• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
در دلــی هـر چنــــد دوری از نظــر

خوشتر آن روزی که بــاز آیـی ز در

با تــو ما را خوشــتــرین دیــدار بـاد

هر کجـــا هستی خــدایت یــار باد
 

ترانه18

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2013
نوشته‌ها
183
لایک‌ها
677
محل سکونت
تهران
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]کاش آن اینه ای بودم من

که به هر صبح تو را می دیدم

می کشیدم همه اندام تو را در آغوش

سرو اندام تو با آنهمه پیچ

آنهمه تاب

آنگه از باغ تنت می چیدم

گل صد بوسه ناب[/FONT]
 

I Love You

Registered User
تاریخ عضویت
13 می 2010
نوشته‌ها
1,814
لایک‌ها
2,032
محل سکونت
Internet
دلارام

هـ ـــرڪـه دلــــ آرام دید از دلــ ـش آرام رفتـ
چشـ ـم ندارد خـ ـلاص هر که در این دام رفتــــ

یـــاد تو می‌رفــت و ما عـــاشق و بـی‌دل بدیم
پــ ــرده برانداختـــ ــی کـ ــار به اتمـــام رفتــــــــ

مشــعله‌ای برفــروخت پــرتو خورشـید عشق
خــ ـرمن خاصــاטּ بسـوخت خانگه عـــام رفتــــــــ

گــر به همه عمــ ـر خویـش با "تـو" بـرآرم دمی
حـ ـاصل عمــر آن دمست بــ ـاقی ایــام رفتــــــــــــ . . .


سعدی شیرازی
 

bortez

Registered User
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2012
نوشته‌ها
858
لایک‌ها
480
دلاراما چنین زیبا چراییچنین چست و چنین رعنا چرایی
گرفتم من که جانی و جهانیچنین جان و جهان آرا چرایی
گرفتم من که الیاسی و خضریچو آب خضر عمرافزا چرایی
گرفتم من که دنیایی و دینیچو دنیا مایه سودا چرایی
گرفتم گنج قارونی به خوبیچو موسی با ید بیضا چرایی
ز رشکت دوست خون دوست ریزدبدین حد شنگ و سرغوغا چرایی
چو نور تو گرفت از قاف تا قافنهان از دیده چون عنقا چرایی
ندارد هیچ حلوا طبع صهباتو هم حلوا و هم صهبا چرایی
ز عشق گفت تو با خود بجنگمکه پیش چون ویی گویا چرایی
 

ترانه18

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2013
نوشته‌ها
183
لایک‌ها
677
محل سکونت
تهران
باور کنید حال و هوایم مساعد است

این شایعات شیوه ی برخی جراید است

یک صبح

تیتر می شوم: این شخص

[بگذریم]

یک عصر

خوانده اید... و تکرار زاید است

من زنده ام هنوز و غزل فکر می کنم

باور نمی کنید؟ همین شعر شاهد است

"
محمد علی بهمنی"
 

bortez

Registered User
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2012
نوشته‌ها
858
لایک‌ها
480
آن یکی آمد در یاری بزد

گفت یارش کیستی ای معتمد

گفت من گفتش برو هنگام نیست

بر چنین خوانی مقام خام نیست

خام را جز آتش هجر و فراق

کی پزد کی وا رهاند از نفاق

رفت آن مسکین و سالی در سفر

در فراق دوست سوزید از شرر

پخته گشت آن سوخته پس باز گشت

باز گرد خانهٔ همباز گشت

حلقه زد بر در بصد ترس و ادب

تا بنجهد بی‌ادب لفظی ز لب

بانگ زد یارش که بر در کیست آن

گفت بر در هم توی ای دلستان

گفت اکنون چون منی ای من در آ

نیست گنجایی دو من را در سرا

نیست سوزن را سر رشتهٔ دوتا

چونک یکتایی درین سوزن در آ

رشته را با سوزن آمد ارتباط

نیست در خور با جمل سم الخیاط

**********************************
A certain person came to the Friend's door
and knocked.
"Who's there?"
"It's me."
The Friend answered, "Go away. There's no place
for raw meat at this table."

The individual went wandering for a year.
Nothing but the fire of separation
can change hypocrisy and ego. The person returned
completely cooked,
walked up and down in front of the Friend's house,
gently knocked.
"Who is it?"
"You."
"Please come in, my self,
there's no place in this house for two.
The doubled end of the thread is not what goes through
the eye of the needle.
It's a single-pointed, fined-down, thread end,
not a big ego-beast with baggage

 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
تا آفتابی دیگر

رهروان خسته را احساس خواهم داد
ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت
نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
سهره ها را از قفس پرواز خواهم داد
چشم ها را باز خواهم کرد
خواب ها را در حقیقت روح خواهم داد
دیده ها را از پس ظلمت به سوی ماه خواهم خواند
نغمه ها را در زبان چشم خواهم کاشت
گوش ها را باز خواهم کرد
آفتاب دیگری در آسمان لحظه خواهم کاشت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
سوی خورشیدی دگر پرواز خواهم کرد
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
"خانه دوست كجاست؟" در فلق بود كه پرسيد سوار.
آسمان مكثي كرد.
رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شن‌ها بخشيد
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت:

"نرسيده به درخت،
كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است
مي‌روي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ، سر به در مي‌آرد،
پس به سمت گل تنهايي مي‌پيچي،
دو قدم مانده به گل،
پاي فواره جاويد اساطير زمين مي‌ماني
و تو را ترسي شفاف فرا مي‌گيرد.
در صميميت سيال فضا، خش‌خشي مي‌شنوي:
كودكي مي‌بيني
رفته از كاج بلندي بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او مي‌پرسي
خانه دوست كجاست."
 

ترانه18

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2013
نوشته‌ها
183
لایک‌ها
677
محل سکونت
تهران
images


درخت را به نام برگ

بهار را به نام گل

ستاره را به نام نور

کوه را به نام سنگ

دلِ شکفته ی مرا به نام عشق

عشق را به نام درد

مرا به نام کوچکم صدا بزن!

"عمران صلاحی"

 

bortez

Registered User
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2012
نوشته‌ها
858
لایک‌ها
480
image_asset-490961-1104249155-vga.jpg

ما ز یاران چشم یاری داشـتیم
خود غلط بود آن چه ما پنداشتیم
تا درخـت دوسـتی برگی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشـتیم
گـفـت و گو آیین درویشی نبود
ور نـه با تو ماجراها داشـتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشـتیم
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگـماشـتیم
نکته‌ها رفت و شکایت کس نکرد
جانـب حرمـت فرونگذاشتیم
گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل بر کسی نگماشـتیم

I expected friendship from my friends
How mistaken were my notions of these trends.
When will the tree of friendship bear fruit?
I have planted seeds of many strains & blends.
Dervishes keep away from discourses & discussions
Else my arguments, my talk, only offends.
I detected aggression in your piercing eyes
Forgive me and let me make peaceful amends.
The bud of your goodness remained closed
I became the gardener whom flowers tends.
Many wrongs were done, yet no-one complained
My silence, deference and respect extends.
Said, this friendship is what Hafiz intends
Not by our order his time, this way he spends.
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
باد ما را با خود برد
باد
پرده ها را آرام تکان میدهد
و ما
بچه های خوش باور
لب ریز از اضطراب و امید!
زوایای نیمه روشن را به هم نشان می‌دهیم
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
مگذر از من ای که در راه تو از هستی گذشتم
با خیال چشم مستت از می و مستی گذشتم
دامن گلچین پر از گل بود از باغ حضورت
من چو باد صبح از آنجا با تهی دستی گذشتم
من از آن پیمان که با چشم تو بستم سال پیشین
گر تو عهد دوستی با دیگری بستی گذشتم
چون عقابی می زنم پر در شکوه بامدادان
من که با شهبال همت زین همه پستی گذشتم
پاکبازی همچو من در زندگی هرگز نبینی
مگذر از من ای که در راه تو از هستی گذشتم
شفيعي كدكني
 

hdavoodh

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 ژوئن 2006
نوشته‌ها
14,797
لایک‌ها
16,196
محل سکونت
خیلی دور از اینجا!
غم تا ابدیت به زمین خواهد ماند
ابلیس مدام در کمین خواهد ماند

امّید به آدم شدن آدم نیست
اوضاع همین است و همین خواهد ماند!!
 

hdavoodh

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 ژوئن 2006
نوشته‌ها
14,797
لایک‌ها
16,196
محل سکونت
خیلی دور از اینجا!
آهم، نفسم، روح و روانم سردست
افسرده شدم خواب و خوراکم دردست

با این همه غم خدایی اش باید گفت :
آن زن که به من دل بسپارد، مردست!
 

ترانه18

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2013
نوشته‌ها
183
لایک‌ها
677
محل سکونت
تهران
raining.jpg
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
چقدر این دوست‌داشتن‌های بی‌دلیل خوب است
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]مثل همین باران ِبی‌سوال[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]که هی می‌بارد [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]که هی اتفاقا [/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]آرام و شمرده شمرده [/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]می‌بارد[/FONT]​
سيد علي صالحي
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
آمد بهار جانها دل می زند جوانه
قمری ترانه سر ده با شور شادمانه
با خود به گفتم ای دل رسم زمانه را بین
عنقا شکار و کرکس آزاد در میانه
پیری اشارتم کرد چون فیض گل به بلبل
و اکنون شدم دل آگاه از راز جاودانه :
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
اما گرفت کآخر خاکسترم زبانه
صیاد سخت دل خود صیدی شود دگرگون
تا از رضای حسنش آهو رود به لانه
تا چون تو ماه رویی رخ در نقاب داری
شمع فلک ز مشرق می برزند زبانه
برقع ز رخ بیفکند آن گل عذار خوبی
برق نگاه او زد آتش به چشمخانه
هر نکته‌ای که گویم در وصف آن نگارم
حسرت برند خوبان از این همه نشانه
ساغر به دست ساقی در گردش آید اینک
مجلس به پاست جانا در دور عاشقانه
در کفر زلف او بین دلها اسیر باید
ای جلوه پای در نه ، در دام ، بی بهانه
 
بالا