beatris90
کاربر تازه وارد
- تاریخ عضویت
- 13 ژوئن 2007
- نوشتهها
- 127
- لایکها
- 0
سراب
عمری به سر دویدم در جست وجوی یار
جز دسترس به وصل ویم آرزو نبود
دادم در این هوس دل دیوانه را به باد
این جست و جو نبود
هر سو شتافتم پی آن یار ناشناس
گاهی ز شوق خنده زدم گه گریستم
بی آنکه خود بدانم ازین گونه بی قرار
مشتاق کیستم
رویی شکست چون گل رویا و دیده گفت
این است آن پری که ز من می نهفت رو
خوش یافتم که خوش تر ازین چهره ای نتافت
در خواب آرزو
هر سو مرا کشید پی خویش دربدر
این خوشپسند دیده زیباپرست من
شد رهنمای این دل مشتاق بی قرار
بگرفت دست من
و آن آرزوی گم شده بی نام و بی نشان
در دورگاه دیده من جلوه می نمود
در وادی خیال مرا مست می دواند
وز خویش می ربود
از دور می فریفت دل تشنه مرا
چون بحر موج می زد و لرزان چو آب بود
وانگه که پیش رفتم با شور و التهاب
دیدم سراب بود
بیچاره من که از پس این جست و جو هنوز
می نالد از من این دل شیدا که یار کو ؟
کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب ؟
بنما کجاست او
گل به گل، سنگ به سنگ این دشت
یادگاران تواند.
رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت
سوگواران تواند.
در دلم آرزوی آمدنت میمیرد.
رفته ای اینک اما آیا
باز بر میگردی؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد!
***
و چه رویاهایی
که تبه گشت و گذشت.
و چه پیوند صمیمیت ها،
که به آسانی یک رشته گسست.
چه امیدی؟ چه امید؟
چه نهالی که نشاندم من و بی بر گردید.
دل من می سوزد
که قناری ها را پر بستند.
که پر پاک پرستوها را بشکستند.
و کبوترها را
- آه، کبوتر ها را...
و چه امید عظیمی به عبث انجامید.
***
در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم،
- می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری!
تو توانایی بخشش داری.
دستهای تو توانایی آنرا دارد؛
- که مرا
زندگانی بخشد.
چشمهای تو به من میبخشد
شور و عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی.
دفتر عمر مرا
با وجود تو شکوهی دیگر
رونقی دیگر هست.
می توانی تو به من،
زندگانی بخشی؛
یا بگیری از من،
آنچه را می بخشی