آرشیتکت
کاربر تازه وارد
پدر
از زمانهای دور تا کنون
من
تو
و همه
وامدار پدریم
وامدار دستهای پینه بسته اش
وامدارتک تک تارهای سفید مویش
وامدار چین مقدس چشمانش
و شکن قشنگ صورتش
وامدار قلب مهربانش
و خون درون رگهایش
که به خاطر ما قلیان داشت
و دارد
پدرم
چگونه گویم سپاس
خستگی سالها یی که
جوانیت را پیر کردی
و زندگیت را،
وجودت را
فدای من
پدرم
تو پرستار من در تب داغ زندگی
تو یاور من تو مسیر زندگی
سختی زندگیم را تو بر دوش کشیدی
شانه هایت تکیه گاه وجود خسته ام
پدرم
سیاهت سفید شد
تا کودکی من بزرگ شود
تا بزرگی من بالغ شود
و من
من شوم
منی که در پس چشمانم
تو را میبینم
با کوله باری از رنج و مهنت
با توشه ی عشق و محبت
پدرم
چگونه گویم سپاس
درد سالهای دوری تو از وطن
درد فراغ از یاران عزیز تر از تن
فراغی که برایم شیرین بود با همه تلخیش
چون که میدانستم تو را دارم
و تو بودی برایم
همدم و همنفس وهمدل
کاش واژه ای زیباتر می آموختم
و یا پیدا میکردم
که نیست
که اگر بود لایق تو بود
پدرم
دوستت دارم
از زمانهای دور تا کنون
من
تو
و همه
وامدار پدریم
وامدار دستهای پینه بسته اش
وامدارتک تک تارهای سفید مویش
وامدار چین مقدس چشمانش
و شکن قشنگ صورتش
وامدار قلب مهربانش
و خون درون رگهایش
که به خاطر ما قلیان داشت
و دارد
پدرم
چگونه گویم سپاس
خستگی سالها یی که
جوانیت را پیر کردی
و زندگیت را،
وجودت را
فدای من
پدرم
تو پرستار من در تب داغ زندگی
تو یاور من تو مسیر زندگی
سختی زندگیم را تو بر دوش کشیدی
شانه هایت تکیه گاه وجود خسته ام
پدرم
سیاهت سفید شد
تا کودکی من بزرگ شود
تا بزرگی من بالغ شود
و من
من شوم
منی که در پس چشمانم
تو را میبینم
با کوله باری از رنج و مهنت
با توشه ی عشق و محبت
پدرم
چگونه گویم سپاس
درد سالهای دوری تو از وطن
درد فراغ از یاران عزیز تر از تن
فراغی که برایم شیرین بود با همه تلخیش
چون که میدانستم تو را دارم
و تو بودی برایم
همدم و همنفس وهمدل
کاش واژه ای زیباتر می آموختم
و یا پیدا میکردم
که نیست
که اگر بود لایق تو بود
پدرم
دوستت دارم