
گاهي نوميدی
زمان بدينسان درقلب ما پروازمي كند.
اما در شطرنج زندگي كسي نيست كه مات نشود.
هنوز در ميانه ي راه بودم
كه آنرا با چشمان كبوتر و كلاغ ديدم.
و يقين كردم كه دستان محبت را عزيز بدارم.
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
مردمان ديوارخانه شان را بلندكرده اند.
دل صداقت شان اما شكسته است
درخود فرورفته اند ودرفاضلاب خودخواهي منزل گزيده اند.
هيچ كلامي ازبهار زيباي ايمان برنمي خيزد.
ودروغ‏‏‏‏‏ُُُ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏, موشهاي انديشه شا ن را زندگي مي كند.
بلكه هيچ يقيني در آنها نمي رويد.
مگس ها درآبرويشان تخم گذا شته اند.
وچشمان ايثارشان درمسير نابينايي حركت مي كند.
مردمان درخرابه هاي پر كينه ي حسد پرسه مي زنند.
ازدريا وجنگل وزيبايي هاي سنگ و درخت دور شده اند.
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
بالاخره خواهم رفت
به سرزمين سنگ وخاك وباد
بالاخره درمسير رها يي بال خواهم گشود
ترانه علف قلبم را تسخيركرده است
آنجا جوا نه هاي صميميت جاري است
وعشق غزل زندگي مي خواند
كي از اين ديوارهاي تودرتو رهايي خواهم يافت
به پنجره هاي باز ,سلام خواهم كرد
پوست روشن شبهاي مهتابی
دركنار همان خرگوشي كه غرق زندگي است
دود و ترافيك زندان عشقند
دل من در لحظه هاي ناب شعر مي تپد
بالاخره خواهم رفت
به غروبي طلايی
به جاده اي لبخند بر لب
به آسماني پر ستاره
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
چه اينجا باشد چه آنجا
جاييكه كبك وكبوترنمي خواند
وآشيانه ي كلاغ درچشمها نمي رقصد
چه اينجا باشد چه آنجا
جاييكه ترانه هاي علف و ابرنيست
جوي روان افكار, آب راجستجونمي كند
چه اينجا با شدچه آنجا
جاييكه پنجره اندر پنجره
زندان ستاره هاي شب
بي شك خدا بهترمي داند
چه اينجا باشد چه آنجا
صداي رهگشاي سكوت
ولبخند ارغواني پاييز
من مي دانم كه مي آيی
وعشق را درهمه ي وجودها جاري مي سازی
خورشيد اين را هر روز آواز مي خواند
من مي دانم كه مي آیی
با كوله باري ازشوق و زيبایی
بنشين و لحظه ها را شماره كن
راه برو و درجستجوي جاده ودرخت باش
همه ازچنين مسيرهايي گذشته اند
و امروز هيچ ردپايي از آنها برجاي نمانده است
بيا وچادر مهرباني بر سر ما بينداز
تا روان عشق شادمان گردد
مغنعه ي آسمان در تمام وجودم مي درخشد
من مي دانم كه مي آيی
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
بر ما به حقارت منگر زانکه چو فرصت
در رتبه بلندیم ولی از همه پستیم

از من به دل نگیرید بزرگوار
اون جان از دوستان عزیز هستند من می خواستم سر به سرشون بزارم

من به شما ارادت دارم خواهشا دل گیر نشید
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
نه جری جان !اقا روژه فکر نکنم منظور بد داشته ایشون بزرگوار تر از این حر ف ها هستن عزیزم!
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
دلــم پُــر اسـت فـضـا تـنـگ كــوچــه غـمـنـاك اسـت
عــروس عـشــق بــه زيــر هـزارمــن خــاك اســت

نـه دسـت دوســت نـه ره تــوشــه و نـه روزنـــه اي
سـفـر بـه پـيــش و ره عـــاشـــقـي خـطـرنـاك اســت

بــه دخـــتــرم کــه دم از راه زد شـــبــي گـــفـــتـــم
كــه رســم ومــذهــب عــشــاق رزم بـیـبــاك اســـت

دعـــابـــده بــــروم جــــســـت وجـــوي روزنــه اي
كــه چـشـم هـا بـه ره وقـلـب عـاشـقــان چــاك اسـت

طــلســم جـــاده ي بــن بــســت ســــد مــن نــشـــود
كـه عـشـق سـركــش وچـابــكـسـوار وچـالاك اســت

هــجــوم عـــشـــق زكـــف بــرده اخــتــيــار مــرا
اگــرچــه كــاخ ســتــم گــردنـش بــرافــلاك اســت

دعــابــده بــروم ســرنــهــم بــه مــســتـي عـــشـــق
در آن ســپــيــده کــه انــگــور در تــن تـــاک اســت
 

saze shekasteh

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2007
نوشته‌ها
182
لایک‌ها
10
محل سکونت
ایران - تهران
قصه جانکاه

امروز كه از غصه غمينم
از پاي چو هر خسته نشينم
از سينه برون همي دهم آه
در شرح غم و قصه جانكاه
بر ياد چو آورم من آنروز
در سفره نماندم به جز سوز
آن روز كه شادمان و مسرور
ليلي صفت و به خويش مغرور
در بين كسان چو شمع بودم
دلخواه تمام جمع بودم
ناگاه ز راه بي قراري
افتاد دلم از پي كاري
غم آمد و گشت كار اين دل
پائيز دل و بهار اين دل
آن كودك غم ميان سينه
شد گوشه نشين آبگينه
چندي چو گذشت ميْ شد آن غم
هرگز نه شراره اش چنان كم
آهسته چو قطره هاي باران
جولانگه او شد اين تن و جان
هر مو رگ ميْ نخورده يي هم
آغوش گشاي قطره يي غم
افشاندن مي تمام گرديد
جان هم به تنم حرام گرديد
ديگر نه كه جاي جان به تن بود
دل گو كه غمينخانه تن بود
آرامگه ميْ اين دل من
تفتيده به غم شد اين گل من
با هر تپشي دل پر از غم
باريد مي و گونه پر از نم
آنكس ز ره صواب مي گفت
چشم تو دُرِ شراب مي سفت
اين ميْ نه كه از سحاب باريد
چون ني به دل كباب ناليد
دل بود به فكر آه و زاري
دم مستي و بازدم خماري
اينگونه شدم ليلي مجنون
پر رگ زمي و نصيب دل خون


پی نوشت : Even Star ارجمند از لطف شما سپاسگزارم و از اینکه در جمع صمیمی تان هستم خوشحالم
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
و
دل تمنایی می خواهد
تمنایی به گستره ی دشت ها و افق ها
تمنای درك شدن ها
تمنای پذیرش ها
و
فهم ها
و تمنای یكی شدن ها
و
چه قدر تنهاست این دل
تنها و بی كس
نه بود حادثه ای،
از تصادم لحظه های درك شدگی
نه وجود گوش شنوایی،
در انحنای واشده ی زمان
زمان درد و دل های نهان
و
چه قدر دردناك است
فهم پذیرش سكوت
سكوت متجلی كننده ی حقایق
حقایق یكی نشدن ها
حقایق هجرها و گدازها
و
چه قدر تنهاست رها شدن ها
تنها گذاشته شدن ها
و
پس زده شدن ها
و
چه قدر تنهاتر
مواجه با دورویی ها

ای دل خاموش گیر!
و در خویش بگداز!
كه ترا جایی در این میانه نیست
دست از تقلای یافت حقایق بركش!
كه حقایق همه لكه دار شده اند
ترا در سرزمین ریاهای واضح
و حقایق كاذب جایی نیست

!
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
در دو چشمش گناه می خندید
بر رخش نور ماه می خندید
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله یی بی پناه می خندید
شرمنک و پر از نیازی گنگ
با نگاهی که رنگ مستی داشت
در دو چشمش نگاه کردم و گفت
باید از عشق حاصلی برداشت
سایه یی روی سایه یی خم شد
در نهانگاه رازپرور شب
نفسی روی گونه یی لغزید
بوسه یی شعله زد میان دو لب
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
نان پاره ز من بستان
جان پاره نخواهد شد
وان را که منم مأوا
آواره نخواهد شد
وان را که منم خرقه
عریان نشود هرگز
وان را که منم چاره
بیچاره نخواهد شد

میچرخم و میرقصم و
مینوشم از این جام
بیخود شده از خویشم و
از گردش ایام
این عشق الهی است
حق لایتناهیست
این عشق الهی است
این شور خداییست




آنکس که رخش بیند
پاداش نخواهد هیچ
بی او به بهشت اندر
یک لحظه بپاید بیش
این عشق الهی است
حق لایتناهیست
این عشق الهی است
این شور خداییست

از خویش برستم من
بر سجده نشستم من
خویشم همه غیر آمد
از غیر گسستم من
بتخانه زدم آتش
آتشکده را خاموش
لات و هول و عظا از پایه شکستم من
لات و هول و عظا از پایه شکستم من

میچرخم و میرقصم و
مینوشم از این جام
بیخود شده از خویشم و
از گردش ایام
این عشق الهی است
حق لایتناهیست
این عشق الهی است
این شور خداییست
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
وقتي سرت رو شونمه...

درد و بلات تو جونمه ...

جون به جونم اگه کنند...

خاطرخواهي تو خونمه ...

دلم مي خواد باهات باشم..

رفيق پا به پات باشم ...

سايه به سايه، دم به دم...

بميرم و فدات بشم ...

تصدق رنگ چشمهات،...

نخواب بذار نگات کنم...

هر چي دارم فدات کنم ...

ستاره بارونت کنم،....

جونم رو قربونت کنم ...

وقتي سرت رو شونمه، ..

درد و بلات تو جونمه ...

جون به جونم اگه کنند، ..

خاطرخواهي تو خونمه..
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
اگه دستم به جدايي برسه

اونو از خاطره ها خط مي زنم

از دل تنگ تمومه آدما

از شب و روز خدا خط مي زنم

اگه دستم برسه به آسمون

با ستاره ها قيامت مي كنم

نمي ذارم كسي عاشق نباشه

ماه و بين همه قسمت مي كنم

قصه ي جدايي ما آدما

قصه ي دوري ماست از خودمون

دوريه من و تو از لحظه ي عشق

قصه ي سادگي گم شدمون
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
وقتی نیستی نمی دونم ، چی بگم یا چی بخونم
آخه من دل به تو بستم ، نمی خوام بی تو بمونم
وقتی از غروب خورشید تا سحر بیدار می مونم
برای رسیدن تو ، تو دلم دعا می خونم
از همون روزی که رفتی ، دل شده مست نگاهت
روی خط صاف جاده ، چشم من مونده به راهت
چشم من مونده به راهت
می دونم یه روز میاد که ، دوباره تو رو ببینم
برات از بهار بخونم ، تو چشات عشق رو ببینم
این روزها تموم حرفهام ، رنگ التماس گرفته
بیا تا راز نگاهت ، رو گلهای یاس بیفته
توی این روزهای درگیر ، تویی تنها تک ستاره
راز عشق و موندن و تو ، بیا زنده کن دوباره
تو همونی که وجودت ، گرمیِ نور امیده
ای تموم مهربونی ، تو نذار که عشق بمیره
تو نذار که عشق بمیره
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
چون صيد به دام تو به هر لحظه شکارم
ای طرفه نگارم
از دوری صياد دگر تاب ندارم
رفتست قرارم
چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگيرم نگرانم

از ناوک مژگان چو دو صد تير پرانی
بر دل بنشانی
چون پرتو خورشيد اگر رو بکشانی
وای از شب تارم
در بند و گرفتار بر آن سلسله مويم
از ديده ره کوی تو با اشک بشويم
با حال نزارم
با حال نزارم

برخيز که داد از من بيچاره ستانی
بنشين که شرر در دل تنگم بنشانی
تا آن لب شيرين به سخن باز گشايی
خوش جلوه نمايی
ای برده امان از دل عشاق کجايی
تا سجده گذارم
تا سجده گذارم

گر بوی تو را باد به منزل برساند
جانم برهاند
ور نه ز وجودم اثری هيچ نماند
جز گرد و غبارم
جز گرد و غبارم
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
من از اين شباي بي ترانه
موندنت تو خاطراتمو مي خوام
رخوت عبور و از تنم بگير
تا رسيدن به تو آسون شه برام
جاده هاي نيمه شب رو بشکن و
رگ اين فاصله ها رو پاره کن
خيره شو به سقف تار آسمون
فکر زخماي دل ستاره کن
اگه مهربون بشي با نفسام
ديگه زندوني تو نمي ميره
تن شکفتنم مث يه حادثه ست
که فقط با موندنت جون مي گيره
من و تو تا فصل سبز ما شدن
يه قدم فاصله داريم نازنين
دستمو بگير و سر رسيدنو
توي جشن اين يکي شدن ببين
 
بالا