• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
ر چند از اين دوري و چشمان قشنگت گله داريم

تا لحظهء خوبي كه بيايي، من و دل حوصله داريم

گفتي من و تو، قسمت يك پنجره باشيم قبول است

هر چند به اندازهء پرواز و قفس، فاصله داريم

يادت نرفته است عزيزم، كه اگر درد سري هست

از خندهء آن روز، از آن كوچه، از آن يك بله داريم

ديگر همه را گردن اين قسمت و تـقدير نينداز

تـقدير كدام است؟ ببين، ما خود مسئله داريم

عيب از خودمان نيست؟ كه تا پاي قراري به ميان است

هي صحبت كمبود زمان مي شود و مشغله داريم

انگار محال است كه ما قسمت يك پنجره باشيم

حالا كه به اندازهء پرواز و قفس فاصله داريم
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
چقدر اين ثانيه ها نامردند
گفته بودند که بر مي گردند
برنگشتند و پس از رفتنشان
بي جهت عقربه ها مي گردند
آه اين ثانيه هاي بي رحم
چه بلايي به سرم آوردند
نه به چشمم افقي بخشيدند
نه ز بغضم گرهي وا کردند
از چه رو سبز بنامم به دروغ
لحظه هايي را که يکايک زردند
لحظه ها ،همهمه هايي موهوم
لحظه ها، فاصله هايي سردند
بگذاريد ز پيشم بروند
لحظه هايي که همه بي دردند
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
رو به گريه بازه جانم دلم از دنـيا گرفته
تپش ترانه هامو مرگ بي صـدا گرفته

گريه کن گريه کن گريه اي آواز خاموش
گريه کن گريه کن اي تــرانـــه فراموش

گريه کن گريه باغ لاله هـاي پـرپـر
گريه کن گريه من لحظه هاي آخر

از کجای شرجي شب مي شـه دريا رو صدا زد
به کدوم لهجه غربت مي شه دنيا رو صدا زد

رو به گريه باز جانم دلم از دنيا گرفته
تپش ترانه هامو مرگ بي صدا گرفته

گريه کن گريه کن گريه اي آواز خاموش
گريه کن گريه کن اي تــرانـه فـرامـوش

کي صــدا زد مـنو از شـب من که مغـلوب دوباره ام
شب شب تاريک وخاموش من پر از نعش ستاره ام

اين کدوم لحظه درده شـب چـنـدم عذابه
که دقيقه قرن سرشار از تلاطم عذابه

گريه کن گريه کن گريه اي آواز خاموش
گريه کن گريه کن اي تــرانـه فرامــوش

گريه کن گريه باغ لاله هـاي پـرپـر
گريه کن گريه من لحظه هاي آخر

از کجا شرجي شب مي شه دريا رو صدا زد
به کدوم لهجه غربت مي شه دنيا رو صدا زد

رو به گريه بازه جانم دلم از دنيا گرفته
تپش ترانه هامو مرگ بي صدا گرفته

گريه کن...گريه کن گريه اي آواز خاموش
گريه کن...گريه کن اي تـرانـه فـرامــوش

گريه کن گريه باغ لاله هـاي پـرپـر
گريه کن گريه من لحظه هاي آخر
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
كاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گياهی بودم
چو بر آنجا گذرت می افتاد
بسراپای تو لب می سودم

كاش چون نای شبان می خواندم
بنوای دل ديوانه تو
خفته بر هودج مواج نسيم
می گذشتم ز در خانه تو

...

كاش چون ياد دل انگيز زنی
می خزيدم به دلت پر تشويش
ناگهان چشم ترا می ديدم
خيره بر جلوه زيبائی خويش

كاش در بستر تنهائی تو
پيكرم شمع گنه می افروخت
ريشه زهد تو و حسرت من
زين گنه كاری شيرين می سوخت

كاش از شاخه سرسبز حيات
گل اندوه مرا می چيدی
كاش در شعر من ای مايه عمر
شعله راز مرا می ديدی
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
آه ازاين دوستان كه هريك ساز خود را مي زنند
اين يكي ني ،آن يكي طعنه به بلبل را مي زنند
بگرفته دلم از اين دنيا، از اين دوستان پر مدعا
آزرده ام از اين خنجرها سوي دوستي گشته رها
خواهم كه بار بندم از اين دير خراب
از بس كه عشقم به دل گشته بي انتها اما بي ثواب
خدايا ،مهربانا، با كه گويم من درد خويش
با كه گويم سوز درون سرگشتگي بيش از پيش
ياد دارم عشق من پاك است و بي دريغ
خون دوستيش در رگهاي من غليظ است نه رقيق
خدايا،مهربانا،منيرا التهاب غمش را چه كنم
دوستيش را جايي ديگر نتوانم برد، حجمش را چه كنم
گل نرگس ،زنبق دلم شقايق گشته است
از حسرت تو باغ دلم گلستاني از علايق گشته است
مهربانا ،مهرباني و صفاي تو كجاست؟
گوشه اي خالي در دل درياي تو كجاست؟
مرواريد عشقت در كدامين صدف گم گشته است؟
اقبال وصل من در قله كدامين كوه قاف گشته است؟
مهربان من دوستي يكي هست و يكرنگي نكو
تا به كي آيم در برت وآنگه شوم سو بسو
مهربان آرامش در كدامين قاموس تو دارد نشان ؟
تا چه زمان مي بايد اين دل از بهر تو خون باشد فشان؟
مهربان ، در نظر من نگار بود با تو رقيب!
روح تو حلول يافت در نگار يالالعجيب!
از چه افتادم از نظرتو اينچنين
از كجا فروآمد آوار دوري اينچنين
اكنون افتاده ام چو مرغي در قفس
نفسم در سينه خانه گشته حبس حبس
خدايا مهرباني تو، مهربان من كجاست؟
رحيمي و كريم ،آرام جان من كجاست؟
خواهم كه مست باشم فارغ از دو جهان
ُرك گويم حرف دل ،حرف اين بي نشان
مهربان مست چشمان تو هستم مستِ مست
اف بر جهان بي مهربان هرچه هست، هست
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
نام تو رو آورده ام دارم عبادت میکنم
گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت میکنم
دستت به دست دیگری از این گذشته کار من
اما نمی دانم چرا دارم حسادت میکنم
گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم
شاید تو با خودئ گفته ای دارم اطاعت میکنم
رفتم کنار پنجره دیدم تو را با... بگذریم
چیزی ندیدم این چنین دارم رعایت میکنم
من عاشق چشم تو ام تو مبتلای دیگری
دارم به تقدیر خودم چندیست عادت میکنم
تو التماسیم می کنی جوری فراموشت کتم
با التماس ولی تو را به خانه دعوت میکنم
گفتی محبت کن برو باشد خداحافظ ولی
رفتم که تو باور کنی دارم محبت میکنم
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
جوانی ام به هوای تو بی خیال گذشت
ز عمر وعده ی تو سالیان سال گذشت
به بی خیالی خود هرشبانه می خندم
شبانه های من اینگونه بی خیال گذشت
هزار حرف گره خورده ماند در دل من
و دست وپنجه دل خسته در جدال گذشت
چقدر پرسش من بی جواب ماند ا زتو...
چقدر تاب دل آرام وبی سوال گذشت
امید را نتوان از رواق سینه زدود
اگرچه عمر به ناکامی و ملال گذشت
به رنگ آبی عشق تو لحظه های شبم
به شعر حافظ ودلشوره های فال گذشت
نمانده ای که مرا صاحب کمال کنی
دریغ ازآن همه عمری که بی کمال گذشت
خوشم که عمر به یاد تو مهربان سر شد
اگرچه تلخ وهرچند بی وصال گذشت
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
جری جون ببخش که دیر رسیدم یه ذره از شعر های خیلی قشنگت ممنون راستی هزار پست شدنت هم مبارک شیرینی یادت نره!
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
واسه بودن با تو از همه گذشتم ای یار

اما تو شکستی قلبم رفتی و نمودی غمخوار

****

چه عجیبه که هنوزم عشقتو من می پرستم

واسه با تو بودن از نو دل به هیچ کسی نبستم

****

میخوام اینبار واسه تو سوغاتی عشق و بیارم

اما اگه دوست نداشتی قلبم و برات بزارم

****

عاشقم مثل همیشه بی تو من تنهاترینم

حالا که نیستی و رفتی بذار از غمت بمیرم

****

بدون ای عشق قشنگم چشم به راه تو میمونم

تا ابد با یاد چشمات قصه ی عشقو میخونم
نوشته شده توسط مهدی | لینک ثابت | موضوع: | 2 دسته گل
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
منو ببخش غریبه

یه اشنا نبودم


چله نشستم اما

ازت جدا نبودم


یه کلبه ساختم از عشق

موج اومد و خراب کرد


تموم نقشه هامو

اومد نقش بر اب کرد


دوستت دارم اکر چه

فاصله ها زیادن


نقطه چینای ممتد

تو رو به من ندادن




رو خاک غم نشسته

کسی که رفته بر باد


اون عاشق قدیمی

تو رو نبرده از یاد


طلسم دستای ما

شکسته می شد ای کاش


دارم میرم عزیزم

مواظب خودت باش
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
میتوان راحت از این دنیای فانی دل گسست


میتوان چشم را بر این دنیای بی مقدار بست

میتوان در آن جهان در انتظار تو نشست

آری ای زیبای من ای حسرت فردای من

میتوان با عشق تو از جاده های شب گذشت

میتوان جای غمت با یاد تو همخانه گشت

میتوان مانند مجنون سر نهاد بر کوه و دشت

میتوان ای جان من ای نیمه پنهان من
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
در این زمانه که وفا چو کیمیاست نازنین


سراسر وجود تو پر از وفاست نازنین

اگر چه قلبهای ما به عشق هم تپد ولی

ببین چگونه راه ما زهم جداست نازنین

چرا به هم نمی رسند دو قلب نا امید ما

چرا زمین و آسمان به ضد ماست نازنین

خدا برای هر کسی نهاده قسمتی ولی

ببین برای ما خدا چگونه خواست نازنین

اگر چه ما در این جهان به هم نمیرسیم بدان

که عاقبت وصال ما در آن سراست نازنین
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
جدا از تو نميگردم كه تو در جسم من جاني

بدون جان عزيز دل مگر ميماند انساني



اگر چه نيستي نزدم ببيني اين غم و دردم

چه با من ميكند هر دم ولي دانم كه ميداني



خودت ميداني اين دنيا چه با من ميكند جانا

ميان كوهي از غمها عزيزت گشته زنداني



فلك گريد به حال من به سوداي وصال من

به اين درد محال من كه آن را نيست درماني



زمان زهريست در كامم كه آن را زندگي نامم

فقط ياد تو آرامم نمايد زين پريشاني



اگر چه نزد تو خوارم بیا روزی به دیدارم

که این قلب سیه کارم کنم پای تو قربانی



بیاید روزی ای فانی که من را از برت رانی

ولی آن روز خودت مانی و کوهی از پشیمانی



به زودی آید آن روزی که بیزارت کنند از من

مرا رانی ز دامانت به شامی سرد و بارانی
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
آسمان امشب به حالم مویه کن


روح تب دار مرا پاشویه کن

آتش افکند عاشقی بر حاصلم

گریه کن در مجلس ختم دلم

گریه کن ای عشق روحم تیر خورد

شانه احساس من شمشیر خورد

آن که میگفتند پشت قابهاست

دختر فرمانروای آبهاست

آن که میگفتند از جنس گل است

شرح احساسات سبز بلبل است

او شبی آمد آمد مرا دیوانه کرد

او مرا یک باغ بی پروانه کرد

آمد از دردش پرم کرد و گذشت

بیوفا سیلی خورم کرد و گذشت

رفت و من در پیش پایش گم شدم

از جنون ورد لب مردم شدم

ای دل دیوانه مستی میکنی

باز هم شبنم پرستی میکنی

رام هر کس کی شود آهوی دشت

ای دل دیوانه دیدی برنگشت

من که گفتم این پرستو مردنیست

من که گفتم این بهار افسردنیست

من که گفتم ای دل بی بند و بار

عشق یعنی رنج یعنی انتحار

عشق خونت را دواتت میکند

شاه اگر باشی عشق ماتت میکند

آه عجب کاری به دستم داد دل

هم شکست و هم شکستم داد دل
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
بچه بودم فکر میکردم خدا هم شکل ماست
مثل من و تو ,ما,همه,او نیز موجودی دوپاست

در خیال کوچک خود فکر میکردم خدا
پیرمردی مهربان است و به دستش یک عصاست

یک کت و شلوار می پوشد به رنگ قهوه ای
حال و روز جیب هایش هم ,همیشه رو به راست

مثل آقا جان به چشمش عینکی دارد بزرگ
با کلاه و ساعتی کهنه که زنجیرش طلاست

فکر می کردم که پیپش را مرتب می کشد
سرفه های او دلیل رعد و برق ابرهاست

گاه گاهی نسخه می پیچد,طبابت می کند
مادرم می گفت او هر دردمندی را دواست

فکر می کردم که شب ها روی یک تخت بزرگ
مثل ادم ها و من,در خواب های خوش رهاست

چند سالی که گذشت از عمر من فهمیده ام
او حسابش از تمام عالم و آدم جداست

مهربان تر از پدر,مادر,شما,آقا بزرگ
او شبیه هیچ فردی نیست,نه,چون او خداست
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
بگذار سر به سينه ي من تا كه بشنوي
آهنگ اشتياق دلي درد مند را
شايد كه بيش از اين نپسندي به كار عشق
آزار اين رميده ي سر در كمند را
بگذار سر به سينه ي من تا بگويمت
اندوه چيست، عشق كدامست، غم كجاست
بگذار تا بگويمت اين مرغ خسته جان
عمريست در هواي تو از آشيان جداست
دلتنگم، آنچنان كه اگر بينمت به كام
خواهم كه جاودانه بنالم به دامنت
شايد كه جاودانه بماني كنار من
اي نازنين كه هيچ وفا نيست با منت
تو آسمان آبي آرامو روشني
من چون كبوتري كه پرم در هواي تو
يك شب ستاره هاي تو را دانه چين كنم
با اشك شرم خويش بريزم به پاي تو
بگذار تا ببوسمت اي نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت اي چشمه ي شراب
بيمار خنده هاي توام ، بيشتر بخند
خورشيد آرزوي مني ، گرم تر بتاب
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
سلام بچه ا!

wowارام جون تو هم اومدی پیش ما !:happy::happy:(فدات شم تاپیک ما رو منحرف نکنی ها!;);))خیلی شعر هات هم قشنگ بودن مرسی!:blush::blush:







زندگی یعنی بازی سه ، دو ، یک …
سوت داور............
بازی شروع شد!!!
دویدی ، دست و پا زدی ،
غرق شدی ، دل شکستی ،
عاشق شدی ، بی رحم شدی ،
مهربون شدی…
بچه بودی ، بزرگ شدی ،
پیر شدی
سوت داورــــــ0?ــــــــــ
بازی تمام شد...
زندگی را باختی
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
تقدیم به(!)



به تو تقدیم می کنم
آرزوهای بزرگم را...

به تو می بخشم
همه ی آسمانم را...

به تو هدیه می دهم
محبت چشمانم را...

و فقط؛ به تو نشان می دهم

خدایم را...
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor

درك تنهایی و دلتنگی ام
یك دنیا صبر می خواست و مهر
و تو چه با سخاوت هر دو را در برداشتی

ای معنی سبز تمام كلام ناگفته ام
تو را تا هنگام كه نفسی در كنج سینه باشد
با همه وجود و با دستان خالیم
به خاطر خواهم داشت ...

آسمان هم مهربانی نگاهت را وام گرفته
در ترنم باران و نم اشكت چه پاكی نهاده
اما دیدگان این همیشه غصه دار باران چشمان تو را هرگز تاب ندارد
پس با دستانت مهربانی زدودن اشكها را برایم به ضیافت بخوان
تا بگویم با این لبهای ترك خورده از عطش عشق
تو را تا آن هنگام كه جانی در بدن باشد
به خاطر خواهم
 
بالا