• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

Hoseinm

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آپریل 2014
نوشته‌ها
102
لایک‌ها
61
سن
45
موهایت را
هر کسی می تواند ببافد
اما...
روزی خواهی فهمید
دیگر
هیچکس مثل من
با موهایت
شعر نخواهد بافت...!

مصطفی زاهدی
 

Hoseinm

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آپریل 2014
نوشته‌ها
102
لایک‌ها
61
سن
45
چه مستیست ندانم که رو به ما آورد

که بود ساقی و این باده از کجا آورد

تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر

که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد



دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن

که باد صبح نسیم گره گشا آورد

رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد

بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد



صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است

که مژده طرب از گلشن سبا آورد

علاج ضعف دل ما کرشمه ساقیست

برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد



مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ

چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد

به تنگ چشمی آن ترک لشکری نازم

که حمله بر من درویش یک قبا آورد



فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند

که التجا به در دولت شما آورد
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
رمیده

نمی دانم چه می خواهم خدایا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خستهٔ من
چرا افسرده است این قلب پر سوز


ز جمع آشنایان می گریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگیها
به بیمار دل خود می دهم گوش


گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم ویکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند


از این مردم ، که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند


دل من ، ای دل دیوانهٔ من
که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را ، بس کن این دیوانگی ها
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
ای همت هستی زتو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
آنچه تغیر نپذیرد توئی
وانکه نمردست و نمیرد توئی
ما همه فانی و بقا بس تراست
ملک تعالی و تقدس تراست
هر که نه گویای تو خاموش به
هر چه نه یاد تو فراموش به

ای به ازل بوده و نابوده ما
وی به ابد زنده و فرسوده ما
پیش تو گر بی سر و پای آمدیم
هم به امید تو خدای آمدیم
یارشو ای مونس غمخوارگان
چاره کن ای چاره بیچاره‌گان
قافله شد واپسی ما ببین
ای کس ما بیکسی ما ببین
بر که پناهیم توئی بی‌نظیر
در که گریزیم توئی دستگیر
جز در تو قبله نخواهیم ساخت
گر ننوازی تو که خواهد نواخت
درگذر از جرم که خواننده‌ایم
چاره ما کن که پناهنده‌ایم نظامی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پرواز خواهیم داد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار می کشم حتی روزی که نباشم

شاملو
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
کویر تشنۀ باران است

حمید تشنۀ خوبی

به من محبت کن!

که ابر رحمت اگر در کویر می بارید

به جای خار بیابان بنفشه می رویید

و بوی پونۀ وحشی به دشت بر می خاست

چرا هراس، چرا شک؟

بیا که من بی تو

درخت خشک کویرم که برگ و بارم نیست

امید بارش باران نوبهارم نیست.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
دست من کوتاه ازدیدارتوست

قلب من اماهمیشه یادتوست

بهترینی هرکجاهستی بدان

هرکجاباشم دلم دریادتوست
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
ببین که قلبم از آن روز که تو آمدی ، چه حالی دارد ،
تو که در قلب منی ببین چه هوایی دارد ،
به چشمانم نگاه کن و ببین چه دنیایی دارد ،
بیا در آغوشم و حس کن که وجودم چه التهابی دارد
قلبم چه تپشی دارد ، وای که خودم نیز نمیدانم چه حالی دارم
میدانم تو نیز حال مرا داری ،
اما هنوز هم باور نداری که چه جایگاهی در قلبم داری
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟”
شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
نه !
همیشه برای عاشق شدن ،
به‌دنبال باران و بهار و بابونه نباش !
گاهی
در انتهای خارهای یک کاکتوس ،
به غنچه‌ای می‌رسی
که ماه را بر لبانت می‌نشاند.


گروس عبدالملکیان
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
نمی دانــم که یـــاری خواهــد آمــد؟
در این سرما بهاری خواهد آمـد؟
گلي خوش بو، با قلبـي پر از عشق
به اين گلـدان خالي خواهد آمـد؟
يكـــي آيـــد كـــه با احســـاس گويد
به مجنونی كه ليلي خواهد آمـد؟
نگين روشنـي بخشـي چو خورشيد
به شبـهاي سياهي خواهد آمـد؟
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
پاتو بذار تو چشمـــام، شاید آروم بگیـــــــرن

از بس که گریه کردن، کور میشن و میمیرن

گفتی اگه نباشــــی، بدون تو می میـــــــرم

چه ساده باورم شـــــد، رفتی و من اسیـــرم

از اون نگــــــاه اول، دلو چه ساده باختـــــــــم

تو فکر بچگونـــــــم، از تو خدایی ساختـــــــــم

همینه رسم دنیــــــــــــا، عزیز قصه مــــــــــــا

بذار بدا گــــــــم بشن، تا برسیم به فـــــــــــردا

برگرفته از وبلاگ " اونروزا "
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
چه عجیب است این جاده زندگی

همیشه خیلی زود دیر می شود

همیشه واژه ها ادامه راه را تعیین كرده اند

واژه هایی از ذهن

واژه هایی بر زبان

و واژه هایی در دل مانده

همیشه جنس واژه ها

جنس روح را

البته به گمان خودشان

به تعریف كشیده اند

ولی

امان از واژه

كه زیاد اشتباه می كند

كه فراموشی می آورد

و این فراموشی ها

چه دردسرها

كه بر سر دل می آورند

امان از واژه

امان از دل

امان از جاده...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
نه!

کاری به کار عشق ندارم!

من هیچ چیز و هیچ کسی را

دیگر

در این زمانه دوست ندارم

انگار

این روزگار چشم ندارد من و تو را

یک روز

خوشحال و بی ملال ببیند

زیرا

هر چیزی و هر کسی را

که دوست تر بداری

حتی اگر یک نخ سیگار

یا زهرمار باشد

از تو دریغ میکند...

پس

من با همه وجودم

خود را زدم به مردن

تا روزگار، دیگر

کاری به کار من نداشته باشد

این شعر تازه را هم

ناگفته میگذارم...

تا روزگار بو نبرد...

گفتم که

کاری به کار عشق ندارم!


قیصر امین پور
 

فمارا

Registered User
تاریخ عضویت
16 آپریل 2012
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
1,418
محل سکونت
يا ميم يا ب
دستــــامو بگير اي خــــــــوب ناياب بگو از مهتاب از فتح مـــرداب

بودن يعني عشق غربت يعني درد اي درد کهنه از اين جا برگرد
 

فمارا

Registered User
تاریخ عضویت
16 آپریل 2012
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
1,418
محل سکونت
يا ميم يا ب
بیا ای هم نفس در هم بریزیم این نفسها را
بیا با عشق خود آتــش زنیم این کهکشانها
صدای عشـق تنها در دل هوشیار می پیچد
بیا میخانه آنجــا هــم صدای یـار مـــی پیچد
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
خوشا دردى كه درمانش توباشى

خوشا راهى كه پايانش تو باشى


خوشا چشمى كه رخسار توبيند

خوشا جانى كه جانانش تو باشى


چه خوش باشد دل اميدوارى

كه اميد و دل جانش تو باشى


خوشى و خرمى و كامرانى

كسى دارد كه خواهانش تو باشى

چه باك آيد ز كس آنكس كه او را

نگه دار و نگهبانش تو باشى


مشو پنهان از آن بيچاره كورا

همه پيدا و پنهانش تو باشى


مپرس از كفر ايمان "عراقى"

كه هم كفر و هم ايمانش تو باشى


براى آن تبرك خود مگويد

دل بيچاره تا جانش تو باشى
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
من با توام
مي خواهم آغشته عطر تو زندگي کنم
اين رد عطر توست
که از حيرت بادهاي شمالي
شب را به بوي بابونگي برده است
تو کيستي که تاک تشنه
از طعم تو
به تبريک مي ... آمده است


سيد علي صالحي
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
تنها تو می مانی
دل داده ام بر باد ، بر هر چه باداباد
مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد
ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره ی دودی ، از دودمان باد
آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد ، کاهی به دست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد ، بوی تو می آید
تنها تو می مانی ، ما می رویم از یاد
 

Cya

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2014
نوشته‌ها
896
لایک‌ها
1,927
محل سکونت
127.0.0.1
هَلاکتم !
بی سَرُوپاتر از تموم خاطرخواهای دورُ ورِت !
یه غُربتیِ آسمون جُل
که غروبِ هر پنجشنبه زنگ درِ خونه تونُ میزنه وُ
نون خُشکای کپک زده تونُ
با بلورای قشنگِ نمک عوض می کنه !
خونه ی شما بالای کاشانکُ
خونه ی ما پایینِ قرچک !
اِسما نزدیکُ رَسما دور !
این دل وامونده هم
به همون یه نگاهِ حلالِ هر هفته خوشِ وُ
به قصه های باحال ننه جون
که آخرشون هفت شبانه روز عروسی بود !
عروسیِ پسرِ گدا
با دخترِ شاپریون ‍‍!
 
بالا