• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri

هم من از غم تو این همه بیداد نبود

مرغ دل جز به هوای غمت آزاد نبود

کس نفهمید که یکباره چه آمد به سرم

بس که میسوختم و قدرت فریاد نبود

سر تقسیم گل و عشق و غزلهای قشنگ

همه بودند و نبودی و دلم شاد نبود

دردِ فرهاد مرا هیچ طبیبی نشناخت

سر بالین من آن لحظه که شیرین نبود

دلم از سردی مهر تو به خود میپیچید

مگر ای دوست! بهار دلت آباد نبود؟

بال پرواز مرا یک نفر آرام شکست

این هم از لطف کسی جز خود صیاد نبود!

نشد انگار بگویی که دلت با ما نیست

نکند درد تو را هم لب فریاد نبود؟​
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
آنكه ویران شده از یار،مرا می فهمد/

آنكه تنهاشده، بسیار مرامی فهمد/

چه بگویم كه چنان ازتوفرو،ریخته ام/

كه فقط ریزش آوار مرامی فهمد.....
 

bortez

Registered User
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2012
نوشته‌ها
858
لایک‌ها
480
همه خفتند و من دلشده را خواب نبردهمه شب دیده من بر فلک استاره شمرد
خوابم از دیده چنان رفت که هرگز نایدخواب من زهر فراق تو بنوشید و بمرد
چه شود گر ز ملاقات دوایی سازیخسته‌ای را که دل و دیده به دست تو سپرد
نه به یک بار نشاید در احسان بستنصافی ار می‌ندهی کم ز یکی جرعه درد
همه انواع خوشی حق به یکی حجره نهادهیچ کس بی‌تو در آن حجره ره راست نبرد
گر شدم خاک ره عشق مرا خرد مبینآنک کوبد در وصل تو کجا باشد خرد
آستینم ز گهرهای نهانی پر دارآستینی که بسی اشک از این دیده سترد
شحنه عشق چو افشرد کسی را شب تارماهت اندر بر سیمینش به رحمت بفشرد
دل آواره اگر از کرمت بازآیدقصه شب بود و قرص مه و اشتر و کرد
این جمادات ز آغاز نه آبی بودندسرد سیرست جهان آمد و یک یک بفسرد
خون ما در تن ما آب حیاتست و خوش استچون برون آید از جای ببینش همه ارد
مفسران آب سخن را و از آن چشمه میارتا وی اطلس بود آن سوی و در این جانب برد
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
جنگل ثمر نداشت ، تبر اختراع شد
شیطان‌خبر نداشت، بشر اختراع شد

« هابیل » ها مزاحم « قابیل » می‌شدند
افسانه ی « حقوق بشر » اختراع شد

مـردم خیال فخر فروشی نداشتند
شیـئی شبـیه سكه ی زر اختراع شد

فكر جنایت از سر آدم نمی‌گذشت
تا اینكه تیغ و تیر و سپر اختراع شد

با خواهش جماعـت علاف اهل دل
چیزی به نام شعر و هنر اختراع شد

اینگونه‌ شد كه ‌مخترع ‌از خیر ما گذشت
اینگونه ‌شد كه‌ حضرت « شر » اختراع شد

دنیا به‌ كام بود و … حقیقت؟! مورخان !
ما را خبر كنید؛ اگر اختراع شد
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
مرا درياب
تو اي تنهاترين شاهد
تو اي تنها در اين دنيا و هر دنيا

بجز تو آشنايي من نمي‌يابم
بجز تو تكيه‌گاه و همزباني من نمي‌خواهم
مرا درياب

تو ميداني كه من آرام و دلپاكم
و ميداني كه قلبم جز به عشق تو
و نام تو
و ياد تو
نخواهد زد

و مي‌داني كه من ناخوانده مهماني در اين ظلمت‌سرا هستم
مرا درياب
كه من تنهاترين تنهاي بي‌سامان اين شهرم
مرا بنگر.. مرا درياب

قسم به راز چشمانم
به‌ اقيانوس بي‌پايان رويايم
به رنگ زرد به رنگ بي‌وفايي‌ها
به عشق پاك
به ايمانم
به چين صورت مادر
به دست خسته‌ي بابا
به آه سرد تنهايي
به قلب مرده‌ي زاغان
به درد كهنه‌ي زندان
به اشك حسرت روحم
به راز سر به مُهر سينه‌ي اسبم
اگر دستم بگيري و
از اين زندان رها سازي
برايت عاشقانه شعر خواهم گفت
همين يك قلب پاكم را
و روح بي‌قرارم را كه زنداني‌ست
به تو اي مهربان تقديم خواهم كرد

مرا از غربت زندان رها گردان
نگاه بي‌پناهم بر در زندان تنهايي روح خسته‌ام خشكيد
مرا درياب
مرا درياب كه غمگينم
 

ترانه18

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2013
نوشته‌ها
183
لایک‌ها
677
محل سکونت
تهران
لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری
که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری

دلت می آید آیا از زبانی این همه شیرین
تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری

نمی رنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری

چه می پرسی ضمیر شعرهایم کیست؟ آنِ من
مبادا لحظه ای حتی مرا این گونه پنداری

ترا چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت
به شرطی که مرا در آرزوی خویش مگذاری

چه زیبا می شود دنیا برایِ من! اگر روزی
تو از آنی که هستی ای معما پرده برداری

چه فرقی می کند فریاد یا پژواک جانِ من!
چه من خود را بیازارم چه تو خود را بیازاری

"صدایی از صدایِ عشق خوش تر نیست "حافظ گفت
اگر چه بر صدایش زخم ها زد تیغِ تاتاری


"محمد علی بهمنی"
 

hdavoodh

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 ژوئن 2006
نوشته‌ها
14,797
لایک‌ها
16,196
محل سکونت
خیلی دور از اینجا!
در گذر گاه زمان
خیمه شب بازی ما
با همه تلخی و شیرینی خود
می گذرد
عشق ها می میرند
رنگ ها ¸رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره ی خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می مانند.
در گذر گاه زمان
دوستی فصل قشنگی است
که پر از قدرت عشق من و توست
عشق را معنا خود می داند
که فقط واژه آن بر دل ما می ماند
و چه زود این عشق ها می میرند
حرف ها بوی محبت ز میان می گیرند
و فقط خاطره ی خاطره هاست
که میان من وتو می مانند.
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
وقتی قلبم دردشُ ، رو تن دریا می نوشت
التهاب یک شکست از عشق پروا می نوشت
وقتی تنها گوش حرفام باد بی حوصله بود
روی دست سرد قلبم داغ یک فاصله بود
وقتی مرگ آرزوم به چشم هیچکس نیامد
قاصدک پشت به من کرد و سراغم نیامد
تو کجا بودی ، کجا بودی کجا ؟
رو کدوم تخت غرور ، تو کدوم جشن صدا
تو کجا بودی وقتی از گریه چشام خاموش می شد
چادر سیاه شب رو زندگیم تن پوش می شد
جرم من ، وسعت عشقم ، رنگ ِ صاف بی ریایی
جرم من لذت طعم خواب خوشرنگ طلایی
 

ترانه18

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2013
نوشته‌ها
183
لایک‌ها
677
محل سکونت
تهران
[h=4] آسان که نیست شاعرِ چشمان او شدن
[/h] یک اشتباه و یک دهه در خود فرو شدن
با زهرخندِ آینه ها رو به رو شدن

این سهم یا سزای تو، اما، جزای من
محکومِ تا همیشه ی رازِ مگو شدن

حتی به رستخیز زبان وا نمی کنم
آسوده باش نیست مرامم دو رو شدن

ده سال با دروغ تو خوش بود حالِ من
حالا چه سود می بری از راستگو شدن

ایهام و استعاره و تمثیل و نقطه چین
آسان که نیست شاعرِ چشمان او شدن


"محمد علی بهمنی"
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
امشب از اسمان ديده ي تو
روي شعرم ستاره مي بارد
در سکوت سپيد کاغذها
پنجه هايم جرقه مي کارد
شعر ديوانه ي تب الودم
شرمگين از شيار حواهش ها
پيکرش دوباره مي سوزد
عطش جاودان اتش ها
اري اغاز دوست داشتن است
گرچه پايان کار نا پيداست
من به پايان دگر نينديشم
که همين دوست داشتن زيباست
از سياهي چرا حذر کردن
شب پر از قطره هاي الماس است
انچه از شب بجاي مي ماند
عطر سکر اور گل ياس است
اه بگذار گم شوم در تو
کس نيابد زمن نشانه ي من
روح سوزان اه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه ي من
اه بگذار زين دريچه ي باز
خفته در پرنيان روياها
با پر روشني سفر گيرم
بگذرم از حصار دنياها
داني از زندگي چه مي خواهم
من تو باشم تو پاي تا سر تو
زندگي گر هزار باره بود
بار ديگر تو بار ديگر تو
انچه در من نهفته دريايي ست
کي توان نهفتنم باشد
با تو زين سهمگين طوفاني
کاش ياراي گفتنم باشد
بس که لبريزم از تو مي خواهم
بدوم در ميان صحرا ها
سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج درياها
بس که لبريزم از تو مي خواهم
چون غباري ز خود فرو ريزم
زير پاي تو سر نهم ارام
به سبک سايه ي تو اويزم
اري اغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه نا پيداست
من به پايان دگر نينديشم
که همين دوست داشتن زيباست
(فروغ فرخزاد)
 

ترانه18

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2013
نوشته‌ها
183
لایک‌ها
677
محل سکونت
تهران
[h=4]
fazel-nazari.jpg


قطار، منتظر هیچ کس نمی ماند
[/h] و عمر، شیشه ی عطر است! پس نمی ماند
پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند

مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد
که روی آینه جای نفس نمی ماند

طلای اصل و بدل آن چنان یکی شده اند
که عشق جز به هوای هوس نمی ماند

مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان
که این طبیب به فریادرس نمی ماند

من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم
قطار، منتظر هیچ کس نمی ماند

"
فاضل نظری"
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
هر روز عاشقت می شوم
به هرکسی که می رسی ، می گوید :
آدم فقط یکبار عاشق می شود ..
دروغ است …
تو باور نکن …
مثلاً خود من ، هرروز ، دوباره ، عاشقت می شوم …
 

hdavoodh

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 ژوئن 2006
نوشته‌ها
14,797
لایک‌ها
16,196
محل سکونت
خیلی دور از اینجا!
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند
فــرزند و عیـال و خـــــــانمان را چه کند
دیـوانه کنــــی هـر دو جهانش بخشی
دیوانه تـــــــــــو هر دو جهان را چه کند​
 

I Love You

Registered User
تاریخ عضویت
13 می 2010
نوشته‌ها
1,814
لایک‌ها
2,032
محل سکونت
Internet
یکی از زیباترین عاشقانه هایی که خوندم ،


گل در بر و می در کف و معشوق، به کام است / ســلطان جهانم به چنین روز، غـــلام است
گــو شـمع میــارید، در این جمـــع که امــشب / در مجـلس مـا مـــاه رخ دوسـت تمــام است
در مــذهب مـا بــاده حــلال است، ولیــکن / بی روی تـو، ای ســرو گــل اندام، حــرام است
گوشم همه بر قول نـی و نغمه‌ی چـنگ است / چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
از چـــاشنی قند مــگو هیــچ و ز شکّــر / زان رو که مــرا از لـــب شـــیرین تــــو کـــام است
می‌خـواره و سرگشته و رنـدیم و نظرباز / وآن کس که چو ما نیست در این شـهر کدام است
با محــتسبم عیب مـــگویید، که او نیـــز / پیـــوسته چو مـــا در طلــب عیــش مـــدام است

■ حضرت حافظ
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
صبر کن عشق تو تفسير شود، بعد برو

يا دل از ماندن تو سير شود، بعد برو

خواب ديدي که دلم دست بدامان تو شد

تو بمان خواب تو تعبير شود، بعد برو

لحظه اي باد تو را خواند که با او بروي

تو بمان تا به يقين دير شود، بعد برو

صبر کن عشق زمينگير شود، بعد برو

يا دل از ديده ي تو سير شود، بعد برو

تو اگر کوچ کني بغض خدا مي شکند

تو بمان گريه به زنجير شود، بعد برو
 

ترانه18

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2013
نوشته‌ها
183
لایک‌ها
677
محل سکونت
تهران
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نه این که مرا شعر تازه ای نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غرل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی ترا کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است

محمد علی بهمنی


 

bortez

Registered User
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2012
نوشته‌ها
858
لایک‌ها
480
مرا نه سر نه سامان آفریدند پریشانم،پریشان آفریدند
پریشان خاطران رفتند در خاک مرا از خاک ایشان آفریدند
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
گاهی از ساده ترین حادثه هم دلگیرم

گاهی از دوریِ تو کینه به دل می گیرم

گاهی از حوصله خسته به خودم می پیچم

گاهی از کثرت بیهودگی حتی هیچم

لحظه هایی است که من از تو و خود بیزارم

لحظه هایی که به حال دل خود می بارم

لحظه هایی است که من گنگم و بی ایمانم

در دل غربت هر خاطره جا می مانم

با خودم از عطش دلزده ای می گویم

راه ترکِ دلِ نفرین شده را می جویم

گاهی از ساده ترین حادثه هم دلگیرم

از تماشای دل خسته خود می میرم

لحظه هایی است که من میل رهایی دارم

از خودم از تو و از عشق و جنون بیزارم
 

ترانه18

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2013
نوشته‌ها
183
لایک‌ها
677
محل سکونت
تهران
[h=4] بيش از تمام لحظه ها وقتي تو باشي را...
[/h] بیش از تمام رنگ هايت رنگ کاشي را...
بيش از تمام لحظه ها وقتي تو باشي را...

روزي زني درعهد شاه عباس عاشق کرد
سرپنجه هاي روح يک معمارباشي را

آن وقت شعر ورنگ و موسيقي به هم آميخت
پوشاند اسليمي تن عريان کاشي را

حالا دوباره اصفهان آبستن است اي عشق!
تنديس زيبايي که از من مي‌تراشي را

روح مرا سوهان بکش، چکش بزن، بشکن
بيرون بريز از من هواها را حواشي را

حل کن مرا اي عشق! اي تيزاب افسونگر!
ذرات روحم تشنه هستند اين تلاشي را

از نغمه ها آوازهاي زنده رودت را...
بيش از تمام رنگ هايت رنگ کاشي را...


"پانته آ صفایی بروجنی"
 
بالا