• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
یار مرا ، غار مرا ، عشق جگرخوار مرا
یار تویی ، غار تویی ، خواجه نگهدار مرا
نوح تویی ، روح تویی ، فاتح و مفتوحتویی
سینه ی مشروح تویی ، بر در اسرارمرا
نور تویی ، سور تویی ، دولت منصور تویی
مرغ کُه طور تویی ، خسته به منقار مرا
قطره تویی ، بحرتویی ، لطف تویی ، قهر تویی
قند تویی ، زهر تویی ، بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی ، خانه ی ناهیدتویی
روضه ی امید تویی ، راه ده ای یار مرا
روز تویی ، روزه تویی ، حاصل دریوزه تویی
آب تویی ، کوزه تویی ، آب ده این بار مرا
دانه تویی ، دامتویی ، باده تویی ، جام تویی
پخته تویی ، خام تویی ، خام بمگذارمرا
این تن اگر کم تندی ، راه دلم کم زندی
راه شدی ، تا نبدی این همه گفتار مرا

مولانا
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
آه اگر آزادی سرودی می خواند


کوچک


همچون گلوگاه پرنده ای


هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند


سالیان بسیاری نمی بایست


دریافتی را


که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است ...


به پرواز


شک کرده بودم


به هنگامی که شانه هایم


از توان سنگین بال


خمیده بود... شاملو
 

samira banoo

Registered User
تاریخ عضویت
17 جولای 2012
نوشته‌ها
391
لایک‌ها
1,753
سن
39
محل سکونت
تهران
✘❤═══════════ ♥ೋღ☃ღೋ♥ ════════════❤❤

کلـاغ هـ ــا

خـوش بــ ه حـالــتــان

از زمــین دوریــد حـــتــــے بــ ه ارتــفاع ِ یـــک درخــت !!!

✘❤═══════════ ♥ೋღ☃ღೋ♥ ════════════❤❤
 

samira banoo

Registered User
تاریخ عضویت
17 جولای 2012
نوشته‌ها
391
لایک‌ها
1,753
سن
39
محل سکونت
تهران
بانو !
اگر کلاهم را از سرم بر دارم
و دستان خسته‌ام در جیب‌هایم باشند
و اگر شما اشک‌هایم را
و التماس چشم‌هایم را
ندیده بگیرید
پسر بچه‌ای خواهی‌ یافت
که هر بار نگاهش می‌‌کنید
سرخ میشود
و بی‌ هیچ حرفی‌
انگار دیرش شده باشد
تا سر کوچه
می‌ دود
و می‌‌دود
و می‌‌دود
و پشت اولین دیوار
زانو میزند
و قلبش می‌‌تپد
و می‌تپد
و می‌تپد
بانو !
با پسر بچه ای که چنین شرمگین در من زندگی‌ می‌کند
چگونه اعتراف کنم
که دوستت دارم ؟


نیکی‌ فیروزکوهی
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
بــــــاور کن

خیلی حـــــــرف است...

وفـــــــــادار دســـــــــت هایی باشی

که یکبار هم لمســـــــشان نکرده ای
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
یک عالمه اتفاق دوره ام کرده اند

نه می افتند...

نه می روند...

فقط می رقصند
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
شب سردی ست و هوا منتظر باران است
وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است
شب بخیر ای نفست شرح پریشانی من
ماه پیشانی من دلبر بارانی من۰۰۰۰۰
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد
غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روزگاری که به سر آمده آغاز شود
روزگار دگری هست و بهاران دگر
شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد
کاشکی آینه ای بود درون بین که در آن خویش را می دیدیم
آنچه پنهان بود از آینه ها می دیدیم
می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
پیک پیروزی و امید شدن
شاد بودن هنر است گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد. ژاله اصفهانی
 

علیرضـا

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
13 نوامبر 2009
نوشته‌ها
2,252
لایک‌ها
280
بی‌حضور قلب «مخلص»، در دعا تأثیر نیست
فتح آن اقلیم کِیْ با دست تنها می‌شود؟

«مخلص کاشانی»
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
در پشت چارچرخه فرسوده ای / كسی
خطی نوشته بود:
"من گشته ام نبود !
تو دیگر نگرد
نیست!"...

گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان:
ما را تمام لذت هستی به جستجوست.
پویندگی تمامی معنای زندگی ست.
هرگز
"نگرد! نیست"
سزاوار مرد نیست... فریدون مشیری
 

Faridbahrami

Registered User
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2012
نوشته‌ها
164
لایک‌ها
144
محل سکونت
Wherever I May Roam
جنگل آینه ها به هم درشکست
و رسولانی خسته بر این پهنه نومید فرود آمدند
که کتاب رسالت شان
جز سیاهه آن نام ها نبود
که شهادت را
در سرگذشت خویش
مکرر کرده بودند
***
با دستان سوخته
غبار از چهره خورشید سترده بودند
تا رخساره جلادان خود را در آینه های خاطره باز شناسند
تا در یابند که جلادان ایشان، همه آن پای در زنجیرانند
که قیام در خون تپیده اینان
چنان چون سرودی در چشم انداز آزادی آنان رسته بود،
هم آن پای در
زنجیرانند که، اینک!
بنگرید
تا چه گونه
بی آسمان و بی سرود
زندان خود و اینان را دوستاقبانی می کنند،
بنگرید!
بنگرید!
***
جنگل آینه ها به هم درشکست
و رسولانی خسته بر گستره تاریک فرود آمدند
که فریاد درد ایشان
به هنگامی که شکنجه بر قالبشان پوست می درید
چنین بود:
« کتاب رسالت ما محبت است و زیبائی ست
تا بلبل های بوسه بر شاخ ارغوان بسرایند
شور بختان را نیکفرجام
بردگان را آزاد و
نومیدان را امیدوار خواسته ایم
تا تبار یزدانی انسان
سلطنت جاویدانش را
در قلمرو خاک
باز یابد
کتاب رسالت ما
محبت است و زیبائی ست
تا زهدان خاک
از تخمه کین
بار نبندد »
***
جنگل آئینه فرو ریخت
و رسولان خسته به تبار شهیدان پیوستند،
و شاعران به تبار شهیدان پیوستند
چونان کبوتران آزاد پروازی که به دست غلامان ذبح می شوند
تا سفره اربابان را رنگین کنند
و بدین گونه
بود
که سرود و زیبائی
زمینی را که دیگر از آن انسان نیست
بدرود کرد
گوری ماند و نوحه ئی
و انسان
جاودانه پا دربند
به زندان بندگی اندر
بماند

شاملو
 

farshad10

کاربر فعال بازیهای کامپیوتری
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 جولای 2012
نوشته‌ها
5,817
لایک‌ها
4,842
سن
34
محل سکونت
ارومیه
بگذار زمین روی زمین بند نباشد
حافظ پی اعطای سمرقند نباشد
بگذار كه ابلیس در این معركه یكبار
مطرود ز درگاه خداوندنباشد
بگذار گناه هوس آدم و حوا
بر گردن آن سیب كه چیدندنباشد
مجنون به بیابان زد و... لیلا ولی ای كاش
این قصه همان قصه كه گفتند نباشد
ای كاش عذاب نرسیدن به نگاهت
آن وعده ی نادیده كه دادندنباشد
یك بار تو در قصه ی پر پیچ و خم ما
آن كس كه مسافر شد و دل كندنباشد
آشوب همان حس غریبی ست كه دارم
وقتی كه به لب های تو لبخندنباشد
در تك تك رگ های تنم عشق تو جاریست
در تك تك رگ های تو هر چندنباشد
من می روم و هیچ مهم نیست كه یك عمر...
زنجیر نگاه تو كه پابندنباشد...
وقتی كه قرار است كنار تو نباشم
بگذار زمین روی زمین بندنباشد...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
تو چشمام نگاه کن شده اشک یه حلقه


به دستت که انگار قراره برنگرده


قراره از امشب تمومه وجودت


برای کسی شه که بهت دل نبنده


این قصر یخ زده ،عمری خرابته،


بگو توهم هنوز عطرم رو یادته


من توی خواب تو؛دادمیزنم نرو


چشمات بستنو سنگین خواب تو


برگرد ببین دلت،همدست قلبمه


عکساتو جا بزار این قدر دقم نده


این حق انتخاب و نگیر تو از دلت


برگرد ببین منو نارو نزن بهت
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
باغ ، از سرما کبودم ، از بهار من مپرس
شاخ از گلشن بدورم روزگار من مپرس
یکنفس آرام نبود تا که جان باشد مرا
موج بیتاب زمانم از قرار من مپرس
میجهد ار ناله ام آتش در این ظلمت سرا
برق خرمن سوز شامم از شرار من مپرس
کی بکارد تخم شادی آسمان بر دشت ما
زین کهن چرخ عنود نابکار من مپرس
شرح داغ سینه ی صد پاره و خونین من
از گل افسرده ی سرخ مزار من مپرس
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
رهایم كن
تنهابا همین خیال خام . .كنار رویای بودنت . .میخواهم به حال خودم باشم . .
با خیالت همیشه خنده هست / بوسه هست / شادی هست
انگار همه چیز بوی خوشبختی بدهد . .
دلخوشیهایم كوچك و دلم قانع است
از روزی كه خیالت اینجاست آینه را هم پاك نكردم
مبادا چشم در چشم حقیقت شوم
اصلن
حقیقت باشد سهم تو
خیال خام برای من
فقط
رهایم كن.........

گیلذا ایازی
 

reza11503

Registered User
تاریخ عضویت
5 ژوئن 2012
نوشته‌ها
757
لایک‌ها
1,071
محل سکونت
mashhad
تشنگی بهانه بود

آب اگر چه بی صداترین ترانه بود

تشنگی بهانه بود

من به خواب های کوچک تو اعتماد داشتم

چشم های عاشق تو را به یاد داشتم

می وزید عطر سیب

سمت خواب های ساده و نجیب

من به جست و جوی تو

در هوای عطر موی تو

رفت و آمد کبود گاهواره ها

زیر چتر روشن ستاره ها


تا هنوز عاشقم

تا هنوز صبر می کنم

ابر می رسد

باد مویه می کند

چکه چکه از گلوی ناودان

یاس تازه می دمد


تا هنوز تشنه ام

تا هنوز تشنگی بهانه است

آب بی صدا ترین ترانه است

عبدالجبار كاكايي
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
شاعر: محمد تقوی




پريشان كن سر زلف سياهت، شانه اش با من
سيه زنجير گيسو باز كن، ديوانه اش با من
كه مي گويد كه مي نتوان زدن بي جـام و پيمانه !؟
شراب از لعل گلگونت بده، پيمـانه اش با من...
بگفتم: صيد كردي مرغ دل، نيكو نگهدارش
سر زلفش نشانم داد و گفتا: لانه اش با من
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
33
محل سکونت
shangri
دلم گرفته از زمونه دلخورم
بزار واست گلایه هامو بشمارم
به کی بگم که کوزه کوزه تشنه ام؟؟
به کی بگم هزار روزه تشنه ام؟؟
نیومدی یه هفته خسته تر شدم
شکسته بودم و شکسته تر شدم
نیومدی و کوچه هم کلافه شد
یه جمعه به ندیدنت اضافه شد
یه دل دارم همیشه بی قرارته
قنوت من دعای انتظارته
به قطره قطره های گریه هام قسم
که بی قرار و بی پناه و بی کسم
یه دل دارم که حفظ شعر دوری رو
نداره چاره ای بجز صبوری و
میخواد شریک گریه های من بشه
بیا ببین دل غریب من چشه...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
یک شعر تازه دارم ، شعری برای دیوار
شعری برای بختک ، شعری برای آوار
تا این غبار می مرد ، یک بار تا همیشه
باید که می نوشتم ، شعری برای رگبار
این شهر واره زنده است ،‌اما بر آن مسلط
روحی شبیه چیزی ،‌ چیزی شبیه مردار
چیزی شبیه لعنت ،‌ چیزی شبیه نفرین
چیزی شبیه نکبت ،‌ چیزی شبیه ادبار
در بین خواب و مرداب ، چشم و دهان گشوده است
گمراهه های باطل ،‌بن بست های انکار
تا مرز بی نهایت ، تصویر خستگی را
تکرار می کنند این ،‌ ایینه های بیمار
عشقت هوای تازه است ، در این قفس که دارد
هر دفعه بوی تعلیق ، هر لحظه رنگ تکرار
از عشق اگر نگیرم ،‌ جان دوباره ،‌من نیز
حل می شوم در اینان این جرم های بیزار
بوی تو دارد این باد ،‌وز هفت برج و بارو
خواهد گذشت تا من ، همچون نسیم عیار
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
توو صبحِ سرد و دلگیر زمستون

کنار برف زیبای توو ایوون

دو تا چشمِ نیازِ رو به رویا

اسیرِ قصّه های تلخ فردا
 
بالا