• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
چشمه نور در تو می جوشد ، خود نیز نمی دانی
نور در چشمه تو می جوشد ، نمی دانی خود نیز
چرا چشمه نور در تو می جوشد ، خود نیز نمی دانی
چرا خود نیز نمی دانی چشمه نور در تو می جوشد
چگونه چشمه نور در تو می جوشد ، خود نیز نمی دانی
* * *
یک صبحدم پاییزی تو می جوشی سراپا نوری
خود نیز نمی دانی چرا من می جوشم از نور
یا نور در من می جوشد چون چشمه ای
و من چرا باید چشمه ی نور باشم ؟
چگونه چشمه ی نور در من می جوشد ؟
* * *
چشمه ی نور اشک دیدگان تو بود در یک شب غریب
تو تنها بودی در خلوتی از تمنای و نیاز برای دیگری
تو هیچ بودی فقط او بود که صدایش می زدی
و او نبود تا ببیند چگونه برایش آ روزها می کنی
آ نگاه نوری در تو رویید مثل چشمه ای خروشان
* * *
تو چشمه ی نور شدی در آ ن پاییزی صبحد م تنهایی
بی آ نکه بدانی چرا و چگونه چشمه نور شده ای
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
آنقدر
اشكهايم را نوشتم
كه چشمانم تمام شدند
در اوهام اوراق خيس دفترم
مثل آن تبسم صورتي
كه در باغچه ي بغضم پرپر شد
مثل آن پرنده
كه ما ديديم گم شدن بالهايش را
در سرخابي غروب !
... و خانه مقوايي تو
وزيربنايي آبرنگي
هرگز
محافظ شعرهاي من نبود
كوچك بود دل من
ولي وقتي شكست
ديدي كه تكه هايش بزرگ بودند
آنقدر كه
نتوانستي خاكشان كني !
شايد فردا
براي خيلي چيزها دير شده باشد
فردايي كه همه از آن مي ترسيم
حتي تو
كه از هيچ چيز نمي ترسي
حتي از خدا
خاطراتم را ببين
چنان حزن تكه پاره ي دريا
كه قاب نارنجي غروب را
تسليم تكه هاي امواجش مي كند
مرا ببين
با چشمان هوشيار زمان !
ما تغيير مي كنيم محبوبم
دير يا زود
شايد دير شود
وقتي
ميان گندمزار
تو بيايي و من ...
جا پاي خاطره اي شده باشم
حصار مزرعه را بياب
مرا بياد آر ...
هنوز زنده ام
هر چند با ستاره اي سوخته ،
در غربت شبي كه
نبود شانه هايت
بر تكيه گاه اشكهايم
مرا به انهدام خويش كشاند
خسته ام ديگر
از اين همه اوهام
مي فهمي محبوب
و لايه هاي عمرم پوسيد
در پوچي انتظاري كه
ميرفت در بستر خيال
به هماغوشي ساده اي برسد
نمي خواهي برگردي
ميدانم ..
بريده ام من هم
رها تر از هر چه رها
و به خاطر رفتنت
هيچكس مجازات نشد
جز سايه اي
كه به فضاي پوچ ديوار
محكوم گشت
چه ميداني آشنا
آن سايه
من بودم
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
صدای تو
بیداری ریشه ، آواز سبز برگه
صدای تو
پر وسوسه مثل شبخونی تگرگه
صدای تو آهنگ شکستن
بغض یه دنیا حرفه
تصویری از آواز صریح
قندیل و نور و برفه
هیشکی مثل تو نبود
هیشکی مثل تو منو باور نکرد
هیشکی با من مثل تو
توی نقب شب من سفر نکرد
هشکی مثل تو نبود
ساده مثل بوی يک اطلسی
یا بلوغ یه صدا
میون دغدغه ی دلواپسی
تو غرورت مثل کوه
مهربونیت مثل بارون ، مثل آب
مثل یه جزیره ، دور
مثل یه دریا ، پر از وحشت خواب
هیشکی مثل تو نرفت
هیشکی مال تو نموند
شعرهای تنهاییمو
هيشکی مثل تو نخوند
همه حرفام مال تو
همه شعرهام مال تو
دنیای من شعرمه
همه دنیام مال تو
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
هنوز كابوس رفتنت را
بيدار نشده ام
با وجود اين همه زمان !
صداي سكوتت مي آيد
از لاي نسيم
كه بي خيال ، چشمهايم را مي برد
مي برد تا ناكجاي هزار كجاي نامعلوم !
و آنجا رهايم مي كند
بي نشان ...
تنهايم
و انده شب آزرده ام مي كند ...
ديگر از خيالت خسته ام
و سهم من
از تمام تو
واژه اي جوهري است از نامت
كه ذهن سپيد كاغذ را
لك مي كند
سياه !
و حسرتي مي نهد بر دلم
سخت
سنگين !
جاي خاليت را چند ستاره پر مي كند
خدا ميداند
از دلم مي پرسم
و ساده ي شيشه اي
مي بيني ؟
بي رحم شده ام اين روزها
تمام شعرهايم را سوزانده ام
پنجره ها را بسته ام
با خيالت جنگيده ام
و ديگر نم نم باران عاشقم نمي كند
رنگ آبي زيبا نيست
و زنگ باران دلنواز ،
نه !
و از همه بدتر اينكه
دوستت ندارم !
دروغي كبود...
خنده ام مي گيرد!!
از همه خسته ام
خسته از همه
بيش از همه از خويش
كه رفتي نامردانه
كه ...
كه يادت ويرانم مي كند
كه آوار
مي شود بر لحظه هايم
و هيچ دستي
ياور آبادانيم نيست
هيچگاه نبوده !
خويشتن را از ياد برده ام
ودر اين غروب غريب ،
گريه امانم را بريده
لعنت بر من كه دوستت دارم هنوز
لعنت بر تو كه دوستم نداشتي هرگز!
و امشب باز
بي تو چه به حضور همه
در باريكترين كوچه هاي صبرش
اشكهايش سرريز مي شوند
آسان
بچه گانه
تنها...
و اين است
تقدير بي تو ...!!
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
تو

را بارها سروده ام
و تو خود را نمی شنوی
تورا بارها گريستم
وتو
چتر غرورت را بر فراز آسمانت بر افراشته ای
من تو شده ام
وتو خود را نمی بينی
پابه پای برگهای پاييزی فرو ريختم
وتو....
صدای خش خش قدمهايت
نمی شکند خواب اين خفته پر آشوب را
من همچنان نفس می کشم
وتو حبس شده ای
در بيغوله دنيا
آنقدر تار تنيد ای که تار می بينی ام
آنقدر خفته ای که خواب می بينی ام
تو در تب وتاب
و من بی تاب
تو اينجا
ومن می روم به ناکجا
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
بيا با هم بسازيم آيينه از دلامون
تا آسمون بمونه دعا کنند برامون
همسايه با شقايق هم خونه بهاريم
کنار هم بمونيم يه شاخه گل بکاريم
پنجره ها را بستن ديگه فايده نداره
کنج خونه نشستن فقط غصه مياره
بيا اين در اميد و به روي هم نبنديم
تو آسمون بودن به سختيها بخنديم
به انتظار روز تبسم سعادت
تو دست هم بذاريم سبد سبد سخاوت
تم هم صداي من باش بخون تو اين ميونه
هر چي بديست مي ميره فقط خوبي مي مونه
گم نکنيم خورشيدوسياهي تو کمينه
هم نفس هم باشيم خوشبختيمون همينه
 

LONA

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2006
نوشته‌ها
343
لایک‌ها
0
امروز

كه از تو دورم ....

صداي تيك تيك ساعت

همانند

عمري دراز مي گذرد

و من ....

در خيال رويايي تو...

در ميان عقربه ها گم شده ام .... حيرانم و دلتنگ ....

كاش...

زمان زود مي گذشت ....

تا تو در كنارم باشي ...








دریا...
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
42
محل سکونت
In the Wind
بخواب اصالت سحر
که دیگه تو دنیای ما
چراغی روشن نمیشه
با دست سرد آدما.​
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
42
محل سکونت
In the Wind
بخواب گل شکستنی
که شب داره سر میرسه
مهلت عاشقی هامون
داره به آخر میرسه
نگاه نکن به آسمون
خورشید خانوم رفته دیگه
اینجا کسی از قدیما
قصه و شعری نمیگه
بخواب قشنگ و موندنی
که دنیا دیدن نداره
گلای خشک کاغذی
که دیگه چیدن نداره
ظریح عشقمون دیگه
هیچی کبوتر نداره
شب میره اما تو خونه
تاریکیشو جا میذاره.​
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
دل بریدم از تمام زندگی
در تو گم گشتم به نام زندگی
با تو بودن شد برایم هر نفس
معنی ناب کلام زندگی
موج خواهش های تو اما کشید
عاقبت ما را به کام زندگی
به نام زندگانی حرامم شد جوانی
به نام زندگانی حرامم شد جوانی
نوشدارویم بمال ، تلخی نکن
تا ننوشم زهر جام زندگی
معنی هر دل بریدن مرگ بود
تو نبودی التیام زندگی
با تلود رنج ما آغاز شد
رنج افتادن به دام زندگی
با تو بودن شد برایم هر نفس
معنی ناب کلام زندگی
موج خواهش های تو اما کشید
عاقبت ما را به کام زندگی
کند شد شمشیر جانم کهنه شد
بس که ماندم در نیام زندگی
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
امروز که محتاج تو ام جای توخالی است
فردا که می ایی به سراغم نفسی نیست
بر من نفسی نیست ، نفسی نیست
در خانه کسی نیست
نکن امروز را فردا
بیا با ما که فردایی نمی ماند
که از تقدیر و فال ما
در این دنیا کسی چیزی نمی داند
تا اینه رفتم که در آن اینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم به تو بر می خورم اما
در تو شده ام گم که به من دسترسی نیست
نکن امروز را فردا
دلم افتاده زیر پا
بیا ای نازنین ای یار
دلم را از زمین بردار
در این دنیای وانفسا
تویی تنها منم تنها
نکن امروز را فردا ، بیا با ما ،‌ بیا تا ما
امروز که محتاج توام جای تو خالی ست
فردا که میایی به سراغم نفسی نیست
در این دنیای ناهموار
که می بارد به سر آوار
به حال خود مرا مگذار
رهایم کن از این تکرار
مثل آن کهنه درختم که تنم غرقه ی برف است
حیثیت این باغ منم
خار و خسی نیست
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
وقتی گوشش شنوا نیست
حرف تازه ای ندارم
سر عاشقی نمونده
که به صحرا بگذارم
که به صحرابگذارم
شور شاعرانه ای نیست
غزل و ترانه ای نیست
به لب اینه حتی
حرف عاشقانه ای نیست
هر کسی می پرسد ازمن
در چه حالی در چه کاری
تو که اهل روزگاری
خبر تازه چه داری
می بینن اما می پرسن
چه سوال خنده داری
وقتی گوش شنوا نیست
حرف تازه ای ندارم
سر عاشقی نمونده
که به صحرا بگذارم
که به صحرا بگذارم
چی بگم وقتی که هیچکس
منو از من نمی فهمه
حرفای نگفتنی رو
جز به گفتن نمی فهمه
غم آدم دیدنی نیست
قصه ی شنیدنی نیست
بعضی حرفا رو باید دید
بعضی حرفا گفتنی نیست
وقتی گوش شنوا نیست
شوق گفتن نمی مونه
وقتی جاده رو به هیچه
پای رفتن نمی مونه
خبر تازه چه دارم
خبر تازه چه داری
تو چرا باید بپرسی
تو که اهل روزگاری
می بینی اما می پرسی
چه سوال خنده داری
وقتی گوش شنوا نیست
حرف تازه ای ندارم
سر عاشقی نمونده
که به صحرا بگذرم
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
به دنبال تو ام منزل به منزل
پریشان می روم ساحل به ساحل
به خوابت دیده ام رویا به رویا
به یادت بوده ام فردا به فردا
پس از تو روح سرگردان موجم
هنوزم تشنه ام دریا به دریا
تو را تنهای تنها می شناسم
تو را هر جای دنیا می شناسم
به دنبال توام منزل به منزل
پریشان می روم ساحل به ساحل
به خوابت دیده ام رویا به رویا
به یادت بوده ام فردا به فردا
در به در ، در به در تو
بی تو و همسفر تو
هر چه گفتم تا به امروز
از تصدق سر تو
از همین روز تا به فردا
حتی تا آخر دنیا
هر چه هستم یا که باشم
از توام تنهای تنها
خکم و خک در تو
سایه ی پشت سر تو
همه ی زندگی من
یک غزل از دفتر تو
به دنبال توام منزل به منزل
پریشان می روم ساحل به ساحل
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
دلم تنگ است
دلم می سوزد از باغی که می سوزد
نه دیداری
نه بیداری
نه دستی از سر یاری
مرا آشفته می دارد
چنین آشفته بازاری
تمام عمر بستیم و شکستیم
به جز بار پشیمانی نبستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
میان آنچه باید باشد و نیست
عجب فرسوده دیواریست دنیا
چه رنجی از محبت ها کشیدیم
برهنه پا به تیغستان دویدیم
نگاهی آشنا در این همه چشم
ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم
سبک باران ساحل ها ندیدند
به دوسش خستگان باریست دنیا
مرا درموج حسرت ها رها کرد
عجب یار وفاداریست دنیا
عجب خواب پریشانی ست دنیا
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
میان آنچه باید باشد و نیست
عجب فرسوده دیواریست دنیا
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
اگه آخرین مسافر
اگه آخرین سوارم
اگه آخرین سوار
جاده های انتظارم
اگه در حال فرارم
اگه باخته در قمارم
اگه موجی بی قرارم
اگه ساحلی ندارم
هنوزم من آخرین تیر
توی ترکش بهارم
منتظر باید بمونم
زنده ام از انتظارم
انتظار فقط اینه
که به جای قهر و کینه
من صدای عشق باشم
از مدینه تا مدینه
آخرین صدای عاشق
شرح ماجرای عاشق
منم و صدای خستم
نی بینوای عاشق
جاده ام تا ابدیت
به تنم غبار غربت
کولبار من روایت
از نیستان شکایت
اگه دل سنگ زمین بود
حرف من کی دلنشین بود
عشق به من گفت که بخونم
که صدای آخرین بود
عشق به من گفت که بخونم
منتظر باید بمونم
حرفشو به گوش دنیا
به همه جا برسونم
اگه آخرین سمافر
اگه آخرین سوارم
اگه آخرین سوار
جاده های انتظارم
میدونم صدام غمینه
حنجره ام زخمی ترینه
اما از دولت عشقه
که صدام به دل می شینه
انتظارم فقط اینه
که به جای قهر و کینه
من صدای عشق باشم
از مدینه تا مدینه
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
از من اگر حرفی به غیر از ما شنیدی
مرداب را با لهجه ی دریا شنیدی
من در ترانه حاضرم ، هر جا و هر گاه
افتادن زنجیر را از پا شنیدی
آواز عشقی را که می گویند کفر است
هر روز از گلدسته ی فردا شنیدی
رگبار پاییزی صدای مرگ گل نیست
گلبانگ رستاخیز گل ها را شنیدی
عطر دریغ خک و خانه در همانجاست
ظعر مرا هر گوشه ی دنیا شنیدی
ایینه داری خصلت دریادلان است
مگر از اینه ایا شنیدی ؟
نامحرمی با عشق اگر آنجا بگویی
رازی که از همسفره ی اینجا شنیدی
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
شاعر هنوز از درد غربت می نویسد
از لحظه های تلخ هجرت می نویسد
در خانه اما دست خون آلود جلاد
برچهره ی خورشید طلمت می نویسد
روی دخیل بسته بر بازوی گل ها
اوراد جادوی جهالت می نویسد
آن لکه را خوشباورانه ، قطره دیدیم
گفتیم دریا را به جرأت می نویسد
ناگفته می ماند ولی معنای انسان
تاریخ را وقتی وقاحت می نویسد
دنیای ما درد است و این دنیای بی درد
غم های کوچک را مصیبت می نویسد
بر شیشه های شب زده باران غربت
اندوه ما را بی نهایت می نویسد
در فصل زرد عشق پاییز غزل هاست
دستم فقط از روی عادت می نویسد
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
سلام من به تو یار قدیمی
منم همون هوادار قدیمی
هنوز همون خراباتی و مستم
ولی بی تو سبوی می شکستم
همه نشسته ایم ساقی کجایی
گرفتار شبیم ساقی کجایی
اگه سبوی می شکست عمر تو باقی
که اعتبار می تویی تو ساقی
اگه میکده امروز شده خونه ی تزویر ای شده خونه ی تزویر
تو محراب دل ما ، تویی تو مرشد و پیر
همه به جرم مستی سر دار ملامت
می میریم ومی جوییم سر ساقی سلامت
یک روزی گله کردم من از عالم مستی
تو هم به دل گرفتی دل ما رو شکستی
من از مستی نوشتم ولی قلب تو رنجید
تو قهر کردی و قهرت مصیبت شد و بارید
پشیمونم و خستم اگه عهدی شکستم
آخه مست تو هستم اگه مجرم و مستم
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
میان دایره ی حیرت
که هر چه می بینم
به هر رگم همه چون نشتریست از نفرت
و گرد سفره ی ظلمت
به سور گند حقارت
حضور این همه مردار خوار
اشارتیست مرا
و دعوتی به سر سفره ی تعلق و تن
چو نیمه جان خست بپرسم کی ؟
کجاست آنکه بگوید من
چو با دلم صدا بزنم دوست
بگویدم که : منم من
لب گشوده ی هر زخم پیر پرسش را
شفای دست جوابی همیشگی باشد
به مرهمی که همه اوست
کجاست آن یگانه ی نایاب
عزیز گمشده در چاه
جاه ظلمت خواب
جواهری که در این گنداب
فتاده است و نیفتاده
از اوج گوهر ناب خویش
چنان تمامی ما در عمق
که روح و جسممان همه فرسود
اگر چه مانده لیک نیالود
کجاست آنکه نفس هایش
مرا جواب نفس باشد
خموشیش به هزاران هزار حسرت پاسخ
خواب باشد و بس باشد
کجاست آنکه اسارت او
حضور حضرت آزادیست
خراب و خورد اگر چون ماست
لیک ذات آبادیست
کجاست ؟
کیست ؟
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
آنچه من می بینم
ماندن دریاست ،
رستن وازنورستن باغ است ،
کشتن شب به سوی روز است ،
گذرا بودن موج وگل و شبنم نیست .
گرچه ما می گذریم ،
راه می ماند .
غم نیست .
 
بالا