هزار قطعة مگو
چکه چکه٬ تکه های عشق
می چکد درون قلب ساده ام
تکه تکه باوری عجیب
جلوه می کند برابرم
بر ابر پاره ای که هیچ نیست
می نویسد او٬ که من منم
ومن که هیچ می شوم برابرش
بر ابر ساده ای ٬که می تراود از تنفسم
می نویسم اوست همیشه در برم
بنشین برای لحظه ای مقابلم
وچکه چکه عشق را حواله کن
به لحظه لحظه های خسته ام
بنشین برای لحظه ای مقابلم
بگو که چیست تکه تکه های باورت
که پازلی عجیب و در هم است و
قطعه قطعه اش یادگار توست
در هزار شب از هزار و یکشب
قصههاي عشق و اشک و آه من
بیا بچین کنار هم
هزار قطعه مگو
بگو که چیست این تصوری
که روز شب می کشاند ومی چلاندم
که بار ها و بارها خوانده اند
کولیان کوچه های سرد شهر
این هزار شب جنون ساده را
از خطوط بی حساب دست من
هزار قطعة مگو
چکه چکه٬ تکه های عشق
می چکد درون قلب ساده ام
تکه تکه باوری عجیب
جلوه می کند برابرم
بر ابر پاره ای که هیچ نیست
می نویسد او٬ که من منم
ومن که هیچ می شوم برابرش
بر ابر ساده ای ٬که می تراود از تنفسم
می نویسم اوست همیشه در برم
بنشین برای لحظه ای مقابلم
وچکه چکه عشق را حواله کن
به لحظه لحظه های خسته ام
بنشین برای لحظه ای مقابلم
بگو که چیست تکه تکه های باورت
که پازلی عجیب و در هم است و
قطعه قطعه اش یادگار توست
در هزار شب از هزار و یکشب
قصههاي عشق و اشک و آه من
بیا بچین کنار هم
هزار قطعه مگو
بگو که چیست این تصوری
که روز شب می کشاند ومی چلاندم
که بار ها و بارها خوانده اند
کولیان کوچه های سرد شهر
این هزار شب جنون ساده را
از خطوط بی حساب دست من
چکه چکه٬ تکه های عشق
می چکد درون قلب ساده ام
تکه تکه باوری عجیب
جلوه می کند برابرم
بر ابر پاره ای که هیچ نیست
می نویسد او٬ که من منم
ومن که هیچ می شوم برابرش
بر ابر ساده ای ٬که می تراود از تنفسم
می نویسم اوست همیشه در برم
بنشین برای لحظه ای مقابلم
وچکه چکه عشق را حواله کن
به لحظه لحظه های خسته ام
بنشین برای لحظه ای مقابلم
بگو که چیست تکه تکه های باورت
که پازلی عجیب و در هم است و
قطعه قطعه اش یادگار توست
در هزار شب از هزار و یکشب
قصههاي عشق و اشک و آه من
بیا بچین کنار هم
هزار قطعه مگو
بگو که چیست این تصوری
که روز شب می کشاند ومی چلاندم
که بار ها و بارها خوانده اند
کولیان کوچه های سرد شهر
این هزار شب جنون ساده را
از خطوط بی حساب دست من
هزار قطعة مگو
چکه چکه٬ تکه های عشق
می چکد درون قلب ساده ام
تکه تکه باوری عجیب
جلوه می کند برابرم
بر ابر پاره ای که هیچ نیست
می نویسد او٬ که من منم
ومن که هیچ می شوم برابرش
بر ابر ساده ای ٬که می تراود از تنفسم
می نویسم اوست همیشه در برم
بنشین برای لحظه ای مقابلم
وچکه چکه عشق را حواله کن
به لحظه لحظه های خسته ام
بنشین برای لحظه ای مقابلم
بگو که چیست تکه تکه های باورت
که پازلی عجیب و در هم است و
قطعه قطعه اش یادگار توست
در هزار شب از هزار و یکشب
قصههاي عشق و اشک و آه من
بیا بچین کنار هم
هزار قطعه مگو
بگو که چیست این تصوری
که روز شب می کشاند ومی چلاندم
که بار ها و بارها خوانده اند
کولیان کوچه های سرد شهر
این هزار شب جنون ساده را
از خطوط بی حساب دست من