• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
امشب تمام حوصله ام را
در یک کلام کوچک
در " تو" خلاصه کردم
ای کاش می شد
یک بار
تنها همین یک بار
تکرار می شدی
تکرار…
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
خدا برای ابراهیم

گوسفندی فرستاد

اسماعیل زنده ماند

کاش برای رستم هم

گورخری می فرستاد

یا اینکه سهراب خریت نمی کرد

و کارت شناسایی اش را

زودتر رو می کرد.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
دلی دیرم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبت
لباسی دوختم بر قامت دل
زپود محنت و تار محبت
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
تویی در روبروی من چنین خاموش در تابوت
و یا من می‌کنم در خویشتن تشییع جان قیصر ؟
تویی آیا که می‌خندی به شام گریه‌های من
و یا من گم شدم در شبهت وهم و گمان قیصر ؟
ژلنگ زخمداری را که دست ماه دزدیده ست
شکاف صخره‌ها می‌دارد از چشمم نهان قیصر
به خود می‌پیچم و می‌گردم اینجا در پی چیزی
شبیه بال ، چون مرغی که شد بی آشیان قیصر ؟
چه گفتی آن شب هجرت که برقی زد، ترک افتاد
سه شنبه صبح در آیینه‌های ناگهان قیصر
مگر در خلوتت با او ، چه سری رفت پنهانی
که رفتی هشتم آبان سحر پیش از اذان قیصر
 

4bm

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2013
نوشته‌ها
151
لایک‌ها
51
شیعیان در سر هواى نینوا دارد حسین

خون دل با كاروان كربلا دارد حسین

از حریم كعبه و جدش به اشكى شست دست

مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور جدش مصطفى است

ورنه این بى حرمتى ها كى روا دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت مى كند

عزّت و آزادگى بین تا كجا دارد حسین
 

4bm

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2013
نوشته‌ها
151
لایک‌ها
51
یا رب منه بو لحظه دى بیر عمر ایله یارى عشقونده سنون جان ویرورم هر ندن عارى

قان قان ویئن او خلا یا غورى الّى هوادتن اوز اوند روب او خلار منه فنده سنه یارى

قربانوى سلما نظر مر حقوننن جان اوسته وارام نعمتوون شكر گذارى

گرجام بلاده گنه وار باده خدایا گوندر من عطشانه خمار قویما خمارى

دنیا سو اولا من سوسوزى سالماز عطشدن قور تارسا عطشدن منى وصلوندى قوتارى

وردیم سنون عشقونده منه گلدى گمانم بیر باشعرى قالان عاشقون دار و ندارى

بو باشد اسنو نكیدى كه سندیدى امانت ردّ ایلورم ایندى سنه آن قوجا یوخارى

دشمن دیدى قول بیعته قوى من دیدیم اولماز عشقم دیدى قان قان چا غیرسان دیدیم آرى

تهیدید ایلینگر منى مرگه نه بو لوگر مرد آننى قانیله یوار اولساغبارى

زهرا چراغى مین بیله طوفانیله سونمز حشره كیمى وار مشعلمون نورى ، شرارى

من ایستسویورم غرتنى دوشمینمونده نینیم گورورسن دشمنون یوخدى چخارى

آخر نفسمدور گل آچوب گلشن جسمم قان اویچره غمیم یوخ اورزوم اولسا سنه سارى

روحیم قوشى چوخداوندیكه قالمو شدى قفسده بیراوخ تو خونوپ قلمبیمه سندردى حصارى

اوخ قلبمى داغون ایلیوپ توكدى داغتدى وردى جالادى ، قانى یره ، قیردى دامارى

زهرا باغنون عنچه لرى گلگرى سولدى تك بیر گونون عرضینده خزان اولدى بهارى
 

4bm

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2013
نوشته‌ها
151
لایک‌ها
51
اصلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورم

حالا که سهم من نشدی کم بیاورم

دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم

تا روی زخمهـــای تـــو مرهم بیـاورم

میخواستم که چشم تو را شاعری کنم

امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم

دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل

می شد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم

یادت که هست پای قراری که هیچ وقت.....

میخواستم برای تــــو مریـــــم بیاورم؟

حتی قرار بود که من ابر باشم و

باران عاشقانـــه ی نم نم بیاورم

کلّــی قرار با تــــو ولی بی قرار من

اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم

......

اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم

باعث شود بـــه زندگیت غـــــم بیــاورم

حوّای من تو باشی اگر٬ قول میدهم

عمراً دوباره رو به جهنّـــــم بیاورم

خود را عوض کنم و برایت به هر طریق

از زیــــر سنگ هم شده٬ آدم بیــــاورم

بگذار تا خلاصه کنم٬ دوست دارمت

یا باز هـــم بهــــانه ی محکم بیاورم؟



ف.عباسی
 

4bm

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2013
نوشته‌ها
151
لایک‌ها
51
کسی ما را نمی پرسد کسی ما را نمی جوید

کسی تنهایی مارا نمی گرید


دلم در حسرت یک دست

دلم در حسرت یک دوست


دلم در حسرت یک بی ریای مهربان ماندست

و اما با توام ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی

کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی

کدامین آشنا آیا به جشن چلچراغ عشق مهمان میکند ما را

بگو ای دوست

بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی

تو که حتی شبی را هم به خواب من نمی آیی

تو حتی روزهای تلخ نامردی

نگاهت التیام دستهایت را دریغ از ما نمیکردی

من امشب با تمام خاطراتم با تو هم خواهم گفت

من امشب با تمام کودکیهایم برایت اشک خواهم ریخت

من امشب دفتر تقویم عمرم را به دست عاصی دریای ناآرام خواهم داد

همان دریا که میگفتی

که بغض شکوه هایم از گلویش موج خیزش زخم برمیداشت

بگو ای دوست بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی



کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی
 

4bm

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2013
نوشته‌ها
151
لایک‌ها
51
غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی

با من به جمع مردم تنها خوش آمـدی

بین جماعتی که مرا سنگ می زنند

می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی

راه نجات از شب گیسوی دوست نیست

ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی ...

پایان ماجرای دل و عشق روشن است

ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود

منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی

ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمـر

دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی ...
 

4bm

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2013
نوشته‌ها
151
لایک‌ها
51
برای دوست داشتنت

محتاج دیدنت نیستم...

اگر چه نگاهت آرامم می کند

محتاج سخن گفتن با تو نیستم...

اگر چه صدایت دلم را می لرزاند

محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...

اگر چه برای تکیه کردن ،

شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!

دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم

دوست دارم بدانی ،

حتی اگر کنارم نباشی ...

باز هم ،

نگاهت می کنم ...

صدایت را می شنوم ...

به تو تکیه می کنم

همیشه با منی ،

و همیشه با تو هستم،

هر جا که باشی!......
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
اشعارسیدعلی صالحی
سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!
تا یادم نرفته است بنویسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست!
راستی خبرت بدهم
خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار … هی بخند!
بی‌پرده بگویمت
چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک فوج کبوتر سپید
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
یادت می‌آید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟
نه ری‌را جان
نامه‌ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت می‌نویسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
الهي به مستان ميخانه ات
به عقل آفرينان ديوانه ات
به میخانه وحدتم راه ده
دل زنده و جان آگاه ده
ميي ده كه چون ريزيش در سبو
بر آرد سبو از دل آوز هو
از آن مي كه در دل چو منزل كند
بدن را فروزان تر از دل كند
از آن مي كه چون چشمت افتد بر آن
تواني در آن ديد حق را عيان
از آن مي كه گر عكسش افتد به باغ
كند غنچه را گوهر شب چراغ
از آن می که گر عکسش افتد بجان
توانی بجان دید حق را عیان
از آن می که گر شب ببیند بخواب
چو روز از دلش سر زند آفتاب
ميي صاف ز آلودگي بشر
مبدل به خير اندرو جمله شر
مي معني افروز و صورت گداز
ميي گشته مجنون راز و نياز
ميي از مني و تويي گشته پاك
شود جان ، چكد قطره اي گر به خاك
چشي گر از اين باده كوكو زني
شوي چون از او مست هوهو زني
ميي سر به سر مايه عقل و هوش
ميي بي خم و شيشه در ذوق و جوش
بيا ساقيا مي به گردش درآر
که می خوش بود خاصه در بزم یار
ميي بس فروزانتر از شمع روز
مي و ساقي و بادهٔ و جام سوز
ميي کو مرا وارهاند ز من
ز آئین و کیفیت ما و من
از آن مي حلال است در كيش ما
كه هستي و بال است در پيش ما
از آن مي حرام است برغيرما
كه خارج مقامست در سير ما
ميي را كه باشد در او اين صفت
نباشد به غير از مي معرفت
تو در حلقه مي پرستان در آ
كه چيزي نبيني به غير از خدا
بگویم که از خود فنا چون شویز یک قطره زین باده مجنون شوی
بشوریدگان گر شبی سر کنی
از آن می که مستند لب تر کنی... رضی الدین آرتیمانی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
یارا حقوق صحبت یاران نگاه دار
باهمرهان وفا کن و پیمان نگاه دار
در راه عشق گر برود جان ما چه با ک
ای دل تو آن عزیز تر از جان نگاه دار
محتاج یک کرشمه ام ای مایه ی امید
این عشق را ز آفتت حرمان نگاه دار
ما با امید صبح وصال تو زنده ایم
ما را ز هول این شب هجران نگاه دار
مپسند یوسف من اسیر برادران
پروای پیر کلبه ی احزان نگاه دار
بازم خیال زلف تو ره زد خدای را
چشم مرا ز خواب پریشان نگاه دار
ای دل اگر چه بی سر و سامان تر از تو نیست
چون سایه سر رها کن و سامان نگاه دار
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
سایه ها زیر درختان

در غروب سبز می گریند

شاخه ها چشم انتظار سرگذشت ابر

و آسمان چون من غبار آلود دلگیری

باد بوی خاک باران خورده می آرد

سبزه ها در رهگذار شب پریشانند

آه اکنون بر کدامین دشت می بارد؟

باغ، حسرتناک بارانی است

چون دل من در هوای گریۀ سیری.

هوشنگ ابتهاج
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
من دین را دوست دارم ولی از کشیشها می ترسم،
قانون را دوست دارم ولی از پاسبانها می ترسم،
عشق را دوست دارم ولی از زنها می ترسم،
کودکان را دوست دارم ولی از آینه می ترسم،
سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم،
من می ترسم پس هستم،
من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم.
من می ترسم

پس هستم .

این چنین می گذرد روز و روزگار من

من روز را دوست دارم

ولی از روزگار می ترسم .
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
..در دوردست باغ برهنه چکاوکی
بر شاخه می سراید
این چند برگ پیر
وقتی گسست از شاخ
آندم جوانه های جوان
باز می شود
بیداری بهار
آغاز می شود شفیعی کدکنی

+++++++++++++++++++++++

به کجا چنین شتابان ؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان ؟
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان ؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر !‌ اما تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را! شفیعی کدکنی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
طرح چشمان قشنگت
در اتاقم نقش بسته
شعر می گویم به یادت
در قفس ، غمگین و خسته
من چه تنها و غریبم
بی تو در دریای مستی
ساحلم شو،
غرق گشتم بی تو در دریای مستی
خیال کردم بروی
میروی از یادم
تو رفتی و نرفت چیزی از یادم
تو رفتی تازه عاشق تر شدم من
از اونی هم که بود بدتر شدم من
صبح تا شب این شده کارم
که واسه ی چشات بیدارم
تو خدای عاشقایی؛
تو تموم کس و کارم
تو به داد من رسیدی
وقتی تنهاییمُ دیدی
تو نذاشتی برم از دست
اگه چیزیم هنوز هست
نازنینم امید شیرینم من به جز تو کسی نمی بینم
از اون روزی که رفتی یه روز خوش ندیدم
به جز دستای گرمت، من آغوشی ندیدم
زندگیمُ به پای تو دادم
اون روزها رو نمیره از یادم
نازنینم برس به فریادم
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
نمی‌دانم از دل‌تنگی عاشق‌ترم
یا از عاشقی
دل‌تنگ‌تر!
فقط می‌دانم
در آغوش منی
بی آن‌که باشی
و رفته‌ای
بی آن‌که نباشی.

عید امسال هم
می‌توانم تنهایی سوت بزنم
همین که بدانم هستی
آسمان را پر از پرنده می‌بینم.
لبخند یادت نرود!

تشنه‌ام
و تو نیستی.
مثل آب باران
گودی کمرم را
با نوازش دست‌هات
پر می‌کنم
تا از خشک‌سالی نبودنت
زنده برهم.
دست‌هات مال کمر من؟

از این تنهایی هزارساله
خسته‌ام
از بس تنهایی غذا خورده‌ام
تا لقمه‌ای نان به دهن می‌گذارم
باران شروع می‌شود
و من چتر ندارم
تو را دارم.

می‌دانی؟
می‌دانی چرا بند نمی‌آید
این باران؟
خدا از خجالت آب شده.


عباس معروفی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
شب سردی است من افسرده
راه دوری است و پايی خسته
تيرگی هست وچراغی مرده
ميکنم تنهااز جاده عبور
دور ماندند زمن ادم ها
سايه ای از سر ديوارگذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فکر تاريکی واين ويرانی
بی خبرآمد تابا دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نيست رنگی که بگويد با من
اندکی صبر سحر نزديک است
هردم اين بانگ برآرم از دل
وای اين شب چقدر تاريک است


سهراب سپهری
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
پروردگار مست ،پروردگار مست که مست از شراب شد

کار از همان دقیقه اول خراب شد

آدم بیافرید که آدم بماند در این جهان

آدم نشد که مایه رنج و عذاب شد

صد نقشه ها کشید که با عشق سر کند

اما تمام نقشه های قشنگش خراب شد

بر وی خرد داد که داند جهان را که آفرید

اول بلای خودش گشت خرد ، سوال کرد خدا را که آفرید ؟

تا این سوال و هزاران سوال بی جواب شد.

پروردگار مست،پروردگار مست،پروردگار مست،که مست از شراب شد

کار از همان دقیقه اول خراب شد

پروردگار مست،پروردگار مست،پروردگار مست....


استاد هماي
 
بالا