برگزیده های پرشین تولز

هر روز يك شعر تازه

glowra.com

Registered User
تاریخ عضویت
9 مارس 2016
نوشته‌ها
168
لایک‌ها
81
سن
33
محل سکونت
تهران
خورشید جمال جاودانی مادر

آیینه پاک مهربانی مادر

زیر قدمش بهشت جریان دارد

زن زندگی است و زندگانی مادر

"علی_مظفر"
 

glowra.com

Registered User
تاریخ عضویت
9 مارس 2016
نوشته‌ها
168
لایک‌ها
81
سن
33
محل سکونت
تهران
این کیست گشوده خوشتر از صبح

پیشانی بیکرانه در من

از شوق کدام گل شکفته ست

این باغ پر از جوانه در من...
 

mohmmadhosain

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 جولای 2013
نوشته‌ها
55
لایک‌ها
21
محل سکونت
دانلود مقالات فارسی از یونیکت

fari4

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 اکتبر 2018
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
1
سن
45
116035_114.jpg

گرچه چشمان تو جز از پی زیبایی نیست

دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آیینه شدن‌ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!

بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست

آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست

آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می‌آیی نیست

خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098


عشق آمدست از آسمان
تا خود بسوزد بی گمان
عشق است بلای ناگهان
من ازکجا ،عشق ازکجا

#حضرت_مولانا


فرستاده شده از SM-A720Fِ من با Tapatalk
 

buy66

Registered User
تاریخ عضویت
4 آپریل 2015
نوشته‌ها
185
لایک‌ها
19
سن
36
محل سکونت
اراک
شعر در مورد دلتنگی
دلتنگی

پیراهن نیست

که عوضش کنی و

حالت خوب شود!

دلتنگی گاهی

پوست تن آدمی‌ست

……………………………………………………………………..

غروب جمعه را دوست دارم

به خاطر دلتنگیات…

که آرام آرام

سرت را

روی شانه‌ام می‌گذارد

……………………………………………………………………..

دلم برایت تنگ شده

تنگ که می‌گویم

نه مثل تنگی پیراهن

دلتنگی من

شبیه حال نهنگی است

که به جای اقیانوس

او را در تنگ ماهی انداخته‌اند

دلم برایت تنگ شده است

این یعنی ریه‌های من،

دم و بازدم نفس‌های تو را کم آورده اند…

……………………………………………………………………..

امشب بر شانه‌های دلم

کوله باری سنگینی می‌کند

کوله باری پر از دلتنگی

دلم می‌شکند زیر بار این همه دلتنگی

با پرهای شکسته باز سوی آسما‌ن‌ها می‌رود

می‌رود سوی ناشناختنی‌ها

شاید این بار در آن اوج

به معبودش رسد
 

sahba123

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 دسامبر 2014
نوشته‌ها
28
لایک‌ها
1
سن
56
پیش از آنکه معشوقه‌ام شوی
هندیان و پارسیان و چینیان و مصریان
هر کدام
تقویم‌هایی داشتند
برای حسابِ روزها و شبان
و آنگاه که معشوقه‌ام شدی
مردمان
زمان را چنین می‌خوانند:
هزاره‌ی پیش از چشم‌های تو
یا
هزاره‌ی بعد از آن.
messbarco.com
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
گر مرا هیچ نباشد
نه به دنیا نه به عقبی !
چون تو دارم همه دارم دگرم
هیچ نباید ...

#سعدی
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
فسانۀ شب غم را چراغ می فهمد

زبان آه مرا گوش داغ می فهمد

به وصل در غم هجران نشسته بلبل ما

فریب عشوه فروشان باغ می فهمد

ز دور دل به تپیدن دهد، چه حال است این؟

غریب کوی تو را بی سراغ می فهمد

قدح به لب چو گرفتم، شراب سوخت، حزین!

حرارت جگرم را ایاغ می فهمد
حزین لاهیجی
 

dr.msm

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 اکتبر 2019
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
8
سن
34
شاید به پر کبوتری بنویسد
یا بر تنۀ صنوبری بنویسد
شاید که هزار سال دیگر مردی
شعری از من به دفتری بنویسد

بیژن ارژن
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
باد می گذرد، چلچله می چرخد
و نگاه من گم می شود
کنار تو تنهاتر
شدم...!

#سهراب_سپهری
 

last star

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
8 دسامبر 2010
نوشته‌ها
6
لایک‌ها
3
اینجا هنوز هست چه هیجان انگیز
 

zgg123

کاربر فعال عکس و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2010
نوشته‌ها
9,479
لایک‌ها
37,685
سن
34
محل سکونت
☼_☼
زندگی تجربه‌ی تلخ فراوان دارد، دو سه تا

کوچه و پس کوچه و اندازه‌ی یک عمر بیابان دارد

ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم؟


:rolleyes:
 

roya7

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
24 آگوست 2007
نوشته‌ها
650
لایک‌ها
3,498
دل نيست كبوتر كه چو برخاست نشيند

از گوشه ى بامى كه پريديم، پريديم

رم دادن صيد خود از آغاز غلط بود

حالا كه رماندى و رميديم، رميديم
 

roya7

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
24 آگوست 2007
نوشته‌ها
650
لایک‌ها
3,498
گفتم تو شیرین منی
گفتا تو فرهادی مگر
گفتم خرابت میشوم
گفتا تو آبادی مگر
گفتم ندادی دل به من
گفتا تو جان دادی مگر
گفتم زکویت میروم
گفتا تو آزادی مگر
گفتم فراموشم نکن
گفتا تو در یادی مگر

شاعر:مجتبی عدالتی
 

roya7

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
24 آگوست 2007
نوشته‌ها
650
لایک‌ها
3,498
ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش
با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش

دشمن به دشمن آن نپسندد که بیخرد
با نفس خود کند به مراد و هوای خویش


از دست دیگران چه شکایت کند کسی
سيلى به دست خویش زند بر قفای خویش

دزد از جفای شحنه چه فریاد می‌کند
گو گردنت نمی‌زند الا جفای خویش

خونت برای قالی سلطان بریختند
ابله چرا نخفتی بر بوریای خویش

گر هر دو دیده هیچ نبیند به اتفاق
بهتر ز دیده‌ای که نبیند خطای خویش

چاهست و راه و دیده‌ی بینا و آفتاب
تا آدمی نگاه کند پیش پای خویش

چندین چراغ دارد و بیراه می‌رود
بگذار تا بیفتد و بیند سزای خويش


با دیگران بگوی که ظالم به چه فتاد
تا چاه دیگران نکنند از برای خویش

گر گوش دل به گفته‌ی سعدی کند کسی
اول رضای حق طلبد پس رضای خویش


boghZ.gif
 

roya7

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
24 آگوست 2007
نوشته‌ها
650
لایک‌ها
3,498
ما را دل از نسيم سحر وا نمي شود
اين غنچه‏ ى فسرده، شكوفا نمي شود
ديرى است تا به سوك تو خون ميرود ز چشم‏
اين چشمه، جز به ياد تو جوشا نمي شود
سنگينى فراق تو پشت مرا شكست‏
اين داغ سينه‏ سوز مداوا نمي شود
در آسمان خاطرم اى مهر صبح‏ خيز
سالى است ماه روى تو پيدا نمي شود
گفتند تا كه فكر تو از سر بدر كنم‏
ميخواهم اينچنين كنم، اما نمی شود
چشمى، بسان ديده‏ ى شب زنده‏ دار من‏
از موج اشك، غيرت دريا نمي شود
آتش بگير، تا كه بدانى چه ميكشم‏
احساس سوختن به تماشا نمى شود

گويند: روزگار، فراموشى آورد
هرگز غم تو از سر ما وا نمي شود

عباس خيرآبادى
 

ramtinhm

Registered User
تاریخ عضویت
30 می 2013
نوشته‌ها
468
لایک‌ها
835
محل سکونت
تهران
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستین سردِ نمناکش
باغ بی برگی
روز و شب تنهاست
با سکوت پاکِ غمناکش
سازِ او باران، سرودش باد
جامه اش شولای عریانی‌ست
ور جز اینش جامه ای باید
بافته بس شعله زرتار پودش باد


گو بروید یا نروید هرچه در هر جا که خواهد یا نمی‌خواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر ز چشمش پرتو گرمی نمی‌تابد
ور برویش برگ لبخندی نمی‌روید
باغ بی برگی که می‌گوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه‌های سر به گردون‌سای اینک خفته در تابوت پست خاک می‌گوید


باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش می‌چمد در آن
پادشاه فصل‌ها پاییز


مهدی اخوان ثالث
 

wonnin

مدیر انجمن ادبیات
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
3,999
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
آنچنان جای تو خالی است که چون یاد کنم

خواهم این خانه پر از نعره و فریاد کنم

ای خیال تو انیس شب تنهایی من!

همه شب شکوه‌ی هجران تو با باد کنم

کاخ شادی من از هجر تو ویران شد و ریخت

مگر این غمکده از یاد تو آباد کنم

رفتی و خانه تهی، کوچه تهی، شهر تهی است

دل تھی، وای به دل گرنه تو را یاد کنم

پرویز خانلری
 
بالا