• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

Imanjj

Registered User
تاریخ عضویت
8 ژوئن 2013
نوشته‌ها
1,228
لایک‌ها
3,063
محل سکونت
SH0MAL
در حضور خار ها هم میشود یک یاس بود
در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود
میشود حتی برای دیدن پروانه ها
شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
.کاش میشد ، حرفی از کاش میشد هم نبود
هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
یاران ناشناخته ام
چون اختران سوخته
چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد
که گفتی
دیگر، زمین، همیشه، شبی بی ستاره ماند.

آنگاه، من، که بودم
جغد سکوت لانه تاریک درد خویش،
چنگ زهم گسیخته زه را
یک سو نهادم
فانوس بر گرفته به معبر در آمدم
گشتم میان کوچه مردم
این بانگ با لبم شررافشان:
آهای !
از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید!
خون را به سنگفرش ببینید! ...
این خون صبحگاه است گوئی به سنگفرش
کاینگونه می تپد دل خورشید
در قطره های آن ...
شاملو
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri

من به غیر از تو نخواهم چه بدانی چه ندانی
از دلت روی نتابم چه بخوانی چه برانی

دل من میل تو دارد چه بجویی چه نجویی
دیده ام جای تو باشد چه بمانی چه نمانی

من که بیمار تو هستم چه بپرسی چه نپرسی
جان به راه تو سپارم چه بدانی چه ندانی

جانی از بهر تو دارم چه بخواهی چه نخواهی
شعرم آهنگ تو دارد چه بخوانی چه نخوانی...​
 

Kyle7

Registered User
تاریخ عضویت
20 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
156
لایک‌ها
542
محل سکونت
ŠhØ/\/\▲| Š▲®Š▲ßž
در حضور خار ها هم میشود یک یاس بود

در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود
میشود حتی برای دیدن پروانه ها
شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
.کاش میشد ، حرفی از کاش میشد هم نبود
هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود


:(
 

mahmahot

Registered User
تاریخ عضویت
24 دسامبر 2008
نوشته‌ها
1,187
لایک‌ها
1,094
محل سکونت
تهران
تو را دوست می دارم
تو را دوست می دارم
نمی خواهم تو را با هیچ خاطره ای از گذشته
و با خاطره ی قطارهای درگذر قیاس کنم
تو آخرین قطاری که ره می سپارد
شب و روز در رگ های دستانم
تو آخرین قطاری
من آخرین ایستگاه

تو را دوست دارم
نمی خواهم تو را با آب... یا باد
با تقویم میلادی یا هجری
با آمد و شد موج دریا
با لحظه های کسوف و خسوف قیاس کنم
بگذار فال بینان
یا خطوط قهوه در ته فنجان
هر چه می خواهند بگویند
چشمان تو تنها پیش گویی است
برای پاسداری از نغمه و شادی در جهان

نزار قبانی
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
تو عاشقانه ترین شعری

بر غم انگیزترین آهنگ جهان

و عشق تو قناری کوچکی ست

در قفس آسمان؛ که تو را می خواند

خداوندی بزرگ در نفس زمین

که می زند تیشه جانم را عرق ریزان

آی...

زندگی کاوش اندیشه هاست

در ژرفای هر جریان

در دایره ستارگان

و من

به عشق تو می اندیشم؛

به عشق تو

حقیقتی اندوهبار و شادی ساز

که می برد مرا ز خواب خاکستر خویش به اوج

بیداری پرواز . . .

و من

به عشق تو می اندیشم.



"زنده یاد بهرنگ شمسی زاده"
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
خیابان هایی که از هر طرف
به چشم بچه های خیابانی ختم شده اند
به خانه نمی رسند!
بن بست ها راه به جایی نمی برند
شبیه جامعه ای که به دلایلی
پنجره هایش را باید بست
و کتاب هایش را...
روشن است که نقطه های کور
سطرها را تاریک می کنند
چشم ها را تاریک می کنند
و فکر ها را...
آدم ها با چهره های مبدل
لب ها را به هم دوخته اند!

علیرضا عباسی
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
در پشت چارچرخه فرسوده ای / كسی
خطی نوشته بود:
"من گشته ام نبود !
تو دیگر نگرد
نیست!"...

گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان:
ما را تمام لذت هستی به جستجوست.
پویندگی تمامی معنای زندگی ست.
هرگز
"نگرد! نیست"
سزاوار مرد نیست... فریدون مشیری
 

Kyle7

Registered User
تاریخ عضویت
20 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
156
لایک‌ها
542
محل سکونت
ŠhØ/\/\▲| Š▲®Š▲ßž
گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتیکو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی
تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟
گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند
دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی
روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی
بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی
من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــی
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
نامه ای در جیبم
و گلی در مشتم
غصه ای دارم با نی لبکی
سر کوهی گر نیست
ته چاهی بدهید
تا برای دل خود بنوازم...
عشق جایش تنگ است!

"حسین منزوی"
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غرل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی ترا کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است

"محمد علی بهمنی"
 

Kyle7

Registered User
تاریخ عضویت
20 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
156
لایک‌ها
542
محل سکونت
ŠhØ/\/\▲| Š▲®Š▲ßž
امیر حسین نورالدینی
بس كه از غربت و تنهايي خود دلگيرم

دو قدم مانده به تقدير خودم مي‌ميرم

تب وسواس گرفته‌ست مرا از دريا

مثل يك قطره كه در مرحله تبخيرم

تا بهار از بغل پنجره من رد شد

روز و شب با نفس سرد تبر درگيرم

پاسخ آينه‌ها سنگ شده بي ترديد

ماجرايي است: من و آينه و تكثيرم

گرچه پرواز برايم شده رؤياي محال

ديگر از طعم قفسهاي شما دل‌سيرم

روزهايم همه رفتند به سمتي، حالا

مي‌نشينم به تماشاي شب تقديرم

 

cclboys

Registered User
تاریخ عضویت
27 جولای 2009
نوشته‌ها
827
لایک‌ها
447
محل سکونت
تهران
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

ترانه سرا: دکتر افشین یداللهی
 

akbar66

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
8 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
4
لایک‌ها
11
مهر، بر سر چادر ماتم کشید:
آسمان شد ابری و غمگین و تار-
باز خشم آسمان کینه توز...
باز باران، باز هم تعطیل کار...
قطره های اول باران یأس
روی رخسار پر از گردی چکید.
دیده یی بر آسمان، اندوه ریخت،
سینه یی آه پر از دردی کشید.
خسته و اندوهگین و ناامید
بر زمین بنهاد دست افزار خویش،
در پناه نیمه دیواری خزید،
شسته دست از کار محنت بار خویش.
باز، انگشتان خشکی، شامگاه
شرمگین، آهسته می کوبد به در:
باز، چشم پر امید کودکان
باز، دست خالی از نان پدر...
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
آخر ای دوست نخواهی پرسید

که دل از دوری رویت چه کشید؟

سوخت در آتش و خاکستر شد

وعده های تو به دادش نرسید

داغ ماتم شد و بر سینه نشست

اشک حسرت شد و بر خاک چکید

آن همه عهد فراموشت شد؟

چشم من روشن روی تو سپید.

جان به لب آمده در ظلمت غم

کی به دادم رسی ای صبح امید؟

آخر این عشق مرا خواهد کشت

عاقبت داغ مرا خواهی دید

فریدون مشیری
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
با خوشدلان مگوئید اسرار می پستی
کانان خبر ندارند از گریه های مستی

ساقی ز بار هستی بر لب رسید جانها
جامی بیار و بستان ما را ز دست هستی

شیخم به طعنه گفتا دین تو چیست؟ گفتم :
گر کافرم نخوانی مستی و می پرستی

خاکم که در بلندی بازیچۀ نسیمم
یاران رها کنیدم در تنگنای پستی

شرمم نمی دهد ره بر آستان وصلت
کز کوته آستینان ناید دراز دستی

شعر از: پژمان بختیاری
 
بالا